جنبش دانشجویی یک گام به پس دو گام به پیش!

(بمناسبت ١٦ آذر)

لااقل نزدیک به دو دهه است هر ساله خصوصا در آستانه ۱۶ آذر بمناسبت روز دانشجو، نه تنها دانشگاه ها بلکه خیابانها نیز محل رژه سرخ دانشجویان رزمنده با خواندن بیانیه و حمل پلاکاردها و سر دادن شعارهای رادیکال میگردد این از یکسو. از دیگر سو رژیم هم که چهار دهه بیشتر است تمام زورش را زده تا دانشگاه را پادگان کند، به همین منظور هر ساله از ماهها قبل به اشکال مختلف به تکاپو افتاده تا از تاثیرات و نقش آگاهگرانه بخش پیشرو و آزادیخواه و برابری طلب این جنبش بر جامعه بکاهد، و سد راه رشد و ایجاد وحدت و همبستگی آن با سایر جنبشهای پیشرو گردد و ناکام مانده.  سوای این جدال علنی  در جامعه که هر ساله با بگیر و ببندهای شدید نیز مواجهه بوده، ما سالانه و خصوصا در این ایام شاهد مباحث و نوشته های فراوانی حول منشاء و خاستگاه این جنبش بلحاظ  تاریخی، سیاسی و مبارزاتی در سوسیال مدیا نیز هستیم که وسیعا پخش میگردد. هر چند خود این جنبش سابقه ای دیرینه تر از واقعه خونبار سال ۱۳۳۲ دارد که در آن نیروهای سرکوبگر پادشاهی به دانشگاه تهران حمله ور و دانشجویان را به گلوله بستند و منجر به کشته شدن سه دانشجو به اسامی احمد قندچی، مهدی رضوی و بزرگ نیا  شد و صدها نفر از نیز زخمی و اسیرکرد و این روز به روز دانشجو نامگذاری شد. در بیان واقع این جنبش بدنبال این واقعه تراژیک جایگاه ویژه تری در مبارزات پیشارو پیدا کرد. و از آنزمان تا سرنگونی رژیم پادشاهی و بدنبال آن نیز با بر سر کار آمدن رژیم آخوندی و تا به امروز هم هر ساله این روز را گرامی میداریم. ضمنا صفوف آزادیخواهی و خصوصا ما نیروهای پیشرو و کمونیست تلاش نموده ایم هر ساله یک جمعبندی از دستاورد و افت و خیزهای این جنبش داشته باشیم. هر ساله خصوصا در این ایام  یک سلسله نوشته و گفتارها از ارزیابیها و از زوایه نگاههای متفاوت پیرامون جایگاه این جنبش ارائه میگردد. این نوشته کوتاه بیشتر به بعدی از پیشروی در دو دهه اخیر می پردازد که برغم افت و خیز در این جنبش آنرا از دیگر دوره های عمر جنبش دانشجویی تا حدود زیادی متمایز میکند.

جنبش دانشجویی در مسیر پر فراز و نشیبی که تا کنون پیموده تا جلوتر آمده بیش از پیش رادیکال شده. نقطه عروج جنبش دانشجویی چه به لحاظ نظری چه به لحاظ انسجام جنبشی که نقطه عطف مهمی نیز در جنبش دانشجویی ایران محسوب می شود همان پتانسیل آزاد شده و حرکت قدرتمند دانشجویان داب در دهه هشتاد شمسی بود که این جنبش در حال اعتلا را به عمق جامعه برد، آنهم در فضای بشدت میلتاریستی که دانشگاها را میخواستند پادگان کنند.

حرکتی عظیمی که اگر رژیم را از یکسو بشدت در هراس عجیبی فرو برد و وادار به واکنش نمود از دیگر سو همبستگی و وحدت میان این جنبش و سایر جنبش و گرایشات پیشرو و بطور اخص جنبش کارگری و سوسیالیستی را عمق و گستردگی بیشتری بخشید. در جامعه ای که دولت نه تنها هیچ مسئولیتی در قبال آینده شغلی و معیشت و زندگی انسانها نمی پذیرد بلکه بر همه امکانات موجود آن چنگ انداخته از این بدیهی تر اکثریت عظیم دانشجویان در آینده همان ارتش ذخیره کار و بیشتر بیکار متعلق به این جنبشها هستند. به همین اعتبار اتفاقی نبوده و نیست این جنبش نه تنها در دانشگاه بلکه در خیابانها که سالیانی است سنگری شده جهت رویاروی، مبارزه اش را به افق مبارزاتی جنبش کارگری و سوسیالیستی بیش از پیش گره زد.

این جنبش هر چند در دورهای پیشین بمثابه جنبشی ناپایدار و متمایز از جنبش کارگری با ویژگیهای مختص به خود نقش و جایگاه داشته اما در این دوره افقش یک تحول اساسی در آن ایجاد شد. این افق چیزی نبود جز یک چشم انداز بواقع سوسیالیستی که از دهه ها پیش کل جامعه ایران آبستن آن بود. پیشروان و دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بر بستر ضرروت چنین تحولاتی که جنبش کارگری خصوصا بخش سوسیالیت و آزادیخواه آنرا نمایندگی میکردند تاثیر پذیرفتند و دست به ابتکار عملهای کم نظیری زدند. چشم انداز سوسیالیستی را در سطوح متعدد ترسیم و در جامعه نه تنها به ترویج و انتشار آن پرداختند بلکه در حد ظرفیت و توان خود نیرو حول این پرچم سازمان دادند.

این تلاشها تنها معطوف به یادبودهای ۱۶ آذر و حضور در خیابانها به این مناسبت نبود، بلکه در پراتیک روزانه آنها و حضورشان در جامعه و دانشگاه این پرچم مبارزه در اهتزار بود. افق سوسیالیستی بر آن ناظر و جاری بود.  این یکی از تمایزات ویژه این دوره جنبش دانشجویی با دوره های پیشین بود اولا.

ثانیا این جنبش به تبع چنین چشم اندازی و برغم سرکوب و بگیر و ببندهای شدید گامهای جدی دیگری هم به جلو برداشت که رژیم نتوانست با پروژهایش آنرا به مسیری بیاندازد که به ضد خود تبدیل شوند.

ناظر بودن چشم انداز سوسیالیستی، وظایف و تکالیف دیگری را پیش روی آنها گشود. آنهم فراتر رفتن از مبارزه و فعالیتهای صرفا صنفی دانشجویی و پا گذاشتن به مصافهای سیاسی و پراتیکی در مقیاسی اجتماعی. گشودن استراتژی همبستگی و وحدت ببیش از پیش با جنبشهای پایدار اعم از جنبش کارگری، جنبش رهایی زن و جنبش کمونیستی.

گام بعدی این بود دانشجویان حصاری را که چندین دهه بود این جنبش و دیگر جنبشهای ناپایدار و حتی بخشا جنبشهای پایدار جامعه، با عنوان “خط قرمزها!” و دوری گزیدن از حزبیت و تشکل یابی کمونیستی به دور خود کشیده بودند را نیز با آگاهی و درایت بی نظیر و توام با رزمندگی و جسارت دور زدند. در حین اینکه بارها شاهد بودیم فعالین این عرصه ها مورد شماتت “روشنفکران و مصلحین اجتماعی” قرار گرفته اند که نباید جامعه حزبی شود و از این اوراد و احادیث.

در بیان واقع دانشجویان داب به این روشنبینی دست یافته بودند، هر جامعه ای به هر میزان متشکلتر و بطور اخص به سازمان سیاسی پرولتری خود همانا حزب سیاسی نزدیکتر و در آن متشکل و سازمانیافته تر باشد گامها به اهداف نهائی خود که رهایی جامعه باشد نزدیک و نزدیکتر گشته. خصوصا در جوامع استبداد زده نظیر ایران که این امکان و فرجه ها با تمام ابزارهای زور و سرکوب از جامعه سلب میگردد. این شماتت ها متاسفانه به نوعی متوجه دیگر تشکلهای سراسری در دیگر جنبشها هم بوده و هست، که مانع و سد راه متشکل شدن آنان در ظرف مبارزاتی مستقل خود بوده. کما اینکه  احزاب و سازمانهای کمونیستی هم از بدو تاسیسشان تا کنون با هر کم و کاستی که داشته، داشته، تلاش نموده اند نقش راهشان را جهت دگرگونی بنیادی در این جامعه و به فرجام رساندن مبارزه برای برچیدن این نظام به تشکلهایی اعم از شورا و مجمع عمومی در محل متکی کنند.

هر چند بخشا حزب یا سازمانی آنچنانکه شاید و باید است نقش شایسته و مسئولانه خود را در قبال پیشبرد چنین افقی و در برابر جنبش دانشجویی ایفاء نکرده باشند و از این زاویه خساراتی را متوجه آنان نموده، که نموده، و دود ش به چشم خودش نیز فرو رفته، اما از ارزش و جایگاه این گامهای ضروری و ارزشمند به ذره نمی کاهد.

کما اینکه  پس از ضرباتی که در دهه هشتاد در پی وجود چنین رویکردی دستگاههای امنیتی و پلیسی بر پیکر این جنبش وارد نمودند هر چند شمار زیادی از چهره های تاثیر گذار آنرا روانه پشت میله های زندان نمودند و تعدادی نیز برای حفظ امنیت جانی مجبور به ترک کشور شدند، و برای چند سال در چنین مقیاسی کیفی ما شاهد فعالیتها نبودیم ولی این حالت بیشتر از اینکه با رخوت و سستی در صفوف این جنبش قابل توضیح باشد بیشتر با یک عقب نشینی تاکتیکی قابل توضیح است. اتفاقی که در هر میدان مبارزه ای چه پیروزمند یا ضررمند نامحمتل نیست جهت تجدید قوای دوباره صورت گیرد. همین گامها بود استراتژی کل نظام در جنبش دانشجویی ایران را که از طریق ده ها و صدها انجمن، نهاد دانشجویی، شورای اسلامی و کمیته های بسیج در جنبش راست دانشگاهی و در راسشان دفتر تحکیم وحدتیها هدایت میشد تا خود را به این جنبش حقنه کند با ناکامی بزرگ مواجهه نمود  و تا حدود زیادی نقش بر آب نمود. در یک کلام هزینه های سرسام آور که طی اینمدت به همه این اجیرشدگان، اراذل و اوباش اختصاص داده بود تا به مانعی بر سر راه پیشروی این جنبش تبدیل شوند بیشترش باد هوا شد. مبارزه این جنبش هم افت و خیز دارد اما هیچگاه قابل حذف نیست.شدنی است توسط چماقداران این نظام ده ها دانشجو را از پنجره های دانشگاه به بیرون پرتاب یا راهی زندان نمود اما نمیشود این جنبش را عقیم کرد.

اینها گامهایی بوده که این جنبش با همه هزینه هایی که متحمل شده بر متن جدال و کشمکشهای اجتماعی، سیاسی این چند دهه با نظام، و در دهه هشتاد بطور اخص برغم ارعاب، اعمال فضای خفقان و استبداد برداشته.

کمااینکه ۱۶ آذر پارسال نیز در فضای بشدت امنیتی و میلیتاریزه شده شهرها بعد از خیزش آبانماه و در خیابانهایی که هنوز بوی باروت و خون میداد، در محاصره نیروهای وحشت زده رژیم بسیار شکوهمند همچون سالهای قبل برگزار گردید. یعنی دانشجویان انقلابی غالبا در شهرهایی که کانون اصلی اعتراض آبانماه نیز بودند، اعم از دانشگاههای تهران، شیراز، بابل، کاشان، مازندران، کرمانشاه، نیشابور، اهواز و تبریز و چندین شهر دیگر، بعد از صدور فراخوان به برگزاری گرامیداشت ۱۶ آذر، بسیار پرشور به استقبال این روز شتافتند. بیانیه های پیشرو دانشجویان انقلابی حاوی پیامهایی روشن بود برای رژیم. اکثر بیانیه ها فراخوان به امحای کل مناسبات سرمایه داری در ایران بود. بیانیه علیه فقر، بیکاری، گرانی و تورم. بیانیه علیه تبعیض و بی حقوقی زنان و ستمگری سیاسی و طبقاتی که تار و پود جامعه را فرا گرفته. اکثرا خاطرنشان کرده بودند ضامن اجرایی چنین تحول زیر و رو کننده تنها و تنها در گرو وحدت و همبستگی سراسری بیش از پیش جنبشهای پیشرو و چپ و در راسشان جنبش کارگری است. و این افق در شعارها و پلاکاردهایشان نیز به موجزترین شکل بازتاب یافته بود. اما بطور ویژه ای پیام نخست همه این بود به رژیم شیر فهم کنند، فکر نکند به خون کشیدن مبارزه آبانماه (علیه فقر، گرانی،بیکاری و تورم) نشان از قدرتش بوده و آنانرا مرعوب کرده! کما اینکه در شعارهای جدید و کوبنده شان: «هپکو، فولاد، آذرآب کارگران اعتصاب، اعتصاب» و «سرکوب پایان راه نیست مقاومت زندگیست» یا «ایستاده ایم در سنگر دانشجو کارگر» و «از هفت تپه تا تهران زحمتکشان تو زندان» و «از اهواز تا تبریز فقر، فساد و تبعیض» و «دانشجو آگاهست با کارگر همراهست» و «استثمار، بیکاری منطق سرمایه داری» و ده ها شعار دیگر، به بارزترین شکل آنرا ترسیم کردند، افق روشن و راه روشن مبارزه را پیش رو دارند. باریدگر طی این شعارها به رژیم اعلام کردند میدانیم خصوصا از خیزش دی ماه ۹۶ به اینسو که شورش گرسنگان اوج بیشتری گرفته بدلیل ترس از حمایت و همبستگی ها پر و بالشان ریخته و برای بقای ننگینشان خیابانها را با خون فرش کردند. تغییر تناسب قوای مبارزاتی تنها رژیم را هراسان و تا سراشیبی سقوط سوق نداده بلکه بزرگداشت ۱۶ آذر پارسال بطور ویژه ای بیانگر این بود سازمانها، گرایش و دستجات راست پوزسیون و اپوزسیون بورژوازی و دل در گرو تغییر از بالا و با حمایت غرب را نیز که در پس خیزش دی ماه و هم بعد از آبانماه کفش و کلاه کرده به منبر رفته و موعظه “گذار مسالمت آمیز” می کردند را نیز سر جایشان نشاند. همچنانکه راههای نفوذ گرایشات دولتی اعم از دفتر تحکیم وحدتیها و بسیجیان اجیر شده را با ابتکار تا حدود زیادی خنثی کرده اند.

پلاکارد و شعارهای انقلابی و پیشرو دانشگاه ها اعم از«فرزند کارگرانیم، در کنارشان میمیانیم» و«نان، کار، آزادی اداره شورایی» دقیقا بیانگر این تغییر در تناسب قوای مبارزاتی در رویارویی با رژیم است. کما اینکه پارسال طی فراخوانی اعلام داشته بودند:«ما چگونه میتوانیم خود را پاره ای جدا از رنج جامعه‌مان بیانگاریم و در نظر نیاوریم هر روز بیش از دیروز بدل به کالاهایی ارزان میشویم که باید مقتضیات زیست خود را به قیمت جانمان طلب کنیم: همانگونه که برای تحصیل خود در دانشگاه متقبل هزینه های فراوان و متعدد میشویم، مسکن را به بهای حاصل یک عمر نیز تصور نمیکنیم و خرج بهداشت و درمانمان را به قیمت حقوق چند ماه خود میپردازیم! چنین است که آوازِ نان و کار و آزادی آبان ماه، به تمامی در گلوگاه ما دانشجویان طنین انداز شد و ده‌ها تن از رفیقان و همکلاسی‌هایمان را روانه بازداشتگاه ها نمود».

میخواهم بگویم، این امری بدیهی است به هر میزان رژیم متوحش سرمایه داری ایران شرایط کار و زندگی و معیشت اکثریت عظیمی را مورد تهدید قرار داده، جنبش دانشجویی هم که خود را بخشی جدائی ناپذیر از این جامعه میداند، نمی تواند در برابر مخاطرات آن سکوت اختیار کند. جنبش دانشجویی در نتیجه مبارزات مستمرش به این درجه از بلوغ سیاسی و روشنبینی رسیده که تلاش برای برقراری جامعه ای آزاد و برابر، فارغ از هر گونه تبعیض اعم از ملی، جنسی، نژادی و مذهبی؛ جامعه ای بدور از استثمار و بردگی؛ جامعه ای بدور از همه فجایع و محرومیتهایی که رژیم های سرمایه داری به بشریت اعمال کرده اند اعم از دامنگیر شدن جامعه به این پاندمی کرونا و در نبود ابتدائی ترین امکانات پزشکی و اقدامات مراقبتی پیشگیرانه، کشور ایران را در صدر لیست کشورهایی قرار داده که بزرگترین فاجعه انسانی در جهان را از این بابت به خود اختصاص داده اند؛ جامعه ای که دستاوردهای فعالیت و دانش بشری در آن صرفا جهت رفع نیازمندیهای بشر و ارتقای کیفیت زندگی تا قادر بودن به مهار پدیده های طبیعی باشد نه اینکه با آمدن سیل و زلزله بدلیل نبود زیر ساختهای استاندارد فاجعه انسانی ببار آورد، و….  تنها و تنها در گرو اینست این مناسبات را که یک مشت انگل سرمایه دار به جامعه حقنه کرده را از ریشه برکند. به همین اعتبار جنبش دانشجویی طی این یکی، دو دهه اخیر پیوند و وحدت ناگسستنی با مبارزه جنبش کارگری و جنبش رهایی زن و سایر جبشهای پیشرو را به امر عاجل در پیشبرد مبارزات خود تبدیل کرده اند. دیگر نظیر دهه های پیشین مبارزات خود را معطوف به مصافهای صرفا صنفی نکرده و این مرحله را عملا در نوردیده اند.

یعنی دانشگاه سالهاست در آنمرحله از پیوند مبارزاتی با جامعه بسر میبرد که باید در فردای خارج شدن از این محیط آینده ای تامین داشته باشد، که ندارد. خصوصا در دل این اوضاع فلاکتبار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، وقتی بجز قشر معینی از بالایی ها، سالانه صدها هزار نفر با همه مشقات و سختیهای ناشی از فقر، گرانی و تورم فارغ التحصیل میشوند، اما تنها حداقلی از آنان موقعیت شغلی میابند. و آن اکثریت عظیمی که از طبقات محروم و فرودستان جامعه اند اینبار سرنوشتی جدا از صف لشکر بیکاران ندارند.

خیزش دی ماه و اعتراض و اعتصابات دوره ای طی سالهای اخیر برای جنبش دانشجویی و دانشجویان سوسیالیست و انقلابی نیز بمثابه میدان جنگی بود که از آزمونهای آن بسیار اندوختند، هر چند هنوز جنگ تعیین تکلیف با نظام نبود. کماینکه خیزش آبانماه نیز برغم قوت و کاستیهایش میدان نبردی نابرابر بود با دشمنان تا دندان مسلح که جنبش دانشجویی نیز همگام با سایر جنبش های پیشرو یکی از پیشقروالان آن بود. نبردی نابرابر که در آن رژیم هزاران کشته و زخمی و هزاران اسیر گرفت تا از جامعه زهر چشم بگیرد. اما دیدیم مردم بپاخاسته مرعوب نشدند و بدنبال این خیزش، رزم سرخ دانشجویان در ۱۶ آذر پارسال را با چه جسارتی ستودنی برپا کردند. دانشجویان در اغلب دانشگاهها و در رژه های سرخ، پرچم جنبش کارگری را با سر دادن شعار های :« «هپکو، فولاد، آذرآب کارگران اعتصاب، اعتصاب» برافراشتند. رژه سرخ ۱۶ آذر پارسال در دانشگاهها برای رژیم حاوی این پیام بود: این حرکت در تداوم خیزش دی ماه و آبانماه است، و مهر خیزهای پرخروشتری را دیر یا زود بر پیشانی خود دارد!

پاندمی کرونا طی یکسال گذشته برای رژیم بمثابه مائده آسمانی عمل کرده و این هیولا در کنار طاعون رژیم سرمایه داری اسلامی مصیبتی بس عظیم گشته که بر هزار و یک پدیده مشقتبار دیگر که دامن جامعه را گرفته افزوده شده. از یکسو فلاکت اقتصادی گلوی اکثریت عظیمی از جامعه را میفشارد این هیولا هم دو چندان بر میزان تلفات انسانی افزوده و از دیگر سو این پاندمی به مانعی قابل ملاحظه بر سر راه رشد و ارتقای مبارزه تبدیل شده. اما این دوره پاندمی کرونا هم به قیمت تلفات انسانی بیشمار نهایتا سپری خواهد شد و موج خیزشها پرخروشتر از پیش برخواهد گشت و بر دیوار استبداد خواهد کوبید.

دور نیست زمانیکه اعتصابات دوره ای هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو، تا رانندگان کامیون، معلمان، پرستاران…و نهایتا پتروشیمی، پالایشگاهها و میادین نفتی و برق بار دیگر قدرتمندتر از پیش به صحنه مبارزه قاطعانه و با دوام تر برگردند و جامعه را به مرحله اعتلای انقلابی سوق دهند.

اما تا رسیدن به این مرحله این دیگر به تشخیص و ابتکارات دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و سوسیالیست مجرب در محل بستگی دارد که در ایندوره معین که بدلیل پاندمی کرونا دانشگاهها مسدود شده اند، با چه راهکاری صف مبارزاتی را با سایر جنبشهای پیشرو جهت رویارویی با وضع موجود تحکیم میبخشند.

زنده باد ۱۶ آذر

زنده باد وحدت و همبستگی جنبشهای پیشرو

۰۶.۱۲.۲۰۲۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate