چرا روسیه و چین در رای اخیر شورای امنیت برعلیه یمن رای ممتنع دادند؟

مقدمه:

چرا دنبال کردن دینامیزم روابط بین المللی در شرایط کنونی اینقدر اهمیت دارد؟ چرا بر خلاف مواضع گرایشات راستی که زور می زنند جنبش ازادیخواه در ایران را از دنیا جدا کنند چپ باید همچنان بر درک انترناسیونالیستی تکیه کند؟ چرا درک انترناسیونالیستی و طبقاتی در مبارزه برای آزادی و برابری مهمترین خصلت جنبش پیشروی طبقه کارگر ایران و جهان باید باشد و بدون این خصلت چرخه بدبختی و شکست  تنها در انتظار ماست؟

خوب اینها سوالات مهمی است که چپی که بخواهد سرمایه داری را سرنگون کند این روزها باید بهش بسیار بپردازد و هم در توسعه نظریات خود و هم در پراتیک سیاست هر روزه خود بر آن پای بفشارد درست بر خلاف گرایشات چپ چرواسرائیلی و جکتیون و مشابهینش یا سوسیال دموکراتهای تا دیروز توده ای و فدائی اکثریتی که در کمپ راست  شانس خود را جسته اند!

از این نکات بگذرم درست قبل از حمله نیروهای امریکا و انگلیس به یمن در شورای امنیت قطع نامه ای با شرکت ۱۱ کشور تصویب شد مبنی بر محکومیت یمن بخاطر ایجاد مشکل در رفت و امد کشتی های تجاری از تنگه باب المندب و دریای سرخ که در این نشست روسیه و چین رای ممتنع دادند در جالیکه می دانستند این قطع نامه زمینه “قانونی” برای حمله نظامی به یمن است. سوال اینست که چرا این دو حکومت مواضع این چنین گرفتند در حالیکه بسیاری از “محور مقاومتی ها” انتظار داشتند که این قطع نامه را روسیه و چین وتو کنند و بدجوری جاخوردند!

در این مقاله من تلاش خواهم کرد که در چند لایه به پاسخ این سوال نزدیک شوم:

(۱)پیش زمینه های تصویب این قطه نامه چه بود؟

در اخبار امده که این قطعنامه در ادامه یک جنگ و دعوا  نهائی شد که در ابتدا کمپ امریکا سعی داشت نام رژیم اسلامی را هم ذکر کنند و بعد روسیه و چین تلاش داشتند در قطعنامه  اهمیت ریشه این ماجرا که جنگ اسرائیل در غزه باشد هم در قطعنامه ذکر شود.

لذا این قطعنامه که تمرکزش فقط روی محکومیت یمن  استوار شده نتیجه این ضد و خوردهای زمینه ای باید تحلیل شود.و رای ممتنع روسیه و چین و وتو نکردن این قطعنامه در این کانتکس مورد بررسی قرار گیرد.

(۲)رابطه روسیه و چین در مورد بحران خاورمیانه و مسئله ترابری در دریای سرخ:

قبلا هم توضیح دادم(*) که حکومت روسیه و چین در مورد مئله خاورمیانه  با “محور مقاومت” همفکری ایدئولوژیک ندارند و کاملا عملگرا و تابع منافع گاها کوتاه مدت خود به رژیم اسلامی و متحدینش نگاه می کنند و لذا بسته به شرایط بین سازش با حکومتهای غرب و توان خود و اهمیت نگه داری رژیم اسلامی در کمپ خود انتخاب می کنند.

نمونه قیقاجهای لاوروف نشان می دهد که نظام سیاست خارجی روسیه همچنان  بر ساختار قطب بندی جدید جهان استوار نیست و نوعی حرکت الاکلنگی و نوسانی دارند با توجه به گرایشات پرقدرت پروغربی در حکومت روسیه .

در مورد چین هم با توجه به برخورد “اقتصادی” حکومت چین و اهمیت رفت و امد کشتی ها و کالاهای چینی از دریای سرخ که سهم بسیار بزرگی را از اقتصاد جهانی تشکیل می دهد چین دنبال سود خودش هست و درک استرتژیک سیاسی برایش عمده نیست.

در عین ابنکه رابطه حکومت یمن با چین خصوصا در دوران جنگ با عربستان بسیار نزدیک بوده و منبع مهم سلاحهای یمنی دولتهای چین و ایران بوده اند.

این واقعیتها را هم باید لحاظ کرد در تحلیل نهائی.

(۳)سود حکومتهای چین و روسیه به درگیر شدن نظامی حکومت امریکا و غرب در خاورمیانه:

بازی سیاست همواره یک شطرنح پیچیده بوده و هرگز اون نبرد حق و باطلی که ساده گرایان منجمله چپهای دچار توهمهای خود فکر کرده اند نیست.

اینکه حکومت روسیه و چین می دانستند که حکومت امریکا و انگلیس و تا حد کمتری کل غربیها بخواهند به یمن حمله کنند را باید فرض گرفت اما ایا این به ضرر روسیه و چین است؟

همانطور که در مقاله قبلیم گفتم اتفاقا این حمله احمقانه امریکا و انگلستان بسیار برای روسیه و چین فایده دارد .

این حمله علاوه بر مخارح کمرشکن نظامی حتی وقتی موشک پرانی است ، و از انجا که اینها توان حمله زمینی به یمن را ندارند  فقط و فقط باعث فرسایش این حکومتهای غربی می شود و انها را در لنجنزاری که خود ساخته اند فرد می برد.

لذا سود این ماجرا به مراتب برای اینها از هم اوائی تمام قد با “محور مقاومت” برتری دارد.

از این جهت من فکر می کنم که حکومتهای روسیه و چین بطور دانسته ای خواهان ازمان و درگیر کردن حکومت امریکا و غربیها در خاورمیانه هستند در حالیکه خواهان توفق کامل انها هم نیستند.

عین سیاستی که امریکا  غربیها در اوکرائین بکارگرفتند که هدفش از کار انداختن و فرسایش تدریجی روسیه در جنگ اوکرائین بود و این امریکائیها و انگلیسیها بودند که جنگ را به اوکرائین و زلنسکی دلقک تحمیل کردند و الانهم ظاهرا دارند دنبال چانشین برای زلنسکی می گردند تا قائله ختم شود قبل اینکه روسیه کل اوکرائین را ببلعد!

خلاصه کنم:

بررسی قدم به قدم تحولات منطقه و جهان که صحنه های تغییر نظم جهانی است اهمیت حیاتی دارد برای جنبشهای انقلابی منجمله در ایران.

درست بر خلاف درک راستها و پرواسرائلیها و پروغربیها که تلاششان اینست که هر چه ممکنست سمت مبارزات و افکار مردم را در حد “رژیم اسلامی” محدود کنند و با توسعه ناسیونالیزم بیضوی سعی کنند درک انترناسیونالیستی و طبقاتی را از اذهان جامعه پاک کنند.

نبرد بین قطبهای ارتجاعی امپریالیستی غرب با قطب روسیه-چین محتوی مرکزی تحولات کیفی این دوران است.

آیا روسیه و چین می توانند اینجوری به بند بازی ادامه دهند؟ ایا واقعا کنار خیابان ایستادن در جنگ خاورمیانه بسود انهاست؟ 

من فکر می کنم طی زمان اینها مجبورند بپذیرند که در نبرد خاورمیانه و اروپا و اسیا یک سنگر هست و نمی شود دوپهلوبازی کرد. لذا این داستان سر داز دارد!

مبارزات ازادیخواهانه و ضد سرمایه داری بدون درک این تحولات ممکن نیست و با هر بهانه نمی شود از تحلیل و اموزش جامعه در این موضوعات شانه خالی کرد.

در موضوع دینامیزم نبرد قدرت جهانی در منطقه خاورمیانه شطرنجی که قطبهای غرب با روسیه و چین انجام می دهند بسیار پیچیده و چند بعدی است و باید بدقت تحلیل شود.

به امید اینکه جنبش رادیکال ازادی و برابری در ایران هم با درک این جهان در حال تغییر جایگاه جهانی و منطقه ای خود را بشناسد و در بند دعوا بین تشکیل سندیکا یا مجمع عمومی یا افزایش چندرغاز حق بازنشستگی نماند.

شهر را می برند طرف دنبال کلاهش می دود!باز بفرمایند “نه غزه نه لبنان ، جانم فدای ایران”!(شعاری بیضوی و احمقانه)!

منبع دیگر:

ادامه داستان شارلاتانیزم لاوروف وزیر خارجه پوتین

www.azadi-b.com/?p=40515

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate