شادی سابُجی

دایه شریفه  

دایه شریفه   شعر و متن: شادی سابُجی ۱     الا ای ملّت ِ ایران ! چه کیفی می کنم می بینم ات  اینگونه بس شادان،  ۲     الا ای ملّت ِ ایران ! چه کیفی می کنم شادی ات می گردد چنین فواره بر شومان ،  ۳     چنین گسترده اما در سراسرهای کوی و بزرن  ِ ...

ادامه مطلب »

و رای باطله اول بشد

و رای باطله اول بشد شعر و متن و عکس: شادی سابُجی ۱    الا ای هموطن ! باطل بکن با سرعت ِ عالی، ۲    نظام ِ جهل ِ آخوندی که ایران را تماما منجلاب ِ خون، ۳    بسا کرده است و می کرد وُ چنانش هیچ خجلت نیست ! ۴    الا ای هموطن، از رای ما، ...

ادامه مطلب »

ای در پیشانی ات سربی نشسته ! 

ای در پیشانی ات سربی نشسته ! شعر: شادی سابُجی ۱    ای در پیشانی ات سربی نشسته دائم ! ۲    ای در میانه ی پیشانی ات سربی سرعت دار ۳    جا خوش کرده از فریادهای آبانی سوزان ! ۴    مادرت به حبس  ِ میله های داغ دار  ِ گداخته، افتاده، ۵    مادرت به بند  ِ ...

ادامه مطلب »

بساط ِ چای دبش ِ آیت الأشرار 

بساط ِ چای دبش ِ آیت الأشرار  شعر: شادی سابُجی  ۱    چنان طوفان بیاید، تُندباد ِ درس عبرتها و ملتها،  الا ای آیت الأشرار می بینی ،  ۲    که این یک اشجر  ِ منحوس  ِتو، با دست ملعونِ خمینی خان، چنان بی ریشه می گردد،  ۳    چنان طوفان بتابد یا ببارد یا بتوفد، بس قوی، پُر سرعت ...

ادامه مطلب »

ظریف الدوله ی زیرک ! 

ظریف الدوله ی زیرک !  شعر: شادی سابُجی    1    ظریف الدوله ی زیرک ! شنیدستم به دیروزان،  ۲    نُطَق کردی، نُطَق کردی، نُطَق های وَزَغ واره چنان کردی،  ۳    و از لالی برون گشتی، دو سال و نیم می باشد،  ۴    و یا شاید سه سال و ذره ایی باشد که آن کُرسی سابق را ...

ادامه مطلب »

شهید ِ مُو و گیسوان 

شهید ِ مُو و گیسوان  شعر: شادی سابُجی   دلم خون ُ، و دلم صحرای خونستان ! فَغانستان !  دلم صحرای بس تنهای خونستان ! و خوزستان  ِ خونستان !  جوانان ِ همه بر آمده از خوبی و خوبان ! یکایک بر زمین افتاده در صحرای خونستان !   یکایک بی گناه از بی گناهان دگر باشند افزون تر !  یکی ...

ادامه مطلب »

به یاد نیمی از آن جمجمه بودم 

به یاد نیمی از آن جمجمه بودم  شعر و متن: شادی سابُجی ۱     دلا ای دل دلا ! یاد ِ ابولفضلک مرا آرام نگذارد،  ۲     به یاد نیمی از آن جمجمه بودم که جایش بس چه خالی بود،  ۳     به یاد نیمی از آن جمجمه هستم که جایش سخت خالی شد،  ۴     ...

ادامه مطلب »

و زائر شو به قبرِ آن شجاع  ِ سربداری که . . .

“و زائر شو به قبرِ آن شجاع  ِ سربداری که . . .” شعر و متن : شادی سابُجی  دلا ای دل دلا ! دلتنگِ مُحسن می شوی گاهی ؟،  که او یک سربدارِ سربلندِ ساز دار  ِ خوبِ ایران است،  سرش بردار شد ! افسوس می دانی به جُرم ِ هیچ ! شکار  ِ رذلی ِ دجاله مردان ِ ...

ادامه مطلب »

الا یا ایّها الخندان !

الا یا ایّها الخندان ! شعر و متن: شادی سابُجی الا یا ایّها الخندان! که در این سالِ بیماریِ شُش ها، مانده در حبسی، که این مُلّا تو را در بند کرده، وای بر ما، بی سبب، بیهوده در رنجی، تو رفتی سوی زندانِ اوین با کوله باری از شجاعت، ماسک بر صورت، و سیلی های سرخی بر لبانم در ...

ادامه مطلب »

تو اسماعیل …

تو اسماعیل نوزایی ایرانی شعر و متن: شادی سابُجی (شعری برای جاوید نام شعر پارسی تبعید، دکتر اسماعیل خوئی که چند سال است مهمان خوانش کتابهایش و انبوه شعرهایش و اندیشه اش هستم) بزرگا شاعرا اهلِ خیالاتِ خراسانی ! و موی بی بدیل و بس بلندات باد جاویدان، به چشمِ شعر ِتبعیدان  ! الا ای مردِ جان افشانِ تبعیدی ! ...

ادامه مطلب »

گُلا! مویت مجعد بود

 گُلا ! مویت مجعد بود در تاریکِ سلولِ مکعب گونه ی تلخ ات و جَعدش بس فراوان شورها باری بیاندازد، به دورِ مادرِ خوب ات گُلا ! رفتی به تاریکی اجباری و من در کشوری دیگر چنان اسفند می سوزم  برای مام من باری درخشانی، ولی ضحاک و جاعش با اژه، از کینه شان افسوس می مرگند گُلا ! روزی ...

ادامه مطلب »

گفتا شراب خواری؟

گفتا شراب خواری؟ گفتم شرابِ شادی واریز در میانِ نبضِ دوگانه قلبم، گفتا شراب خواری؟ گفتم که جان جانا؟ آری، بلی، ولی کم. گفتم که رودِ مستی، آن رودِ پر ز هستی، آن رود شب به مستی، خشکیده شهر من وای! انگور و گندمانش، ای وای پنبه هایش. کِشت بهاره اش مُرد، افسوس ! کُشته گشته، نبضِ روان شهرم، کِشت ...

ادامه مطلب »

به دو پستان بریده ی پروانه سوگند 

به دو پستان بریده ی پروانه سوگند  (بیست و سه مصرع شعر خودتبعیدی به مناسبت بیست سومین سالگرد قتل دولتی بسیار فجیع بانوی ملی گرا و ایران دوست خانم پروانه فروهر-اسم رمز: یا زهرا !) شعر و متن از: شادی سابُجی به دو پستانِ خونچکان بریده ی پروانه ایی خندان و خوشرو سوگند که زخم ِنمک خورده ی باز، همیشه ...

ادامه مطلب »

خون شویِ خندان رو 

خون شویِ خندان رو  شعر و متن: شادی سابُجی الا ایرانِ ما شی فروشی توی بازارِ جهانی نیست ای “خون شویِ خندان رو”،  چه امضا می کنی با پوزخندی زشت، کاغذها پس از کاغذ، درونِ جلدِ چرمی، سبز؟،  بهار یک هزار و چهارصد آمد! چنین ملعون و لعنت باد این مقدار، بر نامِ کریهِ تو،  جنابِ دائم الخندان ! الا ...

ادامه مطلب »

سهیلا ای انارت مست

شعر و متن: شادی سابُجی سهیلا ای انارت مست !، جانت سرخ، چشمت سبز، باز هم غوغای غرقابی غوغاهاست اسب ؟ سهیلا خوب چهره !، غنچه لب !، ای شیر زن ! فریادِ ما فریادِ یلداهای تاریک است، سهیلا می کِشند ات بر زمینی سخت با مویت، برادرها، الا ای جان پردردا !، نفس ها هست؟ فسوس اما که ظلمی ...

ادامه مطلب »

کایلی بخند ای زنِ زیبا

کایلی بخند ای زنِ زیبا شعر و متن: شادی سابُجی کایلی بخند ! ای زن زیبای لَخت موی،                              کایلی ببوس ! میله ی غم را و بازگوی، کایلی بخند ! آهوی عاقل!، کتاب خوان !                           با آهوانِ چابکِ چشم ات، تو درس خوان ! کایلی بخند ! موی فشان، در حصارِ ما،                             کایلی سماع برقص ! ...

ادامه مطلب »

Google Translate