ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت -۵۲

این شماره: فرهنگ، اخلاق، و سنت های سخیف ناسیونالیستی

به قول مارکس برای انقلابی شدن باید دارای اخلاق انقلابی باشی.

توهین و فحاشی و بددهنی ممکن است از هرکسی سر بزند. در ادبیات همه زبانها ده ها لغت تحقیر آمیز و شخصیت شکن وجود دارند، که حکایت از گذشته طولانی چالش و کشمکش  و تنفر بشر از یکدیگر دارد. اما یک مجموعه از ادبیات-خاص اخلاقیات و سنت های عملی معینی، گاهی به ویژگی و صفت مشخصه یک گروه و جریان معین تبدیل می شود، که بطور مشخص می توان مسیر و جاپای این فرهنگ و سنت را همواره در آن جریان ردیابی و نشان داد. در دنیای سیاست، ناسیونالیسم و ناسیونالیستها علاوه بر تمام معایب ذاتی و عینی، همچنین دارای خصلت ترور شخصیت هستند، که نه فقط ضدیتشان را با انسان و انسانیت به نمایش می گذارد، بلکه در واقع بطور عینی در اغلب موارد هدفش سرکوب و ترور کمونیستها بوده است. این ممنوعیت نقد و تهدید ترور دقیقن همان متد بقای دین اسلام است. در اسلام و ناسیونالیسم مقدسات اجازه هیچ نوع نقدی نمی دهند و هر فردی تخلف کند ترور می شود: ابتدا توهین، سپس تهمت، بعد ترور اخلاقی و سیاسی و شخصیتی، و نهایتن ترور فیزیکی. این توهین و اتهام و فرهنگ منحط ترور در واقع در خدمت سیاست است؛ در خدمت کنار گذاشتن کمونیستها و بدبین کردن مردم به آنها، و در خدمت کسب قدرت بدون دخالت مردم و بنفع اقلیت طبقه حاکمه است.  

لذا از نگاه مردم، یعنی از موضع منافع جامعه و مردم، ناسیونالیسم یک جنبش خطرناک ضد مردمی است که این را در عمل هم در سطح جهان و هم ایران و هم کردستان بارها ثابت کرده است؛ ترامپ و پوتین، شاه ایران و صدام حسین، قاسملو و جلال طالبانی، نمونه های رهبران ناسیونالیست ضد منافع مردمی بوده اند.      

فرهنگ و اخلاق و سنتهایی که ناسیونالیستها دارند و بکار می برند مشترکات فراوانی دارد؛ چه در سطح جهانی مانند ترامپ و پوتین و مکرون و جانسون و اردوغان و مودی (هند)؛ و چه در ایران، از امثال رضا خان تا اردشیر زاهدی -که آخر عمری تبدیل به مدافع قاسم سلیمانی شد؛ و چه در کردستان، از قاسملو ماموستای دموکراسی -که پیشمرگانش اسیران کومه له را تیرباران و به جسد دختران پیشمرگ تجاوز جنسی کردند- تا بارزانیها و نوشیروان مصطفا و خالد عزیزی -که اخیرن با کمال وقاحت گفته است که کاش کوردها هم دولت خودشان را داشتند، که کورد بدست کورد اعدام میشد. و چه ناسیونالیسم چپ و چپ ناسیونالیست، از مائو و استالین و رهبر کره شمالی، تا اوجالان و طالبانی، تا چریکهای فدایی خلق ایران و حزب کارگران کردستان ترکیه، تا مهتدی و ایلخانی زاده و حسن رحمان پناه و جمال بزرگپور. دروغ گویی و توهین، اتهام و پرونده سازی، هتک حرمت و ترور شخصیت، اعدام و ترور فیزیکی، تحویل پلیس دشمن دادن همکاران دیروزی خود تا تحویل خصم دادن افرادی که به آنها پناه برده به دشمن، و از حذف و حق خوری، تا باند بازی و توطئه و شکنجه، تا تیرباران و تجاوز و جنگ، تا به هیچ شمردن فرد و حقوق فردی، همه و همه در روش حکومت داری و حزب داری و مبارزه و تبلیغات این خیل وسیع ملت و قوم و خاک پرست مشترک و همانند بوده است. وقتی در برابر کارهای عظیم مارکس کم آوردند مجبور شدند نزد عوام الناس از محبوبیت بیندازنش لذا شایع کردند که با خدمتکارش رابطه داشته؛ وقتی در برابر لنین و کارهای عظیمش کم آوردند شایع کردند که جاسوس آلمان بود؛ وقتی در برابر تلاش های بزرگ منصور حکمت کم آوردند گفتند فارس بود آمد جنبش کورد را متلاشی کرد، یهودی بود و از موضع اسراییل ضد اسلام بود؛ وقتی نتوانستند متمدنانه با رفقای چهل ساله خود برخورد کنند، گفتند منصور حکمت هم متمدنانه جدا نشد، بلکه گاوصندقها را خالی کرد. ترور شخصیتی و سیاسی رهبران کمونیسم توسط ناسیونالیستها سابقه طولانی دارد.   

اما چرا ناسیونالیستها در توهین و اتهام و سقوط اخلاقی اینهمه حرفه ای و غنی اند؟ علتش اولن بیگانگی فردی و ایدیولوژیکی آنها از انسانیت است؛ و دومن پنهان کردن درجه نازل شخصیت و کرامت خودشان است. یعنی برای اینکه پنهان کنند که خودشان چقدر حرمت و حیثیت پایینی دارند؛ کمونیستها را با تهمت و توهین و دروغگویی پایین می کشند، تا در ملع عام وانمود کنند همسطح هستند. در روانشناسی فرمولی هست که می گوید وقتی آدمهای کوچک و ضعیف و بی مقدار نمی توانند بزرگ و با-جوهر و با-کرامت باشند، سعی می کنند دیگران را با اتهامات واهی و تحقیر و دروغ گویی به پایین بکشند، تا در درون خود و نزد همکلاسهایشان احساس رضایت کنند. دلیل سوم هم ناتوانی فکری و علمی و شناختی ناسیونالیستها در جدل سیاسی و منطقی و مستدل علیه کمونیستهاست. فرهنگ توطعه گری، پاپوش دوزی، و حذف فیزیکی فرهنگ عشیره ای و سنتی همه جریانات ناسیونالیست بوده و هست. پس چرا فقط علیه کمونیستها؟ زیرا کمونیستها همیشه با پرنسیپ و دارای قدرت استدلال بوده اند، پس ناسیونالیستها جز با توهین و اتهام و ترور شخصیتی و فیزیکی راه دیگری برای شکست دادن کمونیستها نداشته اند. سقوط در اخلاقیات و اوج گیری در فالانژیسم حاصل تعصبات فکری و عقاید خرافی خاک و قوم پرستی، بعلاوه تعصب در خودپرستی و مقام پرستی و قدرت طلبی است. در یک سطح پایه ای تر این فرهنگ و سنت ناسیونالیستی سه منبع دارد: یکی منفعت پرستی فردی که محصول فرهنگ سرمایه داری است؛ دومی بی تمدنی و وحشیگری منشعب از اسلام و ضدیت آن با انسانیت است؛ و یکی هم فرهنگ سنتی مردسالار مبتنی بر زور و برنده شدن گروهی و قبیله ای. 

ناسیونالیسم ایرانی بعد از ۳۰/۴۰ سال زندگی در خارج از ایران و یادگیری زبانهای متعدد، در عصر اینترنت و سوشیال میدیا، حاضر نیست برای تاریخ سازیش، برای انکار واقعیات تاریخی، برای دروغ پردازی و پرونده سازی در مورد مخالفین خود و بخصوص کمونیستها، یک منبع معتبر معرفی کنند. یک مثال در مورد فرهنگ و اخلاقیات اسلامی-لمپنی ناسیونالیسم ایرانی شاخه سلطنت طلب، ده ها فحش رکیک جنسی به آذر ماجدی بود، به جرم نقد جریانشان. (آذر ماجدی یک برنامه کامل به این لمپنیسم اختصاص داد و ضبط کرد؛ متعسفانه آدرس آن در نتوانستم پیدا کنم). وقتی هم این سلطنت طلبها در قدرت بودند کارشان شکنجه و تیرباران، سرکوبهای شعبان بی مخی، و به جان جامعه انداختن دین و مذهب و آخوند بود. اینجا اشاره به فاجعه ای بنام سازمان مجاهدین خلق -که سازمانی ناسیونال-اسلامی ایرانی است- لزومی ندارد، چون از هر نظر شهره عام و خاص اند، و لزومی به نام بردن از جنایات سخت و نرم این سازمان شبه فاشیستی نیست. تنها یک مورد برای اشاره، استفاده از نوجوانان در این سازمان است، که شباهت زیادی به سازمان ناسیونال-سوسیالیست اوجالان در کردستان دارد.     

ناسیونالیسم کوردی هم کارنامه وزینی دارد: همه شاخه های این ناسیونالیسم دارای کارنامه حمله به کمونیستها، و ترور و اعدام آنها هستند. تمام آنها به زن از نگاه دین اسلام نگریسته و هرجا فرصت تعدی حقوقی و جنسی داشته اند، کوتاهی نکرده اند. مردسالاری از ارکان ناسیونالیسم کورد بوده و هست. تنها استثنا در مورد زن، آپویسم است، که برخلاف همفکران ناسیونالیستش، زن را نه ابزار جنسی بلکه ابزار مبارزه دانسته، و نهایت سواستفاده از دختران کردستان در جنگ با دولتهای ترکیه و سوریه در راه آزادی میهن = کردستان داشته است. ناسیونالیسم کوردی همیشه جنایات خودش را انکار، و همه تقصیر را بگردن طرف مقابل انداخته است، هم جنگ حزب دموکرات قاسملو علیه کومه له، و هم جنگهای اتحادیه میهنی و حزب دموکرات بارزانی علیه هم، و هم جنگ میان اوجالانیست ها و بارزانی ها. در بعد شخصی و فردی هم کارشان توهین و اتهام و تهدید به کشتن مخالفینشان است.     

در پایین لینک اقرار ملا بختیار به کشته شدن اسیر توسط حزب دموکرات بارزانی و سازمان بزوتنه وه ی اسلامی و یکیه تی نشتمانی که مورد تایید نوشیروان مصطفا هم بوده؛ آورده شده است. در مورد جنایات جنگی حزب دموکرات قاسملو علیه اسیران جنگ با کومه له هم کتابهای متعدد نوشته شده و افراد شاهد هنوز زنده اند. دو کتاب در مورد جنایت دموکراتهای قاسملو: فاجعه مرگه ور و گردان ۲۲ ارومیه از اسماعیل عجم و سامی روشن در دسترس عموم قرار دارد. من شخصن کتاب فاجعه مرگه ور اسماعیل عجم را در کلاب هاوس در سالروز این جنایت ۲۲ و ۲۳ آذر ۱۳۶۴ بازخوانی کردم. در این بازخوانی توسط اعضای حزب دموکرات قاسملو ده ها بار مورد توهینهای زشت قرار گرفتم و دو مورد هم تهدید شدم. فردی که مرا به کشتن تهدید کرد اسمش رامیار منبه ری است در کلاب هاوس (که از پیامش عکس گرفته ام. پیامهای این آدمکش پیرو ماموستای دموکراسی قاسملو به زبان کردی است). در مورد جنگ داخلی در کردستان باید بحث جداگانه و مفصلی داشت، حزب دموکرات کلن کردستان را ملک خودش می دانست و اجازه فعالیت سیاسی به دیگر جریانات نمی داد؛ به قول معروف انحصارطلب بود. حزب دموکرات قبل از اینکه بحثی در مورد مخالفت کمونیستها علیه ناسیونالیسم بشود به دفتر حزب توده و مقر پیکار و گردانهای کومه له حمله کرد. حزب دموکرات حتا افراد حامی کومه له را در مناطق تحت کنترل خود را یا زیر فشار به سکوت وامیداشت و یا حتا ترور می کرد. در ثانی همین که جنگی را به کومه له تحمیل کرد که چرا ما را ناسیونالیست و ناسیونالیسم را مردود می دانید، خود اثبات درجه دموکرات بودن این جماعت خاک/قوم پرست است.  

شاخه معتدلتر حزب قاسملو را خالد عزیزی رهبری می کند؛ خالد عزیزی در جایی گفته بود که به هیچ ایدیولوژی و مکتب فکری و سیاسی باور ندارد. و این یعنی باور به مکتب فرصت طلبی و پوپولیسم و رئال-پلتیک و نئولیبرالیسم. پنهان کردن این چهار ایدئولوژی سیاسی ناسیونالیستی، زیر لغت هیچی، خود بخشی از سنت و فرهنگ ناسیونالیستها در خام کردن مردم است. به قول خالد عزیزی حزب دمکرات کردستان حزبی سیاسی وملی است، نه کمونیست نه سوسیالیست ونه لیبرال است. این درست مثل سخنان خدا بیامرز هیتلر است، او هم عین همین افکار را داشت.  

بطور کلی فرهنگ و منش و عملکرد ناسیونالیستها دارای اجزا و عناصر زیر است: معیارهای نازل اخلاقی و سیاسی؛  وقاحت و بی شرمی؛ تهی از شهامت اخلاقی؛ حذر ازعلنی گرایی و شفافیت؛ بیگانه با گزارش دهی به افکار عمومی و لااقل اعضای خودشان؛ ادعاهای بی اساس و غیر قابل اثبات؛ شانتاژ علیه مخالفین بخصوص کمونیستها؛ تحریف واقعیات و رخدادهای که شاهد زنده دارد؛ چماقداری و چاقوکشی و استفاده از زور و اسلحه علیه مخالف و کمونیستها؛ زیستن در شکاف دولتهای منطقه و وابستگی به آنها؛  تنفر از فضای باز سیاسی و نقد آزادانه؛ بیگانه از فضای سالم سیاسی و دیالوگ و مناظره رو در رو؛ قدرت پرست و مقام دوست و عاشق پول و ثروت؛ رقابت ناسالم و چشم و همچشمی فردی و گروهی؛ فرهنگ سیاسی نازل و مصلحت گرا؛ انتقاد ممنوع چون تخریب است؛ اعتماد سیاسی و فردی و اخلاقی مشروط به منفعت؛ جعل و قلب واقعیات اگر به زیان و ضرر باشد؛ خود بین فردی و انحصارگر و انحصار طلب سیاسی؛ مخفی کاری و پنهان کاری؛ زد و بند محفلی؛ دورویی و تناقض بین حرف و سند با عمل؛ سواستفاده از حربه اخراج با توسل به بهانه و تحریک و پاپوش دوزی و اتهامات رنگارنگ بسته به موقعیت طرف؛ تصفیه تشکیلاتی مخالفین سیاسی و یا رقیب؛ تبلیغات تحریف گرانه و تحریف آمیز؛ جو سازی و تشنج آفرینی علیه مخالفین خود؛ مسموم کردن فضای سیاسی علیه کمونیستها؛ فرافکنی و پرتاب توپ به میدان طرف مقابل با توسل جستن به تهمت و اتهام؛ باج گیری مالی از مردم؛ جاسوسی و جاسوس پروری؛ تهدید امنیتی برای منتقد و مخالف سیاسی و رقیب خود؛ بیگانه با شفاف سازی و حذر از گزارش دهی به مردم؛ جعل واقعیات و ریاکاری منفعت گرانه؛ ‍مصلحت اندیشی و نان بنرخ روز خوردن و عدم پایبندی به اصول و موازین ثابت و اعلام شده؛ شایعه سازی و تکرار آن و استدلال تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها علیه کمونیستها؛ اتهام جاسوسی دادن به مخالفین و همکاری با جمهوری اسلامی برای تخریب سیاسی؛ حمله نظامی به اردوگاه کومه له کمونیست توسط سازمان زحمتکشان ناسیونالیست با پشتگرمی احزاب قومی در شمال عراق و بده بستان مالی با آنها؛ پرورش فرهنگ شهید پروری و استفاده ناحق از جانباختگان مبارز و فروش خون جانباختگان در پای میز مذاکره با دولتهای حاکم بر ایران و ترکیه و عراق؛ جعلی بودن و نا خانایی اسامیشان با واقعیت وجودیشان: نه دموکراتیها دموکراتند و نه زحمتکشانیها کومه له هستند؛ تشکیلاتشان سیاسی و مدرن و بر حسب موازین و اصول حزبی و سازمانی نبوده و نیست بلکه کاملن برحسب نفوذ شخصی و منطقه گرایی و باندبازی است؛ یکی از اتهامات همیشگیشان شوونیست و پان ایرانیست نامیدن کمونیستها از جمله رفقای حزب کمونیست ایران است که چهل سال است در کردستان در حال مبارزه با جمهوری اسلامی هستند؛ تصفیه حساب تشکیلاتی در پاسخ به اختلاف نظر سیاسی؛ دعوا و کشمکش بی پایان بر سر کسب و حفظ پستهای تشکیلاتی و کنترل بر دیگران در جهت منافع شخصی؛ استفاده از موقعیت تشکیلاتی در حذف رقیبان؛ نه فقط تفسیر بلکه ابداع تاریخ جعلی بنفع خود و بلعکس جلوه دادن واقعیات به زیان مخالف خود؛ شیفتگی به قدرت و جاه طلبی؛ استفاده گسترده از اسامی جعلی در سوشیال میدیا تفاوت حامیان ناسیونالیسم با حامیان حکومت اسلامی را کاملن مخدوش کرده است؛ بخصوص وقتی که جنگ ناسیونالیستها نه با جمهوری اسلامی بلکه با منتقدین است و بطور کلی سنت های ناسیونالیستی در تقابل و مغایر با سنت های انسانی و شرافت و وجدان انسانی است. 

کسی می تواند ادعا کند که کمونیستها و جریانات کمونیست هم در بعضی از این ویژگیها شریکند؛ این کاملن درسته. اما هیچکدام از این اخلاقیات و فرهنگ ترور ویژگی کمونیستها و احزاب کمونیست نبوده و نیست. اینکه در مواردی خطا کرده اند کاملن واقعیته و کار غلطی انجام داده اند. تفاوت دیگر این است که کمونیستهای کارگری به آزادی بیان بی قید و شرط پایبند هستند و کسی را بخاطر نقد و انتقاد مورد اتهام و تهمت و ترور قرار نمی دهند. تفاوت سوم این است که کمونیستها هیچکس و هیچ چیزی را مقدس نمی دانند و چنان نیست اگر کسی به لنین توهین کند سزاوار اعدام باشد اما ناسیونالیستها توهین کننده به رضا خان و آتا تورک و قاسملو و اوجالان و بارزانی را سزاوار مرگ می دانند و تهدید به قتلش می کنند و اگر بتوانند ترورش می کنند. اینها اختلافات اساسی است؛ اگرنه بلکه کمونیستها هم بعضن و بخشن وارد این خصلتهای غلط شده اند.

به این ترتیب می بینیم که منفعت طلبی و فرصت طلبی در سیاست “هدف وسیله را توجیه می کند”، از اصول بنیادین ناسیونالیستهاست، از راسترینشان تا چپ ترینشان، چه در بعد جهانی و چه در مورد مشخص بحث ما، کومه له تحت رهبری حسن رحمان پناه و جمال بزرگپور. وقتی رضا خان و آتا تورک و مصطفا بارزانی و قاضی محمد و قاسملو به مقام تقدس گذاشته شده اند و کسی حق ندارد آنها را نقد کند به کمونیستها که خواهان نقد و نه اتهام هستند تهمت مقدس کردن رهبران خود می زنند. وقتی خود دارای رابطه پنهانی و مخفی (نه فقط از مردم بلکه حتا مخفی از اعضای خود هستند) با دولتهای ریز و درشت هستند تهمت رابطه پنهان به کمونیستها می زنند؛ یعنی بی پرنسیپی خود را به کمونیستها نسبت داده و اعضای خود را به جنگی دروغین و سراسر شانتاژ علیه کمونیستها می فرستند. 

            چپ ناسیونالیست در کردستان که موضوع اصلی بحث این نوشتار است، همانند جناح راست خودش کارنامه سیاهی دارد. از کمونیست کشی و حمله به شوراهای کارگری توسط حزب اتحادیه میهنی طالبانی، تا حمله به اردوگاه کومه له، توسط باند زحمتکشان عبداله مهتدی در تابستان سال ۲۰۰۰. از تهدید رهبران حزب کمونیست ایران توسط جمال بزرگپور بنمایندگی از رهبران کومه له، تا دروغ پراکنیهای دوازدهم دسامبر ۲۰۲۲ حسن خییر یا رحمان پناه، در مورد خالی کردن گاوصندوقها. بعلاوه گویا جلال طالبانی اردوگاه زرگویز را به ابراهیم علی زاده هدیه داده است؛ این ادعای حسن رحمان پناه توهین به تک تک پیشمرگان ساکن آن اردوگاه است.  

بقول محمد عذیری: شرم احساسی انقلابی برای یک تغییر مفید است. بی شرمی توموری بدخیم، کشنده، و معضلی اجتماعی است؛ باید بی شرمان را به کلینیک درمانی برد. بی شرمی جرم نیست، بیماریست. عبه مهتدی و عبه آذربار و حسن رحمان پناه، درجه بی شرمی و دروغ پردازی و اتهام پراکنی را به اوج خود رسانده و ثابت کرده اند که فرهنگ و سنت و اخلاق ناسیونالیستی را بخوبی هضم کرده اند. بررسی و تاکید بر این خصلتهای فالانژی و خطرناک لازم است چراکه وقاحت و بی شرمی شخصیتها و جریانات ناسیونالیست افق خطرناک حاکمیت احتمالی آنها را بر جامعه کردستان خاطرنشان می سازد. رضا مقدم در بحثی در مورد جدایی ابراهیم علی زاده از صلاح مازوجی می گوید: اتحادیه میهنی ملا بختیار را که عضو دفتر سیاسی بود، بدلیل مخالفت، دستگیر و زندانی کرد. اما ملا از زندان فرار کرد و به اردوگاه کومه له پناه برد؛ کومه له از سوی اتحادیه میهنی تهدید نظامی شد، که باید ملا را تحویل بدهد. اما کومه له نپذیرفت و تحویل نداد. این را مقایسه کنید با امروز که هفت نفر از اعضای رهبری حزب کمونیست ایران از خارج به سلیمانیه بر می گردند و وارد اردوگاه خودشان (کومه له) می شوند، اما از سوی مرکزیت کومه له و بقلم جمال بزرگپور اطلاعیه ای صادر شده و مورد تهدید جانی قرار می گیرند. هر کس می تواند از دور این را غیر اخلاقی و نارفیقانه بداند، اما تصور کنید این حادثه برای خود شما رخ دهد! بعد از چهل سال مبارزه با جمهوری اسلامی اکنون از سوی همسنگر و رفیق خودت مورد تهدید جانی قرار بگیرید. واقعن تصورش محال است.   

نقش منصور حکمت در شکل دادن به فرهنگ و سنت های مدرن و انسانی در کومله و حزب کمونیست ایران با ستانداردهای بالای اخلاقی و پرنسیپهای والای انسانی منجمله در جدایی از کومه له -که مسلح بود و در مقطع به حاکمیت رسیدن ناسیونالیسم در اقلیم کردستان و تحویل کومه له به بازماندگان اغلب ناسیونالیست کومه له بدون کمترین اصطکاک و چالشی- اثبات این ادعاست. امروز سی سال پس از آن جدایی ناسیونالیستهای درون کومه له جناح چپ خودشان را به کشتن و بزور بیرون راندن تهدید می کنند، و وقتی مورد نکوهش و سرزنش کمونیستهای کارگری قرار میگیرند به دروغ و افترا دست می زنند. جناح ناسیونالیست، رفقای چهل ساله خودش را به دلیل اختلافات سیاسی و تشکیلاتی که با هم دارند، به حکمت وصل می کنند تا آنها را مورد هجوم طیف وسیع ناسیونالیستهای رنگارنگ قرار داده و شکست دهند. اما سنتهای حکمت دست از سرشان برنداشت و نتوانستند با تهدید و کشتن مخالفینشان را از اردوگاه بیرون کنند پس ناگزیر شدند با دروغپردازی به جنگ حکمت بروند و رفتند؛ حسن خه یر= رحمان پناه خود را به فضاحت کشید، خود زنی اخلافی و شخصیتی کرد، منجر به خودکشی سیاسیش شد. از این ببعد حسن خه یر مجبور است تمامن به کمپ عبداله مهتدی بپیوندد، تا کسی تحویلش بگیرد. سقوط آزاد حسن به عمق فرهنگ ناسیونالیستی احزابی با کارنامه ترور و اعدام و جنایت جنگی از طبعات سمت گیری طیف ایشان بطرف ناسیونالیسم است. 

ماجرا از صبح دهم دسامبر ۲۰۲۲ شروع شد که هفت نفر از رهبران حزب کمونیست ایران از خارج وارد فرودگاه سلیمانیه شده و به اردوگاه زرگویز کومه له می روند. مسعولین کومه له نه فقط استقبالی نمی کنند بلکه آنها را تهدید می کنند که نباید وارد اردوگاه خودشان شوند. جمال بزرگپور خطاب به آنها هشدار می دهد: آنچه که جای نگرانی است و از هم اکنون نيز قابل مشاهدە است، ايجاد تشنج در سطح تشکيلات علنی و مسلح است، تشنجی که ممکن است عوارض و عواقب ناگواری بدنبال داشته باشد. همين امروز تقريبا همه اعضا و پيشمرگان مستقر در اردوگاە ضمن ابراز نگرانی از حضور اين عدە و عدم استقبال آشکار از آمدنشان، خود جوش تصميم گرفته اند نامه جمعی در اعتراض به حضوراين جمع در اردوگاە تنظيم کنند. کميته رهبری با توجه به اين نگرانی قصد دارد با آنها وارد گفتگو شود و از آنها بخواهيم که برای جلوگيری از هر اتفاق ناگواری بايد اردوگاە را ترک کنند و در شهر سليمانيه مستقر گردند … اگر آنان حاضر به قبول آنچه که ما ميگوييم نشوند (که به احتمال زياد قبول نخواهند کرد) و بر استقرار خود در اردوگاە پافشاری کنند، مسۆوليت هر پيش آمد ناگواری را بر عهدە خواهند داشت.” (خط کشیها از من است=اقبال). در انشعاب قبلی شاهد حمله نظامی به اردوگاه کومه له کمونیست، توسط سازمان زحمتکشان ناسیونالیست بودیم. و امروز همان کومه له مورد حمله قرار گرفته همسنگر خودش را تهدید جانی می کند؛ این تهدیدها علیه کمونیستها پیش نیاز پیوستن سیاسی به خط سازمان زحمتکشان است.

اسماعیل عجم که خود از پارتیزانهای قدیمی کومه له است، و نویسنده کتاب جنگ مرگه ور در مورد فاجعه گردان ۲۲ کومه له، که امروز سنگرش را به جبهه قالتلین رفقایش تغییر داده است، در تایید و بازنشر دروغ پردازیهای حسن رحمان پناه در مورد خالی کردن گاوصندوقها (لینکش زیر این نوشته آمده است) نوشته است:

به نظر من هر عضو کومه له و حزب کمونیست حق دارد اتهام فسا د و دزدی را به منصور حکمت، عبدالا مهتدی، عمر ایلخانی زاده، حمید تقوایی، رحمان حسین زاده، سید ابراهیم علیزاده، حسن رحمان پناه، صلاح مازوجی و دیگران رهبران وارد سازد. چرا؟ تعدادی از رفقا اصل را بر اعتماد به رهبران و عدم شک به رهبران گذاشتند و مثل یک انسان مذهبی به خدا و پیغمبر حزب شان شک نمی کنند. چون شک گناه است و هر کس شک و سوالی بکندف سوزانده می شود. رفقا، ما همیشه در دوران جوانی و حتی پیری با خلوص نیت، صداقت، صمیمیت و بطور ساده لوحانه به حزب و رهبران حزب اعتماد صد در صد داشته ایم. اتهام دزدی و جرائم مالی به هر فعالیت غیرشفافی وارد است. احزاب سیاسی و رهبران آن هم از این امر مستثنی نیستند و بقولی بشر جایزالخطاست. از اینرو به هیچ شخص نباید اعتماد کرد. فقط با شفافیت مالی درست است که هر رهبر حزبی و نهاد حزبی می‌تواند سلامت کاری خود را تضمین کند و اتهام جرائم مالی را از خود دور کند. هر فعالیتی که با پول سروکار داشته باشد، حتما بدون شفافیت به جرم مالی منتسب می‌شود. پس شفافیت پادزهر فساد است. عدم شفافیت رهبران احزاب سیاسی باعث شده که کمتر پیشمرگ و عضوی از روند مالی و مدیریتی آنها باخبر باشد.”    

اسماعیل در کتابش در مورد جنایت حزب دموکرات قاسملو، از جمله به این نکته اشاره کرده است که، حتا روستاییان می دانستند که کشتن اسیران جنگی مجاز نیست و جرم است. اما امروز همین اسماعیل که سی سال است در مرکز انگلستان زندگی می کند، معتقد است که نباید اصل بر برات باشد. برعکس اصل باید بر اتهام باشد، و این متهم است که باید برود ثابت بکند که جرم نکرده است. این سقوط فکری و سیاسی و حقوقی و انسانی بعد از سی سال، از کوههای کردستان تا مرکز انگلستان، اما شخصی و فردی نیست. تقصیر اسماعیل نیست که چنین سقوط بزرگی را تجربه کرده است. این ایدیولوژی منحط ناسیونالیسم است که قربانیانش را اینچنین به زمین می زند، از انسانیت تهی و نسبت به پرنسیپهای انسانی بی تفاوت، و برای رسیدن به هدف زیر پا گذاشتن همه اصول و موازین و معیارهای حقوقی و اجتماعی و انسانی را مجاز می شمارد.  

            میترا نه وه ره در فیس بوک نوشته بود: در تاریخ چهاردهم ژانویه، در یک برنامه ی زنده ی فیسبوکی که در ارتباط با اختلافات در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن (کومه له) توسط رفیق رئوف افسایی برگزار شد، شخصی به اسم جهانگیر نصرتی کامنت هایی توهین آمیز در پاسخ به نظرات رفیق روناک نه وه ره نوشت. نامبرده به کامنت هایش در آن برنامه ی زنده اکتفا نکرد و سپس همان شب سراغ مسنجر روناک رفته، و با پیام های صوتی اش که مملو از الفاظ زشت و ناپسند است، مجددا به ایشان حمله کرده و ایشان را مورد آزار جنسی قرار داده است.

و سعید آرمان نوشته است: “حسن رحمان پناه در مورد خودکشی رفیق زحمتکش کمال در ناحیه سقز که آنموقع کمیته سر سنور اطلاق می شد، به عینه دروغ می گوید … حسن رحمان پناه چگونه در مورد خالی کردن گاو صندوقها آشکارا دروغ می گوید، در مورد خودکشی کمال هم کاملا دروغ می گوید و مسئله را برای توجیه نامه یا بهتر بگویم جنگ نامه جمال بزرگپور، وارونه میکند.” حسن معارفی پور هم در کلاب هاوس از تجارب خود در سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ در اردوگاه کومه له صحبت کرد و از جمله به بی پرنسیپیهای همین حسن رحمان پناه اشاراتی داشت. 

سی سال است بی عرضه گی و ناکامی و ناکارآمدی و انزوا و بی عملی خود را با فرافکنی به پای جدایی منصور حکمت می گویند و می نویسند؛ تا بلکه هم شکست خود را توجیه کرده باشند و هم از ضدیت با کمونیسم بیشتر و بهتر در دل جنبش ناسیونالیستی جا باز کنند. مستند سازی از نوع وزارت اطلاعات علیه مخالفین خود، و از جمله خالد علی پناه، برای ساکت کردن از نقد و افشاگری معنایی جز انتقاد ممنوع ندارد؛ این انتقاد و مخالفت سیاسی و تشکیلاتی، گاهی به قیمت جان تمام شده است: قتل سمکو بنفشی و آپو حسینی فقط دو نمونه اخیر این افتضاح سیاسی باند عبداله مهتدی است، که با همت خالد علی پناه در برنامه های زنده فیس بوکی علنی شد. اتهامات جریانات ناسیونالیست علیه افراد مخالف خود ادامه اتهامات و سناریو سازیها و مستند سازیهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در ترور شخصیتی و سیاسی مخالفان خود بوده و است.    

با جدایی خط جمال بزرگپور و حسن رحمان پناه از حزب کمونیست ایران با این دورنما که سوسیالیسم در یک کشور ممکن نیست، و اکنون نوبت حکومت احزاب است و نه حکومت شورایی؛ بار دگر جنبش ناسیونالیستی بعد از سال ۲۰۰۰ موفق شد تا قربانی دیگری از جنبش چپ در کردستان بگیرد. دلیل این شکست نه بخاطر به اندازه کافی رادیکال نبودن کومه له، بلکه به خاطر موقعیت ویژه مکانی قرار گرفتن در محاصره حکومت و احزاب ناسیونالیست و اسلامی در اقلیم کردستان است. اگر کومه له در این جغرافیا گرفتار اردوگاه داری نبود و از فعل و انفعالات اعتراضی و مبارزاتی جامعه ایران و کردستان تاثیر می گرفت؛ آنگاه می بایست بطرف چپ صعود می کرد. دلیل اینکه کومه له برهبری ابراهیم علیزاده بجای صعود بچپ، تحت تاثیر مبارزات جنبش آزادی و برابری در ایران، به سقوط براست تحت تاثیر موقعیت جغرافیایی اردوگاه هایش در اقلیم کردستان قرار گرفت، رویکرد ناسیونالیستی کومه له بود. در این رویکرد نه خود جامعه و جنبشهایش بلکه احزاب سیاسی اصل هستند. و همچنین چون این جریانات ناسیونالیستی، فلسفه وجودیشان کسب قدرت دولتی است، و نه بازتاب مطالبات جامعه و تلاش برای تحقق آرمانهای آزادی و برابری از طریق شوراهای خود مردم؛ لذا برای کومه له اتحاد و همگرایی و همکاری با مرکز احزاب کردستانی اولویت بود و نه تلاش برای استقرار حاکمیت شوراها بعد از جمهوری اسلامی. دلیل دیگر هم وابستگی مالی و امنیتی کومه له به حکومت ناسیونالیستی در اقلیم است، که ناچارن آنها را در زیر چتر حمایت و کرنش حکومت اقلیم قرار داده است.    

در این پدیده افراد به نحو رقت انگیزی ابزار دیکتاتور سازی از راه تقدس رهبران قرار می گیرند. جریانات ناسیونالیست با تقدیس آب و خاک و زبان و فرهنگ و تاریخ به اصطلاح ملت خود، افراد قربانی خود را مامور دفاع به هر قیمت از رهبران و سازمان و ملت خود می کنند، و فرهنگ شهید پروری را ترویج کرده اند. لذا این افراد قربانی، آماده شهید شدن هستند، پس از هر گونه تهدیدی علیه مخالف از اتهام و تهمت، تا ترور اخلاقی و سیاسی، و تا ترور فیزیکی فرد و حتا افراد خانواده اش، دریغ نمی کنند. هرچه این قربانیان ناسیونالیسم خود را بیشتر کوچک و تحقیر می کنند و از یک انسان سالم و آزاد فاصله می گیرند، بیشتر به بزرگ سازی و قدرقدرتی رهبران خود می افزایند؛ تا جاییکه این رهبران به هیولایی تبدیل می شوند که آن افراد پیرو و گوش بفرمان نزدشان به موجودی بی ارزش و بی اهمیت و ابزاری بی اختیار تنزل پیدا می کنند و بکار گرفته می شوند. این افراد بی اراده و بی اندیشه و متعصب، با رفتار و کردار و گفتار خود، از یک طرف ابزار شده گی خود را ثابت؛ و از طرف دیگر، به ساختن دیکتاتورهایی کمک می کنند که هر کدام بنوبه خود یک هیولای کوچک و آدم خوار می شوند. نقد کردن و افشاگری که از ارکان اولیه اخلاق و آزادی بیان انسان است؛ نزد این رهبران و جریانات ملت پرست اما نقد ممنوع، و توسط پیروان متعصب علیه دیگران چه مخالف داخلی و چه بیرونی با تهمت و ترور جلوگیری می شود. اما همین آزادی بیان است که از تقدس بخشی و دیکتاتور سازی رهبران جلوگیری می کند. در نتیجه فرهنگ تحقیر و اتهام و تخریب فرهنگ بیماری است، که مدام بیمار می سازد و از بیماران خود تغذیه کرده و رشد می کند. این فرهنگ بیمار با توسل به ارعاب و تهدید از ما می خواهد که بترسیم و نقد نکنیم؛ اما غافل از این است که اتفاقن این ترس این افراد و رهبران از نقد مخالفین است که آنها را به ورطه ترور شخصیتی و سیاسی مخالفینشان مجبور می کند. آنان که با توسل به دروغ و افترا نفرت پراکنی می کنند؛ در واقع ترسشان را از کشف و افشا حقایق و آگاهی مردم را بنمایش می گذارند.     

آلترناتیو تمام این فرهنگ و اخلاقیات و سنتهای ضد انسانی چیزی نیست جز حق آزادی بی قید و شرط بیان و انتخاب و تشکل. این آزادی بیان است که می تواند دست و دهن این شارلاتانیسم اخلاقی و شخصی و گروهی و سیاسی که هدفی جز به انقیاد و به سکوت واداشتن مخالفین ندارد را ببندد. در یک جامعه انسانی اتهام و تهمت و شانتاژ و پرونده سازی و دروغپردازی و هتک حرمت شخصی و ترور از هر نوعش باید ممنوع و جرم باشد. ناسیونالیستها هیچ منفعتی در آزادی بی قید و شرط بیان مردم و جامعه برای خود نمی بینند و به همین دلیل دشمنی و کینه و نفرت بی پایانی از کمونیستها و حکومت شورایی دارند. سیاستهای انسانی باید در قدرت سیاسی تبلور یابند و به حکومتی انسانی منجر شده و جامعه ای انسانی را به ارمغان بیآورند. انسانیت بیرون قدرت سیاسی به هیچ نتیجه ی عملی و اجتماعی نمی انجامد، و به شعر و نثر زیبا تبدیل می شود. لذا ترجمه سیاسی اخلاقیات انسانی ضرورت روز است. برای نجات از فرهنگ و اخلاقیات منحط ناسیونالیستی لازم نیست اول دنیا را تغییر دهیم، کافی است ابتدا پرنسیپهای انسانی را چه در بعد شخصی و چه در بعد اجتماعی مراعات کنیم، و این تز فاشیستی مورد علاقه ناسیونالیستها یعنی هدف وسیله را توجیه می کند را افشا و رسوا و منزوی کنیم. منشا فرهنگ و اخلاقیات ضد انسانی ناسیونالیستها در موجودیت سیستم سرمایه داری قرار دارد، که انسان و برابری حرمت و کرامت انسانی را نفی می کند و فرد را بر حسب میزان ثروتش طبقه بندی و ارزش گذاری می کند. بعلاوه منشا فرهنگ ناسیونالیستی ایدیولوژی آن است؛ این ایدیولوژی خاک و مرز و کشور و آداب و رسوم را، بجای انسان، و حقوق برابر انسانی، و حق زندگی شاد و مرفه می گذارد. بعبارت دیگر ایدیولوژی ناسیونالیسم وطن و ملت پرستی را بجای انسانیت قرار می دهد. لذا سازمانهای ناسیونالیست تمامن در کار از خود بیگانه کردن افراد وابسته بخود هستند و آنها را تا حد یک ابزار تنزل داده و بحقارت می کشند.  

اقبال نظرگاهی

۱۷ دسامبر ۲۰۲۲

منابع:

https://www.facebook.com/azadi.karo/posts/4490302081096004

https://www.azadi-b.com/?p=17151

https://www.facebook.com/salahh.senaa.16/videos/562881607978224

https://www.facebook.com/aso.shashoy/videos/1262263487450583

https://www.facebook.com/100002174558571/videos/992593457998419

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate