نگاهی به میخکوبی یک حامی صهیونیستها و امپریالیستها

مقدمه:

دلم نیامد که میخکوبی بهزاد مهرآبادی را مثل سایر مبارزان کمونیست ندیده بگیرم و با اینکه قبلا برخی پاسخهای من به ایشان در آزادی بیان منتشر نشده باز امیدم را از دست نمی دهم که اینبار منتشر شود و برای خوانندگان روشن کننده باشد.

برای کمونیستهای ایران از هر طیفی طبیعتا این نوبر است که فردی خود را چپ بنامد و حامی صهیونیزم و امپریالیزم باشد.در فرهنگ و سنت چپ ایرانی هر نوعش  این نوبر است.

من سالهاست بیش از ۲۲۰۰ مقاله در موضوعات مختلف در سایت آزادی بیان منتشر کرده ام و نقدهای خود را به ۳ نسل چپ ایرانی ارائه دادم اما اعتراف دارم این مدل و این صراحت از دفاع از صهیونیزم و امپریالیزم واقعا نوبر است!

ایشان مثل خیلی های دیگر خود را نماینده “مردم ایران” می داند و از سوی آنها مواضع اعلام می کند اما من پیشنهادم اینست که هم ایشان و هم من از سوی خودمان حرف بزنیم تا جدی  گرفته شویم.

یکی از مشکلات چپ و راست ایرانی همین است که مدعیان ناگهان نماینده مردمی می شوند که به هیچ وجه نمی شود در شرایط دیکتاتوری فهمید واقعا کی ها چه می گویند و نظر سنجی علمی در ایران امکان ندارد.

انچه از راه دور می شنویم به علاوه انعکاس گرایشات بسیار متعددی است که نظر سنجی ها را مشکل می کند و مدعیان را به موجوداتی شبیه رجوی و شازده پهلوی تبدیل می کند!

اما نکته بعدی قبل ورود به بحث جدی اینست که اعلام می کنم حداقل در سایت ازادی بیان  نوشته های من در نقد گرایشات مدعی چپ “حامی محور مقاومت” و گرایشات پرواسرائیلی مدعی چپ بسیار شفاف است و لذا و منطقا روشن می کند که در جریان بحران ناشی از جنایات حکومت صهیونیستی ما ۳ گرایش اساسی در چپ ایرانی دیده ایم و نه دو تا!

گرایش سومی که جناب مهرابادی عمدا می خواهد بپوشاند و خود را به نمایندگی از همه حامیان حکومت اسرائیل و امریکا با “حامیان پرورژیم اسلامی” رقیب ببیند!

 از این دو نکته جلو بروم و چند نکته در حاشیه این میخکوبی شجاعانه اضافه کنم:

(۱)آیا گرایشات مختلف و متضاد سیاسی می میرند یا باید آنها را برسمیت شناخت؟

ایراد اصلی جناب مهرآبادی این ساده اندیشی قدیمی است که در سیاسیون ایران زیاد دیده می شود.همه مخالفینشان را مرده می پندارند!

این خودش نشان از عدم درک علمیست از روندهای اجتماعی و سیاسی.این روندها ناشی از جنبش های طبقاتی معین هستند و تا جامعه طبقاتی است تضادهای سیاسی ادامه دارند.

مثلا حزب توده نه تنها نمرده بلکه نئوتوده ایزم  به آن اضافه شده و امثال علیزاده ساکن لندن از همین نوع هستند یا امثال مرتضی محیط !

گرایشات دیگر چپ و راست سیاسی هم همینند.از فرقه رجوی تا حامیان شازده یا فکلیهای “سوسیال دموکرات” مثل فرخ نگه دار و همین آقای مهرآبادی بگیرید تا من و اون بخشی از چپ که ایشان خیلی دلش می خواهد روی تابوتشان میخ بگوبد!

وقتی اینجوری به جامعه و سیاست نگاه کردیم تازه وارد یک فضای متمدنانه مناظره سیاسی می شویم و به جامعه هم اجازه می دهیم در فضای آزادی انتخاب کند.

(۲)قاطی کردن عمدی کلمات “غرب و اسرائیل و امریکا با امپریالیزم و صهیونیزم !”

برای مخفی شدن در گردوخاک و رسیدن به مقصد، بجای کلماتی مثل صهیونیزم و امپریالیزم آفای مهرآبادی از کلمه “غرب” و اسرائیل” استفاده می کند.

غرب یک جغرافیاست و انواع سیاستها درونش پراتیک شده برخی از سوی جنبش ضد سرمایه داری برخی از سوی حاکمان امپریالیست و مردم فریب.این کلمه “غرب” اینقدر کیلوئی است که هیج وجهی از تضادی که در غرب درش هست نشان نمی دهد.

همینطور در ایران که ما نمی توانیم کلمه “ایران” را در سیاست یکجا بکار ببریم و باید روشن کنیم که از کدام گرایش صحبت می کنیم اگر آدم صادقی هستیم.

از ایرادات گرایشات پرواسرائیل موسوم به کمونیزم کارگری همین تقسیم بندی من در آوردی “شرق گرا و غرب گراست” که من سالهاست نقد کرده ام.ما چیزی بنام شرق و غرب در کل نداریم.مارکس از غرب آمده و تناقض بنیادی دارد با اکثریت مطلق حامیان نظم سرمایه داری!

اما ماجرا در مورد “اسرائیل” هم همینست!

همانطور که دعوای آزادیخواهان با کشوری بنام ایران نیست همانطور کشوری بنام اسرائیل موضوع نقدها و نبردهای آزادیخواهان نیست بلکه حکومتی است نژاد پرست و جنایتکار که مستند به دادگاه اخیر بین المللی  به نسل کشی در عزه  متهم است.

حکومت صهیونیستی ادامه حکومت اپارتاید افریقای جنوبی است و بزرگترین متحد این حکومت بوده.اینها تاریخ است و به هیچ روی نمی شود این واقعیت را تغییر داد و اگر تلاش شود فقط مدعی خود را مسخره می کند.

(۳)درک کمونیزم رادیکال و ضد سرمایه داری با “چپ پرواسرائیل در موضوع مبارزه طبقاتی:

در نوشته های آقای مهرآبادی کوچکترین نشانه از درک طبقاتی نیست.رژیم اسلامی بعنوان شکلی از حکومت سرمایه داری نگاه نمی شود.حکومتهای غرب و اسرائیل همینطور!

اساسا تحلیل طبقاتی که مایه اصلی درک مارکس است در ادعاهای اريالای مهرآبادی غئیب است.

ادعای من اینست که ایشان اساسا یک ضد کمونیست سوسیال دموکرات است که دقیقا از این روی مسئله با کمونیستها دارد.

سوسیال دموکراتهای ایرانی که بعد شکست کمونیزم بلوک شرقی  سربر آورده اند متحدین راستها هستند و آقای مهرآبادی از این نوع است.

سوسیال دموکراتهای ایرانی برخی افتاده اند دنیال رژیم اسلامی و برخی دنیال تلویزیون انترناشنال ! همه در توسعه سرمایه داری “خوب” شریکند!

(۴)یکی پیدا شده که قرار یست مرزهای خود را  مرتب تعیین کند!

آقای مهرآبادی به کمونیستها خرده می گیرد که “مرتب مجبورند مرزهای خود را با کوبا و بلوک شرق  تعیین کنند”!

از دید من این علامت صحت عقل است!

تعیین و بازتعریف مرزهای سیاسی اتفاقا علامت رشد عقلی و سیاسی است.

سیاست مثل امواج خروشان اقیانوسهاست و دینامیزم تحول طبقاتی هر عاقلی را با تجدید و بازتعریف مرزبندیها مشخص می کند.

آنها که مرزبندی ثابت دارند آخوندهای حوزه علمیه هستند!

اتفاقا کاشکی کمونیستهای ایرانی بیشتر می جنبیدند و بیشتر دچار اظسراب بازتعریف خود بودند!

کمونیزم ایرانی هنوز یک پایش در مذهب مارکسیزم لنینیزم گیر است! این بحثی است که من سالها داشته ام.

(۵)متد حول دادن مخالفین به دامن رژیم اسلامی:

حناب مهرآبادی که بسیار تلاش دارد به نمایندگی از مردم ایران با احزاب و سازمانهای کمونیست خارج کشور تصفیه حساب کند و دل خونی از آنها دارد ، متد پرتاب مخالف به رژیم اسلامی را همانطور دنبال می کند که رجوی و شازده و کمپش با مخالف می کنند.

آیا بهتر نبود ایشان آنها را که با ایشان مخالفند به عنوان مخالف رژیم برسمیت می شناخت؟

من بعنوان کمونیست همه گرایشات مخالف را برسمیت می شناسم و نقد هم می کنم.

در آینده آزاد ایران این متد راه حل است.

آرزوی میخ کوبیدن به تابوت مخالف متدیست بسیار کهنه و نخ نما!

بله! با رژیم اسلامی گرایشات مختلف و متضد در نبردند برای کسب قدرت سیاسی هرکدام نماینده طبقات متضاد.رقابت و نبرد سیاسی بخشی از نبرد طبقاتی است.

راست و چپ هستند و درون اینها هم گرایشات مختلف و متضاد.اینجور دیدن علامت تمدن است.

کسی قرار نیست میخ به تابوت دیگری بکوبد!

باید زمان دارد و در فضای آزادی جامعه به آنها که پاسخ منطقی تر دارند رای خواهد داد و حمایت خواهد کرد.

(۶)آنقلاب ژن ژیان آژادی” و منشور حداقلی و آقای مهرآبادی:

نقدهای من به این مصجکه انقلاب خملی ساخته امپریالیزم و مدیایش و اون “منشور حداقلی” در سایت آزادی بیان هست.

اما همینکه این فرد پروصهیونیزم و امپریالیزم از این دو مصحکه دفاع می کند دلیل دیگریست به قلابی بودن این مفاهیم !

وقتی آقای مهرآبادی از “زن ژندگی آزادی” دفاع کند و از “منشور حداقلی” که معلوم نیست چرا باید حداقلی باشد دفاع کند معلوم می شود که این دو برنامه ایراد جدی دارند!

خلاصه کنم:

من بعنوان کمونیست رادیکال وجود آقای مهرآبادی را در سیاست برسمیت می شناسم و فکر نمی کنم ایشان نوکر صهیونیستها و امپریالیستها باشد و خواهان میخ کوبیدن به تابوت سیاسیشان هم نیستم.

بر عکس فکر می کنم که از ایشان باید ابزار تبلیغات کمونیستی ساخت! فکر می کنم که تمدن خواهی آزادیخواهی و برابری طلبی می تواند با نقد متدهای امثال ایشان خودش را لانسه کند.

اینکه در برخورد جنبشهای درون ایران با گرایشات کمونیست خارج کشوری در مورد افشای جنایات صهیونیستها یا امپریالیزم تفاوت و تضاد باشد نیاز به تحلیل جدا دارد و ما نمی توانیم نظری دقیق و کلی ارائه دهیم زیر که نظر سنجی در شرایط ایران امکان ندارد.

اما تاریخ نشان می دهد که نیروهای خارج کشور انعکاس نیروهای داخل کشورند.

جدائی واقعی بین داخل و خارج کشور وجود ندارد تفاوتها در شرایط ارائه نظرات است و در فضای آزادی بیان بسیاری از این ابهامت حل خواهد شد.

بجای ادعاهای بزرگ و مالکیت داخل یا خارج کشور آدم عاقل به مخالف رسمیت می دهد و میخ به تابوت نمی زند! مگر اصرار داشته باشد که مسخره شود!

خوشحال می شوم پاسخهای اقای مهرابادی را بخوانم و ما در مناظره متمدنانه فضا بسازیم برای خوانندگان.

بازهم از من گفتن!

منبع:

میخی دیگر به تابوت احزاب چپ ضد غربی و ضد اسراییلی کوبیده شد(بهزاد مهرآبادی)

www.azadi-b.com/?p=43268

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate