جستار هایی در باب انسان و جامعه , بخش دهم

جستار هایی در باب انسان و جامعه

بخش دهم

۸۸

تعریف انقلاب

برای انقلاب دو تعریف جاری و ساری ست.

پوزیتیویست ها:انقلاب را جنبشی می دانند که بر مسئله ی سیاسی و اقتصادی خاصی متمرکز باشد.

و مارکسیست ها: انقلاب را یک دگرگونی می دانند که جامعه را از یک رکود تاریخی وارد مرحله ای تازه تر و مترقی تری می کند.

پس هر حادثه و واقعه ای که بر مسئله سیاسی واقتصادی خاصی متمرکز نباشد ومنجر بیک دگرگونی بنیادی نشود و کشور را از رکودی تاریخی بیرون نیاورد و راه بسوی مرحله ای جلوتر نباشد هر نامی می تواند بگیرد الا انقلاب . مگر تسامحاً برای مقصودی ایدئولوژیک همه بر آن اتفاق کنند.

بر این اساس عده ای تحولات سال های ۷۵۶ در ایران را انقلاب نمی دانند.

۸۹

انسان در جستجوی معنا

تبیین هستی یکی از پرسش های بنیادی انسان در گذشته و امروز و فردا خواهد بود .هر نحله فکری برای آن جوابی در چنته دارد که ممکن است ما را در روزگاری قانع کند و در روزگاری دیگر بر شک و حیرت ما بیفزاید .

شاید بتوان گفت حرف اگزیستانسیالیست ها پُر بیراه نباشد . هستی بخودی خود فاقد معناست . این انسان است که با کنش اجتماعی خود زندگی را معنا دار می کند و به آن معنا می دهد.

این هم حرف درستی ست  که که هرکس باید خود زندگی خود را معنا بخشد و سختی اصلی زندگی نیز همین جاست که آیا به جواب های یک نظام فکری کفایت می کنی ویا خود می خواهی که جواب های خودت را پیداکنی.

تبیین آدمی از هستی و معنا بخشی به زندگی در روزگاری  که آدمی از سنت و مذهب و از چهارچوب ایدئولوژی های قدیم کنده می شود و میان زمین وهوا معلق است وجز شعارهای کلی انسان گرایانه و حقوق بشری  چیزی در کف ندارد کار را مشکل می کند

آدمی باید جستجو گر اندیشه های نوباشد .باید مدام در پی آن باشد تا شرری بیابد و خاکستر وجود را شعله ور کند.

آدمی باید با تلاش بی وقفه خود اطراف خود را روشن کند و بر تاریکی ها نور بتاباند گیرم این نور و این تاباندن ناچیز باشد تا روز گار خاموشی فرا برسد و چه باک از پذیرش دیالکتیک هستی.  

پرسش این است که آدمی پیش از خاموشی روشنایی نیروانا را خواهد دید.پاسخ این است خواهد دید بهمان اندازه که در سراسر زندگیش اطراف خودرا روشن کرده است .

۹۰

بدنبال بورژوازی خودی

جدال بین طرف داران بودن ونبودن بورژوازی ملی مدت هاست که به پایان خود رسیده است .از طرد و لعن معتقدین به بورژوازی کمپرادور هم زمانی سپری شده است.دیگر کسی رگ گردن کلفت نمی کند که بورژوازی ملی داریم یا نداریم و کسی دیگر در پی این نیست که نباید به بورژوازی خودی تهمت کمپرادور بزنیم.

چپ رفرمیسم این روز ها در پی آن ست  که با بخشی از بورژوازی که به رشد تولید و انباشت سرمایه داخلی در کشور مدد می رساند همراه شود، بورژوازی رانت خوار وسوداگر را از عرصه سیاست و اقتصاد براند و درعین حال بسترها و قوانین را برای هدایت سرمایه ها به بخش صنعت مهیا کند

این نگاه  بر این باور است که با این آرایش جهانی برای توسعه کشور جذب سرمایه های داخلی وخارجی ضروری است ومجبوریم برای جذب تکنولوژی و سرمایه خارجی  فرش قرمز پهن کنیم.

۹۱

نقش آموزه های قدیمی 

بسیاری از مشکلاتی که  ما مبتلابه آن ها هستیم  ریشه در فهم مردم جامعه ما از آموزه های اساسی دین دارد.  

از ابتدای شروع حرکت های اعتراضی علیه رژیم قبل و ورود دین به شکل یک ایدئولوژی در صحنه سیاست ایران قرائت غالب و رسمی از آن در انحصار روحانیت بود در حالی که قرائت های غیر رسمی وحاشیه ای از آن مورد توجه روشنفکران بود

واین قرائت های غیر رسمی نیز مبتنی بر تفسیر متفاوت از منابع مورد وثوق همه بودند و همه 

به آن منابع یعنی قران و احادیث و روایات پیامبر وائمه رجوع می کردند

به علت هاله قداست پیرامون این منابع متفکران به جای نقد ریشه ای به تفسیر این منابع می پرداختند و از ترس تکفیر و واکنش متعصبین در لفافه به نقدهای رقیق اکتفا می کردند ویا از کنار آن ها با احتیاط رد می شدند و انگار که خاطره هایی نه چندان دور  هنوز تاثیر خود را می داشت و به همه توصیه می شد که به اعتقادات توده مردم احترام بگذارید وبا آن ها وارد بحث نشوید

آن ها با ساده لوحی قضاوت می کردند که اصل بر منافع طبقات است ونقش دین تنها یک عامل فرعی است وتابع زیر بنای تولید ی وروابط تولیدی است.

اما برخلاف انتظار به علت سلطه همین عامل ذهنی توده های زحمت و کار دهه ها برخلاف منافع طبقاتی خود به راه های بی سرانجام رفتند و می روند

 مثل مراحل تکاملی جامعه  از روی مراحل رشد اندیشه بشری نیز نمی توان پرش کرد وبه مرحله بعدی رسید . صبر وتلاش عناصر پیشرو در پروسه رنسانس فکری در کل جامعه و رسیدن اقشار عقب مانده به سطح بالاتر امری ضروری است وگرنه همان عناصر واپس مانده از پستوهای خود زمانی سر برآورده ومانع حرکت جامعه می شوند واین پدیده را ما به شکل های گوناگون در همه کشورهای منطقه مشاهده کرده ومی کنیم.

۹۲

تغییر دوران

سال ۵۰ بود وصلاحی و نابدل برای پخش اعلامیه رفته بودند.با گشت کلانتری بر خورد می کنند و در یک کوچه بن بست گیر می افتند صلاحی با کشیدن نارنجک خودکشی می کند و نابدل زخمی و اسیر می شود.

امروز دیگر نیازی به پخش اعلامیه با کلت و سیانور نیست همچنان که دولت ها هم نیازبه گشت موتور سوار ندارند.تکنولوژی همه چیز را دگرگون کرده است .انترنت و ماهواره جای خیلی چیز هارا گرفته است . باید شیوه های جدید برای هر چیز ابداع شود .

اسلوب مبارزه به شیوه های قدیم برای اعتراض به سیستم های استبدادی مجهز دیگر محلی از اعراب ندارد آیا تنها امکان حرکت در شکاف های درون حاکمیت است ؟

باید دید که چه مکانیزم هایی به این شکاف ها دامن می زند وچه وقت زمان مناسب برای  جنبش های توده ای ست تا  خودی نشان بدهند.

از آن سوی حاکمیت ها تلاش می کنند مدام شکاف های درونی را پر کنند وبا جراحی های وسیع یک پارچگی را فدای گستردگی پایگاه توده ای خود کنند.

۹۳

وطن 

گفته می شود 

وطن در یک مشت خاک در یک نقطه خاص از جغرافیا خلاصه نمی شود وطن در وجود ما شکل می گیرد.

 وطن آن روابط خاص شکل گرفته در درون ماست که وجوه اصلی شخصیت مارا می سازد این روابط محصول تعامل ما با جغرافیا و طبیعت و روابط اجتماعی است

آن هنگام که فرد از وطن خود می گریزد در واقع از دستاوردهای کلی تعامل خود با آن جغرافیا دور می شود. اما باید دید چرا و چه وقت یک فرد از وطن خود می گریزد.؟

وآیااین گریختن دور شدن از جغرافیاست یا از تعامل فرد با اجتماعی  ست که در آن زندگی می کند.؟

کسانی که کشور را ترک می کنند دلائل مختلفی دارند سیاسی،تحصیلی،کاری و اجتماعی.

این دلائل قابل نقد اخلاقی نیست.نمی شود دیگران را به صرف رفتن و زیستن در جایی امن تر ،مطمئن تر با امکانات بیشتر مذمت کرد

مشکل آن جا ایجاد می شود که مهاجران به نقد کسانی می نشینند که بهر دلایلی ترجیح داده اند بمانند و مهاجرت نکنند.و این گزاره گفته می شود وطن یعنی چه ؟خاک خاک است . وطن ما جایی ست که به ما و حقوق مان احترام گذاشته می شود و آن خاک می تواند رفاه مادی و معنوی ما را تامین کند.

این که بما احترام گذاشته شود و حقوق ما مورد احترام باشد خواست ایدئالی ست اما لزوماًاین خاک وطن ما نیست.هر چند ما آرزو می کنیم وطن ما این گونه باشد.

وطن ما شخصیت شکل گرفته ما در تعامل با محیط و جغرافیا و فرهنگ است.این چیزی نیست که بتوان از جایی دیگر گرفت یا با رفاه مادی آن را تاخت زد

وطن ما کارنامه ماست ومانیز سهمی در نمره های این کارنامه داشته ایم  چه خوب وچه بد بارفتن وثبت نمره ای بالاتر واغلب کمتر در کارنامه ما در جایی  دیگر در این کارنامه  همه نمره های ما  باقی می ماند این نمره ها ست که معدل زندگی مارا تعیین می کند.

۹۴

زندگی چیست

زندگی چیست و خوب زیستن بچه معناست ؟

پرسش علیرغم  ظاهر ساده ش اما پاسخی بغایت بغرنج دارد .باید دید مرادمان از خوب زیستن چیست.ودایره این خوب زیستن یک دایره فردی ست یا اجتماعی ست.

خوب زیستن آیا بمعنای فراهم آوردن وسایلی برای آسایش فردی ست یا خوب زیستن بمعنای اخلاقی زیستن است،معیشتی پاک ومنزه و کنشی در جهت خیر اجتماعی.

بدان روی که فرد از هماهنگی درونی بر خوردارباشد وبا خودش و با محیطش در جنگ و تضاد نباشد .

اصل لذت

ارزش زیستن به لذتی ست که ما از آن می بریم.اما نباید این دایره لذت بردن را محدود کنیم به لذت های فردی و جنسی امری که در جهان سوداگرانه بورژوازی امری مرسوم است .

لذت از یک همآغوشی شروع می شود و بیک هم صحبتی و بیک نوشیدن یک جرعه چای در پس خستگی کار روزانه در زیر یک سقف پر از دوستی و مهربانی شعاعش را باز می کند تا در سپهر خود تلاش برای کم کردن آلام دیگران از جسمی تا روحی و به خواندن یک کتاب و شنیدن یک شعر یا یک آواز و یا یک موسیقی گسترش می یابد . وبراستی این شعاع و این دایره تا بینهایت می تواند ادامه یابد .     

زندگی خوب نیازمند آرامش و آسایش است . آرامش و آسایش یکی نیست .ما تحصیل می کینم تا کار خوبی بیابیم و این کار برای ما تنعم را به ارمغان بیاورد .خانه خوب، لباس خوب، غذای خوب تا ما در زندگی آسایش داشته باشیم اما تا رسیدن به مرز آرامش فاصله بسیاری داریم .زندگی اخلاقی ست که مارا به آرامش می رساند و زندگی اخلاقی چیزی نیست جز معیشتی  پاک و کنشی در جهت بر پایی یک جامعه سالم برای همه.

۹۵

متافیزیک مدرن

جهان مدرن انسان را به شکل یک عدد می بیند و می فهمد این عدد می توانند شماره ملی یا کد شناسایی آدم ها باشد.پس در بررسی هایش با عدد و رقم سر وکار دارد نه واحد های مشخص انسانی با رویا ها و احساس ها و عواطف انسانی

نمی شود جهان را اعدادی دید که بار معنایی خاصی ندارد و می توان با یک پاکن و یا با یک قلم این اعداد را زیاد و کم کرد.

۹۶

واقعیت و حقیقت

 می باشدwhat it should beحقیقت آنچه که باید باشد

 می باشد what it isواقعیت آنچه که هست 

 واقعیت جزو بدیهیات و قابل دیدن است

.در حالیکه حقیقت غیر قابل دیدن و ذهنی ست

حقیقت  همان سوبژکتیو  یا ذهنیت است

در حالیکه واقعیت رئال همان ابژکتیو یا عینیت است 

۹۷

شوونیسم

   اصطلاح شوونیسم معمولاً به نوعی ناسیونالیسم یا وطندوستی افراطی اطلاق میشود که ناشی از خودشیفتگی مفرط است

یک شووینیست، تبار، قوم، ملت یا کشور خود را ذاتاً برتر و فراتر از نظایرش دانسته فلذا در هر منازعهای بین خودی و غیرخودی، اخلاق و اصول موضوعهی حقوقی را به حالت تعلیق درآورده و نتیجتاً «دائماً» حق به جانب است

شووینیزم، برای موجه جلوه دادن خود نیاز به اسطورهسازی دارد اسطوره سازی که از سه مسیر می گذرد :

اسطورهی خودبرترپنداری

اسطورهی خودمبرّاپنداری

اسطورهی دیگرمتهمپنداری

   شووینیزم یکی از ابزارهای مهم گفتمان قدرت (خاصه قدرت سیاسی)، برای تشکیل و تثبیت جوامع و گروههای متحد است

   شوینیزم اما  میتواند رنگ و لعاب دینی یا مذهبی نیز به خود بگیرد؛ بدین معنا که در هر نوع نزاع حقوقی میان دو دسته یا دو گروه عقیدتی گوناگون، افراد همیشه و به شکل خودکار هممسلکان خود را «مبرا» و «ذیحق» و طرف مقابل را «متهم» و «متجاوز» بدانند. این رفتار را میتوان ذیل عنوان «شووینیزم عقیدتی» آسیبشناسی کرد .

۹۸

عقلانیت دراز مدت؛ پشتوانۀ اخلاق                                                                                                                                                                                                                                                                                         برای اخلاقی کردن انسانها کافی است «عقلانیتِ دراز مدت» را در آنان تقویت کنیم.

معنایش این است که تزی که در عقلانیت کوتاه مدت به سود انسان است در عقلانیت دراز مدت به زیان انسان منجر میشود .

عقلانیت کوتاه مدت است که انسان را از اخلاق دور میکند .

در عقلانیت کوتاه مدت ما تنها تا نوک بینی خود را میبینیم و به دزدی و اختلاس و کم کاری و رشوه و احتکار و فریبکاری دست میزنیم. اما در عقلانیت دراز مدت در مییابیم که در نهایت زیان میبینیم .

برای اخلاقی بودن لازم نیست منافع خود را فراموش کنیم. باید منافع کوتاه مدت خود را در نظر نگیریم و در درازمدت به منافع خودمان بیندیشیم. بنابراین برای اخلاقی بودن از خود گذشتگی لازم نیست .

از سویی دیگر اخلاقی بودن فضیلت نیست؛ ضرورت است.

انسانهای اخلاقی انسانهای فضیلتمندی نیستند بلکه انسانهایی هستند کهضرورتهای زندگیرا دریافتهاند .

۹۹

انگیزاسیون

باور های مذهبی وقتی با داستان ها و باور های اسطوره ای فهمیده می شوند قدرت بی نهایتی می یابند که قادرند دگم های مذهبی بیافرینند ، به تعصب ها دامن بزنند و نیرویی وحشتناک را خلق کنند و درپرتو این نیرو هر اندیشه ای را در آتش خود بسوزانند.

دادگاه تفتیش عقاید قرون وسطی در اروپا از چنین آبشخوری برخاست و سیصد هزار نفر را قربانی خود کرد .

۱۰۰

نیزه مرد پارسی

اگر فکر کنی که چند بود آن کشور هایی که داریوش شاه داشت.پیکر ها را ببین که تخت می برند .

آن گاه خواهی دانست ،آن گاه به تو معلوم می شود که نیزه مرد پارسی دور رفته ،آن گاه به تو معلوم می شود که مرد پارسی خیلی دور از پارس جنگ کرده است….    سنگ قبر داریوش اول                          

پیکرها که تخت شاهی را می برند اسیران یا بردگان ملل گوناگون اند .این را داریوش بما خبر می دهد که نیزه مرد پارسی به دور دست ها پرتاب شده است .اما به ما نمی گوید چرا نیزه مرد پارسی به دور دست ها رفته است و مرد پارسی چرا در دور دست ها جنگیده است .

اهداف این جنگ ها چه بوده است :

استعماری 

یا رهائی بخش

در این که هوخ شتره یا کوروش انسانی تر با ملل اسیر بر خورد می کرده اند نسبت به پادشاهان آشور شکی نیست.آن وحشی گری ها و سبوعیت پادشاهان آشور را تاریخ از سوی مرد پارسی بیاد نمی آورد .اما ماهیت این جنگ ها که عوض نمی شود.آیا این جنگ ها امپریالیستی و برده داری نبوده است ؟

بعضی بر این باورند که مادها وهخامنشیان و پارت هابرده دار نبوده اند.اما این کمکی به ماهیت این جنگ ها نمی کند در پشت این جنگ ها طبق روایت های ثبت شده سه انگیزه بوده است :

غارت

خراج کرفتن

و گرفتن برده برای کار در مزارع و معادن و کاخ ها و فروش

البته تمامی این جنگ ها پوش های ایدئو لوژیک داشته اند ؛جهاد مقدس. چه برای خدای آشور یا برای مردوخ یا برای اهور مزدا.

تساهل مذهبی شاهان حاکم بر نجد ایران در سرزمین های فتح شده چه بخاطر حفظ جناح قدرتمند کاهنان محلی و چه بخاطر روحیه مدارا جوی ایرانی در ماهیت داستان تغییری حاصل نمی کند باید روی ماهیت امپریالیستی برده داری یا استعماری این جنگ ها بیشتر خم شد

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate