“نشست شازده اینا و پیوستن موسوی به “زن زندگی آزادی”یازی راستها

مقدمه:

پیش از آغاز بحث اصلی من از اقبال نظر گاهی اینا  (فرقه تقوائی) که خودشان را “کمونیستها” می نامند و ما ادمهای غاقل را “چپها)” همینطوز گلشیفته فراهانی که رسما سیاسی شده و ما مخالفان این قبیله را خائن می نامد چون یادمان هست اوسکولهای پهلوی چه کردند  یک غذر خواهی توام با شوخی می کنم و رسما اعلام می کنم که ما ادمهای عاقل اصرار داریم عامقل بمانیم و توی این هیاهوهای خمینیستی و فریبکارانه ساکت نمانیم چون به طبقه کارگر و زحمتکشان تعدهد داریم و مدعی هستیم این طبقه هست که نباید اینبار سرش کلاه برود!

بعد از این مقدمه  اشاره می کنم که چند روز پیش یک نشستی چند نفر از راستها با بوق تلویزیون ضد انقلابی انترناشنال در واشنگتن امریکا مرتکب شدند که چند نفر هم از راه دور به اینها متصل شدند مثل شیرین عبادی و علی گریمی و گلشیفته فراهانی و بعدش هم انترناشنال این نشست را “ورق تاریخی جدید” نامید و مدتی هست توی بوق می دمد و بعد چند نفر نیم بند دیگر مثل مهدی فتاپور (فدائی جمهوریخواه شده) و عبدلله مهتدی که همه یک صدا گفتند “الان زن زندگی ازادی بازی بکنیم و بعدها رای بدهیم”و مخالفت بی مخالفت  مخالفان خائن!

اینها قول دادند که بعد این نشست  یک فرمولبندی کتبی بنویسند و طبیعتا پیش زمینه سازمانی متحد در کمپ راست خواهد بود و مثل فرقه رجوی و گروههای ناسیونالیستی به ابزارهای جدید غرب برای فشار روی حکومت اسلامی اضافه خواهند شد.

چند روز قبل هم موسوی ۶۷ (همان شارلاتان جانی که مدتها نخست وزیر خمینی بود و اعدامها را انکار می کرد  به سخن در آمده و از توی ایران یک اعلامیه ای داد و خودش را به “زندگی آزادی بادی” متصل کرد و خواهان تغییر قانون اساسی شد(۳)

تحولات بالا را ادمهای عاقل که این طیفها را اپوزسیون نمی دانند و ضد انقلاب می دانند باید جدی بگیرند و در فرمولبندیهای چپ و کمونیزم سوسیالیزم خواه در سازماندهی چبهه ضد سرمایه داری لحاظ کنند.

اینست که فکر می کنم روی این حرکات راست باید بسیار دقیق کار کرد و به شناخت سازماندهندگان قیام ۱۴۰۱ کمک نمود:

(۱)چرا موسوی و شازده و معصومه قمی و بقیه راستها رسیدند به این نقطه؟

به خلاف ادمهائی مثل اقبال نظرگاهی مبارزه طبقاتی و جنگ الترناتیوها مرکز تحولات کنونی در ایرانست.نبرد درون ایران از دیدگاه چپ و کمونیزم دقیقا نبردی طبقاتی در مقابل یا کنار نظام سرمایه داریست.

اینکه شازده با معصومه با گلشیفته با علی کریمی با اسماعیلیون با موسوی ۶۷ و شیرین عبادی یکجا می نشینند و دوربینشان را تلویزیون ضد انقلاب انترناشنال کارگردانی می کند  دقیقا اثبات اینست که ضد انقلاب خارج کشوری دچار فشاریست برای سازماندهی سیاسی و این جناح و گرایش بسیار بهتر از امثال اقبال نظرگاهی و حزبش می داند که دعوا سر قدرت و حفظ نظم سرمایه داریست .راست می داند که باید سازمان یابد تا بتواند در دست بدست شدن قدرت همانظور که در سال ۵۷ انجام شد با کمک امپریالیستها شرکت داده شود.

این کاملا طبیعی است که ضد انقلاب داخل ایران و ضد انقلاب خارج ایران سر حفظ یا دست بدست شدن قدرت در مقابل هم قرار گیرند و کاملا غیر طبیعی است که عده ای بنام کمونیزم مدعی شوند که این ضد انقلاب خارج کشور “اپوزسیون” است! و تازه مدعی باشد که دنباله روی منصور حکمت است!

سید حسین موسوی حلقه گم شده بخش ریزشی رژیم اسلامی است.یک علامت است که بخش ریزشی رژیم اسلامی دارد خودش را اماده اتحاد با ضد انقلاب راست خارج کشوری می کند تا از سرنگونی کامل وضع موجود فرار کند.

(۲) راستها “اپوزسیون” هستند یا ضد انقلاب؟

کلید درک داستان بالا اینجاست که تعریف کلمه “اپوزسیون” نه الان بلکه از زمان اغاز موج سوم کمونیزم در ایران بطور ماهوی باتعریف شد.

در گفتمان راست “اپوزسیون” معنیش اینست که عده ای مخالف حکومت یا دولت باشند. کمونیزم نسل سوم در همان اغاز پیروزی خمینیزم اعلام کرد که این اسلامیها از همان اول اپوزسیون شاه نبودند بلکه بخشی از ضد انقلاب بودند تا قدرت را بدزدند با شعار “همه با هم” و با حمایت غربیها.

انانکه این راستها را انزمان و این زمان “اپوزسیون” می نامند نه تنها به عقل مردم توهین می کنند بلکه تلاش دارند تجربه تاریخی معاصر ایران را درست مثل پهلوی چی ها یکسره بریزند دور که خوب نمی شود!

کمونیزم نسل  سوم اغازگر نگرشی بود که قطب بندی اساسی تاریخ را نبرد حمایت از نظم سرمایه و پایان دادن نظم سرمایه می داند.وقتی مبنا این باشد دیگر ادعای اینکه اساسا راستها “اپوزسیون” هستند می رود هوا و صحنه واقعی نبرد کنونی سیاسی ایران و دنیا روشن می شود.

توده ایزم و نئوتوده ایزم(یعنی حزب حمید تقوائی و سخنگویش اقبال نظرگاهی) کارشان اینست که به راستها مدال اپوزسیون بدهند و بعد فراخوان دهند که مخالفشان نشویم!

درست همانطور که امثال گششیفته فراهانی یا شازده مدعی هستند که مخالفان راستها “خائن” هستند!

لذا تکرار می کنم وقتی تعریف اپوزسیون را از زاویه کمونیزم نسل سوم(با همه محدودیتهاش) با جنبش پایان سرمایه داری پیوند بزنیم  دیگر “تضاد و نبرد الترناتیوها” را نفی نمی کنیم! بلکه مبارزه و افشای راست ضد انقلاب را وظیفه انقلابی و کمونیستی می دانیم.

شعار “زن زندگی آزادی” محور گرایشات راست است که هنوز برخی کمونیستها  دوریالیشان نیافتاده تکرارش می کنند و عقب مانده اند از داستان!

راستها اما خوب فهمیده اند پشت این شعار شولکی جائی برای اینها برای فریب مردم هست همانطور که خمینی در سال ۵۷ حول “استقلال آزادی و جمهوری” حکومتش را مقنه کرد.

(۳)وظیفه کمونیستها در ایران و خارج ایران و عملکرد فرقه تقوائی:

 کمونیستهای رادیکال مدتهاست که بحث گردهمائی و همگرائی چپ رادیکال را دنبال کرده اند و نشستهای بسیاری سالها از احزاب و سازمانهای کمونیستی و منفردین کمونیست انجام شده که اتفاقا فرقه تقوائی درش نبوده و همواره گریخته! من از افرادی بودم که حتی در دورانی که عضو حزب کمونیست کارگری بودم از عدم شرکت فرقه تقوائی انتقاد کردم و مقاله نوشتم.

وظیفه حیاتی کمونیستهای رادیکال و حامی پایان سرمایه داری در شرایط کنونی سازماندهی درون ایران و نزدیک کردن همه فعالین و احزاب ضد سرمایه داری در خارح کشور است.

الان فرقه تقوائی اتفاقا تبدیل شده به چوب دو سرطلا! این فرقه تا همین دیروز به معصومه قمی و شیرین عبادی اویزان بود الان هم کارش اینست که عاقلان و کمونیستها را از مبارزه با راست بر حذر دارد ! 

نقطه قوت و تاثیر گذاری کمونیستها روی طبقه کارگر همین رادیکالیزم است همین کوتاه نیامدن همین بقول منصور حکمت “ماکیزمالیزم” چیزی که فرقه تقوائی دست کم می گیرد اینست که کمونیزم نسل سوم با این مبانی اغاز شد نه با فراخوان برای سکوت در مقابل راست!اگر این بود که خوب توده ایزم کافی بود! لازم نبود که نسل سومی عروج کند!

(۴) افت قیام ۱۴۰۱ چرا؟

 به خلاف بسیاری متوهمها من از همان ابتدای اغاز قیام ۱۴۰۱ اعلام کردم که هیچ بیمه ای نیست که این قیام سرکوب نشود و بطور موقت هم که شده مردم را به خانه نفرستند.

الزامات زیادی هست که قیام تداوم یابد و بعد به فاز انقلاب فراروید.

راستها به این قیام می گویند “انقلاب” اقبال نظرگاهی و فرقه تقوائی همینطور! چرا؟خوب معلومست ! راست و چپ تعارف است.گرایشات راست شعار خود را دارند فرمولبندی خود را و “انقلاب” شان همینست که سرمایه داری ادامه یابد و بخشهائی از حکومت اسلامی هم بهشان بپیوندند مثل خمینیستها در سال ۵۷!

بدون سازماندهی مستقل طبقاتی چه در سطج منطقه ای و چه کشوری ، بدون گسترش اعتصابات محلی به سطح کشوری بدون سازماندهی قیام مسلحانه توده ای امکان ندارد قیام کنونی پیروز شود. ممکنست دست بدست شود ممکنست بخشهائی از حکومت اسلامی  که ریزش می کنند بالاخره با ضد انقلاب خارج کشوری حکومت را دست بدست کنند اما این نه نامش انقلاب است و نه محتویش!

تا بحال کار ضد انقلاب راست خارج کشور کند کردن مبارزات طبقه کارگر فریب انها اینجاد توهم “مبارزه مسالمت امیز” و علاف کردن جنبش بدور حکومتهای غربی و حالا نشستهای دست راستیها در تلویزیون ضد انقلاب انترناشنال گرم شده و این نباید باعث شود که این قیام  خاموش شود به دست این جناح ضد انقلاب.

ضد انقلاب چه در قدرت و چه در بیرون ایران  صبر نمی کند  اتفاقا از ضعفهای جنبش و قیام  استفاده می کند و حالا هم در “نشست دموکراسی” کنار هم نشسته و جلوتر هم خواهد رفت تا برسد به تشکیل حکومت.داستان شوخی نیست و کسی هم در این نبرد الترناتیوها  به کسی نان قرض نخواهد داد.

یا قدرت را طبقه کارگر می گیرد یا راستها مثل لاشخور این قیام را در هم خواهند درید.

زنده باد آزادی ، برابری ، زنده باد مبارزه برای تشکیل حکومت کارگری!

منابع بیشتر:

(۱)پاسخی به علی کریمی و شنگولهای “مشروطه خواه” و وکالت بازیشان

www.azadi-b.com/?p=30618

(2)فلسفه نوشتن “نامه سرگشاده به معصومه قمی اینا” توسط حمید تقوائی  چیست؟

www.azadi-b.com/?p=30397

(3)قای موسوی می‌نویسند:

«همان حقی که شالوده‌ انقلاب مردم در سال ۱۳۵۷ و شالوده قانون اساسی فعلی قرار گرفت برای نسل‌های بعدی نیز محرز است، تا اگر تصمیم پیشینیان منجر به گره‌های کور در زندگی‌‌ جامعه شد، یا ابزار سوء استفاده‌ قدرت‌طلبان بود، بتوانند جهت عبور از بحران‌ها و گشودن مسیر به سمت آزادی، عدالت، مردم‌سالاری و توسعه دست به تجدیدنظرهای اساسی بزنند»

این بسی نیک است که حق تغییر قانون اساسی را به مردم می‌دهند. اما، منظور ایشان از «حقی که شالوده‌ی انتخاب مردم در انقلاب بهمن ۵۷ بود» چیست؟ آیا منظور همان رأی دادن اجباری «نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» به «جمهوری اسلامی است؟» کدام آلترناتیو دیگر را اجازه دادند که به رأی مردم گذشته شود؟ کدام آزادی را دادند که برای مردم توضیح داده شود؟ آیا نه این است که آن رأی باید مؤید سرکوب شروع شده می‌بود؟ آیا نه این است که رعب و خشونت همان زمان شروع شده بود؟ دور زدن همه‌ی تشکلهای سیاسی و مستقیماً به شور آوردن توده با توهم بهشت و سپس با موتور توده به گونه‌ی نسنجیده یک ابهام بنام جمهوری اسلامی را به کرسی نشاندن چگونه می‌تواند مرجع مناسب ما برای پذیرش حق مردم برای تجدید نظر باشد؟ این را می‌گویند «نرخ تعیین کردن وسط دعوا»

آقای موسوی می‌نویسند:

«اینجانب به عنوان یکی از آحاد ملت ایران با استناد به حق مستمر و غیرقابل‌سلب انسان‌ها برای تعیین سرنوشت خود پیشنهاد زیر را به پیشگاه مردم ارائه و با تمامی نیروها و شخصیت‌های آزادی‌خواه، مدافع استقلال و یکپارچگی سرزمینی، خشونت‌پرهیز و توسعه‌گرا در میان می‌گذارم»
«اول- برگزاری همه‌پرسی آزاد و سالم در مورد ضرورت تغییر یا تدوین قانون اساسی جدید.»
«دوم- در صورت پاسخ مثبت مردم، تشکیل مجلس مؤسسان مرکب از نمایندگان واقعی ملت از طریق انتخاباتی آزاد و منصفانه»

پس از چهل سال اعتراض و مبارزه‌ی مردم، پس از این همه کشته و آسیب دیده، پس از نزدیک به ششصد کشته در جنبش زن زندگی آزادی، آقای موسوی تازه پیشنهاد رفراندوم مشروعیت به رژیم می‌دهند. مفهوم بند اول پیشنهاد ایشان این است که ولایت فقیه از مردم رأی مشروعیت بگیرد. رفراندوم کنیم تا ببینیم مردم به همین رژیم و همین قانون اساسی و این ولایت فقیه آری می‌گویند یا نه. آن وقت، «در صورت پاسخ مثبت مردم» تشکیل مجلس مؤسسان. چرا آقای موسوی چهل سال مبارزه مردم را در حد رأی به نامشروع بودن این قانون اساسی نمی‌‌دانند؟ چون ایشان قبلا خواستار «اجرای بی تنازل» آن شدند؟ جامعه در هر موج دست به شورش انقلابی می‌زند، آن وقت ما می‌خواهیم دو باره بپرسیم که ولایت فقیه و قانون اساسی آن آری یا نه؟

پاسخ به آقای موسوی نه است! پیشنهاد خوش نیت ایشان نیازمند بازنویسی است. با پیشنهادهای کلنگی بار دیگر برای جامعه مشکل درست نکنیم. نامشروع بودن کلیت این وضع مسلم است و توسط مردم اعلام شده است. بحث مردم اصلا مشروعیت این نظام نیست بلکه نفی آن است. نفی استبداد و قانون اساسی آن. این شعار بلند آوازه‌ی جنبش مهسا بوده است. تنزل این خواست جنبش مهسا تا حد پیشنهاد رفراندوم مشروعیت شگفت انگیز است. رفراندوم مشروعیت ذره‌ای وضعیت موجود را تغییر نخواهد داد.

بند سوم پیشنهاد آقای موسوی اینگونه است:

«سوم – همه‌پرسی درباره متن مصوب آن مجلس به منظور استقرار نظامی مبتنی بر حاکمیت قانون و مطابق با موازین حقوق انسانی و برخاسته از اراده مردم.»

جمله‌ی آقای موسوی، «نظامی مبتنی بر حاکمیت قانون و مطابق با موازین حقوق انسانی و برخاسته از اراده مردم» می‌تواند همین جمهوری اسلامی هم باشد، البته مبتنی بر ادعا. هر کسی به چیزی می‌گوید قانون و قانونیت. هر کسی به چیزی می‌گوید موازین حقوق انسانی. مگر خود ایشان خواستار «اجرای بی تنازل» همین قانون اساسی در چارچوب همین رژیم ارتجاعی نبودند؟ مگر امروز آقای خاتمی و بخش مهمی از جبهه اصلاحات همین حرف قدیم ایشان را نمی‌‌زند؟ «برخاسته از اراده‌ی مردم» می‌تواند فاشیسم هم باشد. اگر آقای موسوی به نیکویی گامی به پیش آمدند و به مواضع نیروهای دموکرات جمهوریخواه نزدیک شدند، اگر آقای موسوی به نیت نیک و در محتوا و بدون نیاز به اعتراف پذیرفتند که نیروهای سکولار دموکرات جمهوری‌خواه حق داشتند و نظریات مبتنی بر «اجرای بی تنازل قانون اساسی» و «بهسای رفتار رهبری» و «رعایت کرامات اسلامی» برای اصلاح این رژیم بی پایه بوده‌اند، بهتر است از واژه‌های رسای جنبش تجدد ایران استفاده کنند. در این صورت، جمله ایشان در بند پایانی چنین بازنویسی می‌شود:

«سوم ـ همه پرسی در باره‌ی متن کارشده زیر نظر حقوقدانان و منطبق شده با منشور حقوق بشر و موازین دموکراسی در کشورهای دموکرات و تصویب شده در مجلس مؤسسان، به منظور استقرار نظامی مبرا از پادشیخی؛ پادشاهی و پیشوایی، در شکل جمهوری، بر بنیاد جدایی کامل دین از دولت و برابری کامل زن با مرد و برابر حقوقی مجموع مردم و مجموع خلق‌ها در کشور»

در پایان:
هرگونه پیشنهادی برای گذار مسالمت‌آمیز از این وضعیت فاجعه‌بار لازم است با خواست پایان خشونت و سرکوب و فضای امنیتی و لغو حجاب تحمیلی، آزادی زندانیان سیاسی و بازشدن فضای سیاسی آغاز شود. این روند در گام دوم با عفو عمومی، بازگشت پناهندگان سیاسی و آزادی احزاب تکمیل می‌شود. با آزادی احزاب و دسترسی همه‌ی نیروهای سیاسی به رسانه‌ها و امکانات خود، شرایط مقدماتی برای همایش و رایزنی ملی جهت حل مسایل فراهم می‌شود. بر این پایه کشور می‌تواند با مسالمت و رحم و مهربانی، با پرهیز از خشونت و انتقام و تهدید، به سوی تشکیل مجلس مؤسسان جهت رسیدگی به امور و تدوین قانون اساسی جدید پیش برود.

روی میز مجلس مؤسسان لازم است طرحی روشن از چگونگی تأمین دموکراسی در کشور باشد که زیر نظر حقوق‌دانان و با شرکت نمایندگان همه‌ی احزاب و در انطباق با منشور حقوق بشر و وجوه دموکراتیک قوانین رایج در کشورهای دموکرات تنظیم شده باشد.

با احترام به دین و کارمندان و رهبران دستگاه دین، امر دین لازم است کاملا از امر دولتمداری جدا بماند. پس از تدوین قانون اساسی جدید با شرکت همه‌ی تشکل‌های سیاسی، از نمایندگان جنبش اسلامی تا نیروهای ملی و چپ و هواخواهان پادشاهی، سند تصویب شده در مجلس مؤسسان، و سندهای مستقل مربوط به قانون اساسی، با سازماندهی و زیر نظر یک هیأت بین‌المللی به رفراندوم گذاشته می‌شوند. هیچ سند مغایر دموکراسی نباید از صافی مؤسسان بگذرد و هر پیشنهادی لازم است که مبتنی بر رعایت حقوق دموکراتیک مردم باشد.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate