ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت – ۴۹

این شماره: سیاست زدایی از فرهنگ   

جامعه امروز ایران توسط حکومت اسلامی مورد تعرض و سرکوب همه جانبه ای است؛ از جمله یک سیاست فرهنگی مرتجعانه و ضد انسانی بر آن تحمیل شده است. در مقابله با سیاستهای فرهنگی حکومت اسلامی در ایران (و بطور کلی در همه جوامع اسلام زده) ، شاهد دو بدیل هستیم: یکی سیاست رجعت به گذشته و زنده کردن فرهنگ سنتی ماقبل مدنیت بورژوایی است؛ و دیگری طرح ضرورت یک رنسانس فرهنگی برای عبور از تمام مبانی سنتی و اسلامی فرسوده و منسوخ است. آنهایی که در مقابله با فرهنگ اسلامی و قوانین ضد انسانی شریعت خواهان بازگشت به سنتها و فرهنگ ماقبل مدنیت سرمایه داری هستند ناسیونالیستها هستند. و آنهایی که خواهان زدودن فرهنگ اسلامی و تاثیرات مخرب آن در جامعه هستند و حامی رنسانس فرهنگی هستند، کمونیستها هستند. البته ناسیونالیستها در مواجهه با فرهنگ محلی، و تاریخی، و خودی، به دو دسته تقسیم می شوند: دسته اول پرو غرب هستند، که بسیاری از مظاهر تمدن غرب را پذیرفته، و در بعضی ابعاد هنوز خواهان حفظ و تداوم فرهنگ سنتی است. بعنوان نمونه ناسیونالیسم ایرانی در پوشش کاملن از غرب پیروی می کند، اما در دین و مذهب هم زرتشتیت و هم اسلام را، بعنوان ادیان سنتی و تاریخی محفوظ می دارند. دسته دوم ناسیونالیستهای ملت-ساز یا قومی هستند، که از یک طرف فرهنگ سنتی، و محلی، و خودیشان، توسط فرهنگ حکومتی مورد تهاجم و تعرض بوده؛ و از طرف دیگر به منظور استفاده سیاسی از این فرهنگ سنتی، بعنوان ابزاری برای ترویج سیاست ملت-سازی، فرهنگ محلی را به سیاست آلوده و به آن جلوه ای مقدس داده اند.    

              وضع کردن قانون بر فرهنگ، مثلن بر نوع و فرم پوشش، مانند اجباری کردن حجاب و یا کشف حجاب، تصمیم گیری سیاسی-ایدیولوژیک از بالا برای مردم، و به سیاست آلوده کردن فرهنگ است، که ضد حق انتخاب آزادانه خود شهروندان است. دخالت دولت در مقوله فرهنگ، در حقیقت به معنی سیاست زده کردن آن است؛ که در مقابل، باعث مخالفت زیر زمینی علیه آن شده و نوعی تقدس بخشی مضر بآن بخشیده می شود. ما کمونیستها بر اصل سیاست زدایی کردن از پدیده های اجتماعی و از جمله زبان و فرهنگ و آموزش و … پای بندیم. در مورد پوشش، سیاست اصولی کمونیستها آزادی پوشش است؛ و آزادی پوشش یعنی انتخاب و تعویض نوع و فرم هر نوع لباسی، در اختیار کامل فرد باشد. حق انتخاب آزادانه فرد یعنی اینکه نه دولت، نه اجتماع، نه دین، و نه سنت و رسوم گذشته نتوانند برای فرد محدودیت ایجاد کنند. در عین حال هیچ عنصری و بخشی از فرهنگ مقدس نخواهد بود، و فرد حق انتخاب و تعویض آزادانه خواهد داشت: یکی محلی، یکی جهانی، و یکی هم پوشش اسلامی می پوشد. و هیچ احدی از دولت تا هر دین و نهادی، نباید حق تعیین حدود و ثغور در انتخاب نوع پوشش افراد را داشته باشد. اما اینکه آتش نشانها یا پرستداران و ملوانان لباس مخصوص یا حرفه ای خواهند داشت، بحث جداگانه ای است.    

            بعلاوه ناسیونالیستهای قوم گرا وانمود می کنند که، سیاست گذاریهای دولتی در یک قرن گذشته در ایران به هدف از بین بردن فرهنگ های ملت های ایران، بنفع گسترش فرهنگ ملت فارس بوده است. این ناسیونالیسم قومی نیاز دارد تا همه چیز را در مقابله ناسیونالیسم ایرانی با خودش تعریف کند، تا از قبل این ایده، بتواند مردمان خودی را به صف سیاسی خودش بکشاند، و از آنها بعنوان ابزار کسب قدرت سیاسی بهره بگیرد. همانطور که خامنه ای نفوذ فرهنگ غرب در جامعه ایران را تهاجم فرهنگی غرب علیه فرهنگ اسلامی می نامد؛ ناسیونالیستهای محلی/قومی/ملت-ساز هم مدعی هستند که، از سوی شوونیسم فارس به فرهنگ آنها تهاجم شده، و هدف این تهاجم آسیمیلاسیون بوده است. اما همانطور که خامنه ای به نفعش نیست که بپذیرد، رشد و گسترش فرهنگ غربی بخاطر مجموعه بزرگتری از فعل و انفعالات جهانی شدن است که در سیاست و اقتصاد و تاریخ و جامعه هم در جریان است، و اگرچه باعث تضعیف و بی آبرویی فرهنگ اسلامی شده است اما این توطعه خارجی علیه اسلام نبوده است؛ و اگرچه تعبیر تهاجم فرهنگی را میتوان بر آن گذاشت، اما این تهاجم روندی طبیعی و اغلب بنفع جامعه و مردم داشته است. به همین میزان به نفع ناسیونالیسم ملت-ساز نیست که بپذیرد، تهاجم فرهنگی ملت فارس و آسیمیلاسیون توطعه نبوده و بخشی از سیاست فرهنگی همه کشورها و دولت-ملت ها بوده و هست، این سیاست که یک زبان را زبان رسمی و آموزش دهند و دیگر زبانها را به حاشیه برانند. و به نفع این ناسیونالیستها نیست که بپذیرند اگر در چند ده سال گذشته آموزش چند زبانی در دنیا رایج شده، و حکومت اسلامی بخاطر هویت خودش با آن همراهی نکرده، به این معنا نیست که همیشه در همه کشورها آموزش زبان مادری برای همه زبانها موجود بوده، و فقط علیه کورد و بلوچ و … زبانها ممنوع بوده، و لذا معنایش نابودی کردن ملت نبوده بلکه همسان سازی و درهم آمیختن و یک کاسه کردن فرهنگی بر مبنای درهم آمیختن اجتماعی و اقتصادی و لذا سیاسی است. نه جنبش اسلام سیاسی می پذیرد که نفوذ فرهنگ غرب در جوامع اسلام زده سیاست تزریق عامدانه دولتهای مسیحی نیست، و نه ناسیونالیستهای قومی می پذیرند که سیاست یک زبان آموزشی در ایران به هدف نابودی قوم/ملت آنها نبوده، بلکه سیاستی عمومی بوده که تمام دولت-ملتهای جهان در ۲۵۰ سال اخیر انجام داده اند.

              بنا به علم مردم شناسی فرهنگ سنتی و محلی، از لباس و کفش تا موسیقی و ادبیات، عناصر عینی تاریخ-اجتماعی هستند که وجودشان غنای فرهنگی را نشان می دهد. اما متعسفانه در یک پروسه سیاسی، این عناصر فرهنگی توسط پروژه ناسیونالیستی ملت-سازی به سیاست آغشته شده اند، که البته در ابتدا و در مقاطعی و در جوامعی، به درجه ای جنبه مثبت و مبارزاتی علیه فرهنگ غالب/بیگانه را داشته است. اما امروز ناسیونالیسم ملت-ساز عناصر فرهنگی را به هویت تبدیل کرده، و آنها را ابزار صعود خود به حکومت بر مردم قرار داده است. امروزه فرهنگ سنتی و محلی، بخشی از علم مردم شناسی نیست، بلکه بخشی از پروژه سیاستی است که قصد دارد بنام مردم محلی، با مردم غیر محلی مرز ایجاد کند، و به این ترتیب جامعه معینی را، با فرهنگ خاص خودش، و مرزهای تاریخی خودش، تعریف کند. چرا؟ چون هدف ناسیونالیستها قرار گرفتن در راس این جامعه قرق کرده برای خود، هستند. لذا سیاسی کردن پوشش و فرهنگ توسط ناسیونالیستها و تبدیل آن به هویت مردم، در جهت وسیله کردن خود مردم در مسیر کسب قدرت سیاسی برای ناسیونالیست هاست. در چنین شرایطی، یعنی در شرایطی که ناسیونالیسم با سیاسی کردن تمام عناصر فرهنگی و از جمله پوشش، و تبدیل آن به هویت تفکیک ناپذیر شهروندانی که بدون هیچ انتخابی عضو قوم و ملتی قرار داده شده اند، توافق با هر نوع محدودیتی در انتخاب پوشش حتا در محل کار و مدارس، می تواند موج تبلیغات ضد کمونیستی از سوی جریانات پرو سرمایه داری را برانگیزد. لذا از یک طرف بخاطر سیاسی شدن پوشش محلی، و ایجاد تعصب هویتی بر مبنای آن توسط ایدیولوژی ناسیونالیسم، و از طرف دیگر به دلیل اطمینان خاطر جامعه از اوج آزادی خواهی سوسیالیسم، ما کمونیستها اعلام می داریم که آزادی انتخاب پوشش را برای تمام آحاد مردم، و در تمام مکانهای اجتماعی خواستاریم، و هر گونه تبصره ای بر این اصل را فقط در مدیریت نهادهای تخصصی و شوراهای محلی می دانیم. بعلاوه بنابر اصل سیاست زدایی از عناصر فرهنگی، خواستار عدم دخالت دولت و ادیان و سنن و نهادهایشان در ارزش گذاری و تعیین حدود و ثغور انتخاب پوشش توسط شهروندان هستیم.       

                حال سوال این است که آیا آزادی انتخاب پوشش حق بزرگسالان است یا شامل کودک و نوجوان هم می شود؟ وضع پوشش در مدارس چگونه خواهد بود؟ پوشش نمادها و سمبلهای مذهبی چه حکمی دارند؟ جواب: بنظر من نمی شود از بالا و از قبل تعیین تکلیف کرد، و برای کل جامعه یک حکم واحد صادر کرد. قانون آزادی پوشش قانونی سراسری و حق فردی است، اما بدون اما و اگر هم نخواهد بود. مثلا مدارس قانون آزادی پوشش را رعایت می کنند و در عین حال مدارسی (بعضی از مدارس) هم می توانند یونیفرم معینی را برای تمام دانش آموزان خود اجباری بکنند (البته برای مقطع تحصیلی معینی). آزادی پوشش با آزادی نمادهای مذهبی متفاوت است. فرد در جامعه حق دارد نماد مذهبی داشته باشد اما همین نماد را در مدارس نمی تواند داشته باشد. نماد و نشان مذهبی و ایدئولوژیک در مدارس ممنوع خواهند بود؛ از هلال احمر اسلامیون تا داس و چکش استالینیستها، تا شمشیر علی و صلیب عیسا و نماد فروهر زرتشتیها. در عین حال اگر دانش آموزانی از چنین نمادهایی استفاده کردند تنبیه و مجازات نخواهند شد، بلکه توجیه خواهند شد. علت این ممنوعیت و مدارا و توجیه این است که هدف نظام آموزشی توجیه نوجوانان به این است که هر نماد و سمبلی آنها را از دیگران جدا کرده، و می تواند بر روند تربیت و دوست-یابی و همگرایی و همبستگی آنها، با دیگر هم-سالانشان تاثیر منفی بگذارد. ممکن است باعث فرق و تبعیض و نابرابری گردند. اما همین نمادهای مذهبی و ایدئولوژیک برای بزرگسالان در محل کارشان ممنوع نخواهد بود زیرا مشکلی در تفکیک خود خواسته بزرگسالان نیست. مثلا در ادارات باید آزاد باشد که یکی در اتاق کارش صلیب، یکی نماد فروهر، و دیگری داس و چکش یا عکس چگوارا آویزان کند؟  

              آیا این آزادی انتخاب پوشش در مدارس، و آزادی استفاده از نمادهای دینی و ایدیولوژیکی در محل کار برای بزرگسالان، مغایر دولت غیر قومی و غیر ایدیولوژیک و ارزشهای جهانشمول است؟ بنظر من خیر. دولت نباید حق دخالت در امور شخصی شهروندان داشته باشد. امور اجتماعی هم عرصه یکه تازی دولت نخواهد بود، دولت و نهادی دولتی با قوانین محدود می شوند و چند فرهنگی در جریان خواهد بود، پس دولت نمی تواند حامی و مبلغ و مروج یکی از فرهنگ ها از میان دیگر فرهنگهای رایج در جامعه باشد. سمبلهای مذهبی، و قومی، و ایدیولوژیکی برای بزرگسالان مادام مرتبط با دولت، و یا روابط و مناسبات جامعه با دولت نباشد، ممنوع نخواهند بود. بعنوان نمونه پوشش محلی در کردستان در کنار انواع پوششهای دیگر آزاد خواهد بود؛ نه فقط در جامعه، بلکه در محل کار و درس هم، مگر اینکه بعضی مدارس بخواهند لباس یک دست پیشنهاد کنند.   

                     اما آیا اینجا این آزادی پوشش، می تواند فرصتی به جریانات دینی و قومی بدهد که بر سر کودکان حجاب و لباس محلی خاصی را تحمیل کنند؟ اگر نهادی که در رابطه با کودکان کار می کند و دارای متخصصین روانشناس و جامعه شناس است، و به نوعی از انواع پوشش کودکان را مورد سوال قرار می دهد آنگاه این وظیفه کمیته های تخصصی است که مورد مشخص را تحقیق و گزارش علنی به جامعه بدهند، و نهایتن شوراهای مدارس و آموزش تصمیم نهایی را خواهند گرفت. آنچه که از قبل باید روشن باشد این است که هیچ پوششی اجباری و تحمیلی نیست. و هر فردی می تواند در صورت عدم توافق با موازین یک مدرسه، به مدرسه دیگری مراجعه بکند که به انتخاب و تمایل و ارزش هایش نزدیک تر باشد. حتا آنجا که کودکی خواه با تمایل شخصی، خواه برحسب عادت، یا خواست خانواده پوشش معینی را مورد استفاده قرار می دهد باز باید آزاد باشد، و هیچ اجبار و توسل به زوری و یا هیچ مجازاتی نباید آن کودک را مورد فشار قرار دهد. چنین کودکی خود دست به تعویض لباسش خواهد زد.

             اگرچه اهمیت لباس محلی به اندازه زبان محلی (مادری) نیست، اما دانش آموز حق دارد که هم به زبان مادری بیآموزد، و هم با لباس محلی به مدرسه برود. آنچه که آموزش و پرورش علمی با ارزشهای جهانی را، از آموزش و پرورش دینی و ملی جدا می کند، حق انتخاب و اختیار است که از میان چندین زبان و لباس و موسیقی و بازی و غیره، کودک فرصت انتخاب داشته باشد؛ این انتخاب چه بتنهایی، چه با مشاوره تخصصی در مدرسه، و چه با میل و خواست خانواده باشد، کودک در انتخاب آزاد باشد و هر وقت نخواست حق منصرف شدن و انتخاب دیگری را داشته باشد. 

            لباس محلی، سمبل قومیت و ناسیونالیسم نباید باشد. اصطلاح لباس-کوردی، در واقع منظور لباس محلی است. لباس محلی پوشش محلی است، و مشمول آزادی پوشش است. اینکه امروز لباس محلی پوشیدن در مقابله با سیاستهای حکومت است، و لذا سیاسی شده است، و با تقدس بخشیدن به آن به ابزاری برای رشد و نفوذ فرهنگ-سیاسی ناسیونالیستی تبدیل شده است، برای همیشه ثابت نخواهد ماند. امروز جوانان در ایران در مخالفت با فرهنگ حاکم، استقبال بیش از حدی از شراب و ویسکی می کنند، اما همین استقبال در جامعه ای که مشروبات الکلی آزاد است، صورت نمی گیرد، مگر توسط افراد معدودی. پس استفاده از پوشش و سمبلی که امروز علامت فرهنگ ناسیونالیستی و در مخالفت با فرهنگ دولتی حاکم قرار دارد، در آینده جای خود را به انواع پوشش ها خواهد داد، چون یک نوع پوشش خاص معنای سیاسی خاصی نخواهد داشت، و لذا قداست خود را از دست داده و همواره به تعداد محدودی از مردم محدود خواهد ماند.       

                 یک نوع چپ روی معتقد است که گویا چون دولت سوسیالیستی خواهان جامعه مترقی است پس هرچیزی سنتی باشد غلط است، و چون غلط است باید ممنوع باشد. این درک غیر دیالکتیکی، غیر انسانی، و مضر است. مضر است چون بهانه ناسیونالیستها می شود برای سرکوبگر معرفی کردن کمونیستها، که ما را به استالین و کره شمالی وصل کنند. این رفقا استدلال می کنند که آزادی پوشش، بخصوص در مدارس و آزادی استفاده از نمادها و سمبلهای مذهبی در محل کار، پست مدرنیستی است پس غلط است. تجربه منفی این دوستان از سیاست نسبیت فرهنگی در کشورهای غربی باعث چنین شناختی شده است. اما این شناخت محدودیت مکانی و زمانی معینی را با خود دارد که در نتیجه قابل تعمیم به همه مکانها و زمانها نیست. آزادی فرهنگی و برای مثال پوشش، یک سیاست پایه ای کمونیستهاست و تفاوتش با پست مدرنیستها اینه که دولتهای اروپایی توربان و حجاب و غیره را تحت نام آزادی پوشش قبول می کنند تا به جنبش ارتجاعی مذهبی، بخصوص اسلام سیاسی شاخه اهلی آن، آوانس و امتیاز بدهند و آنها را در برابر جنبش کمونیستی و برابری طلبی ترقی خواه جهانی علم کنند؛ تا فرصت تبدیل سوسیالیسم به آلترناتیو وضع موجود را بار دیگر به تعویق بیندازند. آزادی پوشش برای ما کمونیستها قبل از هر چیز در جهت دفاع از حق آزادی انتخاب نوع پوشش توسط همگان است. و بعلاوه برای خلع سلاح قوم پرستها و ناسیونالیستها است که با سیاسی کردن لباس و زبان و موسیقی و فرهنگ و تبدیل آن به وسیله ای برای فریب مردم، جنبش خود را مردمی و حامی تمایلات و احساسات و خواستهای مردم جلوه داده اند. حال که تفاوت کمونیستها با پست مدرنیستها روشن شد، ما کمونیستها بعنوان یک حق پایه ای انسان، آزادی پوشش را به قانون تبدیل می کنیم، حتا اگر طرف بخواهد با لباس دوره قاجار حال کند باید آزاد باشد. چرا که ما حق انتخاب فرد را مغتنم می شماریم، و نه سنتی و مدرن فرم و ستایل لباس را. کمااینکه موسیقی و هنر آزاد است، و کسی نمی تواند به زعم اینکه این موسیقی مذهبی است، آن را ممنوع کند. کمااینکه امکان تدریس تمام زبانهای محلی/مادری باید در مدارس تضمین شود، بدون اینکه یکی را مهمتر و بزرگتر و یکی را کم طرفدارتر و بی اهمیت تر تلقی کنیم. اینها بخشی از حقوق پایه ای مردم هستند، و تضمین این حقوق پروژه سیاسی قوم گرایی و ناسیونالیسم را افشا و خلع سلاح می کند. 

                  اما آیا حق آزادانه انتخاب نوع و فرم پوشش باعث نمی شود که انواع پوشش مذهبی زنانه و مردانه، و انواع لباسهای قومی و سنتی، فرصت ورود به کلاس های درس و نهادهای دولتی و رسمی پیدا کنند؟ و در مورد مدارس باعث شوند که کودکان با این نمادهای مذهبی و سنتی/قومی درگیر شوند و عادت داده شوند، و بطور طبیعی آن را بخشی از هویت همیشگی خود کنند؟ آیا چنین مکانهای آموزشی ای می توانند محل تدریس علم و دانش و دستآوردهای امروزی و جهانشمول باشد؟ آیا این آزادی پوشش برای همه و همه جا ضمیمه کردن هویتهای کاذب به کودکان نیست؟ آیا این آزادی انتخاب باعث نمی شود که با یک نگاه به ظاهر و پوشش هر کودک متوجه دین و مذهب و قومیت و تعلق فرهنگی و خانواده گی او شد؟ و آیا وقتی این تفاوت را برسمیت بشناسیم، آن را به هویت فرد تبدیل نکرده ایم؟ بنظر من کودکانی که با انتخاب آزادانه انواع لباس ها بزرگ می شوند، هیچ وقت روی یک نوع خاص پوشش تعصب گونه از دیگران پیروی نخواهند کرد. چه این دیگران والدین باشند، چه همکلاسیان، و چه فرهنگ رایج در جامعه، بخصوص وقتی که فرهنگ رایج در جامعه هم تعصبی روی اصالت بخشیدن و یا تقدس بخشیدن به هیچ نوع و فرمی از لباس نداشته باشد. بعبارت دیگر فرهنگهای مختلفی، همزمان توسط جمعیتهای مختلفی، رایج است و فرد آزاد است که عناصر متفاوتی را انتخاب کرده و هر وقت خواست آن را تعویض نماید. آزادی پوشش و دفاع طبیعی و روتین از آن، این گونه در جامعه نهادینه شده و به رویه غیر قابل بازگشت به گذشته هویتی و تقدسی خواهد بود. به این ترتیب شاهد خواهیم بود که در جامعه مبتنی بر مناسبات سوسیالیستی، فرهنگ در خدمت فرد است؛ در مقایسه، در جامعه سرمایه داری و فرهنگ سیاست زده آن، این فرد است که در خدمت فرهنگ قرار می گیرد. 

             روشن بودن نقطه نظرات ما کمونیستها در مورد مقولات فرهنگی و اجتماعی، بنظر من لازم است چرا که، طرفداران سیستم ضد انسانی سرمایه داری، بدون خستگی مردم را بمباران تبلیغاتی می کنند که اولن کمونیستها شکست خورده اند در شوروی و بلوک شرق؛ و اگر در جایی هم هنوز نفس می کشند، مانند چین و کره شمالی! از جامعه یک زندان بزرگ ساخته اند؛ و می پرسند آیا کره جنوبی را انتخاب می کنید، و یا کره شمالی را؟ تبلیغات ضد کمونیستی در میدیاهای ایرانی و توسط انواع و اقسام ناسیونالیستها در جریان است، که گویا کمونیستها دیکتاتوری خواهند آورد مانند کره شمالی، و رهبران مادام العمری مانند استالین و کاسترو و غیره! که گویا کمونیستها فرهنگ محلی و سنتی را ممنوع و ایدیولوژی خودشان را تحمیل می کنند! در مقابله با بلندگوهای مبلغ سرمایه داری، ما باید برای مردمان جامعه روشن سازیم، که اتفاقن این کمونیستها و سوسیالیسم است که می تواند جامعه آزاد و انسانی را تحقق بخشد، و اگر کسی دنبال دشمنان جامعه باز و آزاد می گردد، باید زیر شعارهای دموکراسی خواهانه احزاب و جریانات حامی سرمایه داری را نگاه کند.       

             اگر ما طرفدار پوشش نرم و عرف جهانی هستیم، حق نداریم این را به هیچکسی تحمیل کنیم. ما محل کار و زندگی و آموزش را بر حسب اینکه کدامیک حوزه شخصی و عمومی است پس پوشش آزاد، و کدامیک حوزه دولتی است پس لباس فرم، تقسیم نمی کنیم. فرد در هر محلی آزاد است پوشش و موسیقی و رقص مورد نظر خود را داشته باشد، مگر اینکه آن مکان موازین ثانویه ای فقط برای خودشان و برای مقاطع محدود زمانی وضع بکنند، مانند مدارس و موزه ها و آزمایشگاهها. آنگاه فرد می تواند یا بپذیرد و یا نپذیرد که در آن مکان کار کند، اما اگر نپذیرفت حتمن باید انتخاب دیگری داشته باشد. رفیق حمید تقوایی در جایی نوشته است: “اگر آن پراتیک اجتماعی ضرری بکسی نمیزند با چه منطقی جلویش را میگیرید؟ چرا به آن کسی که میاید و در خیابان مکزیکی میرقصد آزادی میدهید ولی برای آنکه میخواهد نوحه بگوید ممنوعیت ایجاد میکنید؟! بخاطر اینکه دولت اته ایست است؟ این نشد! قرار بود که دولت سوسیالیستی ایدئولوژیک نباشد. اگر شما به نفع یک عقیده ای قانون بگذرانید، اتفاقی که می افتد این است که عقیده مخالفش می رود زیرزمینی می شود، مظلوم می شود و می آید بعنوان یک فاکتور سیاسی مقابلتان قد علم می کند. از نظر سیاسی ما به مسلمان ها اجازه می دهیم حزب درست کنند”.

             در نظام سرمایه داری لباس موضوع مهمی در اقتصاد سیاسی است، تبلیغ و ترویج نوع و فرم خاصی از لباس می تواند در خدمت کمپانی و یا دولت معینی قرار بگیرد. بعنوان مثال حجاب اجباری زنان باعث مصرف میلیاردها متر پارچه شده است که در کشورهای معینی تولید می شود و سود حاصل به سرمایه داران خاصی می رسد. بمانند اینکه کشوری تویوتا وارد می کند و از ورود بنز جلوگیری می کند. بعلاوه در جامعه شهروندان در انتخاب پوشش قبل از هر چیز به نرخ و بهای لباس نگاه می کنند. یعنی در واقع حق انتخاب آزادانه لباس و پوشش در دست خود افراد نیست بلکه بسته به میزان درآمد و بودجه اش است. منهای منافع ویژه اقتصادی نوع و فرم و جنس خاصی از لباس، برای جنبشهای ناسیونالیستی و اسلام-سیاسی، لباس به سیاست و ایدئولوژی هم آلوده شده و تبدیل به هویت شده و حتا مقدس است. مثلا لباس آخوندی بعنوان لباس محمد رسول الله مقدس است و لباس کوردی برای ناسیونالیستهای کردستان مقدس است و حتا نقد به آن جایز و پذیرفته شدنی نیست. این هویت سازی و تقدس گرایی در پوشش هم در نزد آخوندها و هم برای ناسیونالیستها ابزاری برای تحمیل خود بعنوان دولت و قدرت حاکمه بر جامعه است.

                    ما کمونیستها فرهنگ را سیاست زدایی و تقدس زدایی کرده و به عنوان واقعی خود یعنی انتخاب اختیاری فرد برمیگردانیم. لباس فقط پوششی خواهد بود که هر فرد آزادانه به انتخاب و تعویض آن می پردازد، و نه هویت یک گروه خاص از مردم/ملت ودارای ارزشی مقدس. چرا که به محض مقدس شدگی پوشش از آن استفاده سیاسی به زیان مردم می شود. امروزه شاهدیم که در کشورهایی که مبلغ سیاست نسبیت فرهنگی هستند و چند-فرهنگی را برگزیده اند، مانند شمال اروپا، برای جنبشهای ناسیونالیستی و اسلام-سیاسی لباس بعنوان هویت مهاجران ترویج می شود. وقتی هویتی متفاوت از مردم مهاجر در جامعه ساخته شد آنگاه عدم همبستگی اجتماعی رخ می دهد و مهاجر برای همیشه مهمان آن جامعه می ماند. در مقابل، هویت زدایی و تقدس زدایی از پوشش و لباس، با سیاست زدایی از آن فقط توسط کمونیستها میسر و ممکن است، چرا که همه انواع پوشش را در یک ردیف و مرتبه قرار می دهند، هیچیک را بر دیگری رجحان و برتری نمی دهند تا باعث تبعیض و تفرقه میان پوشندگان آنها بوجود نیاید. پوششی که هر فرد آزادانه به انتخاب و تعویض آن می پردازد، دیگر هویت ساز نمی ماند. تفاوت سیاست کمونیستی با سیاست نسبیت فرهنگی که ظاهرن هر دو از آزادی انتخاب پوشش می گویند، در این است که در کنار بستر اصلی جامعه اروپایی که دارای فرهنگ مدرن روز است، برای مهاجران به ظاهر حق مساوی قایل شده اند، تا هر کس بنا بفرهنگ خودش حق انتخاب داشته باشد. اما اولا، آنچه که در اروپا و در میان مهاجران بعنوان فرهنگ مهاجران رسمیت داده شده است، در واقع تحمیلی جنبش اسلام سیاسی است، تا اجازه ندهند کودکان و جوانان دارای والدین مسلمان از مرزهای دینی و فرهنگ اسلامی خارج شوند و در گام بعدی کل اسلام را کنار بگذارند؛ و دومن، اینکه کودکان و جوانان حق رد و طرد فرهنگ به اصطلاح خودی را ندارند، و اجازه ندارند جذب فرهنگ اروپایی شوند بلکه مجبور به حفظ فرهنگ خود هستند، و از این مسیر اجباری در واقع باید دین خود را حفظ کنند. لذا کودک یک فرد مختار و دارای حق انتخاب نیست، بلکه عضوی از یک فرهنگ اقلیتی است، که این فرهنگ در خدمت یک جنبش سیاسی دینی، یعنی جنبش اسلام-سیاسی است؛ این جنبش اجازه کسب فرهنگ جهانی را به فرزندان مسلمانان نمی دهد، و یک بازی سیاسی بنام نبرد تمدنها راه انداخته اند که در آن مهاجران بازیچه سیاستهای دولتها هستند. و این سیاست دولتها در نهایت در خدمت سرمایه داری و روبنای سیاسی آن دموکراسی صوری است. کمونیستها می خواهند فرهنگ را از دست دولت و سیاستمداران درآورده و در اختیار نهادها و افراد متخصص قرار دهند، و در عین حال حق آزادی انتخاب همه شهروندان را تضمین می کنند.   

اقبال نظرگاهی

۲۳ دسمامبر ۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate