بر آمدن نادر شاه افشار

میرویس غلیجایی

میرویس از بزرگان قندهار و قندهار یکی از ایالات ایران حکومت صفوی بود.از سوی گرگین خان فرمانروای قندهار به او ظلمی رفت پس به شکایت به پایتخت آمد

اما میرویس اوضاع پایتخت را آشفته دید وبه صراحت دریافت که سر دمداران فاسد وشاه بی  لیاقتی چون شاه سلطان حسین گوشی برای شنیدن ندارند.

 پس به مکه رفت و از آن جا به قندهاربازگشت ودر سال ۱۱۲۱ گرگین خان رابکشت وراه جدا سری در پیش گرفت. در هرات نیز در سال ۱۱۲۳ اسدالله ابدالی بر قلعه هرات دست یافت و خودرا از نفوذ دولت صفوی بیرون کشید.

نشانه ها

استقلال قندهار و هرات دو نشانه بود از شروع پایان دولت صفوی .حکومت بحدی در هم پاشیده بود که نیاز به یک کاتالیزور و یک ضربه از بیرون داشت.

کاتالیزورها

در فروپاشی امپراطوری مقتدر ساسانی هم دیدیم که حکومت از درون متلاشی شده بود و تنها کالبدی درون تهی بر جای بود .

در حکومت های استبدادی که جامعه در سرکوب مدام زندگی می کند و امکان بر آمدن هیچ قدرت مستقلی نیست ،حکومت هم فاقد پتانسیلی برای رفرم از درون  است و در دورانی که دوران حرکت و استقلال قبایل است این ضربه از بیرون وارد می شود .و آنانی که بر سیر امور واقف نیستند انگشت تحیر به دندان می گزند که چه شد که حکومی چنین معظم توسط مشتی بیابانگرد از بین رفتند و این تحیر ناشی ا ز بی خبری از پویه ای درونی جامعه را سعی می کنند با متافیزیک و معجزه توضیح دهند .

محمود افغان

در روزگار فروپاشی دولت صفویه این کاتالیزور محمود افغان پسر میرویس بود که در سال ۱۱۳۴ ؛سیزده سال بعد از بقدرت رسیدن پدرش آهنگ پایتخت کرد .نخست قلعه کرمان را گرفت و چون مقاومتی در جلو خود ندید راهی اصفهان شد.

اما حکومت صفوی ویران تر از آن بودکه به فهم داستان نائل بشود و قبل از رسیدن محمود افغان به پایتخت چاره ای اندیشه کند و آن قدر تعلل کردند که محمود به نزدیکی های اصفهان رسید .

 دو لشکر درسال ۱۱۳۴ در چهار فرسخی اصفهان؛در جلون آباد رودر روی هم ایستادند و پس از جنگ مختصری سپاه شاه سلطان حسین در هم شکست ومتواری شد.

محمود هشت ماه اصفهان را در محاصره گرفت و از حکومت زبون شاه سلطان حسین راه نجاتی بیرون نیامد .و تنها راهی که بنظرشان رسید فرستادن ولیعهد تهماسب به کاشان و بردن تاج وتخت به اردوگاه محمود افغان بود

محمود در محرم ۱۱۳۵ به اصفهان آمد و دست به ستم گشود.

پادشاهی تهماسب میزرا

با سقوط اصفهان ولیعهد تهماسب میرزا در قزوین خودرا شاه خواند و در گریز از سوی جنگاوران افغانی به تبریز رفت .

وضعیت نیروها

در پایتخت محمود افغان بود .در سیستان ملک محمود سیستانی که مشهد را نیز به حکومت خود ضمیمه کرده بود .در مرو تاتار ها بودند وترکمانان نسا را اشغال کرده بودند و عثمانی ها در تبریز تاخت و تاز می کردند.روسیان به سوی رشت و لاهیجان لشکر کشیده بودند تا رستاق مازندران آمده بودند.

شیرازه نظم کشور بکلی از هم پاشیده شده بود .وتهماسب میزرا درکار این همه نابسامانی سر گردان و حیران بود واز آذربایجان به مازندران رفت.

حکومت اشرف

محمود به جنون رسید اما قبل از دیوانگی تمامی شاهزادگاه صفوی را کشت تا صفویه را بی آینده کند.و در سال ۱۱۳۷پسر عمویش اشرف بجای او نشست. اشرف برای این که خیال خودش را راحت کند شاه سلطان حسین را کشت و به ارومیه لشگر کشید .

در چنین شرایطی کشور نیاز مند یک ناجی بود و ضرورت تاریخ این قرعه را بنام نادر زد.

نادر که بود

نام پدرش امامقلی بود از افراد ایل قیرقلو از ایلات ترک .پدرش پوستین دوز و ساربان و گله چران و دهقان بود و جزء بخش فرودست ایل به حساب می آمد .

ییلاق ایل امام قلی ده کوچک کوب کان بود در شمال خراسان و زمستان ها ایل به دهات دره گز می رفت .

نادر در سال ۱۰۶۷شمسی(۱۶۸۸میلادی)در دستگرد یکی از روستا های دره گز بدنیا آمد . مدتی در کنار پدرش پوستین دوزی می کرد و در نوجوانی به خدمت باباعلی بیک حاکم شهر ابیورد درآمد .

لیاقتش باعث شد داماد باباعلی بشود در سال ۱۰۹۸ شمسی رضا قلی نخستین فرزند اوبدنیا آمد.در سال ۱۱۰۲شمسی باباعلی مرد ونادر که می خواست جای او را بگیرد با مخالفت روبرو شد پس به مشهد رفت و جزء ملازمان ملک محمود سیستانی حاکم مشهد در آمد.

در خدمت ملک محمود بود که تصمیم گرفت محمود را ترور کند که ناموفق بود.پس از مشهد گریخت و به راهزنی مشغول شد .

در همین زمان تهماسب میزرا قصد فرو نشاندن فتنه ملک محمودرا داشت که نادر به اردو ی او پیوست وبه سرکردگی دو هزار سوار تعیین شد نبوغ نظامی نادر از این زمان فرصت یافت خودرا نشان بدهد.

در این زمان دشمنان تهماسب میرزا چهار گروه بودند:

ملک محمود

افغان ها

روس ها 

و عثمانی ها

استراتژی جنگی نادر شروع از ضعیف ترین حلقه بود  و ضعیف ترین حلقه ملک محمود بود پس نادر تهماسب میرزا را به جنگ با او تشویق کرد

دراولین نبرد ملک محمود شکست خورد و موقعیت نادر بالا آمد

فتح علی خان

در میان اردوی تهماسب میرزا فتح علی خان رئیس تیره آشاد باش قاجار رقیب نادر بود که می خواست در موقعیت نادر در فرماندهی قشون باشد . نادر می دانست که باید این رقیب را از سر راه بر دارد تا بتواند به مراحل بالاتری صعود کند پس فتح علی خان با طرح و تصمیم او کشته شد .

نادر در فتح مشهد از تهماسب میرزا لقب تهماسب قلی خان گرفت و این موقعیت خوبی  برای پرش های بعدی نادربود.

 نبرد با افغان ها

دومین دشمنی که باید از جلو پا برداشته می شد افغان ها بودند در هرات و اصفهان .

ابدالی ها هرات را در اختیار داشتند .برای شکست ابدالی ها قشون نیازمند اصلاحاتی بود که توسط نادر انجام شد . اصلاحات که صورت گرفت نخست افغان های ابدالی در هرات و بعد افغان های غلیجانی در اصفهان تار و مار شدند و نادر تهماسب میرزا را به تخت سلطنت نشاند

ترکان عثمانی

بعداز افغان هانوبت عثمانی هاشد. نادر نخست تبریز را پس گرفت و قسمتی از آذر بایجان را متصرف شد . در همین زمان خبر شورش ابدالی ها به نادر رسید . جنگ با عثمانی ها در نیمه کاررها شد و نادر بسوی هرات رفت

شکست تهماسب میرزا

تهماسب میرزا به اغوای اطرافیان بر آن شد تا بدون حضور نادر جنگ با عثمانی را به انجام برساند تا نشان دهد بدون نادر او خود قادر به هر کاری هست ولی در جنگ شکست خورد و مجبور شد بخشی از آذربایجان را به عثمانی واگذار کند و عقب بنشیند.

نادر حوصله کرد و در تابستان ۱۷۳۲ تهماسب میرزای مست و لایعقل را به نزد بزرگان برد تا نشان دهد شاه ایران چه کسی ست پس تهماسب میرزا از سلطنت خلع و فرزند شیرخوار وی شاه عباس سوم بر تخت نشست و نادرنایب السلطنه شد.

بیضه مقدس

شکی نیست که نقش نادر در خلع تهماسب میرزا بی تاثیر نبود و علت داشت از جنم و رشادت و جهاندیدگی صفوی دیگر چیزی باقی نمانده بود صفویه میوه پوکی بود که از درون تهی شده بود و باید منقرض می شد.

افسانه بیضه مقدس بر می گشت به بدایت تاریخ ودر دوران جدید این اندیشه جز تباهی حاصلی نداشت.هیچ دلیل عقلی نبود که فرزند شاه عباس همانی باشد که شاه عباس بود .اما برای گذراز این مرحله در اندیشه سیاسی بایددهه های بسیاری می گذشت و صدمات بسیاری به رعیت وارد می شد.

از یاد نبریم که در مشروطه هم هنوز پدران ما براین باور بودند که سلطنت ودیعه ای ست الهی.

نبرد با عثمانی

در سال ۱۱۱۲شمسی نادر به بغداد لشکر کشید و بغداد را محاصره کرد اما با آمدن توپال عثمان پاشاسرداربزرگ ترک به کمک ترک ها نادر به پیروزی دست نیافت وعقب نشست .

دوماه بعد نادر قشون خودرا ترمیم کرد و بار دیگر به عراق حمله کرد و عثمانی ها را شکست داد .

نیروی دریایی

در همین زمان در فارس شورش شد ونادر به فارس رفت و سران شورش بعد از شکست به یکی از جزایر خلیج فارس پناهنده شدند.نادر از کمپانی هند شرقی تقاضای کشتی کرد که آن ها طفره رفتند و نادر مجبور به خرید کشتی شد وبندر بوشهر را مرکز نیروی دریایی خود کرد. همین نیروی دریایی توانست مسقط وعمان را ضمیمه امپراطوری نادر کند.

سر کوب لزگی ها

نادر برای سرکوب لزگی های یاغی به شیروان رفت .وآن ها را مطیع کرد.

جنگ با روس ها

با حذف سه رقیب عمده نوبت به روس ها رسید و نادر طی نامه ای از  روس ها خواست یا از ایران بروند و یا آماده جنک شوند.

روس ها  که درجریان پیروزی های نادر بودند پذیرفتند و خاک ایران را ترک کردند.

جنگ مراد تپه

نادر بعد از آسوده شدن از دست روس ها به عثمانی حمله کرد و دژهای ایروان و تفلیس را گرفت و در سال۱۱۱۴شمسی در مراد تپه قوای عثمانی را شکست سختی داد. ودر آخر با عثمانی ها پیمان صلحی بست .

نشست دشت مغان

در سال ۱۱۱۵شمسی نادر زمان را مناسب سلطنت خوددید پس بزرگان را به دشت مغان دعوت کرد و از نایب السلطنه گی استعفا داد . بزرگان به او پیشنها پادشاهی کردند و او با کمی تعلل پذیرفت و رسماًپادشاه ایران شد.

               ********* 

منابع

 دُره نادری؛نوشته میرزا مهدی خان استر آبادی منشی نادر و نویسنده کتاب جهان گشای نادری

 سخنرانی دکتر لاکهارت ایران شناس در انجمن همایونی آسیای مر کزی لندن ۱۳۱۷

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate