سکوت در برابر قتل فجیع موناها در شان جامعه نیست!

مونا حیدری دختری که از مناسبات متوحش حاکمان بر ایران و خانواده عشایری خود و همسرش که زیر سن به همسری ایشان وادار شده، و در این رابطه تجاوزگرانه صاحب فرزندی گشته بود، به ترکیه پناه می برد تا جایی امن برای ادامه حیات خویش بیابد! اما با فریب پدر و خانواده او را به ایران بازگردانده و سه روز قبل او را طبق نقشه قبلی در خیابان های اهواز در اوج توحش سلاخی کردند! داعشیان پیکر بدون سر و غرقه در خون مونا را در خیابان رها میکنند و سر بریده را در اهواز، همان شهری چرخاندند که مارش اعتراضات کارگری و مبارزه علیه استثمار، تبعیض و فرو دستی در آن خصوصا طی این سالهای اخیر در خیابانها و میادین شهر بکرات طنین انداز بوده، و بارها و باره ها پیکر رژیم متحجر سرمایه داری را به لرزه افکنده است! معلوم است کسانی که اینجا و آنجا در نهایت توحش و بزدلی خشونت علیه زنان اعمال میکنند و سر زنان را از تن جدا میکنند از آن سیستم ضد زن بیشتر متاثر و تغذیه میکنند که تاریخی خونبار از جنایت و زن کشی را پشت سر دارد و طی این چهار دهه آگاهانه یا نا آگاهانه در پروژه اعمال تبعیض علیه زنان این رژیم قرون وسطی و اشاعه فرهنگ طبقه حاکم سهیم بوده اند و کمتر از سنتهای پیشرو و انسانی متاثر گشته اند. اقشاری که آگاهانه یا نا اگاهانه چرخه های این مناسبات پس مانده مشتی آخوند انگلباره و جلاد را یاری می رسانند تا امنیت زندگی را از زنان سلب نمایند متاسفانه بنوعی شریک جرم و جنایات هستند! کسی که پدیده خشونت علیه زن و زن کشی را جزو “افتخارات دیرنیه” ش میداند، آگاهانه یا ناآگاهانه دارد در قامت یک آخوند ضد زن انجام وظایف میکند! 

خشونت علیه زنان و پدیده زن کشی حتی عمری طولانی تر از مذهب و نقش آن در اشاعه این مناسبات منحط دارد. از روزیکه جامعه طبقاتی گشت و زن به موقعیت فرودست رانده شد این نصف جامعه بشری ستم های مضاعف بر آن به شیوه سیستماتیک اعمال گشت. در اعصار تاریخی بجز یکدوره معین، در دیگر ادوار تنها اشکال ستم بر زنان تغییر کرده و هیچگاه زن موقعیت اجتماعی و منزلت انسانی خود را فارغ از جنسیتش نیافته است. و با پیدایش عصر سرمایه داری هم که ارکانش بر سه ستون اصلی ۱.مالکیت خصوصی .۲ منشاء خانواده ۳.دولت، ملت و میهن استوار گشت و بواسطه رکن چهارهم یعنی مذهب بر سر دیگر ارکان این مناسبات وارونه آب تقدس ریخت باز زنان بخش فرودست جامعه واقع شدند. بعینه یکبار دیگر حتی به شیوه افسار گسیخته تر از اعصار پیشین زنان مورد تظلم تاریخی قرار گرفتند و به موقعیت پائین تر از همنوعانش در کلیه وجوه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عقب رانده شدند. اینبار مذهب در اشاعه تبعیض و مناسبات ضد زن نقش آگاهانه تر و تعیین کننده تر حتی از اعصار پیشین را عهده دار گشت. سرمایه داری هم یکدوره معین توانست صنعت مذهب را باب میل خود و شیوه ممکنه به خدمت بگیرد جهت تحمیق توده های مردم. اما صنعت مذهب در دل همین مناسبات واژگونه نخست با روند تکامل سرمایه داری و با شروع عصر رنسانس بزرگترین ضربات تاریخی بر پیکره ایدئولوژیک آن وارد گشت. بدنبال همین تحول تاریخی بود زمینه ها برای رشد فزاینده مبارزه و آگاهی طبقاتی پرولتاریای اروپا و در مرکز آن فرانسه بیشتر و بیشتر شخم خورد انقلاب کبیر فرانسه را در پی داشت. سرمایه داری هر چند در دوران پیدایش تا این مرحله از تکامل هم با پدیده سوسیالیزم بورژوازی، خرده بورژوایی و آنارشیزم …مواجهه بود و تاریخی از مبارزه علیه همدیگر را تجربه کرده بودند، اما در اوایل قرن نوزده اینبار با پیدایش کمونیزم علمی و پراتیکی و روند اعتلای مبارزات و رشد پراتیک کمونیستی و پرولتری در ابعاد هر چه اجتماعی تر مواجهه گشت که کل جهان را تحت تاثیر خود قرار داد. کمونیزمی که هدف غائی آن امحای مناسبات سرمایه داری بود تا جهان واژگونه را بر قاعده بنشاند. پدیده ای که پس از چند دهه مبارزه و تلاش بی وقفه طبقاتی علیه سرمایه داری حاصلش کمون پاریس ۱۸۷۱ گشت. کمون پاریس که برغم عمر کوتاه تاثیرات شگرف آن بر جهان غیرقابل انکار بود. و در ادامه آن انقلاب فوریه و اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه که تناسب طبقاتی را به نفع طبقه کارگر تغییر داد و برای یکدوره تمام قدرت بدست شوراها سپرده شد و باندازه چندین قرن بشریت را به جلو سوق داد، هر چند نهایتا این انقلاب هم منجر به شکست گشت. به این اعتبار برغم توحشی که هر روزه در گوشه و کنار جهان علیه زنان اعمال میگردد و هنوز فرهنگ و سیاست حاکم بر جهان، فرهنگ طبقات حاکمه است، ما نتوانسته ایم در ابعاد اجتماعی مهر خود را بر جوامع بگونه ای بزنیم که جهان واژگونه را بر قاعده برگردانیم. و این بیانگر این واقعیت غیر قابل انکارست تا این مناسبات واژگونه سرمایه داری بر جهان حاکم باشد هر بار به شکلی اینجا و آنجا بسته به منافع دولتها این پدیده شنیع و ضد انسانی را کم و بیش تولید و بازتولید میکنند.

اما مبرهن است در کشورهای نظیر ایران که سیستم بشدت قرن بوقی بر آن حکمفرما شده به مراتب ابعاد ستم خصوصا بر زنان فاجعه بارتر است. در کشوری که هر گونه صدای آزادی خواهی و برابرطلبی در گلو خفه میشود و هر اعتراضی به وضع موجود با گلوله و زندان پاسخ میگیرد، میخواهند پدیده زن کشی را نزد افکار عمومی “امری عادی” جلوه دهند! میخواهند به صف آزادیخواهی و پیشروان جامعه بگویند شما اعتراض کنید علیه تبعیض و نابرابری اما ما عملا میکشیم تا مرعوبتان کنیم. سر می برند تا کارگر و آزادیخواه و کمونیست عقب بنشیند و به این مناسبات منحط تن بدهند. عرق ناسیونالیستی و ارتجاع مذهبی را باد می زنند تا کشتن انسانها مثل آب خوردن باشد و نشان دهند هنوز که هنوز است اسلام ضد هر درجه از شادی و نشاط و عشق ورزیدن انسانها، قدرت کشتار و جنایت آفریدن دارد! اینکه در جامعه ایران چهار دهه بیشتر است ستم و بهره کشی دامنگیر اکثریت عظیم شهروندان این مملکت است یکسوی رژیم متوحش سرمایه داری آخوندیست و در سوی دیگر آن تولید و باز تولید ستم و فرودستی مضاعف بر زنان است. هر خشونتی که در گوشه و کنار جامعه بوقوع می پیوندد، هر زنی که به قتل می رسد، کسی ریگی به کفش نداشته باشد، یکراست می رود سراغ بانی و مسبب اصلی چنین مناسبات متحجر و پس مانده ای که مشتی آخوند و سرمایه دار انگل طی چند دهه از حاکمیت ننگین خود آنرا به جامعه تحمیل کرده اند. تنها راه و آخرین راه جهت پایان دادن به این ستمها که زنان بیشترین قربانیان آن هستند در گرو اینست باید این مناسبات و کل بقایای پوسیده آنرا از بیخ و بن برکند و جارو زد! اما آیا باید تا زمانیکه کل این نظام را به زباله دان تاریخ ریخته میشود، کماکان اینجا و آنجا خشونت و کشتار فجیع زنان ادامه یابد و ما هم آه و اندوه برکشیم و بس؟! یقینا پاسخ برای اکثریت عظیم جامعه خیر است. مگر اندک قشر انگلی که در تداوم این تحجر و اعمال فرودستی بر زنان نفع می برد. 

جنبش های اجتماعی و در راسشان جنبش کارگری جا دارد به اشاعه این فرهنگ کپک زده شدیدا اعتراض کند. کمااینکه طی این چند دهه از مبارزان خود در برابر سایر ستمها که بر طبقه کارگر و سایر اقشار فرودست اعمال شده سر فرود نیاورده اند و در نبرد بی وقفه بوده و هستند. کارگران خوزستان از اهواز تا شوش … می طلبد در اعتراض به این جنایت عریان و مناسبات منحط و ضد زن در محیط زندگی رژیم را بیش از پیش تحت فشار مبارزاتی قرار دهند. نگذارند این پدیده و شناعت به امری عادی در زیستگاه آنها تبدیل شود. می طلبد نشان دهند پدیده خشونت علیه زن و زن کشی تماما خط قرمزها هستند و علیه آن تمام قد خواهند ایستاد. برگزاری با شکوه روز هشت مارس ها و ۱ می ها با همه اهمیتی که در تاریخ مبارزاتی که دارند، دارند و همه تلاشها و جانفشانی های مبارزه در عرصه های مختلف که تا به امروز برای تغییر وضع موجود و با تقبل هزینه های سنگین انجام گرفته، بی دستاورد نبوده در یکطرف اما اینک اوج گرفتن پدیده زن کشی، طرف دیگر مسئله جامعه و بیانگر اینست این رویکرد مبارزه جهت عقب راندن این مناسبات منحط باندازه کافی موثر و جوابگو نبوده است. هشت مارسی که رعشه بر تن هر شپشو و تنبان به پایی نیاندازد که اگر خشنونت علیه زن در هر شکلی اعمال کند، مورد بازخواست پیشروان جامعه قرار می گیرد، یکجای کار ما به عنوان یک طبقه علیه این مناسبات واژگونه می لنگد و حتما بدرست سازمان ندادیم و هدایت نکرده ایم. طبقه کارگر ایران، فرودستان، پیشروان و سوسیالیستها برغم همه جانفشانیها و ستمی که طی این چند دهه از سوی این رژیم بر آنها اعمال شده، جا دارد بیش از پیش به این امر ستم و تعرض افسار گسیخته به زنان حساسیت نشان داده و دست به ابتکارات مطلوب این شرایط بزنند و به میدان بیایند. امر رهایی زن را به فردای دور حواله کردن بنوعی شانه خالی کردن از وظایفیست که امروز باید بدوش بکشیم. وظایف خطیر امروز را موکول کردن به بعد از سرنگونی انقلاب این رژیم وظایف آتی انقلاب را صدها مرتبه سنگین تر میکند. بعبارتی دست روی دست گذاشتن به منظور اینکه بعد از انقلاب زمانش فرا می رسد که فضا برای این مناسبات منحط و ضد زن چنان تنگ گردد که حتی هر آخوند و مرتجعی ببیند و بفهمند سلاح خشونت تماما بر افتاده یعنی چه؟!حتی جانیان تاریخ در برابر دادگاهای عادلانه و علنی حضور می یابند و امنیت جانی آنها تامین میگردد و حتی جامعه آتی آن قشر مفتخور و انگل را یاری میدهد تا شغل شرافتمندانه برایش بجوید و امنیتش تامین گردد که در برابر انزجار عمومی وارد نگردد با بند تنبانش خود را حلق آویز کند! 

می طلبد خصوصا پیشروان کارگری و کمونیستها در داخل ایران، امر مبارزه برای رهایی زنان از قید و بند بردگی را ولو میدانند به رهایی کامل آنان نمی انجامد همین امروز در دستور کار خود بگذارند. می طلبد مبارزه علیه این پدیده زن کشی را در جامعه به سنتی جا افتاده تبدیل کنند که چنان منفور و مطرود گردد که عبور از آن نه تنها برای افراد خط قرمز باشد، بلکه رژیم نیز از پس هزینه های سنگین آن بر نیاید. می طلبد این فرهنگ ضد زن شدیدا در جامعه منزوی و طرد شود. تا برغم تقویت و تشدید چنین فضایی از سوی حاکمان ستمگر، ضد آزادی و زن ستیز حتی اندیشیدن به اینگونه اقدامها آسان نباشد و اشاعه دهندگان این فرهنگ منسوخ بدانند با موج عظیم انزجار اجتماعی مواجهه خواهند شد، و هر درجه ای از خشونت علیه زنان و کودکان خط قرمزهاست. در میدان مبازه وقتی ما سپیده قلیان ها را داریم که با قامتی برافراشته علیه سرمایه داری متوحش ایستاده اند و مخاطرات زندان را سالهاست با جان خریده اند، در شان این جامعه نیست با این مناسبات منحط ضد زن در نیافتد که مونا و رومیناها را با نهایت شناعت کشتار میکنند!

۰۲.۰۸.۲۰۲۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate