پارادایم اجتماعی بهمن بازرگانی

پارادایم اجتماعی بهمن بازرگانی*

پارادایم را بهمن بازرگانی از توماس کوهن گرفته است و در نزد او پارادایم اجتماعی بمعنای یک دوره تاریخی  است،دوره تاریخی در یک کشور یا یک جهان

جهان به طور کل در نگاه او از دو پارادایم گذشته است :

پارادایم پلورالیستی 

و پارادایم مونیستی

پارادایم پلورالیستی پارادایمی چند خدایی ست .در این پارادایم که دوران شبانی انسان است جنسیت واعمال جنسی واجد ارزش اند.

در پارادایم بعدی ست که پارادایمی تک خدایی ست، جنسیت به عاملی ضد ارزش و منفی بدل می شود

در مونیسم نظام ارزش ها دو دسته اند:

ارزش های این جهانی و پست

ارزش های آن جهانی یا متعالی 

سلطه دومی بر اولی تاوان سنگینی برای انسان خلق کردند.

پکیج ارزش ها

هر پارادایم دارای یک پکیج از ارزش های بنیادی ست  که اخلاقیات و باور های آن دوره را شکل می دهد.

ارزش های بنیادی هر پارادایم شامل دوقسمت است :

بخشی توسط زبان قابل انتقالند  که به آن داده های مفهوم پذیر می گویند

بخشی غیر قابل انتقال توسط زبانند که به آن داده های مفهوم ناپذیر می گویند.

بخش داده های مفهوم ناپذیر که انرژی زیادی دارد قابل انتقال نیست وقابل تبدیل به مفاهیم نیست تنهاکسانی که ساکن این پارادایم اند تمامی بخش هارا درک می کنند.

بحران در پارادایم

بدلایلی که معلوم نیست پارادایم پلورالیستی دچار بحران می شود ارزش هایش به ضد ارزش تبدیل می شود و پارادایم مونیستی بوجود می آید .

در دوره بحرانی دوپکیج ارزش های بنیادی برای کسب هژمونی با هم رقابت می کنند

اما چرا یک پارادایم دچار بحران می شود وپکیج ارزش های بنیادیش فرومی پاشد معلوم نیست.

مونیسم پارادایم بعدی بود  که از درون شبکه نورن ها زاده می شود . یعنی ذهن انسان خالق آن بود 

چرا پارادایم پلورالیستی  به پارادایم مونیستی تبدیل شد .نمی دانیم.

در دوران عادی تحولات جامعه با علم جامعه شناسی قابل تبیین است اما در روزگار بحران  جامعه شناسی قادر به تببیین این پدیده ها نیست.

جهش ها عامل تحولات

جهش های ذهنی بر خلاف جهش های طبیعی منتظر مساعد شدن فرماسیون اقتصادیاجتماعی نمی شوند آن ها فرماسیون ها را بنفع خود تغییر می دهند

جهش های ذهنی توسط وضعیت بین الاذهانی ساکنان فعال پارادایم انتخاب می شود و بر کشیده می شوند ویا برعکس.فرماسیون در این شرایط یک مشاهده گر منفعل است .

فرماسیون در این وضعیت خالق پارادایم نیست بر عکس این پارادایم است که فرماسیون را در جهت خواسته های خود دست کاری می کند تا زمینه برای گسترش سازه های تئوریک آماده شود ؛رئالیسم ،ماتریالیسم وایدئالیسم .

پارادایم پلورالیستی یک سان ساز نبود اما پارادایم  مونیسم یکسان ساز بود .در گذار از چند خدایی به تک خدایی یک انقلاب شناختی در علم و زیبایی شناسی انسان رخ داد .

مونیسم فرآورده قرون وسطا نبود خالق آن بود

این جهش های ذهنی بودیستی زردشتی و مسیحایی و موسایی بود که فرماسیون را به نفع خود تغییر دادند اما چگونی اش معلوم نیست .

پگیج کنونی :برابری رادیکال ،احترام افقی و نفرت پراکنی نه است 

این ها محصول بحران ارزشهای بنیادی پارادایم مدرن اند .

ارزش های بنیادی معاصر محصول فرماسیون کنونی نیستند آن ها در کار دگرگون کردن همین فرماسیون اند .

خیزش و مقاومت کنونی حاصل همین جدال ارزش ها با شکل فرماسیون هاست.

در قرن ۱۹با بزرگنمایی عوامل اقتصادی و اجتماعی، عوامل ذهنی ذیل فرماسیون ها و مخلوق آن ها در نظر گرفته شد.اما مغزی که مونیسم را ساخته پیچیده از هر فرماسیونی ست.

با عبور از اصالت عینیت به اصالت ذهن می توانیم دگرگونی پارادایم ها را فهم کنیم .دگرگونی پارادایم ها در مجموع به تغییر بنیادی نگاه مردم  نسبت به زندگی در تمامیتش  بر می گردد.

در شرایط بحرانی اما معلوم نیست ذهن آدمی  وقتی چیزی را می گیرد چه چیزی بیرون می دهد.

هنوز دانش ما در باره فرآورده های شبکه نورون های مغز انسان در ابتدای راه است ونمی دانیم کدام فرایند ذهنی جهان پلورالیستی آبستن جهان مونیستی شد .

ما نمی دانیم در دروان گذار پارادایمی به پارادایمی دگر چه پدید ه ای در شبکه نوردون های مغز ما  تشکیل یا دیلیت می شوند .

ما تا کنون نتوانسته این نیروی جاذبه در ذهن را شناسایی و فرمول بندی کنیم .

اگر از فروید ببعد بطور جدی در پی شناخت درون مغزی انرژی ها و نیرو هایی بودیم که فروید مارا متوجه آن ها کرد می توانستیم در این زمینه دست پرتری داشته باشیم.

جمع بندی کنیم:

تقسیم گذار جهانی  جوامع از پارادایم اولیه یا پلورالیستی به پارادایم مونیستی در حالی که از علل فروپاشی نخستین به دومی چیزی نمی دانیم  .و ارجحیت ذهن به عین و جستجوی کور در کارکرد اکسون ها و شبکه پیچیده نرون ها برای توضیح تحولات بنیادی ارزش ها و جوامع و غوطه خوردن در دریای بی انتهای تئوری فروید در ضمیر ناخودآگاه برای پاسخ انسان به بحران هایش و خروجی این پاسخ ریشه در کجای تبیین مسائل جهان دارد.؟

با این ندانم ها می خواهیم راه به خواب کدام ستاره ببریم.وقتی اصل و بنیاد یک گزاره معلوم نیست ساختن یک نظریه و تبلیغش چه حاصلی دارد

گذار جوامع از جوامع نخستین به جوامع طبقاتی از برده داری گرفته تا فئودالیسم و سرمایه داری امر پنهان و پیچیده ای نیست .گیرم این گذار در جوامع شرق ویژه گی های دیگری داشته است که از آن بعنوان شیوه تولید آسیایی یاد می شود.

مشکل امروزی ما تبیین این دوران ها با تمامی اختلافات جزئي و کلی نیست. مشکل انسان کنونی این است چگونه می تواند از دست زیاده خواهی و حرص وآز بی پایان نظام سرمایه داری که ارزش بنیادی این نوع از فرماسیون اقتصادی و اجتماعی ست رهایی یابد

نئوایدآلیسم  و رفتن بسوی شبکه پیچیده نرون ها و کارکرد آن ها و جستجوی در دنیای ناشناخته کارکرد مغز که یک امر پزشکی ست نه جامعه شناسی سیاسی وآدرس دادن غلط و پاشیدن خاک در چشم حقیقت است . حقیقت جامعه طبقاتی با تمامی ارزش ها وضد ارزش هایش پیش روی ماست. نیازی به رفتن بدرون نرون ها و آکسون ها نیست . انسان کنونی نیاز به فهم حقیقت دارد.

بحث روبنا و زیر بنا ،بحث عین و ذهن و اصالت این یا آن،بحث بر آمدن آگاهی انسان از تولید و شیوه تولید،بحث میزان استقلال روبنا از زیربنا و در مقاطعی عمده شدن آن بحثی قدیمی ست.وبه کفایت در مورد آن ها صحبت شده است . بحث امروز انسان کنونی بحث مشخصی ست یا سوسیالیسم یا بربریت.همین.

***********

بهمن بازرگانی؛پارادایم اجتماعی ؛نشریه بخاراشماره۱۴۲ بهار ۱۴۰۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate