نگاهی به متد “دفاع” چپ پرواسرائیل از مضحکه “کنفدارسیون کار ایران”!

نگاهی به متد “دفاع” چپ پرواسرائیل از مضحکه “کنفدارسیون کار ایران”!

(در جاشیه دفاعیه یاشار سهندی از انجمن -کنفدارسیون کار ایران و رهبران تاریخیش)

مقدمه:

ماجرای اعلام تاسیس “کنفدارسیون کار ایران” توسط ۱۵ نفری که بعدا شدند ۱۱ نفر یا اینقدرها در المان دیگر مراحل پایانی خود را می گذراند و تنها قبیله حمید تقوائی بوده به اضافه محمد اسنگران (البته نیم بند) که از این “جرکت رهبری طلبانه” حمایت کرده و خودشان هم که البته نبامدند دفاعی چیزی از این حرکت تاریخساز بکنند.

در میان چپ حداقل  کسانی که در سایت ازادی بیان نظر داده اند مخالفتاها چشمگیر بوده و زوایای مختلفی هم مطرح شده.آنها که علاقه دارند بهش رجوع کرده اند.انچه مشخص است اینست که بجز این قبیله پرواسرائیلی حمید تقوائی کسی این “حرکت تاریخی” را جدی نگرفته ضمن اینکه کسی هم معترض “حق تشکل” کسی نیست .

انتقادها هر چند از زوایای مختلف وجوه مشترکی هم دارند مثلا حمایت اتحادیه حکومتی المان از این “حرکت تاریخی” با توجه به اینکه تاریخ واقعی این را به غاقلها ثابت کرده که گرایشات راست و حکومتها بیخودی پشت جنبشها نمی ایستند و باید چیزی یافته باشند.

داستان حرکت تاریخی این چند نفر که کنفدراسیون ساختند از این تاریخ جدا نیست و این وصیعه چپ است که این تاریخ را یاد اوری کند و تکرار کند که حکومتهای غربی یا شرقی بیخودی گرایشی را لانسه نمی کنند.

خوب این استدلال را باید منطقی یا رد کرد یا پاسخ داد مثلا؟ همینجاست که یاشار سهندی از حامیان فرقه تقوائی به میان امده تا ثابت کند که بله “فرض محال محال نیست” که معلوم نیست چرا فرض اصلا محال باشد که ایشان انرا محال نداند! من نقدهای متعددی به ایشان داشته ام و متد فکری ایشان همواره برای من شعف  برانگیز بوده!

در این مقاله کوتاه ابتدا ادله ایشان را برای دفاع از این جمع چند نفره که بیخودی نام کنفدارسیون کار را بدک می کشد تکرار می کنم و بعد پاسخش می دهم و شاید نتیجه گیری هم اضافه کنم:

(۱)”انجمنی” یا “کنفدراسیونی” برای اعلام رهبری طبقه کارگر ایران !


شاید اگر یاشار سهندی به این ۱۱ نفر می گغت که اقلا انجمن بسازید و “کنفدارسیون نسازید” کار عاقلانه ای بود اما انگار ایشان فرق انجمن و کنفداراسیون را نمی داند.

ماجرا این نیست البته ماجرا اینست که “نهادهای بورژوائی کار” در اروپا دنبال یک همصدا از ایران هستند مثل “کنفدارسیون کار اسرائیل” ! از همون جنس تا انرا “نماینده طبقه کارگر” ایران اعلام کنند تا در همان بازی که سایر این تشکلها در کشورها انجام می دهند اینها را هم وارد کنند.ماجرا اینست.

لذا اتفاقا این اسم کلید ماجراست.و بیش از اینست که یاشار سهندی انرا انجمن هم بنامد! خیر اون اربابها اسم انجمن را قبول ندارند!

(۲)رهبر و نماینده طبقه کارگر ایران!

 یاشار سهندی مخالفینش را متهم می کند که “نمی خواهند ببینند که یکی اعلام رهبری طبقه کارگر ایران بکند” چشم ندارند بخیل هستند! “سنتی” هستند و یاشار سهندی خیلی مدرن است!

ما عاقلها  شاهد بودیم که چیزهای مثل رهبر خودگماره در ایران “سنت” است.مثلا مریم رجوی چند دهه است رئیس جمهور ماست ما نمی دانیم یا شازده شاه ماست! بر همان وزن هم چند نفر پیدا شدند رهبر کارگری بشوند  و ما هم که بخیل هستیم و سنتی!

عاقلها می گویند که اتفاقا روند ساختن نمایندگی و رهبری واقعی اینجوریها نیست حتی وقتی بساز دیکتاتوری هست سازماندهی تشکلی که نماینده و رهبر باشد این مدل مضحک این “انجمن کنفدارسیون” نیست! 

اینست که عاقلها می گویند که “از بالا نمی شود رهبر ساخت” 

این تفکر که از بالا  تعدادی بشوند رهبر نه در راست بلکه در چپ هم تاریخ طولانی دارد توده ایها هم که واقعا بیشتر از فرقه تقوائی در تاریخ واقعی جنبش کارگری نقش داشتند همواره خود را نماینده و رهبر می نامیدند!

شاید اتفاقا با این تاریخ عاقلها مقداری روی این ماجرای رهبران خودگمارده بیشتر هم حساسند.اقا یاشار در بد فضائی این حرفها را می زند!

(۳)رهبر و نماینده و کنفدارسیون برای چی؟

یاشار سهندی می فرماید که “باید این نماینده ها در سازمان کار  بین المللی نماینده طبقه کارگر ایران بشوند”

خوب که چه بشود ؟ ایا این سازمان بین المللی کار بجز ابزار دست امپریالیستهاست؟ ایا از نبوده نماینده بوده که این سازمان بهبیضه چپش هم نیست در ایران طبقه کارگر چه دردهائی دارد؟

ایا نهادهای دولتی بین المللی کار به دلیل نبود نماینده طبقه کارگر اینجوری بوده اند؟ 

من فکر می کنم ماجرا چیز دیگر است!

(۴)بخش کارگری دولت “انقلاب مخملی”-لخ والساهای ایرانی

این ۱۱ نفر که انجمن کنفدارسیون ساختند چه بدانند و چه ندانند قرار است کنار معصومه قمی و منصور اسانلوها کنار شازده و اون یکی ها یک دولت در تبعید راست بسازند به رهبری امپریالیزم غرب.

عاقلها تاریخ را خوانده اند و رفتارهای اپوزسیون پروغرب را طی این مضحکه “انقلاب زن زندگی ازادی” رصد کرده اند و فهمیده اند یک ضعف این اپوزسیون سازی بخش کارگری انست! 

لذا اربابان به هر دری می زنند لح والسای ایرانی بسازند اتجادیه زردی که نقش کاتالیزور  را مثل لح والسا ایفا کند و بعد بدست گرفتن بورژوازی پروغرب این انجمن کنفدارسیون را هم بفرستند دنبال نخود سیاه!

(۵) حمایت مارکس از ابراهام لینگلن و سفر لنین با قطار حکومت المان و از اینجور چیزها!

این تکه از دفاعیه یاشار سهندی بسیار اموزنده است! من البته به بخش عبوس چپ تعلق دارم اما بسختی جلوی خنده خود را گرفتم!

از حمایت مارکس از ابراهام لبنگلن به قطار سواری لنین چگونه به انجمن کنفدارسیون کار  رسید ؟

داستان اول حمایت مارکس بود از رهبر بخشی از بورژوازی تازه نفس امریکا برای تبدیل کردن سیاه ها از برده به کارگر که بشود کارخانه با انها راه انداخت در عین اینکه ابراهام لینکلن هنوز سیاه ها را کاکاسیه خطاب می کرد! خوب اگر مارکس حمایت کرده بیجا کرده!

داستان دوم هم بامزه است.ایا لنین لازم داشت با قطار حکومت المان به روسیه برود؟ نمی شد از مرز غیر قانونی برگردد؟ خوب این فطار سواری لنین هم بو می دهد دیگر و فقط فطار سواری نبود و اینهم از اشتباهات لنین بود و همه اینها به شکست انقلاب اکتبر در زمان لنین انجامید!

حالا یاشار سهندی دو مورد ایراد دیگران را می گوید تا؟ از این انجمن و جلب حمایتش از راست اروپا و حکومت المان توجبه شرعی بسازد!

بواقع اما یاشار سهندی می پذیرد که بطور واقعی این انجمن زیر سایه راستهاست و بقول اسنگ”عبوس” ران “اتحادیه زرد المان ” 

اتحادیه ای از انجمن کنفدارسیون حمایت کرده که از حکومت اسرائیل در سرکوب غزه حمایت کرده حواستان باشد!

خلاصه کنم:

یاشار سهندی  همچنان فرار به جلو می کند و خط راستتش را با ادله بدتر از گناه توجیه می کند.او تایید می کند که این انجمن چند نفری که خود را کنفدارسیون نامیده نطفه اش در اتحادیه زرد حکومتی المان بسته شده و مدعی است که این انجمن لنینی است که سوار قطار حکومت المانست!

یاشار سهندی چیزی بجز پرتاب سنتی و “عبوس” ندارد به مخالفش پرتاب کند!

تردیدی نیست که این انجمن خودکمارده بخشی از تاریخ مردگان قبل از بدنیا امدن خواهد بود . نه از این جهت که ما بخیل هستیم و نمی توانیم عظمت تاریخی این رهبران را ببینیم و چشم نداریم! خیر!

چون طبقه کارگر ایران حتی در وضعیت کنونی زیر باز این رهبر سازیها نمی رود.تاریخ ایران اساسا نسبت به رهبران خودگمارده الرژی دارد!

با ماجرای حمایت مارکس از لبنکلن و قطار سواری لنین سرو ته این نمایشنامه مسخره را نمی شود هم اورد.

اینهم یک سوتی دیگر فرقه تقوائی و حامیانش که هر روز بیشتر به اخر کار می رسند .

منبع:

هیاهوی چپ سنتی، ترس از آینده(یاشار سهندی)

www.azadi-b.com/?p=42795

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate