بر آمدن صفویه (بخش سوم)

یک بد شانسی تاریخی

مرادبیک بایُندرکه مدعی پادشاهی بر ایران بود هنگامی که دو سپاه شاه اسماعیل و سطان سلیم در چالدوران بودند به دیار بکر حمله کرد تا آن منطقه را از دست قزلباشان خارج کند اما کشته شد و این شانس که پس از شکست شاه اسماعیل بایُندریان به قدرت بر گردند از دست رفت.عبیدالله شیبک هم درگیر جنگ های داخلی دیار خود بود .

جشن در تبریز

با شنیدن خبر شکست قزلباشان مردم تبریز جشن گرفتند و دسته جات مقاومت سر وقت گروه تبرائیان رفتند. نویسنده جهانگشای خاقان از حمله های شبانه مردم و کشتن قزلباشان یاد می کند .قزلباشان از ترس قیام مردم در ارگ پناه گرفتند.سلطان سلیم در میان جشن و سرور مردم  وارد تبریز شد ومردم از او بعنوان یک ناجی نه یک اشغالگر استقبال کردند.اینجاست که شدت تنفر مردم از شاه اسماعیل خود را نشان می دهد.

یک نکته مهم

سلطان سلیم در آن شرایط  به آسانی می توانست تمامی ایران را از آن خود کند اما سیاست عثمانی ها چنین نبود.

سلطان سلیم در هفته های بعد تبریز را رها کرد و به سرزمین خود رفت. واین نشان می دهد که استدلال کسانی که از شیعه کردن اجباری شاه اسماعیل بعنوان سپر دفاعی در برابر سنی های عثمانی دفاع می کنند ربطی به حقایق تاریخی ندارد.

باز گشت قزلباشان

قزلباشان در این مدت با کشتن تمامی مدعیان پادشاهی در ایران کسی را باقی نگذاشته بودند تا جای خالی آن ها را پر کند .

شاه اسماعیل وقتی از رفتن سلطان سلیم مطمئن شد از مخفیگاه بیرون آمد و قزلباشان از هر سوی جمع شدند .

بقدرت رسیدن حسین بنا

حسین بنا در سال هایی نه چندان دور در اصفهان بنایی می کرد در بر آمدن شاه اسماعیل به او پیوست .در نبرد چالدوران هم بود و بعد از شکست توانست یکی از زنان شاه اسماعیل را با خود از صحنه جنگ دور کند وبا شنیدن باز گشت شاه به تبریز زن را با خود به تبریز آورد و به شاه سپرد . شاه او را نائب السلطنه کرد و دهسال باقیمانده از عمر او این حسین بنا بود که بر ایران حکومت می کرد .

شخصیتی فرو ریخته

شاه اسماعیل که از ۱۳ سالگی تا نبرد چالدوران در اثر پیروزی هایی که بدست آورده بود و تلقینات مریدان و خلیفه هایش به این باور رسیده بود که وجودی مقدس است و نیروهای غیبی او را حمایت می کنند در چالدران در هم فرو ریخت و فهمید او نیز انسانی ست که شکست می خورد و می ترسد و از ترس جانش پنهان می شود. پس تمامی آن توهمات دروغین فرو ریخت و دیگر نتوانست اسماعیل اوغلی قبلی بشود .وتمامی امور را بدست بنای اصفهانی سپرد وبا مستی و هماغوشی با پسران زیبا روز را به شب می رساند .

پس نامه ای سراسر عجز به سلطان سلیم فرستاد و سلطان پاسخ اورا با زندانی کردن قاصد که قزلباشی از رعایای خود بود  داد.

از تبعات شکست چالدوران جداشدن سرزمین ارزنجان و دیار بکر برای همیشه از ایران بود .سرزمینی که اززمان ماد ها جزء ایران بود این منطقه شامل پاره یی از غرب آذربایجان و بخشی از ارمنستان کهن و شرق کاپادوکیه و شهر آمِد بود که روزگاری پایتخت اوزون حسن بود .

درهمین زمان نور علی خلیفه برجسته شاه اسماعیل بدست سربازان سلیم کشته شد و شاه اسماعیل با بی تفاوتی از کنار آن گذشت.

شاه اسماعیل در روزگار بعد که از اسب نخوت فروافتاده بود نامه هایی از سر عجز به علاءالدوله و شروانشاه فرستاد تا شاید واسطه شوند و سلطان سلیم با او از در صلح در آید.

اسمعیل اوغلی از جایگاه خدایی بزمین آمده بود و وجود انسانیش را نشان می داد.

او حتی پیشنهاد داد شروانشاه دخترش را برای پسرش بگیرد . در حالی که روزگاری برای سنی ها جایی جز قبرستان قائل نبود.

روزگار سیلی سختی به او زده بود و ایکاش زودتر سلطان سلیم این سیلی رابه او زده بود تا از اسب نخوت بزمین می افتاد ودست از جنایت بر می داشت .

خلافت عثمانی

سلطان سلیم کمی بعد سروقت ممالیک مصر رفت که مطلع شده بود با شاه اسماعیل اتحادی پنهانی دارد و بر علیه او توطئه می کند . بنظر می رسید جاسوسان اروپایی که در این روزگار در ایران و مصر و عثمانی بودند تلاش داشتند با درگیر کردن سلطان سلیم خطر را از اروپا به سمت آسیا بر گردانند و در این کار هم موفق شدند.

سلطان سلیم به مصر لشگرکشید آنجا را فتح کرد و آخرین خلیفه عباسی را با خود به عثمانی بردو خلافت را از او گرفت و خود را خلیفه مسلمین نامید .

کشته شدن دورمیش خان

نوار پیروزی های قزلباشان به پایان خود رسیده بود .پس شوهر دو خواهر خوانده اش بنام قره بیک استاجلو و دورمیش خان را به کردستان فرستاد.اما مردم کردستان که عثمانی ها را به قزلباشان ترجیح می دادند به جنگ آن ها رفتند . شیخ ادریس بدلیسی با کمک عثمانی ها توانست قره بیک را بکشد و دورمیش خان را فراری بدهد . این شکست شاه اسماعیل را واداشت که به سلطان سلیم نامه ای سراسر عجز بفرستد ودر صدد دلجویی از او برآید .پاسخ سلطان زندانی کردن قاصد های او بود اما سلطان در فکر حمله به اروپا بود .

مرگ شاه اسماعیل

شاه اسماعیل در سن ۳۷ سالگی از شرب مدام و قلت ورود طعام و عدم میل به غذا ضعیف وضعیف تر شد و در سن ۳۷ سالگی در گذشت (امیر محمود خواندمیرص۱۲۰).فسق و فجور بسیار و خمر مدام وافسرده گی افتادن از اریکه خدایی برزمین کار خود را کرد و اورا جوانمرگ کرد .

شاه طهماسب اول(۹۸۴۹۳۰)

شاه طهماسب ۱۱ ساله بود که به شاهی رسید. بنظر می رسید بند ناف  این سلسله رابا دوچیز بریده بودند :سرکوب مذهبی و فسق و فجور.

تبرائیان هم چنان میدان دار بودند و برای سیتماتیزه کردن سرکوب مذهبی عنصر نوینی را وارد کردند؛آوردن فقهایی از جبل عامل لبنان.

فسق وفجور و لواط و باده گساری به سبک و سیاق پادشاه ماضی هم چنان بر قرار بود.

جنگ با ازبکان

مردم مشهد و گرگان و مرو وهرات از دست ستم قزلباشان متوسل به عبیدالله ازبک شدند. عبیدالله این شهرها را گرفت و جنگ بین آن ها و قزلباشان با دست به دست شدن این شهر ها و کشتار مردم ادامه یافت.

جنگ با عثمانی

سلطان سلیم در سال ۸۸۹ شمسی در گذشت و سلطان سلیمان خلیفه عثمانی شد .

سلطان سلیمان هوای فتح اروپا را در سر داشت  پس خلیفه های زندانی شاه اسماعیل را رها کرد و به اروپا لشگر کشید .و پس از گرفتن بلگراد و رودس شاه اسماعیل با هدایا و فرستادن سفیر پیروزی های سلطان را تبریک گفت .سلطان سلیمان پاسخی نه چندان مودبانه داد. امابرای شاه اسماعیل این کافی بود . سلیمان هم چنان در فکر فتح در اروپا بود اما دست هایی ناپیدا اورا بطرف آسیا هل داد.

مردمان کردستان و عراق از ظلم قزلباشان به سلطان سلیمان پناه بردند واورا برای گرفتن عراق تشویق کردند

در سال ۹۱۱ سلیمان از مرز آذربایجان گذشت وتبریز را بدون مقاومت تصرف کرد مردم جشن گرفتند.شاه تهماسب در این زمان مشغول بازی بود .از تبریز تا همدان بدون مقاومت به تصرف سلطان سلیمان در آمد

شاه تهماسب در سال ۹۳۴طی پیمان صلحی خفت بار تبریز و توابع و همدان و کردستان عراق را به دولت عثمانی وا گذاشت.

قزلباشان به شروان و گرجستان حمله کردند و آنجا را به تصرف خود در آوردند.

واقعیت استقلال طلبی قزلباشان 

ببینیم حاصل جنایات قزلباشان چه بود:

جداشدن سغد و خوارزم و بخشی از خراسان 

جدا شدن بخش اعظم گرگان 

جدا شدن آذربایجان وهمدان  ودیار بکر و کردستان و عراق 

منطقه مکران ضمیمه تیموریان هند شده بود ودر سال ۱۳۲۷ شمسی بلوچستان پاکستان شد 

پس از جنگ جهانی اول عراق و بخشی از کردستان عراق کنونی شد

 و ارزنجان و دیار بکر قسمتی از ترکیه شد .

باور های قزلباشان

بدنه نظامی وسیاسی قزلباشان متشکل ا ز ۷ قبیله ترک از آناتولی بود این ۷ قبیله بعداً تبدیل شد به ۱۴ قبیله و در آخر به ۷۲ قبیله رسید

هسته اصلی قزلباش از ۷ هزار تاتاری بود که امیر تیمور به شیخ جنید داد و این هسته رفته رفته بزرگ شد .

باور های این قبایل در آغاز نیاپرستی بود و وقتی مسلمان شدند این باور به شیخ پرستی تبدیل شد .این قبایل در دوران بعد جای جادوگر قبیله را با شیوخ خانقاه عوض کردند

ودر دوران بر آمدن شیوخ بکتاشی این باور بوجود آمد که روح خدا نخست حلول کرد در محمد بعد در علی و دیگر امامان و از آن ها به شیوخ صفی حلول کرد.

در باور قبایل بکتاشی علی به مقام خدایی رسیده بود.و در باور قزلباش ها شاه اسماعیل خدا بود

قزلباش ها نماز نمی خواندند.روزه نمی گرفتند و شراب می نوشیدند. لواط ومیگساری در نزد آنان از مستحبات مذهب شان بود.

آن ها ایرانی ها را تات چیک لر می دانستند که بمعنای برده های حقیر و پست بود.

زبان مکاتبات فارسی بود ولی زبان محاوره ترکی بود.

یک نکته

 زبان ترکی زبان آذری نیست . زبان آذری شعبه ای از زبان فارسی کهن بود اما زبان ترکی زبان قبایل کوچنده بود که بتدریج در آذربایجان ساکن شده بودند.ترک های آذر بایجان ترک زبانند نه آذری زبان.

شاه اسماعیل و سران قزلباش درکی از مفهوم کشور و میهن نداشتند.بیگانه بودند و در اندیشه دینی شان میهن و کشور و مردم جایی نداشت. برای آنان جهان در دو ساحت معنا داشت؛ پیروان دین حق و پیروان اهل باطل.

تشکیلات حکومتی

تشکیلات بر آمده از انان تشکیلاتی قبیله ای ومغولی بود. :

حسین بیک لله وکیل نفس همایون و فرمانده قزلباشان بود

ملا شمس لاهیجی رئیس دستگاه دینی بود 

ذکریا کججی وزیر دیوان اعلی ومالیه بود 

مناطق فتح شده بعنوان تیول به سران قزلباش داده می شد و ملک شخصی آنان بود.هر تیول هم برای خودش وکیل و محاسبی داشت

در نوک هرم قزلباشان شاه اسماعیل بود که مرشد کامل بود 

قاعده این هرم تبرداران تبرایی بود که از بزهکاران شهری بودند.

در کل حکومت قزلباشان حکومتی بر آمده از مردمان فرودست و فرومایه بود؛بنا و طلا فروش یهودی و مکتب دار لاهیجانی.  

بعداز مدتی شاه اختیارات حسین بیک لله را کاهش داد و جایش را نجم زرگر بعنوان نیابت سلطنت  گرفت.نجم زرگر از یهودیان اصفهانی بود که طلا های تاراج کرده را از قزلباشان می خرید.

نجم با حسین بیک لله فرمانده قزلباش و قاضی محمد کاشی رئیس دستگاه اوقاف در مبارزه بود .شاه قاضی محمد را به نجم سپرد تا دزدی هایش را ثابت کند شاه قاضی محمد را کشت و اموالش را به نجم داد.

مدتی بعد امیرنجم ،حسین بیک را عزل و پستش را به محمد بیک سفره چی خاص سپرد .

دده بیک نیز در اثر سعایت نجم از کار برکنارشد .پس میر سید شریف شیرازی ریاست دستگاه دینی و یار احمد خوزانی رئیس امور مالی شد که از نزدیکان امیرنجم بودند

مدتی بعد دشمنان امیر نجم اورا مسموم کردندوامیر نجم سر در اره جاه طلبی گذاشت.پس شاه یار احمد خوزانی را با نام نجم ثانی مقام وکالت داد.

نجم ثانی میر سید شریف را عزل و میر عبدالباقی را رئیس دستگاه دینی کرد.

امیر نجم ثانی از بزهکارن تبرایی بود که در جنگ با عبیدالله خان شیبک اسیر و کشته شد .

پس شاه اسماعیل منصب امیر نجم ثانی را به میر عبدالباقی داد که رئیس دستگاه دینی بود و در جنگ چالدوران کشته شد .

وبعد حسین بنا را با لقب میرزا شاه حسین  نائب السلطنه کرد

میرزا در سال ۹۰۲ توسط سران قزلباش کشته شد علت ترورش تجاوز به دختر یکی از سران قزلباش بود

پس از او خواجه جلال الدین محمد تبریزی وکیل نفس همایون شد.

دسته جات تبرائی

تبرائيان کسانی بودند که در پندار و گفتار کینه خودرا به عمر و ابوبکر نشان می دادند واینان عمدتاً از بزهکاران شهری بودند که خود از خانواده های سنی برخاسته بودند وبخش سرکوب علنی را برعهده داشتند البته این کار جدا از قدرتی و ثروتی که به آن ها می داد آن ها را قادر می ساخت بر تمامی زندگی مردم دست درازی کنند.

هر دسته رئیسی داشت که مولانا نام داشت وچون ترکان مولانا را نمی توانسنتد تلفظ کنند می گفتند ملاَ.

ملا ها رهبران دینی قزلباشان بودند کار این گروه تفتیش عقاید بود. راه تشخیص اینان ساده بود؛ میگساری نکردن و رفتن برای نماز به مساجد مخروبه و وضو گرفتن به سبک سنیان ویا گذاشتن ریش .گذاشتن ریش ممنوع بود . قزلباشان ریش را می زدند و سبیل می گذاشتند 

اینان مجاز بودند در هر ساعت از شبانه روز خانه مردم را تفتیش کنند

پس مردم مجبور بودند با نفاق ودو رویی در معابر میگساری کنند و ریش خودرا بزنند و به عمر و ابوبکر دشنام بدهند.

در پایان روزگار شاه اسماعیل با دادن باج به تبرائیان مردم توانستند کمی نفس بکشند؛ باج ریش و باج وضو و باج نماز در این روزگار مرسوم شد

بر آمدن سادات صفوی

تبرائیان روسای خود را میر یعنی فرمانده می گفتند. میر رفته رفته به میرزا تبدیل شد یعنی باسواد و رفته رفته میرزا بدل شد به کسی که پیوند مادری با سادات اولادعلی دارد و در زمان شاه تهماسب تمامی اینان لقب سید گرفتند اما باید از رئیس دستگاه دینی تایید سیادت می گرفتند واین امر با پول شدنی بود.

دسته چگین ها

چگین بمعنا ی آدمخوار بود. اینان ذوب شدگان در ولایت شاه اسماعیل بودند.

 اینان فرزندان علمای شهر را در برابر پدرانشان زنده زنده می خوردند تا به عمر و ابوبکر لعنت بفرستند

دهه محرم

دهه محرم برای مردم دهه خونباری بود دسته های تبرایی بعداز سینه زنی و زنجیر زنی بجان مردم می افتادند و دست بکشتار سنیان می زدند.           

روحانی و روحانیت 

ترم روحانی بر ساخته دوران صفوی ست روحانی نماینده آسمان بود که بر زمین ولایت داشت 

اینان کسانی بودندکه از لبنان آمده بودند و دردوران بعد آیه الله از همین واژه ساخته شد

تا آن روزگا بالاتر از حجه الاسلام نبود .در زمان ترکان سلجوقی برای امام محمد غزالی لقب حجه الاسلام وضع شد.

صفت روحانی بار ملکوتی داشت و نشانه تمایز ملا های صفوی از مردم عادی بود و این تمایز بحدی بود که هر کس در برابر آیه الله قرار می گرفت باید سجده  می کرد

گفته می شود این واژه ها بر گرفته از تشکیلات کلیسای مسیحی بود که توسط مسافران جبل عامل به ایران آورده شد.

این فقیهان در پایان زمان شاه اسماعیل و زمان شاه تهماسب به ایرانآمدند تا تشیع صفوی را تئوریزه کنند.

چه نیازی به اینان بود 

بر آمدن قزلباشان و رهبران دینی شان فاقد هر گونه تجربه تئوریکی بود اینان بیشتر جنگاوران ترک بودند که تحت تاثیر آموزه های افراطی بودند

این جنبش یک جنبش دینی بود و فاقد هر گونه وجه تئوریک و روشنفکری بود و پیروزی هایش نه در وجه ذهنی که در وجه عملی و ترور و وحشت بود . اما سلطه در وجه عریانش در بلند مدت کارآیی اش را از دست می داد و نیاز داشت در وجه تئوریکش به میدان بیاید و مخالفین و موافقین را بدرستی آن کارکرد ها قانع کند . شیعه تا آن روزگار فاقد چنین دستگاهی بود و هرچه بود مدارسی بود که د ر دست علمای سنی بود پس باید از جایی دیگر کمک گرفته می شد و فقهای شیعی جبل عامل کمک بزرگی برای صفویه بود .

تبار شناسیی روحانیت صفوی 

جنوب لبنان و شمال سوریه مرکز غلات شیعه بود .اینان در برابر سنی های شام در اقلیت بودند و مدام مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند .

شیعیان این مناطق چه در جنگ های صلیبی و چه در حمله مغول متهم شدند با دشمن همکاری دارند .پس اینان بناچار به مناطق کوهستانی عقب نشینی کردند

 این امر نفرت عجیبی در بین این شیعیان بر علیه سنی ها ایجاد کرده بود

با آمدن عثمانی ها شیعه ستیزی از سر گرفته شد.

در ایران پیش از صفوی ما فقیه شیعه نداریم بلکه همه عربند .شیعیان قم هم از مهاجران یمنی تبار از قبایل مذحج  بودند.

کلینی از یمنی تباران عراق بود شیخ صدوق از یمنی تباران قم بود

تنها در قم و کاشان شیعیان زنگی می کردند که عرب های مهاجر بودند.

تنها کتابی که قزلباشان یافتند کتاب ابن مطهر حلی بود که نصرالله زیتونی به ایران آورده بود.

طبقه روحانی باآمدن علمای جبل عامل و گرفتن خمس از قزلباشان شکل گرفت.

شیخ علی ابن عبدالعالی کَرکَی در پایان سلطنت شاه اسماعیل به ایران آمد و در زمان تهماسب ریاست دستگاه دینی قزلباشان را از آن خود کرد.کار اینان تئوریزه کردن کارهای قزلباشان بود

جنگ قدرت بین فقهیان

غوغایی بود برای رسیدن به ایران و نشستن بر سر خوان یغما.پس جنگ فقهیان بر سر نشستن بر مسند ریاست آغاز شد .

رقیبان کرکی امیر نعمه الله از حله و شیخ ابراهیم قطیف و امیر غیاث الدین بود . کرکی یکی بعداز دیگری  رقیبان را از میان بدر کرد .و لقب خاتم المجتهدین را از شاه تهماسب گرفت .بدین ترتیب سرنوشت ایران بدست ترکانی از آناتولی و عرب هایی از کوه های جبل عامل افتاد.

مشروعیت سلطنت

کَرکَی بر این باور بود سلطنت حقیقی از آن امام غائب است وشاه باید مشروعیتش را از معصوم بگیرد .در نتیجه برای نخستین بار مقام مرجعیت مطرح شد.واین که بدون اذن مرجع بعنوان نماینده معصوم هیچ سلطنتی مشروعیت ندارد.

در این دروان سلطنت بر دوبال پرواز می کرد بال نظامی قزلباش و بال دینی لبنانی ها.

حذف خانقاه ها و دسته های تبرائي

کرکی نخست با مصادره موقوفه های خانقاه ها آن ها را از میدان بدر کرد و بجای آن ها مدارس دینی را بپا کرد و بعد سروقت تبرائیان و شیعه های زیدی و اسماعیلی رفت  و طی حکمی فرمان داد که مخالفین (تبرائیان)ومعاندین(شیعه های زیدی  و اسماعیلی و سنی )حق زندگی در هیچ کدام از شهر های ایران را ندارند.

تئوریزه کردن تشیع صفوی

کار قزلباشان خشونت عریان بود که در کوتاه مدت جواب می داد اما در بلند مدت کار ساز نبود .باید این پذیرش اجباری به قبول ذهنی و فکری در نسل های بعد تبدیل می شد و کرکی در پی این مهم بود .نخست شیعه کردن کودکانی که پدر و مادرشان توسط قزلباش ها کشته 

شده بودند این کار با صرف وقت و هزینه هایی بسیار در طولانی مدت مبلغین خوب تربیت می کرد .

شیخ کرکی در سال ۹۱۳ مسموم شد و جایش را دختر زاده اش میر سیدحسین جبل عاملی گرفت..

کرکی سازمان منظمی ساخته بود که برای نخسین بار اشرافیت مذهبی را بوجود آورد. اشرافیتی که با تشکیلاتی قوی و ثروتمند می توانست شریک قدرت در هر زمانی باشد .این تشکیلات با اختصاص دادن خمس از کار و دارایی های مردم می توانست قدرتی بی حساب برای خود ایجاد کند

کار سوم کرکی تئوریزه کردن تولی و تبری بود در کتاب نفخات الاهوت فی لعن الجبت و طاغوت منظور کرکی از جبت ابوبکر و از طاغوت عمر بود

کرکی در این کتاب استدلال می کرد که عمر و ابوبکر کافرند و به تبع آن ها سنی ها کافرند و باید کشته شوند.

شکل گرفتن مذهبی رسمی

آموزه های کرکی از تاریخ و مذهب اساس کار مدارسی شد که او بنیاد نهاد و این دوعامل مذهبی رسمی را شکل داد.

بر اساس همین آموزه ها متون بعدی نوشته شد و شیخ صفی سنی شافعی  جد اندر جد شیعه شد .

جنگ بین قزلباشان

با مرگ شاه تهماسب جنگ قدرت آغاز شد و هزاران قزلباش کشته شدند.

شاه اسماعیل دوم

شاه اسمعیل دوم ۴۵ ساله بود که بقدرت رسید و در پی آن  بود که دسته های تبرایی را مهار کند پس دستور داد دسته های تبرایی نباید در کوچه ها راه بیفتند و به عمر و ابوبکر دشنام بدهند. واین محدویت برای اوباش تبرایی معنای مالی و سیاسی داشت هم برای فقهای لبنانی و هم برای سران قزلباش پس در ۱۵ ماهگی سلطنتش کشته شد

پادشاهی سلطان محمد خدابنده

جنگ قدرت باعث شدکه از خانواده صفوی همه پسران کشته شوند حتی دختر شاه تهماسب و محمد کور بقدرت برسد واین بمعنای بقدرت رسیدن سران قزلباش و لبنانی ها بود .

در دهسال سیاه بعد بخش هایی از ایران توسط عثمانی ها و ازبک ها جداشدند.

شاه عباس کبیر

شانس بزرگی که شاه عباس داشت ورود انگلستان به منطقه بود که استراتژیش یک دولت نیرومند در همسایگی شرقی عثمانی بود و برای امن کردن بازرگانی بین المللی بین دریای پارس و دریای سرخ تا هندوستان نیاز به آرامش و اقتدار داشت

قدرت گیری شاه عباس و باز پس گیری پاره هایی از دست رفته خاک ایران را باید در این راستا دید.

اما با مرگ شاه عباس سیاست های دوران شاه تهماسب به ایران باز گشت. لبنانی ها دوباره آمدند ودسته های تبرایی دست به سرکوب مردم زدند

ملا محمد باقر مجلسی فرزند ملا محمد تقی جبل عاملی میوه این دوران است تا صفویه روبه ادبار برود و به شاه سلطان حسین برسد .

نتایج کار چه بود

کشتار برنامه ریزی شده علمای سنی وزیدی و اسماعیلی

انهدام آثار تاریخی و مراکز فرهنگی

از بین رفتن مصنفات تاریخی

به قهقهرا رفتن سیر اندیشه

در تمای این دوران یک سخنور در کالیبر رودکی و فردوسی خلق نشد 

یک فقیه هم طراز طبری و فخر رازی بوجود نیامد 

یک کتاب در فقه سیاسی هم طراز سلوک الملوک فضل الله روزبهان که به عبیدالله خان ازبک اهدا شد نوشته نشد  

بنیاد نهاده شدن اختلاف مذهبی برای همیشه 

تبدیل ایران به قومی دگم اندیش و سخت سر و خرافات پرور

تهی شدن جامعه از مردمانی سازنده و تبدیل به مردمانی منافق  دو رو با اخلاق ویژه

فرارمغز ها به دیار دیگر و فرار تاریخ نویسانی چون غیاث الدین خواندمیر و امیر محمود خواندمیر به هندوستان.تاج محل بدست یکی از همین گریختگان ساخته شد

ضربه مرگبار صفوی ایران را که از پس حمله مغول و تازی برخاسته بود آن چنان بود که ایران دیگر نتوانست تمام قد روی دوپای خود بایستد.

دشمنی مذهبی با همسایگان باعث شد که دشمنی دینی به دشمنی فرهنگی بدل شود وزبان پارسی که زبان ادبی تمامی منطقه بود به زبان دشمن تبدیل شود و منسوخ شود و بسته شدن ساحت زبان از بین رفتن نقش فرهنگی ایران در منطقه بود

قزلباشان با شیعه کردن اجباری وحدت ملی ایجاد نکردند.تمامیت ارضی را بوجود نیاوردند و در زمان اینان وحدت ملی از بین رفت وبد نبال آن وحدت ارضی؛بلخ و تخارستان و اشروسنه و سغد و خوارزم و ارزنجان و مکران در همین زمان از دست رفت

مسبب راه افتادن جنگ با عثمانی فتنه انگیزی قزلباشان بود نه زیاه خواهی سلاطین عثمانی

غلطی رایج

نه قزلباشان صفوی ایرانی بودند و نه تشیع یک نهضت ایرانی بود نهضت قزلباشان نهضتی بر آمده از ترک ها وتاتار های اناتولی بود نهضت شیعه یک نهضت عربی بود که در کوفه توسط قبایل یمنی مذحج و حِمیَر بوجود آمد.         

 

       

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate