ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت -۵۱

این شماره: احتمال کودتای افق ناسیونالیستی بر کومه له

بهروز ناصری برای بیان تهدیدهای خود موفق شده بهانه لازم را کشف کند: مصاحبه اول محمد کمالی با صلاح مازوجی. بهروز ابتدا به بی محتوایی و فضایی که صلاح مازوجی در آن قرار گرفته است می پردازد تا نشان دهد متد مارکسیستی و سوسیالیستی را ایشان بلدند و صلاح بلد نیستند. و این را علت جانبی وضعیت فعلی حزب خوانده است. سپس بسرعت بسراغ رضا مقدم رفته تا نتیجه بگیرد که جناح مخالف ایشان در کومه له و حزب کمونیست ایران متمایل به حزب حکمتیست هستند و بآن سمت می روند. این دیگر بحث سیاسی نیست اتهام است. اما حتا اتهام هم نیست شانتاژ است. و شانتاژ همیشه در خدمت سرکوب است. در واقع فریاد کمک طلبی از زحمتکشانیهاست که بکمک بیایید تا با هم نفوذ حکمتیست را درون کومه له از بین ببریم. و این فراخوانی خطرناک است؛ که بعید است بهروز با ادعای بلد بودن متد مارکسیسم و سوسیالیسم؛ این متد ناسیونالیستی را نفهمد.  

           بهروز ناصری نامسئولانه فراخوان به سرکوبش را با صراحت بیشتری چنین ادامه می دهد: در همه دوران گذشته حزب حکمتیست جزو احزابی بود که کمیته اجرایی سابق حزب از آنها تغذیه میکردند و اساسا این نیروی حکمتیستها بود که کمیته اجرایی بعنوان «جنبش خارج از حزب» حساب باز کرده بود. آیا حکمتیستها متوجه بعضی حقایق شده اند؟ آیا حکمتیستها از دفاع جانانه آنها از «جناج چپ و کمونیست» درون حکا پشیمان شده اند؟ یا اینکه تجارب ناموفق عملا به آنها هم فهمانده است که سکوت کنند بهتر است تا از کمیته اجرایی سابق حزب کمونیست ایران دفاع کنند، تا ضرر نبینند؟ یا حکمت دیگری در پس سکوتها وجود دارد؟در این فراخوان با یک تیر چند هدف را نشانه گرفته است تا متد هدف وسیله را توجیه می کند را به اثبات برساند. اول اینکه حکمتیستها سکوت کنید تا زیان نبینید. دوم اینکه هر حزب و سازمان چپ و کمونیستی دیگری که دخالت کند زیان خواهد دید. سوم اینکه کمونیستهای درون کومه له یا شکست را بپذیرید و جانتان را بدر ببرید و یا اینکه زیان خواهی دید. چهارم اینکه پیشمرگان مسلح کومه له حکمتیستها دخالت می کنند پس باید زیان ببینند. پنجم اینکه زحمتکشانیها و دموکراتها و حکومت اقلیم بدانید که ما اجازه حتا اظهار نظر به کمونیستها نمی دهیم پس ما را بشناسید و دریابید. اما بهروز نمی تواند با یک تیر چند هدف را بزند بلکه فقط نشان داده است که برای هدفش جان مخالفین وسیله ای بیش نیست.

          تلاش طولانی بهروز برای یافتن یک بهانه برای ربط صلاح مازوجی به منصور حکمت و لذا کسب مجوز برای انتقام بی دلیل نبوده است. بهروز موفق شده است از افلاطون و هگل هم کمک بگیرد تا صلاح را پیرو حکمت بخواند چون نیاز دارد به این ربط. دوآلیسم افلاطونی صلاح مازوجی را نه در برنامه ی حزب کمونیست ایران، بلکه مستقیما از برنامه «یک دنیای بهتر» نوشته منصور حکمت میتوان سراغ گرفت که در آن دهها بار از مقولات ایدآلیستی و سوبژکتیوی مثل «ارزوها»، «آرمان»، «امید» و «ایده ها» استفاده کرده است. نگرش حاکم بر برنامه حزب  کمونیست کارگری «یک دنیای بهتر» که نقطه شروعش از ایده های برابری طلبانه و آرزوها و امیدهای بشریت است، در تقابل با آن نگرشی است که مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست بکار برده اند. نگرش مارکس نه از شروع از ایده های برابری طلبانه، بلکه از مبارزه طبقاتی است که گاه آشکار و گاه مخفی در اشکال مختلف روی میدهد است. بهروز اول ثابت کرده است صلاح نه پیرو برنامه حزب کمونیست ایران بلکه پیرو برنامه حزب کمونیست کارگری ایران است. و دوم ثابت کرده است که نگرش صلاح اصلن و اصولن نگرش مارکس نیست بلکه نگرش حکمت است. آقا بهروز وسط آن همه مشغله مبارزاتی دست به تدوین این چنین کشفیات علمی و تئوری و مارکسیستی زده است علت دارد. بهروز می خواهد بگوید بدانید و آگاه باشید سرکوب کمونیستهای درون کومه له انتقام از منصور حکمت است و لذا همه ناسیونالیستها شرکت کنند

        سپس بهروز هستی آگاه خود را ناخواسته افشا کرده است. او از این می گوید که مارکس گفته این هستی واقعی فرد است که باعث نوع خاص و متفاوت آگاهی او از دیگران می شود و لذا نشان داده است که این کشفیات جدید مبنی بر مارکسیست نبودن صلاح بلکه حکمتیست بودن او آگاهی ایشان در شرایطی است که ناسیونالیسم در کردستان ک کومه له را می خواهد و نمی پذیرد که بخشی و سهمی از آن یه کمونیستها داده شود. حتا بیشتر از این می خواهد و آن اینکه با تهدید ارعاب کاری کنید که پیشمرگان کمونیست جرات نکنند با صلاح جدا شوند و همچنان در خدمت ناسیونالیسم بمانند. در واقع تمام نفرتی که جنبش ناسیونالیستی کورد و رهبران آن از قاسملو و شرفکندی تا هجری و مهتدی و طالبانی از منصور حکمت داشتند و دارند همین بود که مگر در تمام قرن بیست کمونیستها و سوسیالیستها همراه و حامی جنبش های استقلال ملت تحت ستم نبودند؟ پس باید همچنان باشند و تنها یک گروه نیستند که همانا طرفداران خط حکمت هستند. اگرنه چپ از راه کارگر و چریک فدایی تا مائوئیستها و تروتسکیستها هنوز هم حامی و مدافع جنبش ملی حق طلب هستند.  

           اما بهروز مطمئن نبوده است که آیا پیشمرگان در اردوگاه حرفش را دقیق متوجه می شوند یا نه لذا مجبور شده فراخوان سرکوب پیروان حکمت را با صراحت بیان کند: با این حساب ما ایدئولوژی و ایده آلیسم صلاح مازوجی را همراه با ایده های افلاطون و هگل و منصور حکمت به حال خود رها میکنیم، همزمان آنجاییکه که لازم باشد او و همراهانش را به چالش میگیریم تا نتوانند بیش از این نقش مخرب خود را در پی ریزی بیشتر انشقاق در صفوف حزب و جنبش ایفاء کنند.در این فراخوان علنن صلاح و بخش اغلب حزب کمونیست و کومه له را حکمتیست و تخریب گر خوانده که باعث اشقاق حزب خوانده تا بگوید سرکوب می کنیم چون حق داریم. اما بهروز نیاز نداشت به خودش و به پیشمرگان دروغ بگوید تا زمینه یک سرکوب را فراهم کند. ایشان در جداییهای قبلی نه نگران انشقاق حزب بود و نه رابطه ای میان جدایی مهتدیها و کهنه پوشیها با حزب دموکرات و جنبش ناسیونالیستی کشف کرد بلکه حتا نصف امکانات کومه له را هم در اختیار عبه مهتدی قرار داد چون می دانست با ناسیونال-فالانژیسم طرف است و باید باج بدهد. اما امروز خودش در موقعیت باج گیرنده قرار گرفته و لذا این کشفیات تئوریکی و متدگونه لازم است چون با کمونیستهای با پرنسیپی روبرو است. می گوید دست خالی بروید و حتا موافقینتان را هم نبرید چون زبانشان کوردی است پس نیروی ما هستند و شما کمونیستهای شوونیست بروید ایران را نجات دهید. 

          سپس دلیل دوم انتخاب این مصاحبه از سوی بهروز روشن می شود. اینکه تا مقطع این مصاحبه اول؛ هنوز بقول ابراهیم علیزاده مخالفین به اندازه یک برگ آ۴ ننوشته بودند. دوم اینکه اختلافاتشان فقط شفایی بوده. سوم اینکه اگرهم چیزی نوشته اند فقط یک لیست از مسایل بوده و نه اختلاف. که گویا صلاح گفته حسن رحمان پناه به عملی بودن سوسیالیسم در یک کشور قائل نیست. بهروز که قبلن ثابت کرد درک تئوری مارکس را دارد می نویسد: سوسیالیسم مارکس، یک سوسیالیسم علمی است که  تحقق آن در نتیجه آگاهی و اتحاد و تشکل طبقه کارگر در یک جغرافیای مشخص است. …  انگلس معتقد بوده است که تحقق کمونیسم یک امر جهانی است. استالین هم معتقد به تحقق سوسیالیسم در یک کشور بود. جهانی شدن سرمایه، فاکتورهای تحقق سوسیالیسم در یک کشور را تضعیف می کند، ولی وجود دولتهای ملی، برعکس، میتواند ادله ای باشد برای تحقق سوسیالیسم در یک کشور. همزمان اوضاع سیاسی امروز جهان و قابلیت و ظرفیت حفط یک حکومت در یک کشور و فاکتورهای خارجی در رابطه با ساقط کردن یا ساختن حکومت در یک کشور میتواند فاکتور  تحقق سوسیالیسم در یک کشور را که همه جهان سرمایه داری علیه آن و برای به شکست کشانیدن آن بسیج خواهند شد، ضعیف تر میکند.به این ترتیب بهروز بروشنی می گوید سوسیالیسم در یک کشور -ایران- متحقق نمی شود و لذا باید بجای حکومت شورایی دنبال حکومت احزاب باشیم و در این مسیر مجبوریم همراه با دموکراتها و زحمتکشانیها و خبات و پژاک باشیم تا مانند حکومت اقلیم حق مردم کورد را از شوونیستهای مرکز گرا بگیریم. خسته نباشید دلاور. از اول می گفتی سوسیالیسم شکست خورده و ما نباید کاسه داغتر از آش باشیم. مگر طالبانی و اوجالان و مهتدی به این نتیجه نرسیدند؟ خوب شما هم رسیدید؛ اگرچه دیر اما باز ماهی منافع خودمان را هر وقت از آب یک جغرافیایی معین بگیریم دیر نیست. 

          اما کار از محکم کاری ضرر نمی کند؛ لذا اگرچه لازم نبوده اما بهروز تلاش کرده دلایل متعدد و علمی و مارکسیستی را شرح دهد تا همه ما قانع شویم سوسیالیسم خوب است اما برای آینده؛ و امروز نوبت دموکراسی و حکومت کوردی احزاب است و کومه له نباید جدا بماند: از طرف دیگر تحقق سوسیالیسم در یک کشور رابطه نزدیکی دارد با خواستن این آلترناتیو از سوی توده های وسیع کارگر و زحمتکش. یعنی کارگران و مردم عادی بایستی به این درجه از آگاهی سیاسی و بقاتی رسیده باشند که خواهان سوسیالیسم باشند. سوسیالیسم در ایران در مرحله اول به معنی کسب قدرت سیاسی از سوی کارگران و توده های مردم زحمتکش در قالب تشکلها و ارگانهای توده ای و کارگری است.

در دنیایی جهانی شدن سرمایه، دنیای که همه کشورها از نظر اقتصادی به داشتن مناسبات اقتصادی با یکدیگر وابسته هستند، تحقق سوسیالیسم در یک کشور از لحاظ اقتصادی اگر نگویم ناممکن، اما بسیار مشکل و چالش برانگیز است.

بعنوان مثال: اگر اکثریت کارگران و زحمتکشان ایران به این درجه از آگاهی سیاسی برسند که آنها بایستی قدرت سیاسی کشور را در دست داشته باشند، به عبارت دیگر این کارگران و زحمتکشان باشند که حکومت کنند، اولین اثرات مثبت حکومت کارگران صدور فرمانهای سیاسی و وضع کردن قوانین سیاسی در رابطه با حقوق فردی و اجتماعی و آزادیهای سیاسی و حقوقی در این ردیف است. حکومت کارگران در ایران میتواند دست به یک سلسله اصلاحات اقتصادی بزند و زندگی و شرایط کار را بسیار ساده نماید. اما این هنوز میتواند به معنی داشتن اقتصاد سوسیالیستی نباشد. زیرا اقتصاد سوسیالیستی، اقتصادی است که بتوان جدا از لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و اجتماعی کردن ابزار تولید، بتوان در جهت لغو کار مزدی هم برنامه ریزی کرد. به این معنی که اقتصاد کشور جهتگیری لغم کار مزدی را برنامه ریزی نماید. و نکته ی اساسی همین جاست که این قسمت از اقتصاد سوسیالیستی در چهارچوب یک کشور بسیار مشکل است. زیرا حکومت کارگری هنوز به چهارچوب یک کشور محدود مانده است و محدود ماندن سوسیالیسم در یک کشور (ایران) در شرایطی که کشورهای همسایه ایران کماکان بورژوایی باشند، از آنجاییکه مجبور به برقرار کردن مناسبات اقتصادی و سیاسی با جهان بیرون از خود است، ناچار است برای مبادلات اقتصادی پول هم داشته باشد. و لغو پول در یک کشوری که در محاصره کشورهای بورژوایی قرار بگیرد بسیار مشکل است. و این ادله ای میتواند باشد برای مشکل ساز کردن سوسیالیسم در یک کشور.

منطق سوسیالیسم این خوانش را به ما می دهد که ما بایستی از برخوردهای اراده گرایانه پرهیز کنیم و بجای برخوردهای اراده گرایانه بایستی حزب کمونیست و کارگران و توده های زحمتکش بایستی برآگاهی و داشتن فرهنگ حداقل مقداری بالا سرمایه گذاری کنند و نه غیر از این.

حال با گفتن واقعیات دنیای امروز در باره سوسیالیسم، و برشمردن  مشکلات و دلایل له و یا علیه سوسیالیسم در یک کشور، آیا فرد کمونیست از کمونیست بودن می افتد؟” پایان نقل قول.

        حال که همگی قانع شدیم که سوسیالیسم در ایران خوبه اما نمیشه برگردیم به شخص صلاح مازوجی: لذا بحثی که صلاح مازوجی و همراهانش در باره سوسیالیسم میکنند، دارای کمترین ارزش سیاسی نیست و فاقد اعتبار می باشد.به این ترتیب بهروز تکلیف صلاح را و سوسیالیسم را با هم روشن می کند؛ نه ارزش سیاسی دارد و نه اعتبار. بعبارت دیگر و در معنای تشکیلاتی اینکه صلاح را از حزب بیرون کنیم؛ چون ایشان ناتوان از درک و تحلیل سوسیالیستی مبارزه است؛ و نمی داند رسیدن به سوسیالیسم مراحلی دارد و اکنون نوبت مرحله دموکراسی احزاب است و نه حکومت شورایی کارگران. بهروز با نصیحت تیوریکی می فرماید: ایشان طبق منطق سوسیالیستی می بایست می آمدند و راه و چگونگی امکان تحقق سوسیالیسم را جستجو میکردند.” و کمی بعد می نویسند این نوع نقدی که ایشان ارائه میدهند، نشانه بی افقی ایشان نسبت به سوسیالیسم و اصولا بی اعتقادیشان به مبارزه طبقه کارگر و عنصر آگاهی و تشکلیابی کارگران و زحمتکشان است.در دستگاه فکری بهروز شما یا باید راه و چگونگی امکان تحقق سوسیالیسم را ثابت کنی یا اینکه نسبت به سوسیالیسم بی افق و بی اعتقادی. این نوع استدلالات خود گویی خود خندی در خدمت این است که نتیجه بگیرد کهاین است فضا سازی و اتهام زدن بنام چپ و کمونیست و اینست که این اعمال صلاح مازوجی و همراهانش جنبش کمونیستی را با چالشها و موانع بزرگتری روبرو میکنند.

              بهروز در ادامه صلاح مازوجی را متهم می کند به جنگ افروزی: این نوع تصوراز برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان عقب مانده و جنگ افروزانه است که با دنیای واقعی همخوانی ندارد. منظورش اینه که اگر دوباره دموکراتها و زحمتکشانیها به کومه له حمله کردند؛ این بار مقصر صلاح مازوجی است.

             سرانجام نوبت می رسد که آقا بهروز تز ناسیونالیستیش را ارائه داده و بصراحت بنویسد: کومه له برای حاکمیت شورایی مردم کردستان مبارزه میکند، اما چه کسی گفته است و کجا نوشته شده است که اگر در کردستان پارلمانی بوجود بیاید، کومه له نباید در آن شرکت کند. این فرمول کومه له نباید در پارلمان شرکت کند از کجا آمده است؟اینجا بهروز حکومت پارلمانی احزاب کردستانی را تایید و شرکت کومه له در آن بعنوان مهمان و ناظر مشروع و حاکمیت شورایی را وابسته به توازون قوای طبقاتی دانسته است. فحوای کلام که نه خواست بهروز این نیست که حاکمیت شورایی دست بالا را داشته باشد چون در ادامه نوشته است: یکی از اصلی ترین وظایف کومه له، اشاعه و گسترش آگاهی سیاسی و طبقاتی در میان کارگران و توده های زحمتکش است تا خودشان به این قناعت برسند که خودشان بایستی بر سرور خود بوده و اداره امور اجتماعی را در دست بگیرند. اگر در جامعه کردستان پارلمان تشکیل شود، کومه له بدون تردید بایستی در آن شرکت نماید.این اشاعه و گسترش آگاهی طبقاتی توسط کومه له که بیش از نیم قرن از آن می گذرد گویا هنوز کارگران را به این قناعت نرسانده که خودشان باید اداره امور اجتماعی (پس سیاسی و اقتصادی چه می شود؟) را در دست بگیرند. اما توازون قوا شرکت در پارلمان احزاب در کردستان و دفاع از منافع کارگر و زحمتکش است. این دست نتیجه ۵۰ سال مبارزه؟ پس طبقه کارگر در این توازون قوای فرضی بهروز آنقدر هیچکاره است که نیاز دارد به موکل که درپارلمان احزاب ناسیونالیست از منافعش دفاع کند. البته وکیل مدافع منافع کارگران برای آینده است؛ امروز بهروز وکیل مدافع احزاب ناسیونالیست بعنوان کنشگران اجتماعی است و کمونیستها را بدهکار می داند: اما احزاب سیاسی هم در معادلات قدرت، وزنه ای تشکیل میدهند، که ندیده گرفتن آنان و دست کم گرفتنشان نه تنها اشتباه محض، بلکه نادانی و خودفریبی است. و متاسفانه اینطور پیداست که خودفریبی و مردم فریبی انگار به بخشی از خصلتهای  «جناج چپ و کمونیست» تبدیل شده است که اراده گرایانه کنشگران اجتماعی در یک جامعه را ندیده میگیرد.بهروز برای دادن اطمینان به احزاب قوم گرا در کردستان به اینکه کومه له مانع و سد راه آنان نخواهد بود می نویسد:کار کومه له انجام فعالیتهای آگاهگرانه سوسیالیستی در میان کارگران و مردم است تا به این قناعت برسند که خودشان شورا یا هر تشکل دیگری بسازند تا با اتکاء به آن بتوانند اعمال حاکمیت کنند.بله؟ کار کومه له آگاهگری است تا کارگران را به قناعت برساند که ولا-بلا شورا خوب است. اینجا معلوم می شود جناح پرو حاکمیت پارلمانی کومه له چقدر سوسیالیست است و چقدر حاکمیت شورایی را در افق می بیند و چقدر طبقه کارگر را با تشکیل شورا دور می داند. و این چیزی نیست جز غلبه و سلطه افق ناسیونالیستی حاکمیت احزاب مسلح بر کومه له مدافع منافع کارگر و زحمتکش در داخل پارلمان کردستان. این افق و دورنمایی که بهروز ناشیانه آن را بنام کومه له افشا کرده است افق احزاب دموکرات و سازمانهای زحمتکشان است. این دورنمای جنبش ناسیونالیستی در کردستان است و بهروز بیست سال بعد از عبه مهتدی تازه دارد آن را بار دیگر اما این بار با حقارت تمام به جامعه کردستان می فروشد.

             بهروز قانع نشده است پس ادامه می دهد که کومه له: با احزاب سیاسی می نشیند و در رابطه با حاکمیت به گفتگو ومذاکره می پردازد … کومه له میتواند با هر حزب و سازمانی که لازم باشد، طبعا نشست سیاسی داشته و آنجایی هم که همکاری لازم باشد، همکاری کند.به این ترتیب بهروز افشا می کند که کومه له ایشان و ابراهیم علی زاده خواهان گفتگو و نشست و مذاکره و همکاری با هر حزب سیاسی در رابطه با حاکمیت بر مردم کردستان است. متوجه نیست که این دقیقن چیزی است که کمونیستها بر آن انگشت گذاشته اند. نشست و مذاکره جای خود؛ اما کمونیستها با احزاب ناسیونالیست بر سر حاکمیت بر مردم همکاری نمی کنند بلکه خواهان حاکمیت خود آن مردم هستند. این ساده لوحی و این تبدیل شدن به جناح چپ احزاب ناسیونالیست به اقرار خود بهروز اما از سوی ایشان بعنوان مارکسیسم و مبارزه طبقاتی و سوسیالیسم معرفی می شود. از نظر آقا بهروز و تیم ابراهیم علی زاده عاقبت کومه له به اینجا رسیده است که: کومه له نمیتواند با جریاناتی دیگری که بنام کومه له فعالیت میکنند، خصمانه برخورد کرده و آنها را برسمیت نشناسد. منطق و عقل سلیم سیاسی و دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان به ما می گوید که کومه له بایستی عنصر فعاله ایجاد مناسبات سیاسی در جامعه کردستان و بین احزاب سیاسی باشد تا بتواند فرهنگ سیاس و دیالوگ بین احزاب مختلف را به فرهنگ عموم مردم کردستان و احزاب سیاسی تبدیل کند. کومه له در شرایط دمکراتیک رشد و شکوفا می شود. و وجود شرایط و فضای دمکراتیک توام با دیالوگ به نفع کومه له و کارگران است.بله برسمیت شناسی دو سازمان زحمتکشان بنام کومه له. یعنی در حال حاضر ما دارای سه تا کومه له هستیم که تنها تفاوتشان اسم سران آنهاست. البته سوئتفاهم نشود این برسمیت شناسی تمامن در راستای منافع کارگران و زحمتکشان است تا در پارلمان احزاب در کردستان بدون وکیل باقی نمانند. 

           در ادامه بهروز مدعی می شود که همه چیز زیر سر صلاح مازوجی است و هرچه هم رخ دهد ایشان مسول هستند: “این صلاح مازوجی و همراهانشان هستند که باید تغییرات و تناقضات و مشکلاتی که برای حزب بطور کلی بوجود آورده اند را توضیح دهند و مسئولیت نظرات تغییر یافته و اعمال انحلاطلبانه شان را بعهده گرفته  و انشعاب شان را صادقانه به مردم توضیح دهند و مسئولیت انشعابی که کرده اند اما آنرا رو به مردم اعلام نکرده اند، بعهده بگیرند.خلاصه هر عمل خلاف و هر نوع کج اندیشی صورت گرفته است همگی بدلیل صلاح و همراهانش است اگر نه بهروز و رفقایش در حال آگاهیگری طبقاتی هستند و هیچ مسئولیت دیگری نداشته و ندارند.

         در خاتمه بهروز تقصیر انشقاقات گذشته را هم این چپ ایدآلیست دانسته که افلاطونی دنیا را می بیند و عاشق قدرت است و مریخی است و محصول تاریخ استبداد زده ایران است. و نه فقط انشقاق در حزب که انشقاق در طبقه کارگر هم کار این چپ بیرون از بستر طبیعی فعالیت اجتماعی است. و بعد از این زمینه چینیها بلاخره بهروز فرمان حمله اش را برای سرجا نشاندن فعالین چندین دهه کومه له را صادر می کند: به همین دلیل امروز که این چپ و کمونیست پرمدعی اما بی تاثیر، در حال تعرض به کومه له است، برای ما هم مناسبترین فرصت را بوجود بیاوریم تا به این چپ و کمونیست روان شناس غیر سوسیالیست تعرض کنیم و تلاش کنیم آنرا سر جای خودش بنشانیم. بدین ترتیب فتوای حمله ناسیونالیستی به جناح شورایی طلب و سوسیالیست خواه کومه له از سوی بهروز و بنمایندگی از جناح حاکمیت حزبی و پارلمانی خواه کومه له که گویا طیف وسیعی هستند  صادر می شود. جا دارد بپرسیم آقا بهروز اگر شما طیف وسیعی هستید پس چه نیازی به کودتای تشکیلاتی دارید؟ (اشاره به اطلاعیه جمال بزرگپور است).

اقبال نظرگاهی            یازده ژانویه ۲۰۲۲

https://www.azadi-b.com/arshiw/?p=17043

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate