هنرمند و جامعه

گزاره های  درست:

  تخصص اصلی یک هنرمند سیاست و موضع گیری و هوشیاری سیاسی نیست

هنرمندان در دستگاه مختصات ویژه هنر خود سنجیده می شوند واز آن ها نباید انتظار یک کوشنده  سیاسی را داشت

 هنرمند چریک  نیست همانطور که قهرمان هم نیست.

گزاره های غلط

ضرورتی ندارد ضعف ها ورخت های چرک  هنرمندان را مقابل آفتاب پهن کنیم 

 هنرمندان مثل همه آدم هانقطه ضعف های خاص خود را دارند نقد باید متمرکز  برکار هنری آن ها باشد.

دنیای ما دنیای آدم های عادی و بیشتر و بیشتر آدم های ضعیف است. اجتماع ما مدام درحال تولید انسان های بیگانه از خود است. انسان بیگانه شده از خود عمدتاً محصولات کار ذهنی و مادی شان در خدمت دیگر انسان ها نیست بلکه در خدمت نظام نا برابر حاکم بر جامعه است.

    در عرصه تولیدات هنری و فکری افراد فراوانی هستند که بدون هیچ گونه اعتقادی از هنر خود به عنوان وسیله معاش در خدمت توجیه نظام حاکم استفاده می کنند.

اما چنین قضاوتی در باره کسانی که آثار ماندگاری خلق کرده اند صادق نیست.

لازم نیست که یک هنرمند مثل سیاست مردان درستکار در باره هر امری تصمیم درست بگیرند و بالفرض هم که موضع نادرستی اتخاذ کنند ربطی به هنر آن ها ندارد  هر آن کس که کار ماندگاری انجام می دهد قابل احترام است و نباید با کوچکترین خطا آن ها را از عرش به فرش آورد.

با این گزاره ها پرسش های چندی بمیان می آید :

آیا هنرمند از هنرش جداست؟

آیا هنر یک هنرمند او را از هر نقدی مصون می کند و هنر به هرشکلش برای هنرمند حریمی امنیتی ایجاد می کند.

باید پژوهش کرد که آیا نقد هنرمندان در عرصه های مشخص ربطی به کارهای هنری شان دارد یا ندارد.

نویسنده ای داریم که رمان نویس خوبی ست  خالق رمانی ده جلدی است و جز این چند رمان قابل خواندن دارد.اما این آدم موجودی متفرعن است . در مصاحبه اش می گوید نقد روشنفکران به کارهای او از حسادت است .و بعد اضافه می کند که هنر نباید در خدمت سیاست باشد و نقد می کند هنرمندانی که این گونه اند. خود نیز با همین موضع از کانون نویسندگان بیرون می آید . اما راه می گیرد و می رود کنفرانس برلین با اصلاح طلبان حکومتی برای آبرو خریدن برای خاتمی.و وقتی در کنفرانس برلین ایرانیان معترض نمی گذارند او حرف بزند و داستان بخواند و به او می گویند توده ای خائن می ماند که از بودن خودش در آن جلسه با آن تیم گنجی و خانم کار و دیگران چگونه دفاع کند . وبعد می رود در کنسرت لیان می رقصد در حالی که جامعه با دل غمگین شب ها می خوابد و بعد راه می گیرد و می رود در کمپین های انتخاباتی اصلاح طلبان حکومتی حرف می زند و این سوی و آن سوی عکس می گیرد با کسانی که کسانند و حرف هایی در فضای مجازی می زند که جای چون و چرای بسیار دارد .و وقتی این رفتارش نقد می شود که رفتاری سیاسی ست عده ای بر می آشوبند وبا مغلطه نویسنده بزرگ بودن سعی می کنند حریمی برای نقد او ایجاد کنند.

در جایی دیگر شاعری هست که شاعر خوبی ست . از شاگردان اخوان است نه بدان رتبه که شنل ملک الشعرایی اخوان را از آن خود کند و جز این پژوهشگر خوب و برجسته ای ست .اما وقتی به نقد جریان روشنفکری می نشیند؛می گوید که روشنفکران ایرانی خود خواه و خود بینند و مدعی می شود او به سیاست کاری ندارد و یا در مورد شاملو می گوید از صد نمره ای که به شاملو داده اند ۶۰ تای آن تبلیغات است و اگر بدرستی نقد شود نمره او به چهل هم نمی رسد و یا نیما با دست کاری کردن در تاریخ شعر هایش حق خانلری را در پیشتاز بودن خورده است و یا در مرگ خویی می گوید ؛خویی گلسرخی در لجن  بود در آن سوی دیوار.

به این آدم چه باید گفت.آیا رقیب تراشی اش برای شاهنامه رنگ و بویی از سیاست ندارد آیا تمامی این مواضع سیاسی نیست. خب به صرف شاعر بودن نباید رخت های چرک او را روی طناب پهن کرد تا دیگران ببینند.

 وبا توجیه این امر که هنرمندان  مثل همه ما نقطه ضعف های خاص خود رادارند و نقد آن ها  باید متمرکز  برکار هنری آن ها باشد. راه به کجا می بریم.

این گزاره زمانی درست است که هنرمند تنها کار هنری بکند اما وقتی هنرمند از ساحت هنری می گذرد و وارد عرصه هایی می شود که سیاسی و اجتماعی ست پس این حق برای جامعه باقی ست که  هنرمند را در عرصه هایی نقد کند که او خود دخول کرده است.نقد هنرمند در عرصه کارهای هنریش جای خود دارد و این نیز از حقوقی ست که برای جامعه محفوظ است.

 نمونه ای دیگر فیلمسازی ست که  فیلمساز خوبی ست و نه در حد عالی اما در علی آباد این بابا فیلم می سازد و طبق معمول خارجی ها هم برایش کف می زنند.اما وقتی مورد پرسش قرارمی گیرد که چرا برای غزه کمپین می گذارد اما برای تشنگان خوزستان حرفی نمی زند ویا چرا کسانی را بکار می گیرد که مسئله دارند حرف های بی منطق می زند .

خب این حق مردم است که بدانند آدمی که روی فرش قرمز کن مدام عضله می گیرد و با دختر خانمش سعی می کنند در کادر دوربین قرار بگیرد چه نسبتی با آن ها دارد و  هنرش از درد کدام مردم حرف می زند .واگر هنرمند راوی زندگی مردم خودش نباشد این هنر به چه کار دنیا وآخرت مردم می آید .   

واین پرسش ها و پرسش هایی از این دست ربطی به قهرمان نبودن هنرمند ندارد.اماربطی به شرافت هنری هنرمند دارد.

باید دید نسبت هنر هنرمند با مردم خود چیست؟

باید دید و پرسید هنر هنرمند حالا از هر سنخش بچه درد ملت ش می خورد ویا از این هنر چه کسی منتفع و چه کسی متضرر می شود ؟

وچه نقشی در بر کشیدن یا فروبردن مردم خود دارد.

آیا این پرسش ها پرسش هایی بی معنایند؟

هنر در خدمت مردم

این گزاره مشهوری ست که می گویند هنر باید در خدمت مردم باشد.

اما باید دید در خدمت مردم بودن بچه معناست؟

این گزاه درستی ست که در خدمت مردم بودن با ادعا متحقق نمی شود و در مورد هنر نمی توان به سادگی قضاوت کرد که این هنر در خدمت مردم هست یا نه

این هم  گزاره درستی ست که وظيفه ى هنر بازتاب دادن  واقعیات جاری و ساری در جهانی ست که ما در آن زندگی می کنیم. این انعکاس عالم واقع در آینه هنر عین رسالت و وظیفه هنر است . هنر تنها به واقعیت وامدار است ولاغیر .

هنر با وفاداری به واقعیت در خدمت مردم و جامعه قرار می گیرد.چرا که فهم و درک و دیدن واقعیت برملا کننده روابطی ست که انسانی و مردمی نیست.

 هنر در ذات خود سیاسی و طبقاتی و جهت دار است اما این ذات ربطی به حزبی بودن هنر ندارد. هنرمند با شناسنامه مشخص می تواند سیاسی و حزبی باشد اما هنرش نمی تواند حزبی وسیاسی باشد .هنر حزبی و سیاسی هنر مصرفی وتاریخ دار است .تاریخش که تمام شد جایش در سطل زباله است.

 تجربه این گونه هنر را در شوروی سابق تحت نام رئالیسم سوسیالیستی و در ایران زیر پرچم حزب توده دیدیم.

هنر وقدرت

این امر ناپیدایی نیست که قدرت مسلط در پی آن ست که همه عرصه های جامعه مدنی را آن خود کند.وبرای این از خود کردن نیازمند قدرت های مرجع است . هنرمندان یکی از این قدرت های مرجعی ست که جامعه به دست و دهان آن ها نگاه می کند چه در انتخابات و چه در گره گاه های حساس.

مهدی اخوان ثالث گزاره مشهوری دارد که می گوید شاعران بر قدرت اند نه با قدرت .

وبا این گزاره خط و مرز می کشد بین خودش و قدرت مسلط.هنرمند نمی تواند بر سفره قدرت بنشیند و راوی بی غل و غش واقعیات جامعه خود باشد.

اما این برله بودن بمعنای  رودر رویی با قدرت مسلط نیست .همان طور که اخوان نبود .هنرمند درهنرش سمت وسوی خودرا تعیین می کند و حرف هایش را می زند .

اما زمانی پیش می آید که مردم بدلایلی بسیار چشم و گوششان به هنرمندان خوداست .می خواهند بدانند آیا این هنرمندانی که مشمول عنایت مخدومان خود هستند آیا در کنار آن ها هستند یا نه.نمی شود مردم را بخاطر این خواست مذمت کرد که هنرمند چریک نیست. چریک نیست اما آدم که هست .

و این گونه  هم نیست که مردم شکست خورده  بخواهند تمامی کاسه کوزه ها را سر هنرمندان بشکنند اما این پرسشی منطقی ست که مردم از هنرمندان خود می پرسند در تمامی این روز گاری که آن ها در سختی بوده اند آن ها کجا بوده اند و برای آن ها چه کرده اند.در خواست همدلی با آن ها از هنرمندان خودشان در خواستی زیاد نیست.

اما این هم حرف درستی ست که در خواست ها باید مبتنی بر محظوراتی باشد  که دست و پای یک هنرمند را می بندد.

هنر برای هنر

هنر برای هنر زائیده نقد رئالیسم سوسیالیسم بود که هنر را بشکل باسمه ای در خدمت پروپاگاندای حزبی می دید که خود را حزب طبقه کارگر می دانست.آن هم حزبی که نه حزبیتی در آن جریان داشت نه پرولتاریایی در آن کاره ای بود

اما بعد ها در پشت این نقد درست کسانی جا خوش کردند که مدافعان یواشکی نظام مسلط بودند و پروپاگاندای خودرا در پشت بی طرفی هنر جا می زدند .

هنر بیطرف نداریم هم چنان که آدم بیطرف نداریم .در تحلیلی نهایی هنر در جایی می ایستد و از طبقه ای دفاع می کند.اما این دفاع بدون شک در جوهره هنر جریان می یابد و عینیت پیدا می کند.

کار هنرمند صدور بیانیه و شعار زنده باد و مرده باد نیست.این کار بر می گردد به فعالان سیاسی و هنرمند فعال سیاسی و کادر و مبلغ هیچ حزبی نیست.هنرمند در جستجوی حقیقت زندگی و به تصویر کشاندن این حقیقت است با واژه و رنگ و تصویر .هنرمند باید هنرمند باقی بماند و کار سیاست را به سیاست مداران واگذار کند و در تحلیل نهایی در کنار مردمش و بر کشیدن انسان ها باشد

هنرمند نیازی به جهت گیری سیاسی ندارد کافی ست در پی آن باشد تا با قلم و دوربین و قلم مویش در پی توضیح درست رابطه انسان با هستی باشد .کافی ست که به انسان نشان بدهد زیبایی انسان در کرامت های انسانی اوست .کافی ست به آدمی نشان دهد می توان فقیر بود اما حرمت انسان را نگاه داشت.می توان با برادران خود برابر بر سفره زمین نشست  و هرکس به اندازه نیازش از آب و هوا و غذای و آزادی بهره مند شود.شرافت هنری هنرمند به پایبندیش به کرامت های انسانی ست نه وابستگی های حزبی و سیاسی ش.

هنرمند نیازی ندارد که خود را آلوده سیاست بهر شکلش بکند تا کارش اعتبار بیابد اعتبار او از ذات هنرش بر می خیزد هنری که در خدمت بر کشیدن انسان از تاریکی و جهل به روشنایی و حقیقت است .

اعتبار یک هنرمند به میزان دوری و نزدیکی ش با سیاست نیست به دوری و نزدیکی ش با عدالت و دادگری انسان در هر جا و برای هرکس است.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate