افغانستان در اسارت توحش اسلامی و توهم تحفه دمکراسی غربی!

اگر دوره ای غرب و در راس همه آمریکا و شرکای منطقه یشان به بهانه رشد کمونیسم در افغانستان و گسترش آن در سایر نقاط خاورمیانه سعی نمودند انواع و اقسام فرقه ها مرتجع اسلامی را پوشش و پر و بال دهند و گماردگان خود را از بالای سر مردم به قدرت برسانند. اگر استراتژی و سیاستهای قلدرمآبانه پسا جنگ سردی غرب با اسم رمز ” نظم نوین جهانی!”(بخوانید نظم خونین جهانی) در پی منافع و مطامع سودجویانه با نقشه تغییر جغرافیای سیاسی منطقه نتوانست آنچنانکه برایش برنامه پردازی کرده بودند پیش برود. اینبار در آغاز هزاره سوم نیز، پروژه حملات سازمانیافته شبکه تروریستی القاعده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به برج ها دو قلوی تجاری در نیوریورک(که رهبران اصلی آن از دست پروردهای خودشان بودند) این فرصت را در اختیار دول غربی قرار داد تا ناکامیهای خود در پیشبرد اهدافشان در جنگ خلیج یک را به شیوه دیگر تعقیب کنند. به عبارتی دیگر آرایش سیاسی و جنگی دیگری بخود بگیرند تا از اینطریق پایگاه های نظامی خود را بیش از پیش به عنوان تنها ژاندارم منطقه گسیل دهند و حتی بازار منطقه را در برابر سایر رقبای خود تا حدودی تحت کنترل و تسخیر در آورند و در ضمن بازار فروش تسلیحاتی پر رونق تری ایجاد کنند. یعنی استراتژی حملات اشغالگرانه ۲۰۰۱ به افغانستان و ۲۰۰۳ به عراق، تحت عنوان ” ضدیت با دیکتاتورها، مبارزه با تروریسم اسلامی، ممانعت از سلاحهای کشتار جمعی و تحفه دمکراسی!!” در واقع در خدمت همان پروژه قلدرمآبانه آمریکا در جهت به انقیاد کشاندن و به جهنم تبدیل کردن کل منطقه بود. اما این استراتژی هم برغم هزینه های بسیار سنگین که برای آمریکا و متحدینش در پی داشته عملا نشان داد، حاصلی جز شکست و رسوایی نداشت و کشتی جنگی آنان، هم در افغانستان، و هم در عراق، به گل نشست. در عرصه اقتصادی هم این جوامع را به خاک سیاه نشاندند. رویکردی که جدا از اینکه میلیونها کشته و مصدوم در این کشورها بجا گذاشت بلکه موجب گشته شیرازه زندگی میلیونها نفر نیز از هم بپاشد و آنها را خانه خراب و آواره کند و کل منطقه بنوعی آسایش و امنیت از آن سلب گردد. اینکه طی سالهای اخیر کشورهای غربی دست از پا درازتر، یکی یکی قوای نظامی خود را از سوریه، عراق و اخیرا از افغانستان بیرون میکشند، نتیجه عملی شکست استراتژی و سیاست جنگی کشورهای غربی و شرکای مرتجع منطقه ایشان است. اما دیگر از این واضحتر توحش اسلام سیاسی از یکسو و از دیگر سو رقابتهای قطبهای جهانی بر سر مطامع و مصالحشان نه تنها زندگی نسلها در این دو کشور را تماما به تباهی کشاند بلکه کل منطقه را نیز تا به امروز در آتش جهنمی خود گرفتار نموده! 

اینکه دول غربی در سورِیه، عراق و اخیرا افغانستان شروع به جمع کردن پایگاههای نظامی خود کرده اند می تواند عوامل متعدد در آن دخیل باشد. اما عمده ترین آن به دو عامل اساسی بر میگردد. یکی قطبهای اقتصادی غرب و در راسشان آمریکا که با “استراتژی نظم نوین جهانی” خواب قدرتمندترین ژاندارم نظامی منطقه را در سر داشت با رقابت بر سر هژمونی طلبی خود و گسترش قلمرو نفوذ خود در برابر قطبهای اقتصادی نظیر روسیه و چین عملا به مقاصد خود نرسیدند. استراتژی جمع کردن پایگاههای نظامی و بیرون کشیدن نیروها از کشورهای سوریه و عراق و افغانستان بوضوح بیانگر اینست کشورهای غربی برغم هزینه های سنگین چندین دهه و تحمیل مشقتبار ترین زندگی بر مردم این منطقه و کشتارها و آوارگی ده ها میلیونی به اهداف مورد نظرشان در خاورمیانه نه تنها نزدیک نشدند بلکه عملا قطبهای اقتصادی رقیبشان خصوصا روسیه و بعضا چین در منطقه دارند هژمونی رقبای غربی را با چالش مواجه میکنند. ثانیا طی سالهای اخیر وقتی شاهد عروج کم سابقه مبارزه و اعتراضات توده ای و در راسشان طبقه کارگر در کشورهای منطقه شدند، اینرا دریافتند دیگر نه از طریق شرکای منطقه ای و نه حتی گماردگان خود و دست به دست کردن قدرت نمیشود اقتدار خود در منطقه را حفظ نمایند و به اهداف مورد نظرشان نائل گردند، مجبور شدند استراتژی قبلی را تدریجا کنار بگذارند و تصمیمات دیگری را اتخاذ کنند. خصوصا زمانیکه به عینه مشاهد کردند در سوریه هر آنچه غرب هزینه کرده جهت اینکه خیزش میلیونی مردم سوریه علیه رژیم اسد در سال ۲۰۱۱ را به انحراف بکشانند و از محتوای تهی کنند و با اشغالگری نیروهای ناتو اسد را از قدرت ساقط کنند، نهایتا برنده میدان این رقابت روسیه و شرکایش بودند. یعنی روسیه و شرکایش در واقع به قیمت کشتارهای صدها هزار نفری و میلیونها آواره توانستند اسد را از مخمصه به زیر کشیدن از سوی توده های میلیونی جان به لب رسیده نجات دهند. اساسا کشورهای غربی در ارزیابی های خود در مورد حضور نظامی در منطقه متصور نبودند لااقل با این سرعت و در چنین ابعادی با مبارزات کارگری و هشیاری سیاسی اقشار اجتماعی مواجه گردند که طی سالهای اخیر اوج گرفته. تصور میکردند وقتی منطقه را از هر سو درگیر جنگ خانمانسور نمودند جوامع اتوماتیک محتاط خواهند شد که اگر اعتراض کنند آتش جنگ دامن آنها را نیز خواهد گرفت و بهتر است به وضع مموجود تمکین کنند. اما واقعیت سرسخت زندگی و عروج جنبش ها علیه وضع موجود همه این محاسبات، تحلیل و ارزیابیها را دود هوا کرد. 

برغم وضعیت اسفبار اقتصادی و اختناق یکی یکی کشورهای خاورمیانه مبارزه در آنان ابعاد نوینی بخود گرفت و عصر خیزشها به شیوه ای خیره کننده در آسیا هم شروع شد. رشد کمی و کیفی مبارزات کارگری در منطقه برای قطبهای اقتصادی و در راسشان آمریکا حاوی این پیام مهم شد، شبح کمونیسم تنها بر فراز آمریکا و اروپا در گذار نیست بلکه زمینه های بالفعل شدن جنبش کمونیستی که دارای پتانسیل بالقوه عظیمی میباشد و پرولتاریا ستون فقرات آنست بیش از پیش مهیا گشته، شبح کمونیسم بر فراز آسیا نیز در گشت و گذار است. ایران نمونه بارز شروع این تحول عظیم گشته طی سالهای اخیر. قطبهای جهانی چهار دهه بیشتر است با رژیم جنایت پیشه ایران مماشات میکنند و به حفظ بقای آن یاری رسانده اند تا تحول انقلابی را از محتوا تهی کنند اما واقعیت امروز خلاف آنرا نشان میدهد. رشد فزاینده اعتراضات و اعتصابات کارگری خصوصا طی سالهای اخیر در ایران که آنرا به پایتخت اعتصاب کارگران در جهان تبدیل کرده میدانند اگر نهایتا به انقلاب بیانجامد، میتواند بزرگترین تهدید علیه منافع کل قطبهای اقتصادی در منطقه گردد. به همین اعتبار روند رو به رشد، رفتن بسوی اعتلای انقلابی که در یک دهه اخیر با خیزشها و عروج اعتصاب و اعتراضات توده ای در ایران وزیدن گرفته و هم اکنون نزدیک به یک ماه است کارگران نفت و پتروشیمی در چندین مراکز بزرگ صنعتی در اعتصاب بسر می برند و هر روزه بر شمار آنها افزوده میشود رژیم را بشدت در منگنه قرار داده. نزد قطبهای اقتصادی جهان رشد مبارزات کارگری و اعتراضات توده ای در ایران تنها تهدید علیه رژیم ایران نیست، بلکه بیشترین نگرانی قطبهای اقتصادی از این لحاظ است که اگر این روند عمق و گستردگی بیشتری بیابد، بعید نیست به سایر کشورها اعم از عراق، ترکیه، سوریه و لبنان نیز که هر کدام بنوعی آبستن تحولات هستند سرایت کند و کل پروژه شان را در منطقه حباب روی آب کند. خیزشهای میلیونی سالهای اخیر و تسخیر چندین ماهه خیابان و میادین شهرها اعم از بغداد و ترابلس در عراق و لبنان نیز گواهیست براینکه جنبش عظیمی که براه افتاده و میرود طبقه کارگر و پیشروان جامعه در آن دست بالا پیدا کنند جدا از اینکه خواهان برچیدن کل بساط سیستمهای عشیره ای و فرقه های ملی مذهبی است، و هر گونه دخالتگری قطبهای جهانی را خط قرمز قلمداد کرده و خواهان خروج بیدرنگ نیروهای اشغالگر غرب و همه اعوان و انصار منطقه ایشان است بلکه تنها و تنها متکی به نیروی سازماندهی خود از طریق شوراها در محیط کار و زندگی است. 

اکنون با این وصف باید دید این تغییر استراتژی غرب و آمریکا حول جمع کردن بساط پایگاههای نظامی چه پیامدهای برای منطقه علی العموم و کشورهای افغانستان و عراق و سوریه بطور اخص به دنبال خواهد داشت.

قدرتهای غربی طی این چند دهه با وجود حضور پایگاهای نظامی چنان در آتش جنگ میان نیروهای متوحش اسلامی با گماردگان خود علیه مردم دمیده اند که تصورشان بر اینست اگر نیروهای اشغالگر خود را از این کشورها نیز بیرون بکشند سالها این کشورها و حتی کل منطقه در جنگ فرقه های مذهبی و ناسیونالیستی خواهد سوخت، و بعید نیست شهروندان بیدفاع که طی این چند دهه قربانی استراتژی و سیاست جنگی غرب و متوحشان اسلامی بوده اند، آرزوی حضور نظامی کشورهای غربی را در سر بپرورانند. کما اینکه طی همین چند هفته گذشته نیروهای طالبان با حمایت قطبهای جهانی و شرکای مرتجع منطقه یشان و تجهیز نمودن آنها به انواع تسلحیات مدرن در حال پیشروی بسوی شهر و روستاها هستند و هر جا بار و بندیل را بیاندازند قوانین عصر حجری را در دستور کار قرار میدهند. از زنان به عنوان برده های جنسی استفاده میکنند و هر گونه سرپیچی از دستورات این زامبیها با شکنجه و قطع گردن پاسخ میگیرد. به هیچ جنبنده ای رحم نمیکنند. یعنی پس از حضور چندین ساله پایگاههای نظامی و اکنون با بیرون کشیدن آن جامعه را به حال خود رها نموده تا از سوی نیروهای متوحش اسلامی سلاخی گردند. اما در بخشی از مناطق افغانستان دیدیدم خصوصا زنان به این توحش و زندگی اسارتبار تن ندادند و هر کسی توان بدست گرفتن اسلحه را داشت اعم از زنان و مردان دوش به دوش همدیگر، داوطلبانه برای حفظ جان و مال خود و بچه هایشان وارد میدان شدند و در برابر ارتجاع و توحش اسلامیها جنگیدند. یعنی همین مردم زجر کشیده که چندین دهه است ترور و کشتارهای فله ای میگردد به نقطه ای رسیده اند که ضامن اجرائی اینکه بیش از پیش زندگی و حیاتشان از سوی ارتجاع تهدید و تاریک نشود، تنها و تنها در گرو پشت بستن به آلترناتویست که بالقوه قدرتمند است و باید خصوصا پیشروان جامعه و در راسشان کارگران و کمونیستها و صف میلیونی زنان آستینها را بالا زنند و آنرا بالفعل نمایند. این دوره ، دوره ایست که می طلبد بیدرنگ پیشروان جامعه به صحنه آمده و امید به رهایی را هر چه قدرتمندانه تر نشان بدهند و چنان روحیه ای در کالبد جامعه بدمند که منبعد دورنمای خود را تیره و تار نبینند و برای رهایی راه نشان دهند و برزمند. 

طی این دوران سخت و مشقتبار چندین دهه عملا به جامعه نشان داده شد، توهم به تحفه دمکراسی سرابی بیش نیست و بایستی تماما و برای همیشه این امید واهی را به کنار بگذارند. دیگر این از بدیهیات است کاپیتالیسم تاریخا هر جا لنگر انداخته، تنها و تنها در جهت رسیدن به اهداف سودجویانه و حفظ بقای خودش بوده. کمااینکه استثمار و به بردگی کشاندن تا کشتار و ویرانهای که ببار آورده جزء لاینفک این نظام بوده و هست. یعنی مردم افغانستان، عراق و سوریه درگیر جنگ فرقه های اسلامی، در این جدال و کشمکش که زندگی و هستیشان را تا به امروز به تباهی کشانده دیر یا زود ناگزیر خواهند بود راه سوم را برگزینند. دیگر اتلاف وقت جایز نیست و نباید فرصتها را از دست دهند. دیگر وقت آن فرا رسیده با اتکای کامل به نیروی سازمانیافته خود جهت برچیدن فرقه های مخوف مذهبی اقدام کنند. قدم برداشتن در این مسیر پر سنگلاخ حتما در آغاز بسیار سخت و هزینه بردار هم خواهد بود. اما وقتی نیروی میلیونی سازمانیافته به میدان بیاید، ابتکار عمل بخرج بدهد، یکی یکی موانع سر راه را برخواهد داشت و عملا این چشم انداز را بروی آنان خواهد گشود که بر ویرانیهای ایجاد شده، سازماندهی دوباره زندگی امکان پذیرست. این تنها راه و آخرین راه رهایی از این جهنم است که بایستی برغم همه دشواری و موانع جان سخت سر راه پرچم آنرا برافرازند.تنها امید به رهایی از این وضعیت دهشتبار را باید در این مسیر متحقق نمود. 

زنده باد آزادی برابری حکومت کارگری!

زنده باد کمونیسم 

۱۷.۰۷.۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate