مرگ کربلائی ابتهاج و قطب بندی سیاسی و فرهنگی قابل انتظار

«امیدوارم از من به این‌(یاد کنند) که هرچی می‌گفت با صداقت گفت و باور داشت”(هوشنگ ابتهاج).

خبر وفات کربلائی ابتهاج که شور حسینی داشت و اهل فرهنگ شرقی ایرونی بود و دلش لک زده بود برای درخت خانه اش و “رهبر خامنه ای”خیلی کشته مرده اش بود و رفیق خزینه توده ایها و جز بخشی از حامیان خمینی که اون اول قیام ۵۷ در خایه مالی از خمینی ضد امپریالیست مسابقه داشتند و شکستن قلمها را توسط خمینی و اراذل حزب الهی “مبارزه ضد امپریالیستی می نامیدند و طی این ۴۰ ساله هم “عارفانه ” و “رندانه” بسان حافظ و مولوی زیر سایه حکومت اسلامی سعی صفا و مروه بین داخل و خارج نمودند و از اینجور سوابق ….یک مقداری ما را یاد زمانی انداخت که شجریان ریق فانی را وداع فرموده بود که البه از همان نوع بود که اذانش قلب رهبر شیعیان جهان را مملو از ملوکت می کرد که همانزمان هم از این “درگیریها” بین جامعه ایرونی و خارج ایرونی بود که من خوشامد گفتم و از اینجور چیزها!

جامعه ایرونی “شوربختانه”به یمن دوران دیکتاتوری که زیر سایه پهلوی و خمینی چیها ، اساسا مانع از این شده که بلوغ فکری در فرهنگ و سیاست حادث شود و بیشتر ،عقب ماندگی  یا شیرین عقلی کهن سالی بطور ارثی  در ان دست بدست می گردد ، شاعرش خیلی زور می زند می شود شهریار و غزلسرای حافظ بیانش کربلائی ابتهاج!

اینکه چه شد که این جامعه یک شاملوئی از خود ارائه داد است که باید محققان جمع شوند و تحقیق کنند وگرنه “طبیعی جامعه اسلام زده و دیکتاتوری خیلی جلو بیاید می شود سیاوش کسرائی با “ارش کمانگیرش” یا کربلائی ابتهاج! باور بفرمائید “بیله دیگ بیله چغندر” ! اینست که باید بساط دیکتاتوری برچیده شود اینست می گوئیم دیکتاتوری بد است! 

دیکتاتوری ادمها را دچار گوتولگی و گنگی می کند و روشنفکر دوران گوتولگی هم کوتوله است اخر!

می گویند گربلائی ابتهاج توده ای نبوده قسم می خورند اینکه ایشان رسما کارت عضویت این حزب حامی امام را در جیب داشت یا فقط مثل بسیاری دیگر مثلا به اذین “کنار حزب توده” ایستاده بود ، من وامی گذارم به محققین تا بعدها در این باب بنویسند اما انچه مسلم است کربلائی همانطور که خودش می خواست”صادقانه” و ذاتا توده ای هفت رنگی بود و لذا خیلی اصرار داشت ما او را “صادق بدانیم”!

کربلائی ابتهاج در دوران پهلوی هم با حمایت دفتر فرح پهلوی به دستگاه “هنری” پهلوی متصل بود و اونجا هم برای خودش “کربلائی پهلوی بود” و در “سایه” پهلوی و بعدها در “سایه خمینیزم” همینجوری غم ارغوان خورد و تلویزیون تماشا کرد و چائی برای خودش ریخت تا اینکه “منزل” رفت المان و بعدش او در فاز ییلاق و قشلاق بین المان و میهن اسلامی و روضه خانی “شاعرانه” به همان جا رفت که شجریانها!

اما بامزه تر این دعوائیست که حامیان عاشق شعر او در فیسبوک با ادمهای عاقلتر راه انداخته اند و یقه می گیرند و فحش نثار می کنند به امثال من که “احترام به کربلائی نمی گذاریم او را خایه مال حکومتها صدا می زنیم”! 

الان در فیسبوک محشریست و من خوشحالم که ادمهای عاقل کم نیستند که در همین فضای محدود و بدون داشتن بلند گوهای ارتباطی ، بالاخره مخالفان “در سایه زندگی کردن” و هم زیر سایه اسلامیها “عارفانه “زیستن و “رندانه ادای مخالفت در اوردن به زیر اخیه نقد کشیده شده و خواهد شد.

هوشنگ ابتهاج از ماها خواست که او را در راه زندگیش “صادق بدانیم” ما هم او را کنار “صادقانی مثل هیتلر و خمینی و ممد رضا پهلوی و بقیه صادق ها بایگانی می کنیم که کسی شاید در “صداقت اونها” شک نکند و ادمهای عاقل اساسا از در ناصادقی با کسی دعوا ندارند و فرض می گیرند که کیانوریها و طبریها و تمامی طویله توده ای اسلامی در بطن صداقتشان به فرهنگ و سیاست اون مملکت مظلوم خرابیدند! بجای اینکه راه بگشایند ، تلاش کردند که بین “فرهنگ اصیل ایرونی ” یک سوسیالیزمی بسازند که یک پایش توی گند کمونیزم روسی بود و یک پایش توی تاریخ اسلام می گشت تا نوع اسلام انقلابی بیابد و عقب مانده تر ها را از سر اسلام به سرزمین سوسیالیزم ره بگشاید.

نه تصویر شاهرانه و نه مهارت در بکارگیزی کلمات فارسی ، هیچ “هنری” در این سطح نمی تواند مضمون بیانی و فرهنگی و پیام سیاسی که یک روشنفکر دارد مخفی کند.”سایه”  و امثال او را  ادمهای عاقل از سر فضا سازی گفتمانی که ساخته اند ، نقد می کنند و اون “جامیان “منگول “سایه” که تلاش دارند بین زبان شعری او و سیاستش مرزی بکشند و موکل ابله او شده اند بدانند ما محکم ایستاده ایم  و همانطور که تکلیف فلان فوتبالیست ماهر حامی خامنه ای را دستش می گذاریم بسراغ “سایه” می رویم!

هنوز بسیاری توده ایست دیگر زنده اند که باید صبورانه نقد شوند و افشا و دقیقا از سر عقلانیت و درک مدرن و انسانگرای نوع دیگری از سوسیالیزم که شرقی گری و غربی گری بر نمی تابد و در عشق به توده ها به دام عقب ماندگی توده ها نمی افتد.

اینست که من تکرار می کنم که مرگ کربلائی ابتهاج که عمری در سایه قدرت زیست و عمرش را سر ماست مالی توده ایستی تلف کرد و معلوم نیست چند نسل دیگر باید تاوان “فرهنگ سازی “امثال او را بدهند ، فرصتی است تا یکبار دیگر تکلیف توده ایزم مشخص شود و با تلاش ادمهای عاقل بالاخره این ننگ در فرهنگ ایرونی پاک شود.

همین مختصر گافی است و روایت امثال من تا زمانش برسد و صدایمان را بخش بزرگتر جامعه در ایران بشنود و تصمیم بگیرد ما تا انروز هم صبر نمی کنیم زبان سکوت پیشه نمی کنیم چرا که در مقابل ایندگان مسئولیم.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate