روایت راستها در مورد کودتای سال ۳۲ و واقعیت ماجرا از دیدگاه کمونیزم رادیکال

مقدمه اول:

مه اینکه الان بلکه از ابتدای تاریخ نظامهای طبقاتی تلاش حاکمان این بوده که وقابع امروز و دیروز را به منفعت خود “روایت کنند”. این اصل را اگر خوب در نظر بگیریم سر تاریخ نویسی های عجیب و غریب روشن می شود که مثلا یک جانی مثل گوروش و یا نادرشاه  را چگونه کردند آزادیخواه و ناجی! تا برسیم به پهلوی و خمینی! فقط در تاریخ ایرانهم نیست در تاریخ دنیا چنین است.چنگیز را بگیرید تا جانیان امپراطوریهای روم تا جانیان متاخر دنیای سرمایه داری . لذا انچه مسلم است از بررسی تاریخ اینست که تاریخ نویسان دنیا غموما مزدبگیران طبقه ای بودند که روایت خود را مستند کرده و نه تنها نسل خودشان بلکه نسلهای بعدی فکر کنند که حاکمان صالحان این دنیا بودند و زحمتکشان باید خیلی شکر گنند که آقا داشته اند!

بامزه تر اینست که حتی طی چند دهه اخیر کار بجائی رسیده که مثلا مدعی شدند که بردگان نبودند که اهرام را ساختند بلکه مزدبگیرانی بودند که با احترام طی چندین دهه و نسل بکار گرفته شدند و خلاصه حتی فرعونها هم ادمهای پاستوریزه ای بودند یا اینکه در این اواخر در فیسبوک دیدم که حامیان پهلوی و برخی فریب خوردگانشان مدعی شدند که “تا زمان حمله اعراب سوسمارخور ایران حتی برده داری نداشته”! خلاصه اینکه شاهنشاهی ایران قبل اسلام یک سرزمین بهشتی بوده و این سوسمارخورها بقول هدایت گیج و گنگ ، همه چیز را به لجن کشیدند!

همه اینها را گفتم تا زمینه بحثم روشنتر شود و ما اماده تر شویم که به سراغ این شعبده بازیها برویم و روایت خود را انتخاب کنیم که تاریخ هرگز با یک برداشت توام نخواهد شد چرا که منافع متضاد طبقاتی این علم را همواره دچار بحران می کند.

مقدمه دوم:

اخیرا یک مناظره ای را تلویزیون رژیم اسلامی پخش کرد میان “مخالفان و حامیان مصدق السطنه (*) که البته تعجبی ندارد که در این مناظره خود جناح های حکومت نماینده “استاد” داشتند .استادی از طرف اخوندها (پسر اخوند کاشانی مرتجع که در استانه ۲۸ مرداد نوکری پهلوی را پذیرفته بود)و از سوی دیگر غنی نژاد که این روزها بعنوان “اقتصاد دادن طرفدار بازار آزاد” لانسه می شود و سومی داریوش رحمانیان که بقول خودش “استاد تاریخ در دانشگاه تهران بوده بیش از ۳۰ سال” که البته استاد دانشگاه رژیم اسلامی بودن در طی ۳۰ سال خودش نشان از انواع دستمالهائی دارد که ایشان بکار برده تا او بشود “حامی مصدق با نقدهای خود” که این سلسله خایه مال و افتاب پرست اگر نبودند این حکومتها چه می کردند!

بله این شد که اینها امدند سر اینکه ۲۸ مرداد کودتا بود یا نبود با هم مناظره کنند .یکطرف می گفت که مصدق کنار گذاشته شد و طرف دیگر اصرار داشت که بر علیه او کودتا شده و بیننده عاقل می پرسد چرا روایت این دو طرف محدود شده و نگاه چپ و کمونیستی که طبیعتا در اون تاریخ فعال بوده در این مناظره حاضر نیست ؟ که غیر طبیعی هم بود اگر حاضر می بود.یکبار دیگر رژیم اسلامی با خطهای قرمزش حامیان نظم سرمایه داری را دست چین کرده است تا تاریخ را به نسل جوان حقنه کنند !

با این دو مقدمه من نگاهی می اندازم به داستان مصدق السلطنه و کودتای ۲۸ مرداد که البته در طی سالهای گذشته نیز بارها مقالاتی در این مورد نوشته ام و تلاشم اینست که نسل جوانی که این نوشته ها بدستش می رسد تعمقی بیشتر کند و این امکان را بیابد که روایت من را هم لحاظ کند:

(۱)خواستگاه مصدق السلطنه قجری و دعوایش با نظام پهلوی:

 

مصئق السلطنه از اشراف دوره قاجار بود و در تمام عمرش زمیندار و مالک و در زمان بقدرت رسیدن رضاشاه هم نماینده مجلس و از شاهکارهایش یکی مخالفت با حق رای زنان بود و دیگری مخالفت با تغییر نظام قاجار به پهلوی در حین احترام به قعالیتهای رضا خان بعنوان نخست وزیر.

در تمام عمرش ، مصدق السطنه از نعم قدرت و ثروت بهره داشت و فرزندانش هم بین ایران و اروپا در سفر بودند و دختر کوجکش را فرستاده بود خارج تا اخر عمر در بیمارستان روانی .

بعد کودتای ۲۸ مرداد هم با صلوات به دادگاهی فرمایشی اوردندش و بعد هم به ده خود برگشت و نان اربابی خورد و از حامیانش هم تیمار کرد و در دادگاه هم تکرار کرد که تمام فعالیتهای او در جهت حفظ نظام مشروطه بوده و دیگر هیچ.

از دید مصدق السلطنه اگر “شاه کنار بنشیند و نخست وزیر کشور را براند و مقام اجرائی باشد اونوقت ماجرا بهشت می شود”

مصدق السلطنه از دیدگاه من نماینده بخشی از طبقه حاکمه ایران بود که می خواست در حدی که مردم ایران “لایقش هستند” مدلی از نظام دموکراسی غربی را بسازد تا نظام قدرت بهتر کار کند و رعیت هم مقداری استخوان جلویش انداخته شود و البته مصدق ادای “نماینده مردم” در بیاورد همانطور که جرج بوش و بایدن و خود محمد رضا شاه هم در زمان نیاز چنین خیمه شب بازی در می آوردند.

مصدق لسلطنه در عین “ارادت به روحانیت” مقادیری هم سکولار بود همانجور که شازده پهلوی و محمد رضا شاه و رضا شاه سکولار ورزی می کردند.

اما در مورد دعوای نفت مصدق:

(۲)دعوای ملی شدن نفت مصدق:

همه می دانند که مصدق السلطنه یک امریکنو فیل بود و در سفرش به امریکا این کشور را “مهد آزادی” نامید و توهمی داشت در مورد نقش امریکا بعد جنگ جهانی دوم که برای کسب قدر قدرتی گاهی به انگلیس سر شاخ می شد و مصدق السلطنه فکر می کرد از این سر شاخی امریکائیها با شوروی و انگلیس برای خودش نمدی بسازد بنام ملی شدن نفت!

حکومت امریکا از قضا در زمان مصدق برای زدن کمپانیهای انگلیسی نفت تقلائی می کرد و این تقلا را تحت عنوان “حمایت از ملی شدن نفت” انجام می داد لذا مصدق السلطنه کارش ساده شده بود و به موازات سیاست حکومت امریکا شعار ملی شدن نفت می داد که “موازنه برقرار کند در قدرت درون ایران .

راستی این ملی شدن نفت ایران چه کرد برای قشر فقیر و طبقه کارگر؟ غیر اینست که رژیم پهلوی هم همین مسیر را بعد کودتای ۲۸ مرداد ادامه داد و بعد بالا بردن سهم حکومتی از نقت با کمپانیهای امریکائی زد و بند کرد؟

لذا اجازه بدهید این خدعه مشترک حکومت امریکا و مصدق را اینجا رسوا کنم که در تاریخ هم کم نظیر نیست و هرجا داستان ملی کردنی در سالهای بعد جنگ دوم جهانی اتفاق افتاده دعوا بواقع سر لحاف ملا نصرالدین یعنی منافع مردم بوده و لاغیر!

کارنامه مصدق السلطنه در مورد دعوای ملی شدن نتیجه اش جز جابجائی کمپانیهای انگلیسی با امریکائی و بالا رفتن در امد حکومت پهلوی نبود.زیر سایه ناسیونالیزم ایرونی کلاه برداشتند و به ریش فقرا خندیدند اونهم بلند!

(۳)مصدق السلطنه و ماجرای کودتای ۲۸ مرداد:

داستان مصدق و شاه در سال ۱۳۳۲ را باید در کانتکس بزرگتری دید.طی چند سال ثبل این تاریخ جنبش طبقه کارگر اتحادیه های کارگری گرایشاتی چپ که با اینکه توسط جزب توده رهبری می شدند بسیار عمیقتر به مسئله اگاهی طبقاتی گره می خوردند درون کشوری که با اتحاد شوروی همسایه بود به تن نظام امپریالیزم غربی لزره می انداخت و بورژوازی تازه رسیده و لزران ایرانی که تازه داشت نظام ارباب و رعیتی را به چالش می کشید و یک دهه دیگر لازم بود تا “انقلاب سفیدش” را بکند به این نتیجه رسیدند که باید به “جنبش دهنه بزنند”

“جنبش ملی شدن نفت” بواقع جرقه جنبشی وسیغتر و عمیقتر شد که دیگر کلیت نظام سلطنت را زیر سوال می برد و دایره خواستها بسیار چپ تر بود حتی از حدی که رهبری حزب توده طلب می کرد و اربابش رضا می داد.

این شد که نه تنها مصدق از جنبش درون ایران عقب ماند بلکه رهبری حزب توده هم چرخشی انجام داد و از مخالف مصدق از موضغ چپ به حامی مصدق تبدیل شد و هردو به این نتیجه رسیدند که “ترمز کنند”.

این بود که مصدق چند ماه قبل کودتا ترمز را کشید و با کودتا چیان اینده به توافق رسید و در همین مناظره فرزند اخوند کاشانی اسنادی رو می کند که مصدق واقعا قدرت را قبل کودتا واگذار کرده بود که چیزیست من سالها تاکیید داشتم.

رهبری حزب توده هم در زمان کودتا بجائی رسید که می خواست “از اقا مصدق احازه بگیرد بیاید خیابان و بعدش فهمید دیر شده! 

لذا سوال این خواهد بود که اگر مصدق قدرت را به شاه واگذار کرده پس کودتا بر علیه چیست؟

(۴)تغییر مسیر حکومت امریکا و توافق با حکومت انگلیس سر کودتا بر علیه چپ بر علیه جنبش حمهوریخواه و سرنگونی طلب:

حکومت امریکا شاید نزدیک به یکسال قبل کودتای ۲۸ مرداد به این نتیجه رسید که جنبش “ملی شدن نفت” دارد از دستش در می رود و دیگر این جنبش نیست بلکه دارد اماده سرنگونی نظام سلطنت و پیروز کردن جنبش چپ و کارگری می شود.این بود که طبق اسناد، چرخش بر علیه مصدق افاز شد چرا که زیر بال حکومت مصدق چیز دیگری داشت رشد می کرد که هم مصدق و هم حکومت امریکا را نگران کرده بود.

این شد که طرح کودتا بر ضد حزب توده یعنی جنبش چپ و کارگری و جمهوریخواهی به کمک اظلاعات امریکا و انگلیس ریخته شد و این کودتا یکبار هم در ۲۵ مرداد تمرین شد و فرار زاهدی و حمایت مصدق از او و ازاد کردنش از زندان را دیدیم و برگشت زاهدی برای تمام کردن کار جنبش انقلابی در حال رشد.

(۵)مصدق کاشانی و شاه همه متحد بر علیه جنبش انقلابی در حال رشد با حمایت انگلیس و امریکا:

حامیان مصدق مدعی هستند که حمایت مصدق از زاهدی و ازاد کردن او یک اشتباه بوده در حالیکه داستان در این حد محدود نیست بلکه مصدق با خود شاه برای کنار رفتن موافق بود و می فهمید که جنبشی که در خیابانست از حد شعارهای او فراتر رفته.

دقیقا شبیه دورانی که خاتمی به میان امد تا رژیم را تحت نام اصلاحات حفظ کند اما دید جنبشی در خیابان هست فرای او! 

چرخش کاشانی به دربار  و چرخش مصوق که پنهانی تر انجام می شد با هماهنگی حکومت امریکا و انگلیس و دربار پهلوی یک سناریوی وسیعتر بود بر علیه جنبشی که اط مراکز نفتی و شهرها  شعار سرنگونی سلطنت دادند و مجسمه های پهلوی را پائین کشیدند.

انها که در روزهای اوایل مرداد در ایران زندگی می کردند بخوبی دیدند که خیابان دیگر دنبال مصدق نیست و شعار مرگ بر شاه و سلطنت بالا می گیرد و حامیان مصدق را گیج کرده است.

از دید من پیچ اصلی معمای کودتای ۲۸ مرداد همینجاست! اینکه کودتا بر علیه مصدق بود اصلا قابل پذیرش نیست همانطور که پسر اخوند کاشانی هم مستند ارائه داده!(*)

(۶)سازش بورژوازی ایرانی با ارتجاع پادشاهی و آخوندیزم  و دیکتاتوری از مصدق تا بحال:

تاکیید من اینست که مستند به تاریخ کودتای ۲۸ مرداد علیه مصدق نبود بلکه مصدق کنار کاشانی و پهلوی حلقه های یک زنجیر بودند که عبارت بود از سرکوب آزادیخواهی و برابری طلبی.تنها فرد کابینه مصدق که اعدام شد دکتر فاطمی بود که رسما شعار جمهوریت داد و این واقعه سر نخ مهمی است که واقعیت تاریخ را ثابت می کند.مصدق فرمان لغو خود را امضا کرد و مماشات او با کودتاچیان به قبل پیروزی آنها برمی گردد.او و کاشانی از جنبش کارگری از جنبش جمهوری طلبی بسیار بیشتر از شاه می ترسیدند.

اما داستان ۲۸ مرداد یک چیز دیگر را ثابت می کند که سازش بورژوازی ایرانی با نظام امپریالیستی از داستان مصدق آغاز شده و ادامه یافته.

توده ایزم که خصوصا بعد از کودتای ۲۸ مرداد سینه زن مصدق شده هنوز تلاش دارد یک “جناح بورژوازی مترقی” را بیابد و با آن متحد شود! 

کمونیستها آنها که خواهان برچیدن نظم سرمایه داری هستند این افسانه مترقی بودن بورژوازی را از زمان مصدق افشا کنند.

آخوندیزم کاشانی و مصدقیزم که دورانی با هم در تضاد بودند در مبارزه با کمونیستها و چپها و طبقه کارگر با شاه متحد شدند.اینست که همکاری مصدق و کاشانی با عناصر کودتا که امثال کیانوری را متعجب کرده بود، برای ما قابل فهم است.

خلاصه:

همانطور که نوشتم ، تحلیل تاریخ در جامعه طبقاتی هرگز یکی نمی شود و روایتها انعکاس دیدگاه طبقات اجتماعی هستند و خواهند بود.

“مخالفان راست مصدق” او را خائن به پهلوی می نامند و برکناری او را حق پادشاه! حامیان او هم به رفم شواهد تاریخی مدعی هستند که بر علیه او کودتا شده در حالیکه مصدق مدتها قبل قدرت را در روندی مخفی حتی نسبت به کابینه خودش به عوامل کودتا انتقال داده بود.بورژوازی ایران از ترس جنبش کارگری و چپ به پذیرش دیکتاتوری پهلوی تن داد و اخوندیزم ایرانی هم نقش تاریخی خودش را کنار شاه ایفا کرد .

امپریالیزم امریکا به رغم رقابتش با انگلیسیها در سازماندهی کودتا متحد شد و لشگر لمپنها و ارتش جنایتکار پهلوی وارد صحنه شدند و سالها و سالها کشتار و شکنجه و اعدام را بر ایران مستقر ساختند.

این روایت کمونیزم رادیکالست و این نتیجه من و همفکران من که خیانت بورژوازی را در این صحنه ها بخوبی می بینند و برای نسل کنونی و اینده هم هشدار می دهند که فریب راستها را نخورند.راه آزادی برابری راه سازماندهی سوسیالیستی است و حکومت طبقه کارگر در شکل چامعه شورائی!

زنده باد مبارزه برای آزادی برابری و حکومت کارگری!

(*)منبع 

مناظره موسی غنی‌ نژاد، محمود کاشانی پسر آیت الله کاشانی، داریوش رحمانیان: ۲۸مرداد؛ کودتا یا برکناری؟

www.youube.com/watch?v=kwnKX1J5byE

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate