برخی علل شکست قیام ۵۷

(تقدیم به یاد سیامک ستوده نویسنده و متفکر و مبارز راه رهائی طبقه کارگر)

مقدمه:

همانطور که در مقاله قبلی گفتم (*)حامیان انقلاب زحتمکشان و طبقه کارگر برای بدست گرفتن قدرت سیاسی این طبقه در بررسی علل شکست قیامها و انقلابها باید بسیار کوشاتر و جدی تر باشند و از ساختن امامزاده برای انقلابهای تاکنونی خودداری کنند چرا که بررسی شکستها آغاز پیروزیهاست.

تعریف انقلاب در دورانهای مختلف و از دیدگاههای مختلف تغییر کرده و بسته به جایگاه ناظر دورانی انقلاب عبارت بود از “سرنگونی حکومت و جایگزینی ان با حکومت دیگر” و بتدریج این مفهوم در میان گرایشات و طبقات مختلف و متضاد بازتعریف شد و خواهد شد.

دورانی بود که انقلاب را می شد با “اتحاد سرمایه داران با کارگران بر علیه خانها و فئودالها تعریف کرد و مثلا شاه را اگر سرنگون می کردند می شد انقلاب!

سرنگونی پهلوی در دورانی اتفاق افتاد که بخش اعظم چپ ایرانی هنوز دنبال مارکسیزم لنینیزم بلوک شرقی بود و لذا همراه اسلامیها هورا کشید که بهمن سال ۵۷ یک انقلاب شده و {جبهه متحد خلق ) و از اینجور بازیها که بواقع خیمه شب بازی و مهندسی اجتماعی بود به کمک امریکائیها و انگلیسها و بخشهائی از خود حکومت پهلوی تا اگر نمی تواند سیل نارضایتی مردم را متوقف کنند یک کانالی بززند و انرا به سمتی بکشند که سیادت طبقاتی سرمایه داران و حکومتهای امپریالیستی حفظ شود و هر چه بشود این باشد که طبقه کارگر و کمونیستها سرکوب شوند و لذا خمینی قبل از بقدرت رسیدن به امریکائیها قول داد که قدرت بدست کمونیستها نخواهد افتاد تا اونها دست بالا زدند و آقا را با سلام و صلوات فرستادند ایران و ارتش را به زانو کشاندند تا مگر در پس یک جنگ داخلی بین مردم و حکومت  داستان از دستشان در برود!

این داستان مستند به تاریخ اتفاق افتاد و بقدرت رسیدن خمینی از همان روزهای اول بدست گیری پادگانها با جهت دهی برنامه ریزی شده آن شد که “انقلابش” نامیدند تا انقلاب نشود.

لذا تا همینجا  داستان شکست انقلاب بدست “انقلاب” در زمینه سازیهای قبل ۲۲ بهمن ریشه داشت و نه روایتی که این داستان را مثلا به چند ماه بعد یا بقول توده ایها تا ماجرای تیر ۱۳۶۰ کش می دهند و می گویند “اونزمان بود که نبرد که بر که” کار انقلاب را یکسره کرد! 

این نگاه که اساسا انقلابی رخ نداد و از همان ابتدا قیام شکست خورد تا خمینی به ایران بیاید نگاهی است که منهم بهش تعلق دارم و این دعوای نظری نیست که دعوائی بشدت سیاسی است و دعوائی در تاریخ نیست بلکه دعوائی از نان شب واجبتر است برای امروز ما و خط مشی که الان چپ رادیکال و کمونیزم باید تبلیغ و ترویچ کند.

اما عوامل دیگر ماجرا چه بود؟ آیا بند و بست طبقه حاکمه در بالا با امپریالیزم تمامی علت است و ایا کشاکش قدرت بدون لحاظ کردن قدرت نامنسجم مردم و طبقه کارگر و گیجی و گنگی چپ جامعه و سازمانهایش ، می شود به این قانع شد که سرنوشت شکست قیام ۵۷ در بالا تعیین شد؟

خوب عقل حکم می کند که خیر و بدون  نگاهی چند بعدی به زمینه های مادی فرهنگی و سیاسی در انجا که نیروی قیام می تپید نمی شود همه صحنه را دید.

در این مقاله به نکاتی پردازم:

(۱)روند قطب بندی طبقاتی جامعه در استانه بهمن ۱۳۵۷:

قطب بندی و نبرد طبقاتی فقط مادیت و تعداد نیست و البته بخشیش به ذهنیت و سطح فرهنگ طبقاتی برمی گردد و بخشیش به امار و ارقام و در صد های طبقات و اقشار جامعه که خودش تحت تاثیر مکانیزمهای رشد “ناموزون”  سرمایه داری در ایران هستند که البته من جائی ندیدم که “موزون” باشد!

لذا اونها که ایران را ویژه می دانند و دنبال “رشد موزون” هستند سرمایه داری را نشناخته اند که اساسا در ماهیتش ناموزون است و منجمله در غرب! 

رژیم پهلوی بدنبال دستورالعمل بانک جهانی و امپریالیزم نظام ارباب و رعیتی را شکست و زور زد که نوعی شهرنشینی قلابی با مینی ژوپ و شلوار پاچه گشاد همراه هزارفامیل بسازد و طبق دستور ارباب “طبقه متوسط” ببار اورد و بلیط بخت ازمائی بفروشد و صمد اقا و قاطبه و تلویزیون ملی ایران و گوگوش و داریوش و روشنفکرهای کافه نشین و زیر دست فرح پهلوی و اینجور چیزها .

این ملعمه که دقیقا با دست پخت امریکا در ایران توسعه یافت با دلارهای نفتی یکی دو دهه زیر پیپ هویدا رسید به دروازه تمدن بزرگ و شکسته شدن دهات ایران و مهاجرتهای میلیونها به حاشیه شهرها و توسعه فقر و بیکاری در نیمه دوم دهه ۵۰ و بحران پهلوی و استعفای هویدای نخست وزیر و دست بدست شدن وزارتها و انداختن تقصیر به گردن همدیگر تا بالاخره محمد رضا شاه دچار دستور امریکا شد که فلنگ را ببندد و بقیه ماجرا.

در این میان طبقه کارگر ایران فاقد تشکلهای خود چه “صنفی” و چه سیاسی زیر فشار ساواک و درگیر چند دستگی “صنایع بزرگ و ریز و متوسط و دولتی و خصوصی هزار تکه با ذهنیتی روستائی و مذهبی انچه بدستش رسید همان اخوندها و اخوندچه ها بودند و چپی که نیمه در مذهب “علی را اولین سوسیالیست” می دید لذا “اقا خمینی ” شد رهبرش!

طبقه کارگر در استانه بهمن سال ۵۷ حرفی بیشتر از “رهبر ما اقاست” نداشت و خود را در سطح رهبری سیاسی نمی دید لذا مثل داستان کاوه اهنگر حدااکیزش امده بود تا قدرت را از شاه بگیرد بدهد بدست آقا! داستان رابطه “شورای صنایع نفت” و تیم بازرگان و آقا خمینی اینجوری بود و البته از معدود رهبرانی که افق سوسیالیستی مدرن داشتند اگر وجود داشتند کاری ساخته نبود.

“احزاب و سازمانهای چپ” که خودمان بهتر می دانیم یا دنبال شوروی بودند یا دنبال مائو و اون چپی که تئوری گذار و از رشد بورژوازی قرار بود به سوسیالیزم برسد هنوز حاکم بود و لذا “موازنه طبقاتی” هم از جهت ذهنی و هم از جهت مادی زیر ساخت شکست قیام را کاملا اماده کرده بود قبل اینکه اقا را بیاورند.

(۲)برتری سازمانی و نفوذ گرایشات اسلامی پیش زمینه تسخیر قدرت:

برخی از قبیله “کمونیزم نسل سومی” می فرمودند که “اسلامیها نبودند و مردم قبل بهمن دنبال نان و ازادی بودند و لذا خمینیزم ناگهان از اسمان افتاد پائین به کمک غرب!

خوب اینهم نادانی دوبله است و ندیدن پیش زمینه های رشد و توسعه اسلام سیاسی طی چندین دهه قبل سال ۵۷ و حتی خیز برداشتن اسلامیها از دوران “انقلاب مشروطه” که اونهم انقلاب نبود اما اخوند و اخوندچه از همانزمان خیزشان را برای کسب قدرت سازمان دادند و تلاششان برای بیرون امدن از زیر سایه خدا اغاز شد.

یکی از پدیده های “انقلاب مشروطه” اغاز روند جداشدن اخوندیزم از حاکمیت شاهی بود و استارت ماجرا نمونه هائی بود مثل مدرس و بقیه اهل منبر که بتدریج حین مماشات با شاه گاهی نعمه ها می سرودند.

خمینی نمونه جالبی است که روند جداشدنش از نظام پهلوی روندی تدریجی بود و بیچاره تا چند ماه قبل بهمن ۵۷ هم به شاه “توصیه” می کرد چه برسد به سالهای ۴۰ که واقعا فکر می کرد دارد پهلوی را ارشاد می کند!

اما رژیم پهلوی که از خوندیزم می ترسید مرتب به اینها رشوه می داد و مار در استین می پرود و شبکه اخوندها در ایران سالها قبل بهمن به بزرگترین شبکه فرهنگی و سیاسی علنی تبدیل شد با زیر ساخت مالی قدرتمند که دمش به استان رضوی می رسید یعنی حکومتی کامل درون حکومت پهلوی.

لذا بر خلاف مدعیان نادان تاریخ ایران، در استانه قیام بهمن حزبی سراسری از اخوندیزم اماده کسب قدرت بود و هیچ جریان الترناتیوی نبود و احزاب و سازمانهای چپ و نیمه چپ و ملی یا در زندان یا در خارج کشور .

قدرت را اگر از شاه گرفتند تنها الترناتیو حاضر و اماده اراذل اسلامی بودند و امریکا و انگلیس خیالشان تخت! که تاج را از پهلوی بردارند می گذارند روی سر “امام خمینی”!

این علت مهمی است که باید در شکست قیام ۵۷ لحاظ کرد.حتی چپ امروزی هم این ماجرا را خوب نفهمیده و بسیاری مواقع گیج است که چه شد!

(۳)عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی جامعه ای که دچار انفجار شد اما نمی دانست چه می خواهد و راه چیست:

دیکتاتوری یکی از اثارش همینست که جامعه در دوران قیام ۵۷ هنوز براحتی عکس امام در ماه می دید و بقدرت خود اشراف نداشت و منتظر ناجی بود و لذا بسرعت افتاد دنبال اخوندها.

دیکتاتوری اتکا به خود را می کشد و اتکا به نفس را ناکار می کند و سواد سیاسی نیست و صمد اقا می خواهد سقف فلک بشکافد و بیچاره عدهای معدود که ادرس دیگر می دادند و در مقابل اون توده های گیج و منگ یا خفه می شدند یا همرنگ!

اون نسلی که در سال ۵۷ در خیابانها بود بخوبی می فهمد من چه می گویم!

روشنفکری که اگر چپ بود هنوز در مورد رابطه مذهب با مدرنیته چیزی نمی فهمید و خمینی را طبق سفارشات لنین در انترناسیونال “مسلمان ضد امپریالیست” می دانست خودش شد سیاهی لشگر رهبرانی که دنبال اتحاد همه با هم افتادند و قرار گذاشتند سر پیچ بعدی ناگهان بپرند خیابان و قدرت را از خمینی بدزدند ارواح مردگانشان که کور خواندند!

نمونه این موجودات فرقه رجوی یا فرقه کیانوری که بدجوری رودست خوردند بیچاره ها فکر می کردند دارند به خمبنی رودست می زنند و از “امام بازی” کارشان رسید به اون که دیدیم!

(۴)پوپولیزم ریشه دار زوشنفکری ایرانی حتی تا امروز:

روانشناسی اجتماعی و علوم مربوطه تاکیید دارد که انسان جیوانی است دوپا و ژنهایش گله ای است و مثل بز و گوسفند تمایل دارد بدنبال اکثریت بدود.

این انسان در حال گذار به انسان عقلانی هنوز راهها دارد که به سطح فردیت عقلائی برسد چه از جهت فرهنگی و چه از جهت اناتومی مغز!

مشاهدات حتی در کشورهای “مدرن” نشان می دهد که نظامها از این گوسفند زادگی ژنتیکی “انسانها استفاده ها برده اند و مبرند.

اقلیتی هستند در جوامع که منفرد زاده شده اند و سنگپاره ای بدور کهکشان دیگران نبوده اند.

لذا ریشه پوپولیزم بیشتر از اینهاست که فقط توده ایزم باشد  که محکومش کنیم و رها شویم می بینیم امثال تقوائی در نسل سوم کمونیزم هم همانست و غیره و غیره!

اینکه چگونه بشود از دست این پوپولیزم خلاص شد از سوالهای چند میلیارد دلاری است اما این تمایل به ماندن در گله یکی از عوامل جنبش “همه با هم به رهبری امام خمینی “بود چرا که تک افتادن بقول اریک فروم درد تنهائی می اورد و عموما ادمها تحمل این درد ندارند!(که درود به اون اقلیتی که این درد را بجان خریده اند!)

(۵)چپ ایرانی و بیماری بنام “مارکسیزم لنینیزم”

عده ای علمای غیر توده ای چپی دعی هستند که حزب توده خائن بوده و اونها مارکسیست لنینیستهائی مدرن هستند!

من ادم خوشبینی هستم اما راستی اون مارکسیزم لنینیزم مدرن که خظ مستقل طبقه کارگر را جلو ببرد در قبل قیام ۵۷ کجا بود؟ من هنوز دنبال ادرسش می گردم!

جریانات موسوم به پیکاری با اینکه ماهیت خمینیزم را بورژوائی اعلام کردند هنوز برنامه مدون سوسیالیزم ایران نبودند چرا؟ چون اساسا مارکسیزم لنینیزم مدل روسی و چینی هردو تکلیفشان با “خرده بورژوازی و بورژوازی ملی” بیش از این نبود که “فاز ایران سوسیالیزم نیست” و لذا با طبقات دیگر باید اتجاد بازی کرد!

به جهت تئوریک هنوز هم کسی نمی تواند بگوید که بالاخرا بنین در کنگره سوم کمینترن سفارشش به کمونیستهای شرق درست بود یا غلط چرا که لنین همچنان تابوئی است غیر قابل نقد جدی !

داستان مارکسیزم لنینیزم داستان غمناکی است و هر کس در این داستان غور کند و عقل داشته باشد می فهمد که با فرمایشات لنین به چاه رفتن  حتی اگر توده ای نشوی بازهم گیچ خواهی ماند.

البته عده ای فرمودند حامی و مارکس و لنین هستند اما مارکسیست لنینیست نیستند که البته بامزه تر می شود که انسان عاقل کلا این ایزم ها را به دم کسی نمی چسباند تا رستگار شود!

فعلا این اشاره کافی است!

لذا اون رهبران سیاسی که از “بیرون” یا درون یا وسط طبقه کارگر بیایند و بگویند که نوبت طبقه کارگر است رهبری سیاسی در بهمن ۵۷ حدااکثرش حاشیه بودند و امثال نسل من انها را در تهران و سایر شهرهای بزرگ ندیدیم و بجاش انواع شاخه های توده ایستی دیدیم!

(۶)مقاومت در مقابل مدرنیته”

طبیعتا مدرنیته یک فرهنگ یا گفتمان نیست بلکه ابعاد مادی دارد و انرا نمی شود دیکی با چند کتاب و سخنرانی حاکم کرد.

نبود درک مدرن و فرهنگ مدرنیته در استانه سال ۵۷ فضای نقد مداوم را غیر ممکن می کرد و نه فط نقد مذهب بلکه نقد اساطیر مارکسیست لنینیستی ناممکن بود که هنوز هم ساده نیست و شحاعانی که دم بگذارند در این راه هنوز امواتشان مورد حملات خواهند بود!

قبول دارم دیکتاتوری پهلوی سد مهمی در توسعه مدرنیته بود و مثل حکام عربستان زور می زد مینی ژوپ و ایجور چیزها و شلوار پاچه گشاد و گوگوش را مدرنیته جا بزند اونها که قانع نمی شدند مقداری دوز فروغ فرخزاد قاطیش کند در کافه ای و همه اینها را مدرن جابزند.

دفتر فرح پهلوی و هویداری پیپی با دستگاه بلیغاتی رژیم کارش همینها بود یا “امریکنوفیل” یا اخوندوفیل از جامعه بسازد.کارخانه حماقت مواج!

همانطور که گفتم چپ ایرانی هم در فضای ضد مدرن نفس می کشید و زور که می زد علی را سوسیالیست اول می دید و می شد حامی “الاهیات رهائی بخش” .

اینهم عامل بعدی که بتدریج به ما ثابت می کند که اساسا توهم اینکه از اون قیام چیزی بیش از خمینیزم ممکن بود را می ترکاند می فرستد هوا!

(۷)دسگاه پروپاگاندای امپریالیزم موازی دستگاه پروپاگاندای اسلامیها:

شاید یکسال نرسیده به قیام ۵۷ ، بتدریج هم بی بی سی هم صدای امریکا هم رادیوی موسکو بتدریح شدند “انقلابی” و شب و روز در اختبیار اقا قرار گرفتند.

در ایران هم شبکه اخوندیزم به پخش نوار پرداخت و معلوم نیست چندین میلیارد دلار صرف شد که مطمئن شوند احدی عاقل نمی ماند!

خود رژیم پهلوی هم کمک می کرد و صحنه سازی می کرد و پهلوی با خمینی مسابقه مسلمانی راه انداخته بود چه بامزه!

پهلوی و اخوندهایش می رفتند کنار حرم امام رضا همراه فرح و ولیعهد خود را می مالیدند به حرم تا شاید خدایشان  در مسابقه حماقت از خمینی جلو بزند!

لحاظ کردن این دستگاه عظیم تبلیغاتی بعنوان عامل شکست قیام بسیار مهم است.

اون صمد اقای خسته از نظام حاکم ایران بیچاره چه منبعی داشت جز اینها؟ نکند بفرمائید “۳ منبع و ۳ جزء!”

خیر! این رادیوها اون نوارها  را کمتر ادمی گوش کرد و خندید! اکثرا باورشان شد و ظعمه شدند!

خلاصه کنم و درس بگیریم:

داستان اینقدرها ساده نیست اما من از خواننده عذر می خواهم  دستم خسته شده و حوصله تاب ندارد! اما همین چند عامل را گفتم برمی گردم به قیام ۱۴۰۱ و می پرسم ایا اون عومال شکست قیام ۵۷ غیب شدند دود شدند یا هنوز در اشکال جدید هستند؟

اون عوامل که این عواملند تکلیف ما و درست گرفته ها از اون تاریخ چیست؟ خوب  تا اینجا امدم حیفم می اید فرمان را ندهم به دست دیگرانی که به من کمک کنند و راه نشان دهند.

هرچه هست تاریخ ایرانی تاریخ چرخیدنها بوده و این اینرسی چرخیدن را باید زمانی شکست و ادمهای نوع دیگری لازم دارد و گرنه نسلهای بعدی هم در صف شکستهای بعدیندو مرتب بهشان قورباغه رنگ شده می فروشند از ما گفتن!

(*)منبع:

حمایت از “انقلاب ۵۷” یا  بررسی جدی علل شکست قیام۵۷؟(سعید صالحی نیا)

www.azadi-b.com/?p=41711

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate