جستار هایی در باب انسان و جامعه (بخش یازدهم)

۱۰۱

زندگی نمایشی ست که بی هیچ تمرین و متنی دستی نا پیدا مارا پرتاب می کند روی صحنه اش وبما می گوید:نمایش آغاز شد بازیگر؛ هرگونه که خود می پسندی نقشی را که دوست داری بازی کن.

بی هیچ متن و بی هیچ تمرینی . وحتی نمی دانی چرا و چگونه باید بازی کنی .کجا باید بازی کنی و نقش های مقابلت چه کسانی هستند.

همه این ها هست و نیست.

زندگی فرصت کوتاهی ست .که صحنه هایی را برای ما باز می کند ما در زیر نور قرار می گیریم تا به لحظه متن را نانوشته بخوانیم و نقش خودرا به روزگار بزنیم و صبر کنیم تا چراغ ها خاموش شود و از سن پائین بیائیم و اجازه دهیم آنانی که در صف ایستاده اند به نوبت خود به صحنه بیایند و نقش خودرا بر روزگار بزنند.

ما به صحنه تاریک آن نمایش خانه  قدیمی پرتاب شدیم. کسی متنی برای ما ننوشت. کسی چراغ ها را برای ما روشن نکرد کسی منتظر نمایش ما نبود، کسی برای ما کف نزد و مارا تشویق نکرد

اما ما بازی کردیم برای فردا های نیامده ؛برای تاریخ ،برای آن که با الک از پس پشت ما می آید . تماشاچی های ما از پس ما می آیند .آنانند که برای متن خوبی که ما برای زندگی نوشتیم کف می زنند. آنان در سطر های نانوشته نمایش ما بدقت نگاه می کنند تا ببیند ما چه باید می گفتیم و فرصت گفتنش را نیافتیم .

این گزاره درستی ست که در زندگی با همه چیز برای نخستین بار برخورد میکنیم؛ مانند هنرپیشهای که بدون تمرین وارد صحنه شود؛ اما اگر اولین تمرین زندگی خود زندگی باشد، باید بگونه ای بازی کرد که در پایان نمایش خودمان برای خودمان کف بزنیم.

باید بازی کرد .خوب هم بازی کرد . باید نقش خود را جدی بگیریم با علم به این که داریم یک نمایش را بازی می کنیم.و بی اعتنا باشیم که بزودی پرده می افتد و تماشاچیان از یاد می برند ما که بودیم و چه می گفتیم  و چه می کردیم.گیرم این نمایش از این آفتاب تا آن آفتاب باشد.

۱۰۲

آیرونی بچه معناست

آیرونی داشتن قدرت خندیدن است؛به خود و کار های خود و کار های این دنیا که در مجموع از شدت ندانم کاری آدمیان کمیک است تا تراژدی.

تمامی نیرو های هژمون تلاش می کنند با ساختن ابهت های کاذب ما را نزدیک شدن به این بنا ها واین ابهت های دروغین بر حذر دارند اما با خندیدن به این ابهت های دروغین و کاذب ترس مان و دلهره مان از آن بنا ها و آدم ها فرو می ریزد.

وقتی می خندیم به کار این دنیا و رهبرانش و کتاب ها و نوشته ها و ادعا های پر طمطراقشان بخود و دیگران نشان می دهیم که کار این دنیا یکسره بر باد است. و در این روزگاری که بر مدار ستم و جهل می چرخد چیز جدی در دنیا وجود ندارد.    

۱۰۳

شاه اسماعیل صفوی

گفته می شود در تاریخ صفویه شاه اسماعیل رادر بر آمدن صفویه لواط گری قهار دانسته ام وبه آن بار ارزشی داده ام*.در حالی که  شاهد بازی در قرون میانه در منطقه ما با مفاهیم هموسکسوالیته و پودوفیلیا هم خوان نیست

هنگامی که در همه رسالات عملیه هنوز هم می آید که تحفیذ دختر شیرخوار عقد شده  ویا تنبیه زن به علت عدم تمکین در نزدیکی چه از رو و چه از پشت مجاز است. وآن همه  شعر شعرا ی معروف در باره شاهد قبل از ریش وسبیل در آوردن و این که در بسیاری از اشعار غرض از معشوق پسرکان هستند .

و همین شبهه در باره شراب خواری را هم می توان مطرح کرد که در یک جا بار مثبت دارد و در یک جا اگر شکل اعتیاد داشته باشد و جنون کورساکف را باعث شود مجاز نیست.

تاریخ نوشتن به شیوه قدما که این آمدو این رفت وآن جا نشست و آن جا جنگ کرد باعث سردرگمی خواننده در حوادث تاریخی و در نهایت خستگی می شود .

باید  یک خط کلی را گرفت و آن را رها نکرد و آمد و رفت آدم ها را هم در یک نمودار ساده با توجه به آن خط کلی نشان داد و در این دنیای تلگرامی ان را تا می توان خلاصه کرد تا مفهوم اصلی درذهن خواننده بنشیند .

قبایل کوچ نشین آسیای میانه در تاریخ منطقه ما در بر آمدن شاهان و تشکیل دربارها  نقش اصلی را داشته اند  و شاید تنها پهلوی پدر و پسر از این قاعده مستثنی بوده اند و دین این قبایل نیز حاوی آئین های بازمانده از دوران شمن ها و فلان و بهمان بوده است .

بر آمدن و حاکمیت صفویه یک نقشه از پیش تعیین نشده با ایدئولوژی معین نبود  و در سیر خود به آن جا منجر شد که درایران بیشتر جاگیر شود و به تدریج شاهان صفوی به شیخ الاسلام های شیعه متوسل شوند تا ساز وبرگ ایدئولوژیک برای آن ها فراهم کنند

وقتی نقد مبتنی بر متن  باشد کار ساده است و این جای سپاس بسیار دارد .واما بعد.

۱لواط گری شاه اسماعیل امر پوشیده ای نیست در تمامی یادداشت های ونیزیان به آن اشاره شده است . برای نخستین بار در تاریخ این نجد فاحشه خانه مردان به همت قزلباشان صفوی ایجاد شد . اما این امر مذموم ربطی به اخلاقیات دوران میانه ندارد.

در مقاله برآمدن صفویه ما داریم در مورد کسی حرف می زنیم که مدعی بود روح خد ا در او متجسد است و خودش را مرشد اعلی می داند و بر این باور است که با ائمه طاهرین تماس نزدیک دارد و تمامی کارها را از همین دریچه اجرایی می کند . فرق است بین چنگیز خان با کسی که ادعای رسالت دارد. داستان را باید در این کانتکست دید.

*بر آمدن صفویه،سایت آزادی بیان

۱۰۴

تک افتادگی 

هنگامی که دهان می گشایم  تا از درد خود و یا رنج های گذشته ویا رنج های عجیب وغریبی که روزمره در کار خود با مردم  شاهد آن هستم با کسی سخن بگویم  از سخن باز می مانم 

چون به وضوح می بینم که  گوش مستمع درد دیگر وجود ندارد. آدمیان چنان در چنبره زندگی سخت خود گیر افتاده اند که نمی توانند به رنج دیگران گوش و حتی فکر کنند و به جای گوش سر تا پا دهان می شوند تا سخن از رنج خود بگویند

این دور افتادگی و تک افتادگی ریشه در کجای این مناسبات جهان دارد .چه اتفاقی افتاده است در ساخت و فرهنگ و اخلاق که آدم ها حوصله شنیدن رنج های دیگران را ندارند و نمی توانند با دیگران رابطه بر قرار کنند. این اتمیزه شدن نشان از چه بودی در نمود جهان دارد . باید روی این امر بیشتر خم شد .

۱۰۵ 

کسروی و آزادی

گاهی کسانی می گویند: مردم شاینده آزادی نیستند و باید آنان را با زور راه برد. از اینان باید پرسید: مگر شما نه از مردمید؟ چه شده که شما شاینده آزادی باشید و دیگران نباشند؟ چه شده که شما فرمان رانید و دیگران فرمان برند؟ مگر شاهان خودکامه و ستمگر جز این بهانه ها می آوردند؟

آدمیان آزاد آفریده شده اند و کسی را نسزاست که به دیگری فرمان راند. اگر مردمی شاینده زیست آزادانه نمی باشند باید کوشید و آنان را به شایندگی رسانید. اگر یک تن بیمار و ناتوان است نباید در بیماریش داشت و به او چیرگی نمود. بلکه باید کوشید و او را از بیماری و ناتوانی بازرهانید. اینست راه نیکخواهی

 

کتاب: ورجاوند_بنیاد از احمد کسروی

این روز هابه وفور با این گزاره ها روبروئیم ؛مردم بدبخت اند چون مستحق این ستم اند و با ردیف کردن گناهانی کرده و ناکرده وضع موجود را به گردن مردم کوچه و بازار می اندازند.

باید دید گرفتار شدن در این وضعیت مردم تا چه حد مقصرند.

بی فرهنگی ذاتی یک جامعه و مردم نیست. باید دید چه بستری از بالا تدارک دیده شده است که در این بستر مردم با رذائل اخلاقی آلوده می شوند؛الناس علی دین ملوکهم. باید دید بالا دستی ها چه دارند می کنند که پائین دستی ها چنین شلتاق می دهند

مردمی که در طول تاریخ تحقیر و تحمیق شده اند و مدام از متفکرانش دور نگه داشته شده اند و در طول تاریخ از سوی دو نهاد سنت و استبداد مغزش از گزاره های غلط پر شده است باید در دوران جدید چگونه به صحنه بیاید جز این که هست .

در حالی که متافیزیک در دنیای معاصر جایی ندارد مدام اورا با گزاره های متافیزیکی پر می کنند .و در روزگاری که اخلاق دیگر هیچ محلی از اعراب ندارد مدام از او می خواهند اخلاق را پاس داری کند در حالی که روزگار روزگار بی اخلاقی ست .

مردم مصلوب شده از هر اختیاری آن می شود که حاکمان می خواهند البته در ظاهر و حاکمان نیز به این رعایت ظاهر دلخوش می کنند در حالی که  در باطن حقیقت ماجرا چیز دیگری ست .

در جامعه ای استبداد زده هیچ اتفاق مهمی نمی افتد .در جامعه مصلوب الاراده انسان اخلاقی شکل نمی گیرد.

۱۰۶

مسجد عروس الفلک

عتبی در تاریخ یمینی از تاریخ نویسان محمود غزنوی راجع به ساخت مسجد عروس الفک چنین می نویسد:

چون سلطان از دیار هند با اموال و نفایس باز آمد چندان برده بیاورد که نزدیک شد مشارب و مشارع غزنه برایشان تنگ آید.

از مناطق دور و نزدیک تجار رو به غزنه آوردند چندان برده به اطراف خراسان وماورالنهر و

عراق بردند که عدد ایشان بر عدد حرایر و احرار زیادت شد و مردم سپید چهره در میان ایشان گم می گشت .

وسلطان را رغبت افتادکه انفال آن اغفال در وجه حسنه باقی صرف کند و فرمود تا از بهر مسجد جامع عرصه ای اختیار کنند

بفرمود تا در وجه اهتمام اتمام آن عمارت مال فراوان بریختند.

از نواحی سند و هند درختی چند بیاوردند

از نواحی دور دست سنگ های مرمر آوردند و آن را به انواع الوان و اسباغ چون عرصه باغ بیاراستند 

وسلطان یک خانه از برای عبادت خویش ترتیب فرمود

در پیش این خانه مقصوره ای بود که در اعیاد وجُمعات ۳ هزار غلام و روی به ادای فرایض بایستادندی

ودر جوار این مسجد مدرسه ای بنا نهاد تا طلاب به تحصیل و ترتیل علم مشغول شوند و از اوقاف مدرسه مواجب ایشان موظف می گشت 

از سرای عمارت تا حظیره مسجد راهی ترتیب دادند پوشیده و سلطان بدان راه به مسجد رفتی 

و هریک از افراد امراء حظیه ای مفرد بنا نهادند.

 تاریخ غزنویان؛ادموند کلیفورد باسورث ترجمه حسن انوشه

۱۰۷

ریشه عیاران و فرق مذهبی

در قرون نخستین هجری  در شهر های بزرگ ما با گرایش عمده به مذهب حاکم روبروئیم.اما در روستا ها ما با نهضت سپید جامگان و سرخ جامگان و زنادقه و عیاران روبروئیم.

چرا؟

جنبش های اعتراضی در این دوران پایگاه اصلی شان توده های روستایی و حاشیه نشین های شهری ست.

نهضت سپید جامگان در حوزه دره زر افشان بود ؛المقنع  به حلول روح خدا در ابومسلم و از ابومسلم در خود باور داشت

سرخ جامگان پایگاهشان روستا های آذربایجان بود

به آفرید از مردم زون و سنباذ از مردم نیشابور و استاد سیس از مردم بادغیس بود.

دین رسمی دین مردم شهری و طبقات زمین دار بود و جز این سوداگران و پیشه وران از این مناسبات سود می جستند 

دهقانان که میان مالکان و خانواده های بزرگ ایرانی بودنددر قبول مذهب انگیزه های سیاسی و اجتماعی داشتند زیرا با این کار امتیازات اجتماعی و حق نگه داری املاک خود را حفظ می گردند.اما روستائیان در این گیر ودار چیزی به دست نمی آوردند بلکه متضرر داستان حاکم بودند و این بیزاری از قدرت حاکم را بشکل طرفداری از جنبش های اعتراضی که صبغه مذهبی داشتند نشان می دادند.دوام این نهضت ها در مناطق روستایی و کوهستانی از این روست.

در شهر نیز یگانگی وجود نداشت درگیری طبقاتی در شهر خود را به شکل در گیری میان  شافعی و حنفی نشان می داد.

در این در گیری های مذهبی که در تمامی شهر ها جریان داشت باید دنبال پایه های سیاسی و طبقاتی آن گشت

پیدایش عیاران را نیز باید در نارضایتی توده های فرودست شهری و روستایی جستجو کرد .

روستائیانی که قادر به پرداخت مالیات  نبودند و مجبور به ترک روستا می شدند و سربازان اخراجی و بیکار نیز به صف عیاران می پیوستند.

جنبش غازیان را نیز باید در فقر و فاقه جنبش های روستایی دید که با آدرس غلطی که به او می دادند تلاش داشت از غارت و غنیمت های سفره های خالی خود را پر آب و رنگ کند.در روزگاری ۲۰ هزار غازی در خراسان بود.

ریشه فتیان را هم باید در تشکیلات نیمه نظامی پهلوانان زورخانه ای دید .که ریشه در تشکیلات پیشه وران و فرودستان شهری داشت .

۱۰۸

سیاستمداران هیپو مانی

بیماری مانیک دپرسیو از سن نوجوانی تا سی سالگی حداکثر شیوع را دارد ودر چهار درصد جمعیت دیده می شود.این بیماری دو قطب دارد؛قطب مانی و قطب دپرسیو.

 در فازمانیک علایمی چون خود بزرگ بینی، افکار بلند پروازانه غیر منطقی و مبادرت به اعمال خطرناک و ولخرجی و کم خوابی و بیش فعالی و احساس سوء ظن به دیگران با شدت وضعف دیده می شود و در قطب دیگر بیماری یعنی  دپرسیون علایم افسردگی ماژور مشاهده می شود ممکن است که در بیمار فاز مانی به دو شکل غالب و مغلوب خود را نشا ن دهد؛ به فاز مغلوب  هیپو مانیاک  گفته می شود

در هیپومانیا افکار عجیب وغریب مانیا کمتر دیده می شود وبیماری خودرا به شکل شیدایی و گرایش به یک تفکر خاص و داشتن یک احساس رسالت ویژه و مبادرت به اعمال ماجراجویانه وخطرناک و شرکت در نمایش های غریب برای خودنمایی و انجام عملیات بزرگ نمایشی و ادعای تعیین سرنوشت برای دیگران وجهان و اعتماد به نفس فوق العاده خود را نشان می دهد. در این فاز فرد هیپومانیک کاملا خود را تسلیم آمال و افکار خود کرده و کمترین شکی در درست بودن اعمال وافکار خود ندارد و با انرژی فراوان و بیش فعالی و کم خوابیدن وخود بزرگ بینی به دنبال عملی کردن افکار خود است وممکن است دست به ریسک های بزرگ وخطرناک بزند و هرگونه مخالفتی با خواسته های خود را با سوء ظنی بیمارگونه با مقابله به مثل شدید جواب می دهد.

 در نگاه آن ها نوعی دو دو زدن وبی قراری ویا نگاهی مات وشیشه ای مشاهده می شود آن ها در نوعی حالت خلسه خفیف و یا سرخوشی به سر می برند و دوست ندارند که از این حالت خارج شوند و دخالت و نقد دیگران را با خشونت پاسخ می دهند و حس خود بزرگ بینی واعتماد به نفس غیر طبیعی آن ها را از دریافت عواقب اعمال وافکار خطرناک خود باز می دارد و درک نمی کنند که در چه خطرهایی قرار دارند

تعداد قابل توجهی از هنرمندان و سیاست مداران و نویسندگان بزرگ دچار این بیماری بوده اند .

با توجه به ویژگی های هیپومانیک ها این گروه از افراد کاندیداهای خوبی برای کارهای  امنیتی وجاسوسی هستند و به همین جهت درکشورهای استبدادی مسئولیت پیدا کردن این افراد باعث خسران های بزرگ می شود

در کشورهای با نظام دمکراتیک اگر این افراد به مسئولیتی برسند امکان تعویض آن ها وجود دارد

۱۰۹

چند عکس فوری از رضا شاه

۱رژیم بناپارتی رضا خان حاصل کودتایی انگلیسی بود اما این کودتا دو وجه داشت وجه خارجی و وجه داخلی .

وجه خارجیش تغییر سیاست امپریالیسم بود برای کشیدن کمر بندی امنیتی دور بلشویک ها.انگلیس  به صرافت دریافته بود که اشراف قاجار توان این تغییر ریل را ندارند پس در دستور کارش تغییر قاجار بود

و وجه داخلیش ذهنیتی بود که حاصل بی کفایتی دولت های بر آمده از انقلاب مشروطه بود.

بهار بروشنی در تاریخ مختصرش از این ذهنیت مارا خبر دار می کند . دولتی مقتدر  بر آمده از یک کودتا برای پیش برد پروژه شکست خورده توسعه .

دیکتاتوری مصلح بر آمده از شکست انقلاب مشروطه بود.

۲انقلاب مشروطه انقلاب بورژوا دموکراتیک ما بود که بعلت ضعف تاریخی بورژوازی صنعتی به سازش کشیده شد و بخش تجاری با اشراف فئودال به سازش رسید و انقلاب را در نیمه راه به شکست کشاند.

۳رژیم بناپارتی رضا خان حاصل شکست انقلاب مشروطه بود.این رژیم بعد ها بعنوان نماینده بورژوا ملاک ایران نقش تاریخی خودرا ایفا کرد .

۵تیم اصلاحات  رضا شاه درکی آمرانه از توسعه داشت از تیمور تاش بگیر تا داور.

۶مدرنیته پهلوی اول موجود ناقصی بود که با یک پا بدنیا آمد؛ و مدرنیته ای ابتر بود و در نهایت راه بجایی نبرد.توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی  الگویی بود  که مورد نظر پهلوی اول و دوم بود.

۸اصلاحات انجام شده ربطی به رضا شاه و باشگاه قزاقان جوان نداشت .

 سیر تحولات جهانی و رشد ضروری جامعه این تحولات را به هر رژیمی که روی کار می آمد تحمیل می کرد . این تحولات را باید در کنتکست جهانی وجایگاه ایران در این کانتکست دید.با این همه بی انصافی ست که همین حد از اصلاحات را در کارنامه تیم رضا شاه منظور نکنیم

۹خدمت و خطای رضا شاه و تیم او را باید در چارچوب انقلاب مشروطه دید. رضا شاه بعنوان جریانی بر آمده از انقلابی شکست خورده مثل نمونه های مشابه اش در دیگر کشور ها بخشی از شعارهای انقلاب مشروطه را بردوش گرفت و تا حدودی متحقق کرد . نوسازی جامعه ایران در آن روز گار در همین راستا بود و خدمت رضا شاه و تیمش در همین تحقق نیم بند شعارهای انقلاب مشروطه معنا می یابد. اما این توسعه در واقع با نابودی شعارهای پایه ای انقلاب مشروطه متحقق شد وکارنامه ۲۰ ساله حکومت رضا شاه چیزی نبود که ما بتوانیم به آن افتخار کنیم .حرف درست را شیخ یعقوب انوار از مداحان سابق دیکتاتور زدالخیر و فی ما وقع »

آخرین ضربه را دیکتاتور با حماقتش به ایران زد و ایران را پل مفت و جانی پیروزی متفقین کرد.و کارنامه اش در زمان رفتنش جامعه ای آباد و آزاد نبود .ارتشی را که مدام پزش را می داد و بیش از نصف بودجه کشور را می خورد نتوانست بیست و چهار ساعت در برابر هجوم متفقین مقاومت کند و در هم پاشید .ژنرال هایش مشتی آدمکش و دزد بودند.

یک اگر تاریخی 

گفته می شود تاریخ را با اگر نمی سازند.تاریخ با همان ملاتی ساخته می شود که تاریخاً در دسترس دارد اما اگر رضا شاه  وتیمش به این فهم تاریخی می رسیدند که مدرنیته جسم دارد و روح و توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی کالبد بی جانی ست که تنها و تنها در دوران محدودی امکان بقاء دارد  وبه دستاوردهای مشروطه وقانون اساسی احترام می گذاشتند و اجازه می دادند مردم در قالب احزاب در سرنوشت خود شرکت کنند.آنوقت نیازی به غوغای۵۷ نبود ایران با همان سنت مشروطه و پادشاه مشروطه می توانست به توسعه و مدرنیته برسد ومی تواست ژاپن منطقه بشود.و ما امروز اینجا نبودیم که هستیم.کارنامه توسعه آمرانه پهلوی اول و دوم چیزی نبود جز تحولات ۵۷.   

اگر دموکراسی نیم بند مشروطه تاب می آورد و استعمار ما را با یک کودتا وارد دوران جدید نمی کرد واگر حکومت قانون تاب می آورد و قراقان به قزاق خانه باز می گشتند و رشته امور دست افراد کار بلد می افتاد . ایران توان آن را داشت که در مدت کوتاهی از خاک بر خیزد.

ایکاش سردار سپه سردار سپه می ماند و قدرت خود را بر برقراری امنیت می گذاشت و در 

چهارچوب قانون رشته امور را بدست پارلمان می داد واجازه می داد احمد شاه بعنوان شاهی دموکرات در صاحبقرانیه  بماند امروز ما از سردار سپهی سخن می گفتیم که جایگاهی ویژه در تاریخ ما داشت. اما این گونه نشد دکتر مصدق در سخنرانیش در یکی از جلساتی که قرار بود سردار سپه رضا شاه شود گفت:این که یکنفر سردارسپه باشد ،نخست وزیر باشد و شاه مملکت باشد بدتر از حبشه اش. مرا اگر بند از بندم جدا کنند و این آقا سید یعقوب انوار تمامی فحش های عالم را بمن بدهد پای چنین قانونی را امضا نمی کنم.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate