رادیو زمانه و بی خبری از تاریخ

درآمد

شاید اگر در سایت های دیگر مقاله داستان یک ترانه :آراز آراز به قلم یونس لیثی دریلو نوشته شده در سایت رادیو زمانه در۴ دی ۱۳۹۹ فوروارد نمی شد ارزش پاسخگویی نداشت. اما راست نوستالژیک به سنگ پای قزوین گفته است ذکی و گردانندگان سایت رادیو زمان نیز بهم چنین.

پس نخست ببینیم این مقاله چه می گوید و بعد خم بشویم روی دروغ هایش.

 در نهم شهریورهزار و سیصد و چهل و هفتصمد بهرنگی که برای بچهها داستان مینوشت، همراه حمزه فراهتیافسر دامپزشکی و عضو فداییان خلقبرای رسیدگی به نوار مرزی ایران راه افتادند تا با چشمهای خودشان بینند که «آن ور» مرز چراغانی است. در راه سفر، به بهمن زمانیاز یاران کوهنوردیسر زدند. بهمن در خانه نبود. صمد و حمزه برای آب تنی به ارس رفتند. حمزه که خود شناگر ماهری بود تا چشم برگرداند دید که گردابهای ارس، صمد نا آشنا به رود و شنا را در خود بلعیده است. خبر به تبریز رسید. حمزه بازداشت شد. جلال آل احمدنویسندهکه اهل داستان پردازی بود مقالهای نوشت و این را کار و توطئه ساواک خواند. خبر همه جا پیچید. همه به ساواک مظنون و بدبین شدند. وی بعدتر اقرار کرد که افسانه ساخته بوده است .

بهمن زمانی، معلم مردمی و شاعر سیاسی قره داغ بود که پدر خرده مالکش در زمان حکومت فرقه دموکرات دفتردار بود. خانزاده بود ولی خودش علیه خانخانی و فئودالیسم شعرهای فولکلوریک و سیاسی میسرود. شعر آرازآراز را برای هم گروهی هایش و بخاطر صمد سرود. برادرش جبرئیلاز کوهنوردان تبریز و آشنای صمدشروع به دکلمه و زمزمه اش میکرد که مراد آقاییپسر عمه آنهاآهنگش را ساخت. مراد نیز معلم بود ولی پیش خود نواختن ساز قوپوز را یاد گرفته بود. فیالبداههو آنطور که خود میگوید با الهام از یک آهنگ کردیشعر بهمن را به آهنگ تبدیل کرد.

در محافل بعدی بین کوهنوردان تبریز، دوباره بهمن شعرش را خواند، مراد نواخت و جبرئیل با آواز خواند. این آهنگ توسط معلمها به بچههای مدرسه یاد داده شد. به سرعت ورد زبان مردم شد. آهنگش بر وزن «بایاتی» بود. فولکلوریک بود. از مردم بود و به خود مردم برگشت. در بین آنها جای خودش را به راحتی پیدا کرد. مردم هم بیتهایی به آن اضافه کردند.

به راحتی پیداست که نسخه سیاسی و اجتماعی آن به راحتی در کنار هم قرار گرفت و افراد آن را با توجه به موقعیت جمع میخواندند. در دهه ۱۳۵۰، در محافل سیاسی فداییان خلقدر تبریز و تهرانو در گردهماییهای سیاسی و اجتماعی دانشجویان مدام به عنوان یک ترانه سیاسی خوانده میشد. این ترانه توسط آشیق عبدالعلی نوری، آشیق حسن اسکندری و دیگران به دفعات مختلف اجرا شد. مردم در جهت بیان نارضایتی خود از حکومت محمدرضا شاه، هم صدا میخواندندش. بهمن زمانی را به زندان انداختند.

جعل در تاریخ

۱نخست آن که در ۹ شهریور ۱۳۴۷سازمانی بنام فدائیان خلق  وجود خارجی نداشت.

بدبخت های بی خبری که می خواهند جعل تاریخ کنند آنقدر کُند ذهن و تنبل اندکه بخود شان زحمت خواندن چند صفحه از تاریخ سازمان چریک های فدایی خلق را  نمی دهند که بدانند فدائیان خلق مربوط است به سال های ۵۸ ببعد و ربطی به سازمان چریک ها در آن سال ها ندارد.

۲چریک های فدایی خلق در سال ۱۳۵۰ از وحدت دو گروه مسعود احمد زاده و گروه جنگل به رهبری علی اکبرصفایی فراهانی بوجود آمد و در سال ۱۳۴۷ به ذهن کسی خطور نمی کرد که قرار است سازمانی چریکی بوجود بیاید.

۳حمزه فراهتی به شهادت کتاب خاطراتش  نه در سال ۴۷ و نه در سال های بعد عضو سازمان چریک های فدایی خلق نبوده است و دستگیریش در سال های بعد ربطی به سازمان چریک های فدایی خلق ندارد.

۴قرار نبود که حمزه و صمد بروند ببینند آن سوی مرز چراغانی هست یا نه .حمزه ماموریت داشت برای معاینه و بررسی اسب های بیمار به نواحی مرزی برود.

۵به شهادت حمزه در کتاب خاطراتش قرار نبود صمد در این سفر همراه او باشد و دست تصادف صمد را راهی سفر مرگ کرد .

۶بازداشت حمزه برمی گشت به بردن یک غیر نظامی بیک منطقه نظامی و داستان دیگری نبود

۷این که صمد را ساواک کشته است ربطی به مقاله جلال آل احمد نداشت از همان روز نخست  این شایعه قوت گرفت صمد را ساواک سر به نیست کرده است و این بر می گشت به اتفاقاتی که قبل از ۹ شهریور افتاده بود . اشرف دهقانی در کتاب راز مرگ صمد به تفصیل این داستان را توضیح داده است .

۸مقاله جلال که ۸۱ روز بعد از مرگ صمد نوشته شده است می خواهد مکانیزمی را توضیح بدهد که چگونه مردم کوچه وبازار شایعه می سازند و یک مرگ عادی را مرگی مشکوک نشان می دهند . این مقاله درهمان زمان با اعتراض دوستان صمد مواجه شد که درخاطرات اشرف دهقانی هست .

۹این که حمزه فراهتی می گوید من افسانه ساخته ام دروغی بزرگ است .افسانه توسط مردم و دوستان صمد ساخته شده بود و یکی از پایه های این افسانه خود حمزه بود .

نخست آن که حمزه از دوستان دست اول صمد نبود. و برای برادر صمد؛اسد و خانواده صمد آدمی ناشناخته بود .

 دوم آن که حمزه صمد را با یک تصادف به ارس برده بود.

 سوم آن که او نظامی بود و در آن روز گار درتصور منتقدین شاه یک نظامی عامل حکومت بود

چهارم این  که حمزه بعد از مرگ صمد شهامت این را نداشت که خود این خبر را بخانواده صمد بدهد پس کسانی دیگر را  واسطه کرد .

 پنجم این که حمزه در زمانی که گرفتار ضد اطلاعات ارتش بود نتوانست در محافل نزدیک صمد حاضر شود و داستان راتوضیح دهد.و از درک اهمیت حادثه در آن زمان عاجز بود. برای او دیگران روشن نبود که قرار است چه افسانه ای ساخته شود .

۱۰از خزعبلاتی از این دست که شاعر ترانه آراز پدرش وابسته به فرقه دموکرات بود و خرده مالک بود و این پسر خانزاده ضد خان بود می گذریم داستان به آن شکلی که این آدم از همه جا بی خبر می گوید نیست .در آن روز گار تا حدودی جلال آل احمد به برآمدن افسانه شهادت صمد پی برده بود الباقی از این داستان بی خبر بودند .

روز شمار مرگ صمد

۱۷شهریور ۱۳۴۷ صمد بهرنگی همراه حمزه فراهتی ستوانیکم دامپزشک ارتش  که ماموریت داشت به ناحیه مرزی شام گوالیک در ناحیه مرز ایران و شوروی برای معاینه اسب های بیمار برود با جیپی ارتشی عازم آن منطقه می شود.بعد از دو روز به منطقه مرزی می رسند

۲در ساعت ده ونیم صبح ۹ شهریور ۱۳۴۷ صمد وحمزه  به آب می زنند و حمزه که درفاصله نه چندان دوری از اوست می بیند صمد در حال غرق شدن است.و تا می آید خود را به او برساند آب تند رود صمد را با خود می بردپس به تبریز می رود و خبر را بواسطه دوستی به خانواده صمد اطلاع می دهد

۳جستجو آغاز می شود وجسد بعد از ۶ روز در جزیره ای بین ایران و شوروی بوسیله سربازان پاسگاه کلایه پیدا می شود و درتاریخ ۱۷ شهریور جسد توسط نزدیکان صمد شناسایی می شود.  

در گزارش نخست  پاسگاه از دوشکاف ۵ سانتیمتری در زیر شکم  وساق پای جسد سخن بمیان می آید که در گزارشات بعدی مراجع قانونی این گزارش به فراموشی سپرده می شود

۴۸۱ روز بعد از مرگ صمد  نشریه  ادبی آرش برای مرگ صمد تصمیم می گیرد ویژه نامه ای بدهد و یکی از مقالات این ویژه نامه به قلم جلال آل احمد بود بنام صمد و افسانه عوام و تاریخ نوشتن آن ۳۰ آبان ماه بود .

جلال در این مقاله می خواست توضیح بدهد مکانیسمی را که مردم از یک واقعه، یک داستان و اسطوره می سازند . داستان و اسطوره ای که بخشی از واقعیت را دارد و بخشی را ندارد  و این داشتن و نداشتن بر می گردد به مکانیسم دفاعی مردم در برابر قدرت مسلط.

اما این مقاله به دو دلیل در رساندن مقصود خود به خواننده ناموفق بود.نخست فشار سانسور که بقول جلال باعث شد مقاله دست و پا شکسته از کار بیرون بیاید و خواننده را دچار سر گردانی کند .دوم بر شمردن شک و شبهاتی که در آن روزگار درفضا موج می زد و همین مقصود اصلی مقاله را درابهام فرو برد و ناموفق ماند در چیزی که می خواست توضیح بدهد.و اگر جزاین بود منصور اوجی؛شاعر شیرازی؛ که مقاله آل احمد را خوانده بود به صراحت از او نمی پرسید صمد غرق شد و یا کشته شد.؟

اشرف دهقانی هم به همین سر گردانی در فهم مقاله اشاره می کند تا زمانی که مقاله را با نزهت روحی آهنگران می خواند و می فهمد جلال می خواهد بگوید صمد خودش غرق شد اما این مردم عادی کوچه وبازارند که در پی ایستادن در برابر قدرت مسلط از او دارند شهید می سازند.    

   وبعد ها همین ابهام در مقاله در نامه اش به اوجی شاعر تکرار شد وخود مستمسکی شد تا مدافعین فراهتی شایعه مرگ صمد را به گردن آل احمد و مقاله اش بیندازند. که این گونه نبود.

۵نامه جلال به منصور اوجی در تاریخ ۲۶ بهمن نوشته می شود  و از مرگ صمد ۵ ماه و ۱۷ روز گذشته است. جلال در جواب نامه اوجی چنین می نویسد

واما در باب صمد . درین تردید نیست که غرق شده .اما چون همه دلمان می خواهد قصه بسازیم و ساختیم خوب ساختیم دیگر. همان مقاله را هم من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک این افسانه سازی را روشن کنم برای خودم .حیف که سر ودستش شکسته ماند وشاید هدایت کننده نبود به آن چه مرحوم نویسنده می خواست بگوید»

حقیقت داستان چه بود

چه اسد در کتاب صمد برادرم و چه اشرف دهقانی در کتاب راز مرگ صمد  وچه دیگر دوستداران صمد در آن روز گار و در این روزگار با ابهام هایی در این داستان روبرویند و متقاعد نشده اند صمد خود غرق شده است و انگشت اتهام شان به سوی ساواک است و حمزه را به شدت و ضعف هایی درگیر این داستان می دانند و می خواستند که حمزه بیاید و به پرسش های آن ها پاسخ دهد.

وچه حمزه در نامه اش به نشریه آدینه و کتاب« از آن سال ها و سال های دیگر» وچه کسانی که در کنار او ایستادند بهر دلیلی براین باورند که مقاله جلال در نشریه آرش  و نامه جلال به اوجی خالی از ابهام نیست و به این شک و دودلی دامن زده است و تنها گناه حمزه بردن صمد به آن سفر مرگ بوده است و سکوت بیست و چند ساله اش درمورد این ماجرا.

فرض محال

بگذریم از این استدلال حمزه که جنبش چریکی در حال جنینی بود و نیاز به قهرمان داشت و دست تقدیر صمد را از ارس فراکشید و به آسمان برد و او را چون یهودایی از صحنه روزگار بیرون کرد  و او بخاطر مصالح جنبشی که خودرا جزئی از آن می دانست سکوت کرد.

در مورد این تحلیل حمزه می توان بیشتر روی آن خم شد اما به ضرس قاطع نمی توان گفت حمزه در شهریور سال ۱۳۴۷ این گونه می اندیشیده است  یا جمع بست  دهه هفتاد است که او بر آن می شود خود را از راز کشنده ارس با نامه ای به نشریه آدینه خلاص کند.

اما در روزگار دیگر که جنبش چریکی محلی از اعراب نداشت و شاه و ساواکی در میان نبود سکوت چه معنایی داشت.

راست نوستالژیک

از بُل گرفتن راست نوستالژیک هم می گذریم که می خواهد از میان این بحث و جدل ها ساواک آدمخوار پهلوی دوم را تبرئه کند و بگوید دیدید که صمد را ما نکشتیم و دیگر ادعاهایتان از همین سنخ است .آن رژیم وٰ رژیم هایی از این دست آبرو باخته تر از آنند که بتوانند سیاهه براستی سیاه اعمالشان را با این بحث و جدل ها بپو شانند.

اما به ضرس قاطع می توان گفت باقی ماجرا سیر خودبخودی حوادث بود و شیطنت و استفاده ابزاری در کار نبود.

نکته آخر :

برخلاف این ادعا که روشنفکران دنبال شهید بودند تا پروژه شان کامل شود در تمامی نوشته هایی که بعد از مرگ صمد منتشر شد نشانه ای از این ادعا که صمد شهید شده است نبود .و این علت داشت .سانسور و ساواک با این ادعا و اتهام شدیداً بر خورد می کرد .پس این ادعا که نزدیکان صمد با علم بر مرگ صمد بر شهید بودن او توافق کردند حرف خطایی ست.

نباید از یاد برد که بواقع نقش تاثیر گذار صمد در دهه پنجاه خود را نشان داد و این به اراده کسی یا سازمانی نبود و بر می گشت به پویه درونی جامعه و در مخیله دوستان صمد این نقش در سال ۴۷ نمی گنجید.

ژورنالیسم منحط

رزق حلال

رزق حلال ترمی ست که در اخلاقیات پیشاسرمایه داری فهم می شد اما در دوران جدید که همه چیز با دست نا پیدای بازار فرم کالایی می یابد و هر کالا در این بازار بهایی و ارزشی دارد به کار ژورنالیسم از هر سنخش نمی آید

اما برای اهل قلم و کسانی که از این راه نان می خورند و از این نان سفره ای پهن می کنند تا فرزندان صالحی به جامعه تحویل دهند این اصل حاکم است که نباید نان خود را در خون دیگران زد و خورد و نباید نان خودرا در تنورگمراهی مردم برای خوشامد اصحاب قدرت برشته کرد .

برای ژورنالیسم منحط این حرف ها یعنی کشک. ژورنالیسم منحط سوژه ای ست که جهان را از طریق دسترسی به ابژه می فهمد و دسترسی به ابژه یعنی میزانی که یک فرد می تواند به کالا دست پیدا کند و بر سر سفره خود ببرد .

اما چه می توان کرد این روزها بازار مکاره رسانه مسلط دست باند های مالی و مافیایی دولت های سلطه گر است از کفتار پیر گرفته تا گرگ های جوان و روباهان دست و پا شکسته که با برند بی بی سی و ویس امریکا و رادیو زمانه آب بندی می شوند

کار در این بنگاه هایی که برای شکل دهی به سیاست های مشخصی بر پا شده اند از مقوله معیشت مسئله دار است است . باید دید یک ژورنالیسم تا چه حد می تواند در این بنگاه های دروغ پراکنی به کارش و شرافتش وفادار باشد

حالا می گذریم از موجودات بی شرف وبی وجدانی که جدی بلیغ دارند در دشمنی با جبهه برابری طلب .

اما برای یک ژورنالیسم که به حرفه خود پای بند است یک سری از اصول جز بدیهیات است و این بدیهیات چیزی نیست جز جعل نکردن تاریخ و نبستن دروغ به ناف حقیقت .

نقد نه جعل

نقد با جعل یکی نیست. این حق هر آدمی ست که هر کس و هر چیز را نقد کند و به حسابرسی بکشاند

هیج عقیده ومرامی استثناء پذیر نیست . در این سیاق هیچ عقیده ای محترم و قدسی نیست . آدم ها محترمند اما عقاید در نقد فاقد احترامند .اما نقد با جعل و دروغ یکی نیست 

می توان با صمد و زندگیش و باور هایش انس و الفتی نداشت . می توان راه و رسم چریک ها هارا به نقد کشید و با آوانتوریسم انقلابی و سکتاریسم آب بندی کرد .

این حق هر پژوهش گری ست که رخداد ها را بعد از روایتی درست داوری کند . داوری حق هر انسانی ست . اما داوری بر اساس مستندات درست تاریخ نه بر اساس دروغ و جعل.

این بنگاه های دروغ پراکنی که به بنگاه ها و گاراژهای شمس العماره شبیه اند پذیرای هر آشغالی اند و کاری به راستی و ناراستی نوشته ها ندارند مهم آن است که ساعت و برنامه و صفحات پر شود و دلار ها را در حساب خود واریز کنند.   

  

منابعی که می توان به آن رجوع کرد:

۱جلال آل احمد و مرگ صمد بهرنگی:محمود طوقی ،آرشیو آزادی بیان

۲آن سال ها و سال های دیگر حمزه فراهتی

۳روزنامه کیهان سال ۱۳ شهریود ۱۳۵۹

در این گزارش جز حمزه از شخص دیگری نام برده می شود که در معرض اتهام است 

۴اسد بهرنگی کتاب؛ برادرم صمد

۵راز مرگ صمد؛آیدین

۶کتاب راز مرگ صمد؛اشرف دهقانی

۷شب درد آرزومندی فرج سر کوهی، نشریه آدینه

۸نامه جلال به اوجی:کتاب راز مرگ صمد

۹قصه راز کشنده ارس ،حمزه فراهتی آدینه ۶۲

۱۰روز های باران در تبریز :فرج سر کوهی ،آدینه

۱۱کانون زندانیان سیاسی(قبل از انقلاب)پرونده ای برای صمد و پاسخ اسد بهرنگی 

۱۲سال های تک شاهد مهدی اصلانی آرش شماره ۹۸۹۹

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate