انقلاب در ایران بر متن یک تاریخ جهانی    

بکار بردن اصطلاح «انقلاب جهانی در ایران» اگر عنوانی دقیق نباشد؛ اما انقلاب در ایران بنمایندگی از جامعه جهانی میتواند بیانگر واقعیاتی باشد که لازم است در حد اشاره آنها را برشمرد. حتما ملی گراها که فی الحال این انقلاب را «ملی» فرض گرفته اند از بزرگنمایی کردن پیوستگی وقایع و کنشهای متقابل انقلاب زن-زندگی-آزادی با جامعه جهانی چه در جهت مثبت، چه در جهت منفی، خواهند رنجید. اما واقعیت این است که «ملی» نامیدن این انقلاب که فی الحال علیه ارزشها و میراث ملی/ایرانی، خود را عرضه و معرفی کرده است؛ به هدف ملی کردن آن، و حاکم کردن ارزشهای سیاسی ناسیونالیستی بر آن است. اگرچه در یک نگاه سطحی و ژورنالیستی این انقلاب «مردم ایران» است؛ چون در چهاردیواری مرزهای ایران، و با حمایت ایرانیان بیرون رخ می دهد؛ درواقع راست سیاسی ایرانی و جهانی عالمانه و هدفمندانه این انقلاب را «انقلاب ملی» تبلیغ می کنند تا واقعیات مهمی را با آن بپوشانند. آن واقعیت مهم حضور «بیگانگان» در شکل دهی بتاریخ «ملی» است که باعث وحشت ملی گراهاست. اگر نگاه علمی و منطقی باشد این انقلاب را در تقاطع مسیرهای مختلف سیاسی-اقتصادی-اجتماعی-وتکنولوژی جهان امروز می یابیم. یک مسیر بحران اقتصادی سرمایه داریست؛ مسیر دیگر بحران سیاسی سیستم سرمایه داریست؛ یک مسیر میدانداری و تاخت و تاز فاشیسم اسلامی است؛ و مسیری دیگر بحرانهای متعدد جهانی و ناتوانی سیستم سرمایه از حل آنها؛ و همرسی همه اینها در متن جامعه امروز بشری. جامعه ای که نسلی از بشریت به صحنه آمده است که بی حقوقی و فقر و سرکوب را تحمل نمی کند و برای مبارزه از ارتشی جهانی برخوردار است. انقلاب زن-زندگی -آزادی در چنین دوره ای به میدان آمده است. این انقلابی است که اگرچه در یک جامعه معین صورت می پذیرد؛ اما در عین حال پاسخ و جوابی است به بن بست ها و معضلات جهانی. مساله فقط از جهان تاثیر پذیرفتن و بر جهان تاثیر گذاردن نیست؛ این انقلاب در متن اجتماع جهانی و در جواب به لاینحلهای سیاسی آن، و از طرف جامعه تحت انقیاد بازار جهانی است. در لحظه برخورد مسیرهای متعدد اجتماعی-سیاسی جهانی است که انقلاب در یک جامعه معین صورت می پذیرد؛ تا بستری تازه بسازد که در آن تناقضات جواب نگرفته سیستم جهانی را پاسخ بدهد. برای شناخت چنین مسیرهایی و لحظه برخوردشان بهم در یک تقاطع اجتماعی با خصلتهای معین و فراکشوری ان باید به دانش دیالکتیک مسلح بود. علوم سیاست و اقتصاد و جامعه شناسی و تاریخ و مردم شناسی بتنهایی قادر به درک صحیح این تحول نیستند؛ علوم مختلف فقط با هم میتوانند علت وقوع انقلاب در یک زمان-جهانی، یعنی در یک موقعیت زمانی که فقط ناشی از فرتوتی حکومت فاشیسم اسلامی نیست، بلکه همچنین موقعیتهای جهانی دولتها و اقتصادها و تضادهای غیرقابل پوشش جوامع و مردمانش با روکش سیاسی گوناگون و سیستم بازارواحدش را بعنوان خصیصه با خود دارد.   

           جنبش اسلام سیاسی مخلوق خود دول غربی بود برای ایجاد کمربند سبز بدور خاورمیانه زرخیز برای جلوگیری از غلطیدن بدامن بلوک «کمونیستی». با فروپاشی شوروی، جنبش اسلام سیاسی از بورس و کارکرد ضد کمونیستی افتاد و به فاز ضد غربی شیفت کرد، ،و به معضلی برای دنیا تبدیل شد. انقلاب زن-زندگی-ازادی علیه این جنبش فاشیستی جهانی برهبری حکومت اسلامی در ایران است؛ اگر مورد حمایت جهانی است چون سیر تکامل تاریخ بشر در نقطه طرد و نفی این جنبش ارتجاعی ضد زن و ضد آزادی و ضد زندگی است. بشریت دیگر طاقت تحمل داعش شیعه و داعش سنی و شریعت کثیف ضد انسانی اسلام را ندارد. صدای این انقلاب که حقوق بشر؛ حقوق انسان؛ حقوق زن؛ و حقوق کودک است، همه جهانی هستند و لذا موجب پژواک جهانی شده است؛ تا تقسیم حقوق بشر به نسبت فرهنگها و ادیان و کشورها را نفی کند و این لکه ننگ بر دامن سیاست جهانی را بروبد. همانطور که انقلاب استقلال ایالات متحده، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب اکتبر در روسیه، هر کدام به شیوه خود پرچمدار حقوق مردمان و طلیعه دار راهی نو در سیاست و حکمرانی و سیستم اجتماعی-اقتصادی بودند؛ انقلاب زن-زندگی-آزادی هم پرچمدار شیوه ای تازه از ارج نهادن به آزادی و زندگی و برابری در سطح جهان قرن بیست و یکم است. تاریخ قرن بیست شاهد جنگهای استقلال برای رهایی «ملتها» از کنترل استعمار بود؛ شاهد جنگهای چریکی علیه حکومتهای سرمایه داری برای رسیدن به درجه بالاتری از عدالت برای زحمتکشان بود؛ شاهد مبارزه صنفی و سندیکایی طبقه کارگر در کشورهای صنعتی بود؛ و شاهد پروژه های اصلاحی از بالا برای قابل تحمل کردن سیستم سرمایه داری و روکش دموکراسی آن بود. قرن بیست را بشریت با خونهای بسیار و زخمهای ماندگار گذراند، اما هنوز به زندگی و برابری و آزادی نرسید. انقلاب زن-زندگی-آزادی در صورت داشتن یک رهبری کمونیستی، پرچمدار یک دور جدید از تاریخ بشر، برای رسیدن به یک جامعه انسانی است.   

             این انقلاب همچنین جوابی است به «پایان تاریخ» ارتجاع بین المللی. انقلاب به معنای تغییر جهان کهنه و برپایی جامعه ای نو و درخور انسان امروز، با فروپاشی شوروی مورد حمله همه جانبه ارتجاع سیاسی-اجتماعی جهانی قرار گرفت. پایان تاریخ را در بوق کردند که بگویند تغییرات رادیکال ناممکن است؛ و اگر تغییری نیاز باشد اصلاحاتی است که خود دولتها از بالا بآن خواهند پرداخت. گویا بازار آزاد سرمایه داری و برآورد همه چیز، و در راس آنها خود انسان، با معیار سود و رشد اقتصادی تمام آن چیزی است که بشریت را و تمدن را تعریف می کند. مارکسیسم بعنوان فلسفه تغییر جهان و منادی انقلاب مورد تعرض قرار گرفت و به فلسفه تفسیر جهان بدل شد؛ طبقه کارگر به صنف تبدیل شد و فقر و فلاکت و بحرانهای پی در پی نظام جهانی تحت مدیریت سرمایه داری، واقعیات روتین و نرمالیزه شدند.   

             تواریخ ملی-کشوری هر کدام به زبان محلی-ملی خود، هرچه توانستند تحریف کردند و نوشتند، که گویا سرنوشت بشر در چهارچوب مرزها و توسط سران دولتهای ملی تعیین میشود؛ و اگر مردم شانس داشته باشند و با دموکراسی همراه باشند، میتوانند با رای دادن سرنوشت خود را تعیین کنند. گویا رفاه و خوشبختی و امنیت و آینده هر ملتی بسته به ذخایرکشور و اراده بزرگان قوم دارد. گویا دین و مذهب و دخالت مسلحانه آنها در جامعه، میراث تاریخی-فرهنگی بشر است و اگر این جریانات و حکومتهای دینی بنیادگرا سر سازش و همکاری با جهان داشته باشند، همه چیز حل و بشریت میتواند به آنچه دار بنازد. 

          اگرچه تاریخ بشر هیچوقت بتمامی در یک محدوده جغرافیایی و اجتماعی شکل نگرفته و همواره متاثر و موثر از سیاست و اقتصاد خارج از قلمروهای جمعیتی و تمدنی و سیاسی معینی بوده است؛ اما امروز اگرنه بتمامی، در ابعادی وسیع در بستر جهانی حرکت می کند و علی رغم تمام سطوح ملی و کشوریش، در متن و سیستمی جهانی تعین می یابد. سوال این استکه این جهانی شدن تاریخ چگونه انقلاب زن-زندگی-آزادی را تعریف می کند؟ {اینجا تعریف بمعنی توضییح دادن و تفسیر کردن مد نظرم نیست؛ فعل و انفعال و کنش و واکنش این انقلاب در متن تاریخ جهانی مورد نظر است.} خود شعار زن-زندگی-آزادی برخاسته از مبارزه زنان (واگر بخواهیم دقیق باشیم در واقع دختران) در جامعه کردستان علیه دولت فاشیست ترکیه، در دو دهه اول قرن بیست یکم است. مبارزه دختران و جوانان کردستان با یک نیروی فوق ارتجاعی و تماما فاشیستی بنام داعش که توسط چندین دولت بزرگ در جهان از نظر مالی و تسلیحاتی و لجستیکی و معنوی تغذیه میشد، -که خود کتابی دیگر از تاریخ جهانی است- گام دیگر در فراگیری این شعار بود. ورود این شعار به ایران اگرچه از طریق مخالفین کرد زبان حکومت اسلامی صورت پذیرفته است، اما بخاطر مبارزه و خون دادن دختران و زنان جامعه ایران با یک حکومت داعشی-فاشیستی دیگر، یعنی جمهوری اسلامی، برای حق زندگی و کسب آزادی اهمیت سراسری یافت. این شعار با تاکید بر وجه زندگی طلبی و ازادیخواهیش توانست مرزهای ملی کشورها را بشکند و مورد توجه و حمایت جامعه جهانی قرار بگیرد. ابتدا در افغانستان و کردستان عراق، سپس در کردستان سوریه، و بعد در سودان و مصر مورد حمایت قرار گرفت. اما بدلیل حضور ایرانیان معترض و فعالین سیاسی و حقوق بشری در کشورهای غربی بازتاب و بازخورد این شعار توانست به مراکز دولتی و نهادهای بین المللی راه یابد، و نه فقط همبستگی شخصیتهای مختلف را موجب شود بلکه تبدیل به صدای جهان متمدن علیه ارتجاع اسلام-سیاسی گردد.     

             در بعد حاکمان جهان؛ انتظار اینکه دولتهای قدرتمند و صاحب نفوذ فقط تماشاگر انقلاب زن-زندگی-آزادی باشند و برخوردشان خنثا باشد؛ واقعی نیست. دولتهای قدرتمند و دولتهای منطقه و دولتهای وابسته به تجارت با ایران، حتما بدنبال حفظ منافع خود پنهان و آشکار دخالت خواهند کرد. سوال این است چگونه میتوان این دخالتها را هدایت کرد و از دخالتهای منفی جلوگیری کرد و از انقلاب در قبال سیستم جهانی محافظت کرد. پیش از آنکه انقلاب در ایران نمود یابد، جامعه حکومتی جهانی با حکومت اسلامی و اقمارش در رابطه ای پر تنش بودند. کارشکنی حکومت اسلامی در ماجرای برجام و بازی دادن دولتهای غربی بر سر آن، و دخالت و شرکت غیر مستقیم در جنگ اوکرایین، روانه کردن تروریستهایی مانند اسدالله اسدی به اروپا، و حمایت از حزب الله و غیره، فقط نمونه های اخیر این تنش هستند. وقتی جرقه انقلاب در بیست و پنجم شهریور زده شد؛ ظرف چند ماه اتحادیه اروپا صدوهشتاد درجه نظرش در مورد سپاه پاسداران تغییر کرد: بهانه قرار دادن سپاه در لیست تروریستی، شرکت پهپادهای سپاه در جنگ دراکرایین بنفع روسیه تجاوزگر بود؛ اما علت اصلی، انقلاب در ایران و عدم لزوم باج دهی به جنبش تروریستی اسلام-سیاسی بود. پارلمان اروپا روز چهارشنبه بیست و هشتم دیماه با پانصد و نودو هشت رای موافق نه رای مخالف و سی و یک رای ممتنع سپاه پاسداران را در لیست تروریستی قرار داد.  

             انقلاب زن-زندگی-ازادی تاثیرات قابل توجهی تاکنون در محافل سیاسی بین المللی داشته است. از یک طرف مردمان شهرهایی که تجمعات و راهپیمایی ایرانیان را دیدند حمایت خود را بدرجات مختلفی ابراز داشته اند؛ از طرف دیگر سیاسیون در مواجهه با حکومت اسلامی به موضع متفاوتی از ماقبل انقلاب رسیدند. مانند لاینحل گذاشتن برجام، بیرون انداختن جمهوری اسلامی از کمیسیون مقام زن سازمان ملل، و تروریستی شناختن سپاه توسط اتحادیه اروپا. بعلاوه حمایت مالی از بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی تا فشار و تحریمهای سیاسی و اقتصادی به سران حکومت اسلامی؛ تا احتمال بستن مراکز متعدد فعالیت سپاه در لباس مساجد و مراکز مذهبی و فرهنگی و تعلیمی و غیره. {هم اکنون ما جمعی ۷۵ نفره از ساکنان ونکوور در حال کشمکش با پلیس و دولت بریتیش کلمبیا هستیم بر سر بستن مرکز الغدیر وابسته به حکومت ننگین اسلامی.} جامعه جهانی صدای انقلاب مردم علیه جمهوری اسلامی را شنیده است و بنوعی در حال تجزیه و تحلیل روندهای پیش رو است؛ اما جمهوری اسلامی نوعی ازحکومت ضد غربی است که نه فقط در ایران بلکه در هفت/هشت کشور اسلام زده حاکم است، لذا دولتهای غربی بشدت محافظه کارانه برخورد می کنند. اغلب این جمهوریهای اسلامی، مورد تایید و حمایت دولتهای جهان هستند چون ثروت و نفوذ دارند؛ با این وجود مردم منطقه و جهان آنها را بعنوان حکومتهای نرمال و بادوام نمی شناسند. از طرف دیگر انقلاب زن-زندگی-ازادی نماینده خواستها و مطالباتی با ارزشهای جهانشمول و میتوان ادعا کرد، چند میلیارد مردم جهان است. غرب و دولتهای مختلف نمی توانند بی تفاوت بمانند در قبال آینده سیستم بازار و روپوش دموکراسی آن. پس یک تغییر رژیم، در همان حد و حدودی که راست پروغرب مد نظر دارد، مورد پسند جامعه دولتهای جهان است. حال انکه این ارزشهای جهانی مورد تایید جامعه مردمی و نهادهای مدنی-مدرن و بشر دوست جهان است. بنابراین «انقلاب ملی» خواندن ان ناشی از کم دانشی و بی اطلاعی از سیر جهانی وقایع و بازتاب و بازخورد المانهای داخلی و خارجی نیست؛ بلکه تلاشی آگاهانه از سوی دولتهای سرمایه داری چه جهانی-چه منطقه ای برای ساخت و پاخت با راست ایرانی در جابجایی قدرت است. لذا سعی این دولتها محدود کردن بازتاب جهانی این انقلاب، تضعیف حمایت جهانی گرفتن برای این انقلاب، و در نهایت محدود کردن آن به مردم ایران است. تبلیغات وسیع میدیای راست در فغان برای وطن و میهن، و تداعی این انقلاب با «نجات ایران از دست بیگانگان» در این راستا قرار دارد. ایرانیانی که از راست حمایت میکنند، هم فریب ایدیولوژي ناسیونالیسم و تبلیغات سیستم جهانی را خورده اند، و هم زیر تاثیر نوستالژی دوران ترقی و رو-به-پیش پهلوی در مقایسه با دوران تحجر و فلاکت و جنایت حکومت اسلامی قرار دارند.       

              بنظر من دورنمای پیروزی راست ضعیف است. آلترناتیو راست در تشبث به جامعه جهانی وانمود می کنند که گویا یک نظم و امنیت، همراه با ارزشهای سرمایه داری با کارکرد موفق، وجود دارد که مردم جهان از آن بهره مندند؛ انقلاب «ملی» در ایران برای کنار گذاشتن حکومت نامتعارف اسلامی و ایجاد یک دموکراسی متعارف همانند سایر کشورهای جهان است. آنها فریبکارانه پنهان می کنند که فقط یک بخش حداقلی از جهان در وضعیت قابل تحملی بسر می برند، و در واقع جهان در بحران سرمایه داری گرفتار و بدنبال راه حل است. اکثریت مردم جهان یک زندگی عادی و مطلوب را ندارند؛ سرمایه داری بعنوان سیستم پایه جامعه، و دموکراسی بعنوان مدیریت جامعه، در یک مقیاس وسیع هر دو در حضیض ذلت بسر می برند. جامعه ایران که فی الحال دارای زخمهای متعدد تاریخی است و یک صد سال دیکتاتوری در دوره معاصر، آن را دچار انواع و اقسام مصایب و ناملایمات و فلاکتها کرده است با آلترناتیو راست قابل تیمار نیست. در یک تحلیل پایه ای تر، این بحران سرمایه داری جهانی بود که منجر به شکست دولتهای ملی در دنیای اسلامزده شد و به تولد حکومتهای اسلامی و تروریسم اسلامی و سرانجام فاشیسم اسلامی منتهی شد. اکنون نه فقط بحران سرمایه داری حل نشده است، بلکه دموکراسی نوع پهلوی که بار دیگر مدعی قدرت دولتی است، از عقب ماندگی سیاسی و مذهب زده گی و تحجر گرایی عصر مردسالاری و تاریخ زده گی تا گذشته پرستی و دیکتاتور منشی و فردمحوری و خاک پرستی رنج می برد. توهینهای جنسی (ارسال عکس آلت تناسلی) به خاله نیکا شاکرمی (آتش) ، تا تهدید آذر ماجدی کمونیست به کوره های آدم سوزی، تا تهدید فرشته قاضی و دو کودکش به مرگ، بخاطر مخالفت با دادن وکالت به رضا پهلوی، نمونه هایی است که ثابت می کند عناصر «لباس شخصی و آتش به اختیار» خاک پرست ادامه دهنده راه خدا پرستان بوده و خواهند بود. این خاکپرستان دو هفته پیش اسم صلیب شکسته شان «فرشگرد» را به حزب ایران نوین تغییر دادند. فرشگرد به معنای «بازخواست»، اسم رمز انتقام از انقلابیون سال ،۵۷ بود. کمااینکه «ققنوس» نماد نوزایی و خودسازی و در واقع بازگشت به دوران ایران باستان و اساطیر آن بود؛ چیزی همردیف با بنیادگرایی دینی مسلمانان. نتیجه اینکه این آلترناتیو برابری طلب، پاسخگو، مدرن، و آزادی خواه نیست؛ پس احتمال موفقیتش پایین است.

             توجه دولتهای جهان و اقدامات حساب شده و کندشان نشان از نخواستن حکومت اسلامی «فقط» در ایران، و تن دادنشان به یک انقلاب محدود سیاسی است. کمونیستها نباید با چپ-روی باعث ترس و نگرانی راستها و جامعه دول جهانی بشوند. تاثیر این انقلاب بر روندها و سیاستها و اقتصاد و امنیت جهانی از یک سو، و بازخورد آن در شکل فشار سیاسی و تحریم اقتصادی و بایکوت نظامی و غیره علیه جمهوری اسلامی، ثابت می کند که دوره محدود نگاه داشتن تحولات به محدوده مرزهای ملی (ترس از نفوذ این انقلاب به کشورهای همجوار حتما دغدغه منطقی دولتهای جهان است) بسر رسیده است (این را بیش از هرکس سازمانهای جاسوسی-امنیتی-فکری دولتها می دانند).       

             در سطح رقابت میان سرمایه داران مسلمان ضد غربی، و سرمایه داران پروغرب ملی گرا، منادیان و مبلغان «انقلاب ملی» شدن این انقلاب، در مواجهه و مخالفت با «انقلاب اسلامی»، که خود در اساس یک جعل تاریخی بزرگ در تاریخ سیاسی ایران بود؛ صورت می گیرد. ملیگراها علی رغم روند واقعی و عینی رویدادها و تحرک جنبشهای اجتماعی در جامعه، تلقی و مطلوبشان این است که مردم برای «آزادی و آبادی ایران»، علیه حکومت اسلامی بپا خاسته اند چون جمهوری اسلامی، ایران را فروخته به بیگانگان و آنچه را باقی مانده است به ویرانه تبدیل کرده است. حال آنکه، شعار رهبری کننده این انقلاب زن-زندگی-آزادی، تماما در رسای حقوق و زندگی مدنی و انسانی است و در آن خبری از خاک پرستی، ستیز با کشورهای دنیا، و مردمان «غیر ایرانی» نیست. هم جایزه دادنها هم تحریمهای سیاسی و مالی و اقتصادی، در خدمت سیاست ایزوله کردن و مهار کردن این حکومت هار اسلامی، و در جهت پاسخ به افکار عمومی جهانی و بخصوص افکار عمومی شهروندان کشورهای غربی است. بنابراین دولتهای جهان نمی توانند همانند دوران انقلابات مخملی و رژیم چنج، له و علیه دولتهای این و آن کشور وارد عمل شوند.

           میدیای رسمی و دولتی، و مهمتر سوشیال میدیا، نقشی بزرگ در چند و چون این انقلاب داشته و خواهند داشت؛ هرچند تعیین حدود و عمق این تاثیرات نیاز به یک تحقق مفصل دارد. پدیده میدیای اجتماعی که در تحولات «بهار عربی» نقش چشمگیری داشت، امروز وظیفه سنگین تری در این انقلاب بعهده گرفته است. اگرچه میدیای رسمی در خدمت سیستم و آلترناتیو راست است؛ اما یک ارتش سایبری بزرگ هم در کار خنثا کردن نقش صدها هزار فعال سوشیال میدیا و علیه انقلاب در تلاش هستند. از حمایت و نقش آفرینی مثبت میدیای جهانی میتوان به مجله شارلی عبدو اشاره کرد که با کاریکاتورهایش از خامنه ای و آیت الله ها، بنوعی حمایت خود را از انقلاب اعلام داشت. نهادهای بین المللی با اهدا جوایزشان، برای نمونه جایزه سیمون دبوار در پشتیبانی از زن-زندگی-ازادی به زنان ایران، و جایزه «ارزش شجاعت» دولت ایتالیا به گوهر عشقی ووو از این انقلاب حمایت کرد. بعلاوه یکی از معانی تحریمات گسترده مقامات سرکوبگر حکومت اسلامی توسط اتحادیه اروپا بستن سوراخ موشهایی بود که این مقامات درفکر فرار به آنها بودند. تعطیلی مذاکرات هسته ای به خاطر سرکوب وحشیانه مخالفین و ارسال پهپادهای سپاه برای جنگ در اکرایین موجب ایزوله شدن جهانی حکومت اسلامی شده که به مردم این اعتماد و اطمینان را می دهد که این حکومت فاشیستی تنهاست و لذا بزیر کشیدنش ممکن و میسر است. مورد دیگر،عدم استرداد اسدالله اسدی توسط دولت بلژیک بخاطر شروع انقلاب در ایران و عدم لزوم باج-دهی به حکومت اسلامی بود. ده ها عضو سپاه پاسداران و قوه قضاییه و مقامات جمهوری اسلامی در لیست سیاه اتحادیه اروپا و دیگر کشورهای غربی قرار گرفتند. این نه بخاطر حمایت مستقیم این دولتها از انقلاب در ایران، اما در عمل اثبات همبستگی جهانی یا توافق جهانی است؛ همچنین گویای رابطه بقای فاشیسم اسلامی با امنیت جهانی است. حسین سلامی به «یک جنگ جهانی» و رییسی به «جنگ احزاب» علیه حکومت اسلامی اشاره کردند، تا نخواستن جهانی حکومت اسلامی را تایید کنند. ده ها دلیل امنیتی و سیاسی و غیره همانند طرح ترور مخالفین در اروپا و … باعث دوری اروپا و قبل از اروپا، کانادا و ایالات متحده، از حکومت اسلامی گردیده است. این وضعیت است که جریان راست پروغرب را واداشت تا بفکر مذاکره بر سر آینده روابط با این دولتها و کسب حمایت آنها بنام وکالت از طرف «ملت» ایران بیفتد. مذاکره ای که خود منتج از انقلاب است، و نه تعیین کننده نتیجه آن. 

            جهانی شدن تاریخ، نه یک نمونه و نه یک ایده و نه یک آرزو است؛ واقعیتی قابل اندازه گیری و محاسبه است که فعلا در جهت حفظ سیستم سرمایه داری عمل می کند، اما میتواند بخدمت بشریت و یک جامعه انسانی و صلح و امنیت و رشد جهانی درآید. انقلاب زن-زندگی-آزادی میتواند انقلابی در خدمت کل بشریت باشد. اگر کمبود آب و آلودگی هوا معضلاتی جهانیند؛ اگر نرخ نان و سوخت جهانیند؛ اگر میدیا از انحصار تحریفات و تفاسیر دولتی و مهندسی شده خارج شده؛ اگر شیوع و پیشگیری و درمان بیماریها جهانی اند؛ اگر تروریسم اسلامی و دولتی جهانی هستند؛ فرهنگ نسل جوان از لباس و موسیقی و زبان و انتظارش جهانی هستند؛ بشریت با یک درد مشترک و منافعی مشترک و دورنمای راه حلهای مشترک روبروست؛ اگر لوازم منزل و خوارک مردم تولید جهانی است؛ اگر حمله روسیه به اکرایین باعث افزایش نرخ در کل جهان میشود؛ اگر انقلاب زن-زندگی-آزادی درد و غم مشترک بشریت امروز را فریاد کرده است؛ پس سیر تاریخ «ملی» در بعد کشوری تضعیف شده است و روند تاریخ در یک همبستگی جهانی هردم برجسته تر می گردد.تاریخ جهانی هم بصورت سیستماتیک، بخاطر سیستم جهانی سرمایه، و هم بصورت اجتماعی، بخاطر ارتباطات نامحدود بشر امروز؛ هم بدلیل روابط ناگزیر سیاسی و ضرورتهایی که منجر به نهادهای متعدد بین المللی شده است؛  و هم بخاطر همسرنوشتی کل بشر و خودآگاهی بشر امروز به تشریک مساعی و همراهی و همکاری جهانی برای تضمین تداوم همزیستی مسالمت آمیز جهانی در جریان است. اگر تاکنون آنچه که لمپنها و اوباش را به راس دولتهای جهان می راند، سیستم بی پرنسیپ بازار آزاد و بحرانهای پی درپی آن است؛ {تورم یکی از علایم اصلی عدم کارکرد سیستم سرمایه داری و نظام بازار آزاد است که باعث به دولت رسیدن نیولیبرالیسم سیاسی شد.} از امروز از سر ناچاری هم شده، برای پاسخ دادن به بحرانهای متعدد و همزمان، جریانات انسان گرا و آزادی خواه بسمت قدرت اجرایی حرکت خواهند کرد. سرنوشت بشر در بعدی جهانی در سیر و سفر است و ناکامیها و موفقیتهایش ابعادی جهانی بخود گرفته اند؛ مقاومت دولتهای ملی و مرتجعین خاک و خدا پرست دست اندازهایی هستند که این حرکت را کند می کنند اما متوقف نمی توانند بکنند. جهان محتاج و نیازمند حکومت انسانی است.

             تنها انقلاب زن-زندگی-آزادی نیست که از حمایت یک قطب بین المللی آزادی خواه و برابری طلب و مدنیت و انسانیت بهره مند است؛ قطب ارتجاع بین الملل هم حامی جمهوری اسلامی است. موضوع تنها حمایت دولت فاشیست پوتین، دولت استبدادی چین، دولت وحشی ارسد، و دولت بی پرنسیپ ونزویلا نیست؛ دولتهای غربی برهبری احزاب سنتی-مرتجع-راست و ضد آزادی خواهی و بشدت منفعت طلب هم، آشکار و پنهان از این حکومت حمایت کرده اند. نمونه های متعددی را میتوان برشمرد، از توافق و پرداخت مبالغ هنگفت دولت امریکا برهبری حزب دموکرات و اوباما، تا فروش انواع و اقسام سلاحهای ضد شورش دولتهای انگلیس و آلمان، تا موفقیتهای سیاسی و دیپلماتیک دولت های اسراییل در سایه وحشیگریهای تروریستی حکومت اسلامی در منطقه خاورمیانه، همگی شواهدی مبنی بر این ادعا هستند. در منطقه خاورمیانه دولتهای سوریه و عراق تماما، و احزاب و جریانات اسلامی در لبنان و فلسطین و یمن صراحتا، در خط حکومت اسلامی ایران هستند و به اصطلاح هلال شیعه را تشکیل میدهند؛ که متقابلا باعث ایجاد بلوک بندی دولتها و احزاب و جریانات اسلامی سنی در منطقه شده اند. یک دلیل مماشات دولتهای اروپایی علاوه بر منافع مادی و سیاسی متعدد، نگرانی از بهم خوردن تعادل در منطقه خاورمیانه با سقوط حکومت اسلامی در ایران است؛ تعادلی که هم اکنون بلوک شیعه در برابر بلوک سنی ایجاد کرده، و دولت اسراییل و خود دول غربی و جهانی (مانند روسیه و چین) ، از آن بهره فراوان و گوناگون می برند. لذا انقلاب زن-زندگی-آزادی نمی تواند به آسانی همانند دوره قرن بیست به سرنگونی یک دولت «ملی» بینجامد، و تاثیرات وسیع و مهمی در کل جهان را موجب نگردد. ترس و وحشت اتحادیه اروپا از سقوط جمهوری اسلامی، و شروع محتمل یک جنگ داخلی، و آوارگی میلیونی مردم ایران و حرکت بسوی اروپا، این بار چندین برابر آنچه که اروپا در مورد آوارگی مردم سوریه تجربه کرد، تنها یکی از این نگرانیهای جهانی است. یکی از دلایل به درازا کشیده این انقلاب، در این مهم -تاثیرات منطقه ای و جهانی آن- نهفته است. 

اقبال نظرگاهی – بیست و ششم ژانویه ۲۰۲۳

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate