جستار هایی در باب انسان و جامعه (بخش سیزدهم)

۱۲۳ 

کمونیسم و فاشیسم 

گفته می شود کمونیسم و فاشیسم در دوران مدرن از بستری مدرن برخاستند اما مدرنیته سیاسی را رد کردند راهی درانداختند که باطل و ضد آزادی و ضد حقوق بشر از کار درآمد.

این حرف درستی ست که فاشیسم و کمونیسم فرزند دوران جدیدند

دوران جدید  دوران بر آمدن بورژوازی ست. و مدرنتیه ذیل این بر آمدن معنا می یابد نه مقدم بر آن . اما خاستگاه آنان یکی نبود .این دوغ و دوشاب کردن برای خاک پاشیدن در چشم حقیقت است .

کمونیسم زاده نابرابری و استثمار بیرحمانه بورژوای نو پا بود اما فاشیسم فرزند ناخلف بحران بورژوازی برای اعمال سلطه بود .

کمونیسم برای رهایی زحمت کشان به میان آمد اما فاشیسم برای نجات  استثمار و نابرابری قد علم کرد و این دو یکی نیست .

۱۲۴

دنیای فائوستی 

با احساسات رمانتیک راه به هیچ ده کوره ای نمی بریم.شفقت و همدردی در دنیای سرمایه بکار نمی آید مگر نیرویی مادی در پشت آن صف کشیده باشد.

جهان را با رمانتیک بازی نمی توان جای بهتری برای زیستن کرد .دنیای فائوستی ما با خودش رنج ها و مصیبت های فائوستی به ارمغان می آورد .

بگذریم که این روزها عده ای با شنیدن نام انقلاب کهیر می زنند. اما راه برونرفت از این وحشت سرایی که دنیایش می نامند تنها با شکل بندی های اجتماعی و اقتصادی نو ممکن است

با شمشیر های زنگ زده تا کنونی هزار سال هم که بگذرد آب از آب تکان نمی خورد و کدخدای یک آبادی هم برای ما کلاه از سر بر نمی گیرد چه برسد به غول های وال استریت و قدرت  هایی که شوخی کوچک شان قتل عام ده ها هزار نفر است

دنیای بی رحم سرمایه هیچ چیزش از ما نیست، نه تصویرش و نه تجربه اش و نه بر ساخته هایش

 

۱۲۵

خوش بینی و بد بینی

گفته می شود :

انسانیت مرده است 

 جنون هوای شهر را بلعیده و خشم و انزجار را در خیابان ها دمیده  است

 انسان گم گشته ای ست که برای جاه و مقام و زر و زور تقلا می کند و با چکمه های خود از روی دیگری عبور می کند 

 فرگشت به خطا رفته و بایست به درون جنگل ها و زیست پیشاتمدن بازگشت

 فرهنگ ما سر به زوال گذاشته و اخلاق و ارزش ها به یغما رفته و فقر و طلاق و خشونت بیداد می کند.

آیا چنین است ؟ 

بدبینی  

بدبینی عین تاریکی است؛ و تاریکی غیاب روشنایی است.وبا روشن کردن چراغ تاریکی از بین می رود اما بدبینی را با چراغ دیگری باید به خوش بینی تبدیل کرد .

 ما به خوش بینی نمی رسیم مگر آن که به هشیاری ناب برسیم و برای رسیدن به هشیاری نیازمند ابزاری هستیم که خورشید روشنایی را در جان و روح ما از زیر تاریکی  و ابر بیرون بیاورد.

واقع بینی

اما با این همه دیتا از دل مدیا چه باید کرد .خبر بد پشت خبر بد .از جنگ و قحطی و گرسنگی و اعدام و دستگیری  براستی انسان دارد با این سرعت و با این فرمان به کجا می رود .؟

 آیا جهان دارد به آخر خطش نزدیک می شود و یا نه هنوز راه و فرصتی هست و انسان فرصت و جرئت  شهامت آن را دارد که کار جهان را به سیاقی دیگر در آورد .

در این شکی نیست که بشر در چند صد سال اخیر تحولاتی شگرف در زندگی خود ایجاد کرده است و زندگی آنقدر متحول شده است که قابل قیاس با گذشته تاریخی انسان نیست .

اما انسان نمی تواند در این حد باقی بماند.

می خواهد اما نیروی های شرور که ریشه در مناسبات ناعادلانه تاریخی دارد اجازه نمی دهند آدمی آن گونه باشد که حق اوست .

اما این بمعنای پایان دنیا نیست . آدمی امید دارد و با این امید تلاش می کند خود را به جایی برساند که حق اوست .

 آدمی می تواندجهان را جای بهتری برای خود و دیگران بکند .

 

۱۲۶

دسپوتیسم شرقی

کارل ویتفوگل جامعه شناس و نظریه پرداز آلمانی در اثر کلاسیک خوداستبداد شرقیجوامع شرقی(چین ، هند ، بین النهرین ، مصر و …) را جوامعی آبسالار (هیدرولیکیمی دانست. یعنی به علت کمبود آب در این مناطق، زمین های زیر کشت باید از طریق احداث کانال ها از آب رودخانه ها استفاده کنند. برای اینکه چنین تاسیسات وسیع آبیاری بتواند به کشاورزی کمک کند، نیاز به نیروی کار و امکانات و تجهیزاتی بوده که همواره در این جوامع توسط حاکمیت مرکزی فراهم شده است. به همین دلیل از دید ویتفوگل اقتصادی که بر اساس آبیاری مصنوعی ایجاد می شود به شکل گیری نظامی استبدادی می انجامد.

چنین دیدگاهی در یونان باستان ارسطو و در دوران مدرن متفکرانی چون آدام اسمیت، مونتسکیو ، هگل و جان استیوارت میل هم  داشتند. حتی مارکس ملهم از مونتسکیو این نگرش را کمابیش پذیرفت و برای تبیین عدم مالکیت خصوصی بر زمین( به شیوه اروپایی) و سلطه ی حاکمیت مرکزی و دولت در جوامع آسیایی  آن راشیوه تولید آسیایینامید.

 نقش و تاثیر جغرافیا و عوامل طبیعی در بروز و تدوام استبداد یکی از عوامل موثر در شکل گیری استبداد به حساب می آید ، نه به مثابه علت اصلی .

نقش جغرافیا در کشوری مثل ایران تنها محدود به مسئله آب نبود . ایران در چهار راه حرکت قبایل بود و هجوم قبایل وحشی مسئله امنیت را در دستور کار قرار می داد و به قوام حکومت های توتالیتر کمک می کرد جز این مسئله فرهنگ بود 

قدر مسلم در شکل گیری دسپوتیسم،  علل مختلف و متنوعی وجود داشت: دین ، سنت ، فرهنگ ، رویدادهای غیر قابل پیش بینی تاریخی و سایر عوامل نیز موثر بوده اند.

۱۲۷

آزادی

تنها در ساحت آزادی ست که فرد فرصت  تحقق خودش را پیدا می کند.

این که در این ساحت چه می کند و چه می پوشد و چه کسی را دوست دارد و چه خدایی را می پرستد یا نمی پرستد ذیل این آزادی قرار می گیرد

انسان با اختیار و اراده اش انسان می شود.  

 

۱۲۸

مشکل خاورمیانه

گفته می شود مشکل اصلی خاور میانه شکاف مدرنیته و سنت و سکولاریسم و دین سالاری  ست و شکاف طبقاتی ذیل این شکاف ها قرار می گیرد. به زبانی دیگر درخاورمیانه تا بر شکاف سنت و مدرنیته و شکاف دین سالاری و سکولاریسم فائق نیائیم نمی توان از جنگ طبقات و جنگ کار و سرمایه حرف زد پیش از هر چیز باید این شکاف ها را پر کنیم.آیا براستی چنین است؟

  

۱۲۹

 نظر فروید در باره مذهب

فروید در کتاب آینده یک پندار در مورد مذهب چنین می گوید

دین تسکین دهنده ای برای مردم و دستیاری شایسته برای تمدن است. البته تمدنی که سودش در وجود طبقات ممتاز لبریز گردد و طبقات پایین دستش با پندارهای دینی تسکین یابند. و این است راز حمایت اشراف و طبقات ممتاز از دین و آیین

طبقات متوسط و فروافتاده را استثمار کرده و با حاصل کار و خونشان تغذیه نموده زندگی پر تنعم و تلذذ برای خود فراهم می آورند.

آنگاه از دین و پندارهای مخدر و مسکن دین پشتیبانی می کنند، چون دین و مذهب آن ها را به انقلاب و عصیان و احقاق حقوق خود ترغیب و تحریص نمی نماید، بلکه همواره گوشزد می نماید صبر کنید به ظلم و بیداد آن ها تسلیم شوید، همچون یک مسیحی برده و غلام باشید که هرگاه به یک طرف چهره تان سیلی زدند سوی دیگر را ارائه دهید و هرگاه مال و ثروت شما را به یغما بردند، بازمانده آنرا نیز به اعتذار تسلی مشان نمایید،

چون خدا پس از مرگ رنج شما را جبران نموده و در بهشت محرومیت ها و بیچارگی هایتان را تلافی کرده و ظالمین را نیز در دوزخ مجازات می دهد.

۱۳۰

 کارکرد ذهنی جوامع عقب مانده 

آدمی دارای دو ذهنیت است:

ابتدایی که عرفانی و پیشا منطقی ست

منطقیریاضی که اکتسابی ست

ساختار ابتدایی ذهن انسان نخست عرفانی وپیشا منطقی ست 

و تجربه بر ذهن ابتدایی بی اثر است.اگر تجربه بارها اعتقادات انسان ابتدایی را نقض کرده و پوچی آن ها را به اثبات رسانده باشد، باز هم او در اعتقادات خود راسخ میماند و تجربه را مردود میداند.

  انسانهای ابتدایی اساسا عرفانی اند. چون آنان به نيروها یا تأثیراتی اعتقاد دارند که به حواس بشر در نمی آیند. عرفان به همۀ ادراک هاي آنان رخنه کرده است. علاوه بر این، ذهنیت آنان صرفا از قوانین منطق پیروی نمیکند. گرچه این ذهنیت عموماً در تقابل با این قوانین نیست اما از نقض قوانین منطق و بویژه از نقض قانون امتناع تناقض ابایی ندارد. از این رو   این ذهنیت را پیش منطقی مینامند. آن پیوندهایی که ذهن ابتدایی میان پدیده ها قائل است خارج از اصول منطق هستند و از اصلی تبعیت میکنند   آن را قانون آمیختگی (participation) میخوانند. بنا بر این اصل یک موجود یا یک شیء می تواند همزمان هم خودش باشد و هم چیز دیگری. قانون آمیختگی را نمی توان با نظریه روح انگاری (آنیمیسم) تبیین کرد.

 انتقال ذهنیت ابتدایی به ذهنیت مدرن از مراحلی می گذرد ؛تحول تصورات پیشا دینی به تصورات پرداخت شده دینی و نیز تحول اسطوره به قصه و فولكلور؛ امانباید از یاد برد که هر دو نوع ذهنیت دوام دارند و با ظهور ذهنیت جديد، ذهنیت پیشین محو نمیشود بلکه تداوم می یابد.

فقط ذهنیت منطقیریاضی یا خرد ریاضی را می توان در سراسر جهان یکی دانست و یگانگی آن را اصل موضوعه کرد؛ اما ذهنیت عرفانی و پیش منطقی از فرهنگی به فرهنگ دیگر فرق می کند؛ گرچه شايد منطق ویژه آن تا حدودی جهانشمول باشد، اما تنوع و گوناگونی فرهنگها بیشتر محصول همین ذهنیت عرفانی و پیشا منطقی است تا ذهنیت منطقی ۔ریاضی.

 شاید بتوان گفت که ذهنیت عرفانی، ذهنیت پایهای و ذهنیت نظرى بشر است در حالی که ذهنيت منطقی علمی ابداعى و اکتسابی است. به دیگر سخن ساختار اساسي ذهن بشر عرفانی است ولی ساختار منطقی علمی آن ابداعی و اکتسابی است.

 ذهنیت بخش وسیعی از جهان مدرن هنوز عرفانی ست و به مرحله منطقی و ریاضی نرسیده است.

ذهنیت عرفانی کاری به تجربه و رد باور هایش در تجربه های علمی ندارد، به تجربه اعتنایی نمیکند و به اعتقادات خود پایبند است.

شاید بتوان وضعیت کنونی بشر را با ماندن در ذهنیت عرفانی و پیشامنطقی تبیین کرد .باید روی این مسئله بیشتر خم شد.

(کارکرد های ذهنی در جوامع عقب ماندهلوسین لوی برولیدالله موقن )

۱۳۱

اعتقادات ذکریای رازی

گفته می شود:

رازی کتاب های آسمانی را مورد انتقاد قرار می داد، و با استناد به یکی از دیگری انتقاد می کرد .توسط مانویت از یهودیت انتقاد می کرد، و به مدد اسلام از مسیحیت،و سپس با استناد به تورات از قرآن.

وی  منکر اعجاز هر کتاب آسمانی بود ، خواه این اعجاز در مورد سبک آن باشد و خواه در مورد معانی آن،  و می گفت: کتاب هایی با ساختار نیک نوشته شده است.اگر واجب باشد که کتابی از جانب خداوند بر مردم حجت باشد، آن کتب اصول هندسه و نجوم است. که آدمی را به معرفت می رساند. مانند کتب منطق و کتب طب که در آن مصلحت بدنهای مردم است. این کتب حجت هستند و نه کتابی که نفعی و زیانی ندارد، و امر پوشیده ای را کشف نمی کند.

رازی نبوت را در تعارض با خلقت متساوی انسان ها می دانست و آن را خلاف حکمت یک خدای حکیم می دانست.

قدیمی ترین نوشته در مورد نظرات رازی کتاباعلم النبوهاز ابوحاتم رازی ست  که معاصر و همشهری رازی بوده است. بخش اول کتاب مناظرهایست که ابوحاتم با رازی انجام می دهد و در بخش های بعدی کتاب مطالبی را از کتاب های رازی در مورد ادیان، امامان، پیامبران و کتب آسمانی نقل می کند.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate