تحریف تاریخ در ادبیات داستانی

روز نامه اعتماد در تاریخ سوم مرداد ۱۳۹۴  مصاحبه ای دارد با امیر حسن چهلتن به بهانه انتشار کتابش؛ چند واقعیت باور نکردنی.

نخست نگاه کنیم به تیتر مقاله ای که روزنامه اصلاح طلب اعتماد برای مصاحبه بر گزیده استوقتی نویسنده سربه سر تاریخ می گذارد.

سر به سر تاریخ گذاشتن یعنی چه؟آیا این سر به سر گذاشتن همان شوخی با تاریخ است ویا نوعی دست انداختن و مسخره کردن تاریخ به آن می رسیم.

نخست ببینیم خبرنگار از چهلتن چه تعریفی دارد:

«امیرحسن چهل تن به تاریخ علاقه دارد، علاقه ای که سال ها دست از سر او بر نداشته است و هر وقت که در کتاب های تاریخ سرکشیده چیزی از آن ها در آورده و داستان خودش را روایت کرده است، گاهی مصدق را آن طوری که دلخواهش بوده در داستان آورده است و گاهی باقرخان و ستارخان را،اوبه شیوه خود سر به سر تاریخ گذاشته است.

 اینکه آدم های داستان خودکشی می کنند یا کشته می شوند مهم نیستند: مهم این است که شخصیت های تاریخی از سر کنجکاوی نویسنده است که پایشان به داستان های او باز می شوند. روایتی که بخشی از آن واقعی است و بخشی دیگر با تخیل نویسنده در آمیخته است .

 چند واقعیت باورنکردنی داستان های جدید چهل تن هستند: مصطفی شعاعیان، علی اکبر داور، صادق هدایت و فضل الله خان شخصیت هایی هستند که نویسنده سراغ مرگ آنها رفته است .

او سرنخ یک واقعیت تاریخی را گرفته و بعد نشسته داستان خودش را خلق کرده است

این کل تعریفی ست که خانم خبرنگار از چهلتن می کند

شیوه کار چهلتن

خب بینیم خود چهلتن از شیوه کارش چه می گوید:

 «من آمده ام فرض کرده ام اگر سندی افشا شود و بخش تاریک قضیه را روشن کند باور و نظر ما درمورد آن واقعیت تاریخی چه خواهد بود

این حرف یعنی چه؟در مورد تاریخی سپری شده چگونه می توان فرض کرد که سندی فرضی پیدابشود و با این سند نگاه بکنیم به آن آدم ها و حوادث.اگر این کار در ساحت داستان ممکن باشدآیا خروجی اش می تواند منطبق بر واقعیت تاریخی باشد . واگر نبود چی .

کلنل پسیان

خب ببینیم در مورد کلنل پسیان چه می گویددر مورد کلنل فضل الله خان، خودکشی او یک واقعه تاریخی است همچنین این موضوع که او یادداشتی از خود به جا گذاشته که وثوق الدوله رییس الوزرای وقت آن را با خود برده است، اینها همه در تاریخ ثبت شده است. حالامن آمده ام و ادعا کرده ام که دست نوشته او پیدا شده است و کل ماجرا را دوباره در معرض نور قرار داده ام.

 در واقع من با یک واقعه تاریخی بازی کرده ام ،واقعه تاریخی را با نگاه تازه ای روایت کرده ام»

این حرف بچه معناست؟

چهلتن می داند چه می گوید ومی داند  فرق بین استوری و هیستوری چیست.؟

اگر می داند که باید بداند این جعل تاریخ ،این گژ دیسه کردن تاریخ، این گوراندن تاریخ در حوادث اتفاق نیفتاده و دادن قضاوتی دیگر از شخصیت های تاریخی که وجود ندارند تا از خود دفاع کنند و جوان ونوجوانی که نمی داند حقیقت تاریخ چیست و می پندارد این آقای داستان نویس دارد بر اساس اسناد باز یافته نور بر تاریکی های تاریخ می اندازد چه قضاوتی خواهد کرد در مورد آدمی مثل پسیان که در تاریخ مظلوم واقع شده است و اشقیاء سرش را از تنش جدا کرده اند و حالا آقایی داستان نویس باردیگر او را بر نطع می نشاند و گردنش را می زند

داستان شعاعیان

نخست ببینیم چهلتن خود چه می گوید و بعد پژوهش کنیم که این نگاه چه تبعاتی دارد.

«مثلادر مورد مصطفی شعاعیان ادعا کرده ام دختر سرپاسبان یونسی بخشی از یادداشت های او را به من داده است. می خواستم بگویم که گاهی ناآگاهی ما از آن بخش تاریک قضیه اگر به آگاهی برسد، کل ماجرا ممکن است به صورت دیگری دربیاید

خب این یعنی چه؟

یعنی به همین سادگی ما بیائیم نامه ای جعل کنیم و نسبت هایی ناروا به یک شخصیت تاریخی بدهیم که حاصل کارچه بشود ؟

این جعل ووارونه سازی حقایق چه ربطی دارد به تبدیل ناآگاهی به آگاهی .

این تبدیل یک ماجرا به ماجرای دیگر برای چه ودر خدمت چه.

این بازآفرینی دروغ های کوچک یا بزرگ می خواهد من خواننده را به کجا ببرد آن هم با وارونه کردن چهره ها و آدم ها.

باز می گوید:

 «فکر می کنم تاریخ معاصر ما پر از ابهامات و گوشه های پنهان است

این گوشه های پنهان را چگونه آشکار کنیم و آیا این آشکار کردن گوشه های تاریک کار تاریخ نویس است یا داستان نویس. واگر این یا آن و یا هردواست چگونه.

بعد می گوید :

«ضمن این که تاریخ یک پایش در واقعیت است

چرا یک پایش؟ پای دیگرش کجاست؟ در خیال و دروغ.تاریخی که یک پایش در واقعیت باشد یک پایش در خیال چگونه می تواند تاریخ باشد .

در این جا خبرنگارازاو سئوالی درست می پرسد :

«نمی توان گفت که این گونه سراغ تاریخ رفتن هم می تواند به تحریف آن کمک کند؟»

چهلتن در جواب این سئوال درست  پاسخی غلط می دهد:

«بعید می دانم. چون به هر جهت من ادعا کرده ام که این ها داستان هستند. همین الان هم اعتراف می کنم آن بخش هایی که سندیت تاریخی ندارند، حاصل تخیل من است و چیزی است که من ساخته ام. بنابراین اینکه جایگزین تاریخ شود فرض محالی است، ولی این اعتقاد در من هست که برداشت هنری از واقعیت گاهی اوقات می تواند جانشین خود واقعیت شود

خب این مغلطه ای بیش نیست. وقتی شما می گوئید دختر پاسبان یونسی دفترچه یادداشتی را که پدرش از جیب شعاعیان هنگام مرگش بیرون آورده است خواننده از کجا بداند نویسنده دارد دروغ می گویدآن هم زمانی که از ابتدا با آدم ها و آدرس های درست تاریخی روبروست .

وچهلتن برای اثبات درستی کارش از گلشیری نمونه می آورد :

 «اتفاقا گلشیری در این مورد یک داستان دارد به نام «نقاش باغانی» درباره این موضوع که چگونه هنرمندان واقعیت خود را با واقعیت روزمره جانشین می کنند، در واقع مثل این است که واقعیتی را پیشنهاد می کنند تا بدیل واقعیت روزمره و جاری شود. این کاری است که اساسا هنرمندان انجام می دهند. وقتی امپرسیونیست ها در تقابل با نقاشی رئالیستی سیب را کشیدند شاید نگاه ما به سیب فرق کرده باشد

اشتراک و افتراق تاریخ و داستان

نخست ببینیم جمهور علما در باره وجوه اشتراک و افتراق تاریخ و داستان چه می گویند و بعد پژوهش کنیم و ببینم که نظریات چهلتن چه نسبتی با این گزاره ها دارد:

۱نخست باید بیاد داشت که داستان از آن جایی که با ظرافت هنری ساخته می شود و دارای قاعده و قانون خاصی ست به هنر تعلق دارد.در حالی که در تاریخ نه ظرافت های هنری رعایت می شود ونه قاعده و قانونی خاص و به مقوله علم تعلق دارد

۲زیر بنای همه داستان ها روایت است .تاریخ نیز برای بیان حوادث از روایت سود می برد.پس روایت زیر بنای داستان و تاریخ است 

۳ارسطو می گوید داستان باز نمایی عمل است به کمک یک طرح.تاریخ  نیز چون داستان وابسته به عمل است که از طریق واژگان بیان می شوند

۴در زبان فارسی بین تاریخ وداستان مشابهتی صوری نیست  اما در لاتین استوریابمعنای داستان و روایت تاریخی ست .ودر فرانسه هیستوری و در ایتالیایی استوریا به هر دو معنا بکار برده می شود در انگلیس هم نزدیکی وشباهت وجود دارد.

۵درتاریخ قدیم بین قصه و تاریخ سر سوزنی فاصله بود مثل احسن التواریخ و القصص که گویای در هم تنیدگی داستان وتاریخ است.در رمان های تاریخی از آن حیث که به گذشته می پردازد تاریخ است واز آن حیث که برای بیان حوادث از عناصر داستان سود می برد داستان است.

اما نباید از یادبرد که در رمان های تاریخی تاریخ نقش پس زمینه  را دارد وماده اولیه را تشکیل می دهد ودروجه واقعی آن عنصر تخیل به آن اضافه می شود وشماری از پدیده ها ساخته ذهن نویسنده است.با این حال رمان نویس همان گونه به تاریخ نگاه می کند ومی نویسد که مورخ.

۶مورخ با داستان نویس یکی نیست داستان نویس می خواهد اثری را خلق کند اما مورخ صرفا یک گزارشگرست .

۷تاریخ و داستان دوجز بهم پیوسته اند امابه معنی این نیست که یکی اند هنگامی که یک مورخ حادثه ای را ثبت می کند از روایت وداستان کمک می گیرد داستان نویس هم وقایعی را که در تاریخ آمده است موضوع داستان خود می گیرد اما داستان با دور و نزدیکی ش با تخیل از تاریخ دور ودورتر می شود

۸داستان نویس رویداد های داستان را روایت می کند وتاریخ نگار رویداد های تاریخی را .

عنصر روایت ذاتی تاریخ است وابزاری کار آمد برای بیان وقایع است واین عنصر برابر است با داستان پردازی .تاریخ اما دلالت دارد بر آن چه که اتفاق افتاده است نه آن چه که اتفاق نیفتاده است یا می تواند بیفتد و یا چه خوب بود بیفتد .

استفاده ابزاری از داستان گویی در تاریخ جهت نوشتن و روایت تاریخ متفاوت است با شکل دادن و جان دادن به اتفاقات نیفتاده وجعل در افتادن.

ولتر می گوید :تاریخ قصه ای ست که بعنوان حقیقت روایت می شود اما قصه تاریخی ست که آن را بعنوان دورغ نقل می کنند وبه زبان دیگر تاریخ رمانی ست که قهرمانانش وجود دارندورمان تاریخی ست که قهرمانانش اشخاصی فرضی اند .

۹حقیقت گویی از شروط نخستین تاریخ است اما در داستان برای ما واقعی جلوه کردن کافی ست یعنی نویسنده باید وقایع را طوری تعریف کند که امکان اتفاق آن از نظر خواننده باور پذیر باشد.اصل تاریخ بر حقیقت گویی ست .اما در داستان تخیل نویسنده می تواند حوادث را باور پذیر کند.

۱۰ارسطو در رساله بوطیقا براین باوراست که تاریخ و داستان دو مفهوم لزوماً متباین هستند. داستان نویس وظیفه دارد رویدادها را آن گونه که ممکن است رخ دهند روایت کند وبا مدد گرفتن از تخیل روایتی درست کند که ممکن است بدین شکل در دنیای واقعی حادث نشود .

روایت تاریخی واقعی و حادث شده است اما روایت ادبی تخیلی وممکن الحدوث است .

تاریخ وداستان از نظر فرم و ساختار متفاوت واز نظر محتوا نیز تفاوت دارند.

۱۱جهان داستان جهان واقعی نیست در حالی که تاریخ عین واقعیت و خود جهان واقع است

نویسنده جهانی را می سازد در حالی که مورخ عینیت حوادث جهانی را گزارش می دهد داستانویس خالق است در حالی که مورخ گزارشگر است.تاریخ نویس آن چه را که رخ داده است گزارش می کنددولی داستان نویس از آنچه ممکن بود اتفاق بیفتد روایت می کند 

 چهلتن چه می گوید :

«بین تاریخ و ادبیات هم مرز باریکی است

اساساً هیستوری، یعنی تاریخ با استوری یعنی داستان در زبان فرنگی از یک ریشه هستند 

بنابراین در واقع فقط فرق اساسی شان این است که ادبیات سرگذشت آدم های معمولی مثل من و شماست اما تاریخ سرگذشت ملت ها و افراد مهم است .

 در تاریخ اهمیت ندارد که من امروز ناهار چه خوردم. شما امروز چه کردی. ولی وقتی به ادبیات تبدیل شد به عنوان یک اثر ادبی اهمیت می یابد نه به عنوان اثر تاریخی

آیا تاریخ همان داستان است با این فرق که آن سرگذشت آدم های معروف است و این سرگذشت آدم های معمولی ست همین.!

آیا به تصویر کشیدن این دو سرگذشت و ریختن آن در قالب های داستانی یکی ست.؟

شکی نیست که تاریخ می تواند ملات خودرا در قالب داستانی بریزد و رمان تاریخی خلق کند و یا داستان ملات خودش را از تاریخ بگیرد و داستانی تاریخی بنویسد اما یکی نمی تواند جای دیگری را بگیرد بخاطر آن که در تاریخ عمل آدم ها به پایان رسیده است و بازآفرینی آن دیگر در حیطه و ساحت تاریخ است نه داستان  تا ما قضات کنیم عملی را که عملی تاریخی بوده است .نمی توانیم مسیح را  به هیئت نجات دهنده ای در بیاوریم که شمشیر بدست می گیرد و به فتح روم می رود، چنین مسیحی مسیحی تاریخی نیست مسیح داستانی ست که می تواند هر کار دیگری بکند الا آن که روی صلیب برود،در سال و ساعتی تاریخی بمیردو در روز و ساعتی دیگر از دنیای مردگان به دنیای زندگان بر گردد تا پایه گذار دینی جهانی باشد.

انتخاب آدم ها

باید دید چرا چهلتن از بین ده ها شخصیت تاریخی می رود پسیان ویا شعاعیان را انتخاب می کند.چهلتن  می گوید:

 «مسئله خودکشی باعث گزینش آدم ها شده است .

بله خود خودکشی مساله ای است که آنها را متمایز کرده است.

این خود نکته جالبی است که کلنل فضل الله خان یا مصطفی شعاعیان را متمایز می کند

با آنکه خیلی ها زندگی چریکی داشتند اما شعاعیان صاحب یک ویژگی است .» 

پس با حساب چهلتن شعاعیان خودکشی کرده است ،چگونه؟

نگاه کنیم:

«مصطفی شعاعیان چون خطر دستگیری را احساس می کند کپسول سیانور را می خورد

خب پرسشی که بمیان می آید این است که در کشته شدن شعاعیان که نمی توان شکی کرد پس قاتل کیست

 «مصطفی شعاعیان چون خطر دستگیری را احساس می کند کپسول سیانور را می خورد

بعد آن اتفاق خیلی عجیبی که بعد از انقلاب افتاد، پاسبانی که اصلابه او شلیک نکرده بود

 اما آن پاسبان محکوم می شود. اگر بخواهیم مسئولیت قتل مصطفی شعاعیان را مشخص کنیم طبیعتا آن را به پای یک پاسبان بدبخت نمی توان نوشت. روزنامه ها نوشتند که پاسبان یونسی مسئول قتل شعاعیان است. این یکی از موضوعاتی بود که بعد از انقلاب فراموشش نکرده ام. او فقط تیری شلیک کرده بود و بعد هم پنهان شده بود

خب چهلتن نخست می گویدشعاعیان احساس خطر کرده است و سیانور خورده است .بعد می گوید پاسبان یونسی گلوله ای شلیک نکرده است بعد می گوید او فقط یک گلوله شلیک کرده است وپنهان شده است

ریشه این تناقضات کجاست.؟یا شلیک کرده است یا نکرده است . هردو ی آن ها که ممکن نیست.

قاتل ومقتول در یک قاب 

چهلتن بعد می گوید :

 «من می خواستم این دو نفر را در کنار هم قرار دهم و بر این نکته تامل کنم که آیا به راستی یکی از آن ها شهید است و دیگری قاتل؟ شاید هر دوی آنها قربانی هستند: قربانی یک وضعیت

این حق را چه کسی به چهلتن داده است؟

آیا بین کسی که در حال رفتن به جایی ست با کسی که ایست می دهد فرقی نیست . بین کسی که می گریزد با کسی که دستور توقف می دهد ویا او را دنبال می کند فرقی نیست .

آیا بین کسی که شلیک می کند با کسی که سیانور می خورد فرقی نیست ؟ 

آیا می توان دو آدم در دو موقعیت حاکم و محکوم، قاتل و مقتول فراری و تعقیب کننده را در یک قاب قرار داد و گفت هردو قربانی یک وضعیت اند .

آیا با این عینک می توان در هیچ دوره تاریخی هیچ جنایت کاری را بر صندلی اتهام نشاند و محاکمه کرد ،بقول شعاعیان چه جهان نامردی.

فتح الفتوح چهلتن

چهلتن علت رسیدن به چنین حقی و چنین دیدی را بعنوان یک نویسنده خود چنین توضیح می دهد. نگاه کنیم:

 «امروز البته شناختی که از داستان کوتاه و به خصوص رمان دارم با شناختی که بیست سال پیش داشته ام فرق می کند، حالاآن چیزی که در جمهوری جهانی ادبیات در حال وقوع است را بهتر می شناسم. امروز یک جوری ژانرها در هم رفته اند و هر کسی سعی می کند به شیوه متفاوتی تخیل کند و بنویسد و به شیوه خود از واقعیت به عنوان ماده خام استفاده کند.» 

حرف حساب چهلتن این است که از تاریخ می توان ماده خام گرفت و در قالب داستان ریخت .تا اینجا ما به چهلتن زاویه ای نداریم اما یک امای بزرگ هست آن چه نوشته می شود در ساحت داستان است نه تاریخ ،نباید بهر بهانه ای مرزهای تاریخ و داستان مخدوش شود.

وقتی چهلتن می گوید دختر پاسبان یونسی آمد و کتابچه خاطرات شعاعیان را بمن داد این دیگر داستان نیست تاریخ است چرا که بدنبالش ما تصویری از آدمی ارائه می دهیم که این تصویر تصویری دروغین از یک آدم با نام ونشانی معلوم است و درواقع ما تاریخی می نویسیم که تاریخی دروغین است.

اگر چهلتن می آمد و داستانی می نوشت که صبح ساعت هفت وچهل دقیقه پاسبانی به رهگذر ی که در حال رفتن به اداره پست است تا نامه اش را به معشوقش پست کند و در بین راه پلیس به او مشکوک می شود و اورا می کشد این یک داستان عاشقانه بود.گیرم خمیر مایه اش یک حادثه تاریخی باشد

ویا وقتی می گوئیم مردی به خیابان آمد تا توسط یک پلیس خودکشی کند این هم می شود یک داستان ملودرام. اما وقتی می گویم مصطفی شعاعیان آمد به خیابان تا نامه ای برای یک زن فاحشه که حالا دیگر فاحشه نیست و در کارخانه ای کار می کند یا آمد به خیابان تا توسط پاسبان یونسی  به زندگی خود خاتمه دهد می شود جعل تاریخ و تبرئه کردن یک نظا م قاتل و یک پاسبان قاتل این  دست بردن در مرز تاریخ وداستان است .

این نکته ای ست که از فهم چهلتن خارج است .

حذف نام شعاعیان

خبرنگار می پرسد چرا نام شعاعیان را حذف کردی.چهلتن می گوید:

«حذف نام آنها آگاهانه بوده است. من در مورد مصطفی شعاعیان مساله شهید یا قربانی را مطرح کرده ام. این موضوعی نیست که منحصر به مصطفی شعاعیان باشد، شاید سرپاسبان یونسی شهید دیگری بوده است، مثلاآدم بدبختی که در یک اتاق اجاره ای زندگی می کرده، شاید شعاعیان برای امثال او مبارزه می کرده

چهلتن می گوید نام ها را آگاهانه حذف کردم .چرا؟

چهلتن می گویداگر کسانی شخصیت های مورد اشاره مرا نشناسند مشکلی پیش نمی آید

چه مشکلی؟

این که پاسبان یونسی شهید است نه شعاعیان.این که پاسبان یونسی آدم بدبختی بوده است  که در یک اتاق اجاره ای زندگی می کرده است و آدم خوشبختی مثل شعاعیان که از زندگیش سیر شده بود و خوشبختی زیر شکمش زده بود می آید تا با وادار کردن پاسبان یونسی  به او ایست بدهد و یک تیر هم بزند و نزند و شعاعیان که منتظر مردن هست در جا سیانور بخورد وبمیرد.

تمامی این افکار از ذهن کسی بیرون می آید که داستان نویس ماست و می خواهد با نوشتن اش ما را به دروازه های تمدن بزرگ یا آگاهی تمدنی برساند .

ونکته بعد آوردن لفظ شاید برای مبارزه شعاعیان که زیر سئوال بردن مبارزه ایست که ممکن است کسانی به شیوه آن نقدی داشته باشند اما در آرمان خواهی آن شکی ندارند.چه خوب است چهلتن توضیح دهد که امثال شعاعیان برای چه مبارزه می کردند و چرا کشته شدند

اهمیت تاریخ

چهلتن می گوید :

«چگونه می توانیم خودمان را بشناسیم بدون آنکه بدانیم در حیات جمعی مان چه کرده ایم یا چه می کنیم؟ این آگاهی کمک می کند خودمان را بیشتر و بهتر بشناسیم و شاید باعث شود که گاه از رفتار جمعی مان اینقدر تعجب نکنیم. الان جوانان ما هیچ شناختی از تاریخ معاصر ندارند .زیرا ما درگیر آن هستیم. چرا که با لحظه لحظه این دوره تاریخی به طور روزمره درگیر هستیم. بنابراین این دوره خودبه خود حساسیت ما را بالابرده و برای من یک مشت دغدغه ایجاد کرده است. من مدام به آن فکر می کنم.» 

چهلتن بدرستی می گوید برای پی بردن به روحیه امروزی مان باید تاریخ مان را بشناسیم اما نمی گوید چگونه؟

ابزار اودر این راه چیست.؟ احتمالاً ادبیات، آن هم بخش داستانیش ،آن هم آن گونه که او می نویسد .با جابجا کردن قاتل و مقتول . با بدهکار کردن تاریخ به ضد تاریخ . با نشاندن قاتل بجای شهید ،با نشان دادن این امر که آدم هایی مثل شعاعیان وکلنل پسیان بدنبال مرگ بوده اند .در این گونه روایت ها شمر و امام حسینی وجودندارد از کجا معلوم که قاتل شهید نباشد و شهید قاتل.

همین گونه روایت های پست مدرن  را هم در حمله بن لادن به برج های دوقلودیدیم. .که هر کس داستان را از زاویه خودش تحلیل می کند و حق دارد و نمی توان طرفی را در این داستان محکوم کرد .

این گونه ما به شناخت درست از تاریخ خود می رسیم؟. این گونه ما دغدغه تاریخ معاصر را داریم .؟یعنی بین مصدق نخست وزیر ملی کننده نفت و زاهدی ژنرال کودتاچی و نوکر کنسرسیوم های نفتی هیچ فرقی نیست . ؟هر در دو یک قابند؟ این گونه ما به فهم خود از تاریخ می رسیم. کدام تاریخ؟

راه نوشتن داستان های تاریخی 

چهلتن بعنوان یک مدرس داستان نویسی شیوه نوشتن این گونه داستان ها را هم نشان می دهد نگاه کنیم:

به کمک چاشنی تخیل تاریخ را به بازی می گیرم، در داستان هایی که ظاهرا شبیه متنی مستند هستند چون اصلامحققی وجود ندارد، محقق جوان یا شخصیت نویسنده را من در داستان ها ساخته ام.

وقتی تصمیم به نوشتن این داستان ها گرفتم خیلی بیشتر از آن چیزی که فکر می کنید تحقیق کردم. شخصیت و آن اتفاق را می شناختم ولی تازه شروع به مطالعه کردم. بیشتر برای اینکه چیزی نگویم که متناقض با یک داده تاریخی باشد

وقتی تصمیم به نوشتن می گیرم تازه شروع به تحقیق می کنم. کار بسیار سختی است و کسانی که اطلاعاتی راجع به این شخصیت ها دارند متوجه این موضوع شده اند که کتاب های بسیاری را دیده ام و احاطه لازم برای نوشتن پیدا کرده ام

چهلتن می گوید قبل از نوشتن تحقیق می کنم تا چیزی نگویم که متناقض داده های تاریخی باشد . کسانی که آن شخصیت ها را می شناسند می دانند که من چقدر تحقیق کرده ام.

آیا این گونه است؟ هرگز.

در مقاله داستان مصطفی شعاعیان و پاسبان یونسی و امیر حسن چهلتن (اخبار روزبهمن ۹۹)به استناد سیاه روی سفید نشان داده ام که چهلتن چقدر بخطا رفته است و داده هایش به تمامی نه یکی دو مورد بلکه به تمامی متناقض است با حقیقت تاریخی . اینجاست که گفته می شود این تاریخ نیست ضد تاریخ است این داستان تاریخی نیست ضد داستان تاریخی ست.

شما بیاید از یک چریک یک عاشق سینه چاک یک زن فاحشه شهرنویی بسازید که دچار جنون ادواری ست و عشقش به جاودانه شدن او را به طرف مردن هل می دهد تا یک پاسبان بدبخت را بعنوان قاتل بالای دار بفرستد تا زن بیچاره اش که در یک تک اتاق اجاره ای زندگی می کند مجبور شود برود سر کار.

نام این کار چیست .؟همه چیز هست الا نوشتن داستان تاریخی.ویا روایت تاریخ در قالب داستان.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate