وطن آدمی کجاست

گفته می شود وطن آدمی آنجاست ؛

      که آدمی در آن جا آرامش داشته باشد

به او احترام گذاشته شود 

حقوق او مورد احترام باشد

ویا مردمانش با او هم مهربان باشند 

این گزاره ها آرزو های زیبایی ست که ما برای وطن خود آرزو می کنیم.جایی که برای ما آرامشی باشد. بما احترام بگذارند ،حقوق ما محترم شمرده شود و مردمانش با ما به مهر باشند.

اما همه این ها بود و نبودشان وطن آدمی را وطن یا ناوطن نمی کنند.

وطن آدمی جایی ست که در آن بدنیا می آئیم در آنجا بر وبار می گیریم وبازبانش حرف زدن را یاد می گیریم و به دیگران می گوئیم دوست شان داریم و دلتنگ آن هائیم و ظریف ترین احساسات و عواطف مان را با آن شکل می دهیم و آن می شویم که بایدبشویم.  

آن جایی که بما آرامش می دهد و به حقوق ما احترام می گذارد و مردمش با ما مهربانند لزوماً وطن ما نیست

وطن ما گورگاه پدران ماست.که هر زمان دل مان گرفت می رویم آن جا وبا آن ها از بد و خوب روزگار حرف می زنیم و سیر دل مان گریه می کنیم تا دل مان باز شود.

 وطن ما کوچه پس کوچه هایی ست که ما در آن دویده ایم و بزرگ شده ایم. کودکی و نوجوانی مان در آن جا جا مانده است و مدام دلمان تنگ می شود که برویم وآن کوچه پس کوچه های خاکی ،آن مدارس شش کلاسه و آن میدان ها و سینما های قدیمی را ببینیم.

وطن ما غروب های سر ویراب است .دیگ سیرابی محمد راهزانی ،پاتیل جغول بغول محمد کچل ،شیرین کاری غلام آخوندی و تعریف های تمام نشدنی حسن قداره است .

وطن ما مدرسه شش کلاسه آقای تقوایی ست با معلم کلاس اولش آقای ملک زاده است با آن سبیل های کلارک گیبلی اش و دبیرستان محمد رضا شاه است با مدیریت آقای حاجباشی و آقای زین الدین معلم انشا و خوش تعریف  سیکل دوم دبیرستان است که اجازه می داد تمامی زنگ انشا را یک نفس کتاب صمد بهرنگی خوانده شود و در پایان بگوید کتاب بخوانید تا بتوانید خوب انشا بنویسید و خوب فکر کنید و خوب حرف بزنید.

 وطن ما پنجشنبه ها سر قبر آقاست و خواندن فاتحه برای تمامی رفتگان به همراه پدرم .

آن جا که ذبیح درشکه چی همان جایی خاک بود که حسن رحمتی خاک بود و پدرم با تسبیح آقا ذبیح که پسر خواهر آقا ذبیح به پدرم داده بود بر سر قبر هردوی شان می رفت ، فاتحه می خواند وبرای روح نا آرام هردوی شان طلب مغفرت می کرد

وطن ما حیاط قمر خانمی سر ویراب ست با آبجی قمر تاج و احمد آقای مطرب شوهرش و احمد کور و معصومه خانم زنش  و آقا نور پاسبان که همیشه خدا با مولود خانم زنش دعوا داشت که چرا کت و کلاه و یا کفشش را به یک مستمند داده است و با دست خالی به خانه آمده است . وحسن گدا و پسرش  که مدام بر سر خرجی خانه با هم بگو مگو داشتند و مش رحمت لحاف دوز و جواد پسرش که نی به زیبایی می زد و با سوز دل ترانه های بابا طاهر را می خواند.

وطن ما محمود آقا پسر احمد آقای راه آهنی ست که وقتی پدرش برای بیرون کشیدن حسن کناس به داخل چاه رفت و دیگر زنده بر نگشت  تمامی ام روز را پابه پای محمود آقا گریه می کنیم.

وطن ما کوچه خانم هاست با مینا خانم و زینت و اشرف گدا ودخترش و فاطی خمینی و علی آکتور پسرش و فانتیز و خانجان و نصرت کون کمانچه.

وطن ما خانجان است که با سگش که پسر کوچکی را از زیر برف ها بیرون می آورد و محمد اشرف  پسر اشرف گدا هر روز عصر اورا به مغازه محمد حسن کور می برد و برای او بیسکویت مینو می خرید

وطن ما باغ ملی و فواره های بلند و پشنگه های آبش در عصر های گرم تابستان و دیدن ها دوستان ومعلمان و دکه روزنامه فروشی آقای اکبرزاده ست و گوش دادن با هزار اضطراب به رادیو در شب های چهارشنبه ست برای شنیدن شماره بلیط قهرمان شانس و آشنا شدن با خوشبخت ترین آدم  روی کره زمین که بلیطش برنده شده بود.

وطن ما فروختن آلاسکا و بلال و گردو کنار سینمای دنیاست و گرفتن مجوز کار از هوشنگ یک دست است که تمامی منطقه باغ ملی در قرق او بود

وطن ما سینمای فردین و تقی کچل کنترل چی سینما مسیوست که با خیزرانش ده نفر را در یک نیمکت می نشاند تا سینمای صامت تارزان با صدا و دوبله مسیو دیده شود.

وطن ما آن جاست که نُه فراریش را دوست می داریم و به چریک هایش عشق می ورزیم.وقهرمانانش همگی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا خفته اند.

وطن ما جلو دانشگاه ست با کتاب های پشت سفیدش و بحث های بی پایانش در شب های کوه دانشگاه و جمعه های صبح در کوه های درکه ست .

وطن ما آنجاست که دانشجویش حمید اشرف است و معلمش مرضیه احمدی اسکویی وکارگرش اسکندر صادقی نژاد است.

وطن ما آنجاست که خانش حیدر خان عمواوغلی بود که با هر خانی مخالف بود و سردارش ستارخان بود که می خواست تمامی قدرت های جهان زیر بیرق ایران باشند و اندیشمندش تقی ارانی بود.

وطن ما آنجاست که داستان نویس ش علی اشرف درویشیان است و رمان نویس ش احمد محمود است وشاعرش احمد شاملو.   

وطن ما دادگاه خسرو گلسرخی  وکرامت دانشیان است واین که آن ها  بر سر جاناشان چانه نمی زدند .

وطن ما نقد های جانانه رضا براهنی ست و روزنامه فردوسی  و سپید وسیاه است که خسروگلسرخی در آن شعر می نوشت .

وطن ما تئاتر یلفانی و سعید سلطانپور است و قهوه خانه خوانی حسن شهرستانی در تئاتر آسید کاظم است .

وطن ما آن جاست که کاپیتان تیم ملی فوتبالش قلیچ خانی ست، گل زنش کلانی ست و دروازه بانش عزیز اصلی و ناصر خان حجازی ست.

وطن ماآنجاست که علی بیغمش فردین است و قارونش آرمان است وحسن جغجغه اش تقی ظهوری ست .

قیصرش بهروز وثوقی ست وفرمانش ناصر ملک مطیعی ست ویکه بزن فیلم هایش رضا بیک ایمانوردی ست که هالیوود درب هایش را بروی او بست و او ترجیح داد تا در بیابان های 

امریکا راننده کامیون باشد اما عزت ایرانی بودنش را زیر پا له نکند.        

وطن ما آنجاست که عاشق شدیم .ازدواج کردیم  و فرزندانمان را بدنیا آوردیم و به آن ها یاد دادیم که خاک و آب و جنگل و مردم و زبان و فرهنگ وطن شان را دوست داشته باشند و حاضر باشند برای آن ها بمیرند

وطن ماهمین جاست ،چراغ ما در این خانه می سوزد ، در جای جایش پدران و مادران وبرادران و خواهران مان را به امانت گذاشته ایم وبا همه تلخی هایش دوستش می داریم.

حالا به ما بگوئید وطن شما کجاست .    

 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate