ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت ۴۲: “راه-سوم راه نجات ایران”

در مناظره ای که شهرام همایون برای هوشنگ امیر احمدی و قاسم شعله سعدی ترتیب داده است، امیر احمدی می گویند طرح گذار مذاکره محور طرح منه که آقای شعله سعدی آن را بعنوان اندیشه خودشان مطرح کرده اند. و اضافه می کند که راه سوم را روسها مطرح کردند، بعنوان راه رشد غیر سرمایه داری برای کشورهای جهان سوم که توده ایها مروج آن در ایران بودند، راهی وسط سرمایه داری و سوسیالیسم. اما آنچه که در این گفتگو قابل تامل است، افاضات بعدی امیراحمدی است که: “مذاکره باید بکنیم با حکومت. طرح گذار مذاکره محور تنها راه عبور از این نظام است. با موازات این طرح باید اعتراضات مردمی شکل بگیرند، تا قدرت مذاکراتی ما تقویت شود. اگر گفتمان مذاکره محور در کنار اعتراضات مردمی نباشد ما به یک انقلاب خونین غیر قابل کنترل خواهیم رسید”.

اینجاست که دست بورژوازی زخمی ایران رو می شود، که اولا، نه خواهان سرنگونی حکومت اسلامی در ایران، بلکه طالب مذاکره و سازش و تسامح و توازن با آن هستند. نوعی عبور سطحی، و شامل خلع و قمع چند ده نفر از سران رژیم، و بعبارت دیگر جابجایی مهندسی شده قدرت. دوما، این طبقه حاکمه خواهان اعتراضات مردمی است تا بشود و بتوانند، از آن بعنوان ابزاری علیه حکومت اسلامی بکار بگیرند و حکومت را وادار کنند که تن به مذاکره و مصالحه و دست بدست شدن قدرت بدهد، قبل از آنکه اعتراضات مردم پیشروی غیر قابل برگشتی کرده و لذا جلو انقلاب مردمی را سد کنند. وسوم، امیر احمدی نتیجه می گیرند که اگر این اعتراضات و مذاکرات باعث مهندسی قدرت، یعنی دست به دست شدن قدرت از بالا نشود، آنگاه مردم از پایین وارد میدان می شوند و انقلاب رخ می دهد و این انقلاب را بعنوان خطری برای خودشان تاکید می کند. البته حق دارند، چرا که می دانند همه جنایتکاران مجازات خواهند شد و این مجازات ممکن است شامل قتل قاتلان هم بشود، پس آن را خونین می خواند. به این ترتیب هدف راه-سوم، مذاکرات با حکومت اسلامی و البته با هزینه مردم معترض در خیابان آن است که گروه مکلا قدرت را از باند معمم بگیرند و شیوه کارآمد تری برای کنترل مردم و اداره امور به اجرا بگذارند.

               و اما شعله سعدی هم می گویند “من هدفم این است که قدرت از طریق مصالحه انجام بگیره. و اعلام کردم، آقای خامنه ای این روش را بپذیرید، ما آینده تونو تضمین می کنیم. یا مانند قذافی رهبر و کشور با هم متلاشی میشه یا مانند مصر رهبر میره کنار، کشور آسیب نمی بینه. من از شما خواهش می کنم این شق دوم را بپذیرید. در این صورت ما آینده تان را تضمین می کنیم”. آقای شعله سعدی خوابنما شده که قهرمان نجات ایران است. ایشان هنوز متوجه نیستند که مصالحه با حکومت اسلامی محال و ناممکن است. دوما، از خامنه ای خواهش کرده اند کنار بروند، که انگاری بن علی و مبارک در تونس و مصر با خواهش آقایان مصلح کنار رفتند! و سوم، در کمال ناباوری از جانب میلیونها مردمی که از حکومت خامنه ای رنج ها و دردها کشیده، و خیلیها اعضایی از خانواده شان را از دست داده اند، حکم ملوکانه صادر می کنند که آینده جنایتکاران را هم تضمین می کنند. حال آنکه، تمام آمران و مجریان جنایت در حکومت اسلامی حتما باید محاکمه و مجازات شوند، و این حکم تغییر ناپذیر مردم ایران است.

             آقای شعله سعدی مدعی هستند که تئوری راه سوم “مال ملت ایران است، بهمین دلیل هم هست که این گفتمان، و اندیشه راه سوم، بسرعت نور داره جای خودشو تو جامعه باز می کنه”. باید پرسید چرا شعله سعدی چنین ادعایی دارد، و چگونه خواست نیم بند راه سوم برای تغییر، توانسته است جمعیت زیادی را جلب و جذب کند. مگر راه-سوم چه دارد برای مردم که گویا درجامعه جای خودش را بسرعت باز کرده است؟ مردم برای انتخاب آلترناتیو خود در برابر جمهوری اسلامی مجبورند ورای شعارها و حتا برنامه های آنی، مقطعی، و جنبشی افراد، نهادها، و احزاب سیاسی به مبانی مادی، و به کلیت این شعارها و برنامه ها رجوع کنند، و پاسخ معضلات متعدد خود و جامعه را در این شعارها و برنامه ها جستجو کنند. راه-سوم، جز ادعای جلوگیری از فروپاشی ایران ارمغان خاصی برای مردم ندارد. اما همین “جلوگیری از فروپاشی ایران” هم قرار است بوسیله سپاه و ارتش که گویا در هم ادغام شده اند، صورت بپذیرد. و این یعنی لشکرکشی برای سرکوب “نافرمانیها و اغتشاشات و خودمحوریها و گریز از مرکزیهای مردم”. کاری که خود رضا خان و خود جمهوری اسلامی با لشکرکشی و سرکوب نافرمانیهای مردمان مختلف در ایران انجام دادند. در تئوری مصلحانه آقای شعله سعدی، صلحی برای مردم نیست اما، تئوری نجات طبقه حاکمه ایران از تعرض انقلاب مردم است.

امیر احمدی هم می گویند “مقاله راه انقلابات جهان سوم، که تو ایران هم چاپ شده، مربوط به راه سومه، و همانجا بحث گذار در راه سوم، همین گذار مسالمت آمیز مذاکره محور، مطرح شده و لذا شعله سعدی نمی تواند ادعا کند که راه سوم ابتدا ایشان است”. اما منهای اینکه امیراحمدی یا شعله سعدی “بنیانگذار” راه-سوم باشند، این “راه” به ناکجاآباد است، چرا که گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی یک توهم بزرگ است، و بلکه از توهم اصلاح آن بزرگتر. راهی است به بیراهه و بن بست. اما البته دارای محبوبیت جهانی است، و در همان خط و جهت انقلابات مخملی پرو بازار- آزاد، و ضد سرمایه داری دولتی در بلوک شرق، در دهه پایانی قرن بیستم. این نوع گذارهای مسالمت آمیز و پرو غربی مورد پسند اروپا و کل غرب و سازمان ملل است. راه-سوم، با توهم و سرمایه گذاری بر، گرفتن کسب مشروعیت و حمایت بین المللی، به دلیل “دشمنی” جهان با جمهوری اسلامی، اعلام کرده است که با محفوظ نگاه داشتن تمام دستگاهها و ارگانهای دولتی از تعرض مردم، فقط راس نظام را تغییر می دهد. اما آیا مردم هم به همین رضایت می دهند؟ این تخیلات سیاسی، ناشی از نگرانی بورژوازی ایران از انقلاب و به میدان آمدن آحاد جامعه، برای دخالت مستقیم درسرنوشت خود است. با توجه به اعتراضات هر روزه و گسترده کارگری و اجتماعی، این بار سرنوشت حکومت اسلامی با دخالت مستقیم مردم در داخل تعیین می شود، و هیچ کنفرانس گوادلوپی نخواهد توانست، نه برای ایران لویه جرگه بسازد، نه خمینی پرورش دهد و نه احمد چلبی کشف کند.

             شعله سعدی در ادامه جدل با امیر احمدی جواب میدهد: “اگر من حالا آمده ام با ادبیات خودم، با سلیقه خودم، با طرح ایده، و سیستمیک دو سوال را مطرح کردم: دو تا بن بست (منظورش بن بست نظام است) را مشاهده کردم، گفتم با توجه به اینها، بنده راه-سوم را ارائه میدم. دو تا سوال: ۱. آیا نظام قابل اصلاح است یا نه؟ ۲) اگر قابل اصلاح نیست آیا قابل تحمل است یا نه؟ گفتم هردو جواب منفی است. و گفتم دو بن بست در کشور مشاهده میشه: یک، بن بست ناشی از شعار معروف اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمامه ماجرا! که این میشه بن بست داخلی، و دوم، بن بست خارجی ناشی از تحریمها، این انزوای بین المللی ایران، این بی اعتباری پاسپورت ایرانی، و گم شدن جایگاه ایران در جهان. لذا، اومدم یک ایده را پرورش دادم بنام راه-سوم، اندیشه راه سوم، گفتمان راه سوم، و در این چهارچوب، برنامه و استراتژی و تاکتیک ارائه دادم”. در پاسخ به آقای شعله سعدی باید پرسید که آیا آن دو بن-بست فقط محدود به حکومت اسلامی است یا دامن کل طبقه حاکمه ایران را گرفته است؟ روشن است که جمهوری اسلامی در بحران سیاسی و اقتصادی است، اما این بحران محدود به حکومت اسلامی نیست و دربرگیرنده کل بورژوازی ایران است، چرا که هیچ بخشی از طبقه حاکمه جامعه ایران، راه حلی برای معضلات عدیده وعمیق اجتماعی ندارند. بعلاوه ایده شعله سعدی در راه-سوم که مدعی رهایی ایران است، در واقع در صدد رهایی طبقه حاکمه جامعه ایران از انقلاب اجتماعی است. بعنوان مثال، برای عموم مردم ایران شعار معروف “دیگه تمامه ماجرا”، بلحاظ ابژکتیفی نه یک بن بست، بلکه یک آغاز برای عبور از کلیت جمهوری اسلامی است. اعلام آغاز فاز “نه همگانی” به کلیت نظام است، و این کلیت شامل تنها بعد سیاسی نیست بلکه ابعاد اقتصادی و اجتماعی نظام را هم دربر می گیرد. به همین دلیل است که وقتی شعار “دیگه تمامه ماجرا” برای جنبش سرنگونی یک آغاز است، برای طبقه حاکمه جامعه یک بن-بست تلقی می شود. وکسیکه آن را بن بست بنامد دقیقا از موضع و نگاه خود حاکمیت به ماجرا نگاه کرده است و نه از نگاه مردم. اینجاست که شعله سعدی بدون اینکه بخواهد، جایگاه واقعی خودش را لو می دهد. در ادامه، ایشان همچنین از بی اعتباری پاسپورت ایرانی می گویند که این می تواند برای اقلیتی حائز اهمیت باشد، در حالیکه بی اعتباری یا سقوط ارزش پول ایرانی مسئله کل مردم ایران است و هم اکنون زندگی ده ها میلیون نفر را مورد حمله قرار داده است. علت اسم بردن از بی اعتباری پاسپورت و اسم نبردن از بی اعتباری ارز ایرانی ناتوانی طبقه حاکمه آینده ایران از بازگرداندن اعتبار به ارز ایرانی در آینده است، و آن را از مردم پنهان می کنند.

      شعله سعدی ادامه می دهند: “من در همین برنامه راه سوم، گفته ام برای اینکه خلع قدرت بوجود نیاد و دچار ناامنی نشیم، ما سپاه را در ارتش ادغام می کنیم، و ارتش ملی ایران را درست می کنیم، که دو وظیفه داره: یک حفظ تمامیت ارضی و دو حفظ استقلال کشور. سپاه بچه های ما هستند. ما برای اینکه اونا آسیب نبینند می خواهیم راه مصالحه و مذاکره کارو پیش ببریم. اینها از خارج نیامدند بچه های خود ما هستند. دوستشان داریم ولی اجازه نمیدیم در سیاست دخالت کنند”…. شعله سعدی: “من دست تک تک سربازان و درجه داران و افسران ارتش را می فشارم و به پیشانی آنها بوسه می زنم. بنده با کل حکومت میخام مذاکره بکنم، اما وقتی این کار را می کنم که مناسبات قدرت طوری رقم بخوره که به موازنه قدرت با خامنه ای برسیم. که آقا بیا قدرتو واگذار کن ما آینده تو تضمین می کنیم. نه فقط آقای خامنه ای، دولتمردان، سیاسیون، فرماندهان سپاه و ارتش، اطلاعات، همه شون رو. بشرط اینکه به مردم بپیوندند و انتقال قدرت از طریق مصالحه انجام بگیرد. عفو عمومی اعلام می کنیم و آینده همه شونو تضمین می کنیم”.

“خلع قدرت” اسم رمز دخالت مستقیم مردم در تعیین سرنوشت خود است. علت اینکه شعله سعدی ارتش و سپاه را ادغام می کنند و هردو را حفظ می کنند این است که جلو این دخالت مستقیم را بگیرند و قدرت سیاسی را بار دیگر به طبقه حاکمه بازگردانند. صد البته این مهم را با تاکتیک همیشگی ناسیونالیستها یعنی حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور، انجام می دهند که چیزی جز فریب اقشار مردم در انتخاب غلط سنگر مبارزه نیست. “دوست داشتن بچه های سپاه و بوسیدن آنها” توسط شعله سعدی و طبقه حاکمه در ایران از این نقش ابزاری و تعیین کننده نظامیها در کسب قدرت سیاسی ناشی می شود. پر روشن است که حکومت اسلامی از آن نوع حکومتهایی نیست که “انتقال قدرت را از طریق مصالحه” بپذیرد، لذا شعله سعدی و عفو عمومیش و تضمین آینده نظامیان تنها خروجی این استراتژی تصرف قدرت سیاسی بر بالای سر مردم و جامعه است.

حشمت اله طبرزدی در بحثی با ویکتوریا آزاد بتاریخ سوم فبریه ۲۰۲۱ در این رابطه می گویند” “شعله سعدی خوش بینند که یا مصالحه یا محاکمه! ولی ما می دونیم که مصالحه ای در کار نیست و اینا می دانند هرچقدر بیشتر به ظلم و غارت ادامه بدن جرمشان سنگین تر میشه”. در همانجا، شعله سعدی ادامه می دهد: “ایران برای نجات خود به یاری شما آذربایجان بزرگ نیاز دارد. و راه سوم، راه نجات ایران فراخوان ۲۲ بهمن را برای آغاز اعتصابات ملی و نافرمانی مدنی اعلام نموده زیرا امروز کشور در آستانه فروپاشی و ملت ایران در معرض یک انتخاب تاریخی قرار گرفته اند. بیاییم همگی به ایران بیندیشیم.”

من طبرزدی را بسی واقع بین تر و قاطع تر و راستین تر از شعله سعدی می دانم. ایشان رویکردی سازش ناپذیر و مردم گرا نسبت به حکومت اسلامی دارند اما شعله سعدی تنها بر مبنای منافع طبقه حاکمه جامعه ایران سیاست ورزی می کنند و پتانسیل هر عملی را در این جهت دارند. شعله سعدی بعنوان مثال از لفظ “آذربایجان بزرگ” استفاده می کنند تا هم دل ناسیونالیستهای آذری را بدست آورد و هم دل پان ایرانیستها را. او هم منظورش دو آذربایجان شمال و جنوب رود ارس است و هم منظورش مردم بزرگ استانهای آذربایجان است. این نوع شگردها و حربه ها و خدعه ها همگی تاکتیک ناسیونالیستها در فریب مردم و تشکیل لشکر برای میدان خونریزی است و بس. که گویا امروز “کشور در آستانه فروپاشی است”، خیر به هیچ وجه، آنچه امروز در آستانه فروپاشی است نه کشور که حاکمیت صد ساله بورژوازی ایران بر مردم و جامعه و طبقات زحمتکش و کارگر است.

               خانم ویکتوریا آزاد در تایید و ادامه صحبتهای شعله سعدی می گویند: “هموطنان عزیز ما باید از هر نظر به آشتی ملی برسیم، این حکومت با تفرقه بینداز و حکومت کن مارو به اینجا رسانده. همه ایرانیان باید در نجات این کشور دخیل باشند”. این آشتی-ملی هم یکی از آن اصطلاحات نا روشن و غلط انداز و مضر است، چرا که این مردم نیستند که با هم در جنگند بلکه این حکومت اسلامی و انصار و اوباشش است که علیه مردم چهاردهه در جنگ و سرکوب هستند. آشتی مردم با قاتلین خود و بخشش آنها در هیچ قاموس عدالت خواهانه ای نمی گنجد! بعلاوه وقتی مردم در تلاش هستند تا جان و مال و زندگی خود را از تعرض و دستبرد حکومت اسلامی نجات دهند، ناسیونالیسم ایرانی صحبت از “نجات کشور” می کند. این نجات کشور هم باز از آن خدعه های سیاسی است که قرار است تحت لوای آن مردم جانفشانی کنند اما هیچ توقع و انتظاری برای خود نداشته باشند، چرا که “کشور” را نجات می دهند، و البته از دست یک باند سرمایه داری اسلامی نجات و تقدیم باند دیگر سرمایه داری با کت و شلوار و پاپیون و کراوات می دهند.

                 شعله سعدی: “هدف این راه سوم، انتقال قدرت از طریق مصالحه است. استراتژی اش مبارزه خشونت پرهیز، و تاکتیکش هم اعتصابات ملی و نافرمانی مدنی است. اگر این اتفاقات بیفته ما به مقامات عفوعمومی اعلام می کنیم و آینده شان را تضمین می کنیم. آقای خامنه ای، سپاه، بسیج، اطلاعات، همه. اینها اولا، بچه های خود ما هستند، منتها محضورات شغلی دارند. و ثانیا، فردا ما به اونا احتیاج داریم. ما نمیزاریم در ایران خلع قدرت بوجود بیاد“. اینجا شعله سعدی به صراحت نه فقط از جابجایی قدرت از جناح اسلامی طبقه حاکمه به جناح پرو-غرب یا دموکرات صحبت می کند، بلکه اعتصابات کارگری را ابزاری در خدمت به این هدف می داند. گویا طبقه کارگر و زحمتکش جامعه هم بخاطر “نجات کشور” و نه بدلیل خواستهای برحق و لازم الجواب خود است که دست به اعتصاب و اعتراض می زنند. تصور بکنید اکثریت مردمان و آحاد جامعه چهاردهه است که تحت بی حقوقی و سرکوب هستند، دست به اعتراض و اعتصاب می زنند تا دولتمردان قدرت را دست بدست بکنند و بعد حکومتگران دارای کارنامه جرم و جنایت شامل روحانیون و سپاه و بسیج و اطلاعات مورد بخشش قرار بگیرند و با دزدیهای میلیاردی خود راهی سفر شوند. این است آنچه که بورژوازی به مردم قولش را می دهد. اما حتا فاجعه این نیست، فاجعه آنجاست که همین سپاه و بسیج و اطلاعات را قرار است دباره بخدمت بگیرند چرا که “به آنها احتیاج دارند”. بکارگیری مجدد افراد و دستگاه سرکوب برای جلوگیری از “خلع قدرت” است. خلع قدرت اسم رمز دخالت مستقیم مردم در سرنوشت خودشان است. در این خلع قدرت طبقه حاکمه کهنه شکست خورده است توسط مردم، و طبقه حاکمه جدید هنوز قدرت را در اختیار نگرفته است، پس خلع قدرت بوجود میاد و این برای طبقه حاکمه خطرناک است، چرا که تنها فرصتی است که مردم قدرت را از آن خود کرده اند. اما از نظر ما کمونیستها، قدرت از آن تمام مردم است و باید از طریق شوراها در دست مردم بماند. بحث خلع قدرت یک شگرد طبقه حاکمه بعدی است برای جلوگیری از دخالت بیش از حد مردم در کنترل جامعه و زندگی خود. نقش حزب سیاسی طبقه کارگر اینجا تعیین کننده است که نگذارد بورژوازی بنام “نجات کشور” خود را بازسازی کرده و مجددا قدرت سیاسی-نظامی را قبضه کرده و بار دیگر مردم را از دخالت در سیاست محروم، و آنها را مطیع و فرمانبردار دشمنان خود سازد.

             ویکتوریا آزاد، در ادامه می گوید قیام صربستان توانست میلیسویچ رابرکنار کند و می پرسد آیا قیام سپید (۱۴ هرماه دو ساعت مانده به غروب در میدانهای اصلی با شعار “یا محمدا”) میتونه بشارت یک همچین به اصطلاح جنبشی باشد که بتونه جنبش را به سرانجام برسانه باشد؟. طبرزدی بعنوان پاسخ می گوید: “ما نیازمند نیرویی هستیم که اون نیرو بتونه به شکل نسبی اعتماد بین توده هارو برقرار کنه. کارگرها، کشاورزها، طبقه متوسط، طبقه پایین، همه اینها را بتونه به حرکت دربیاره. ما به همین معنا میگیم به یک انقلاب دموکراتیک نیاز داریم. ما از هر اقدامی مانند ندادن پول به حکومت، مبارزه علیه اعدام، و غیره همدیگر را پوشش بدیم … فراموش نکنیم در برابر ما چه نیروی جهنمی هست دنیا مونده”.  طبرزدی بدرستی به جهنمی بودن یا فاشیستی بودن حکومت اسلامی اشاره می کند و به اینکه مرددم نباید پول به حکومت پرداخت کنند. خط طبرزدی شاید حتا پتانسیل پیوستن به مردم را داشته باشد و به منافع طبقه حاکمه نه بگوید، این بستگی به دست بالا پیدا کردن قدرت مردم در تعیین تکلیف آینده سیاسی جامعه ایران دارد.

               اگر شعله سعدی سخنگو و یا رهبر یک جنبش واقعی اجتماعی بود و از انقلاب سوم  بجای راه-سوم صحبت می کرد، واقعی تر می نمود، چرا که هم جمهوری اسلامی بجز با زور کنار نمی رود و هم جامعه نیاز به یک تغییر اساسی دارد. اما راه-سوم، نه پایگاه اجتماعی دارد و نه راه-حلی برای مسائل و مصائب جامعه ایران، پس یک تعارف سیاسی است که نه می تواند و نه می خواهد موجب نتیجه ای مثبت برای اکثریت مردم و یا حل دردهای اساسی جامعه باشد. در این طرح، شعله سعدی فقط خیال می کند که حکومت اسلامی همانند حکومت آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی است، و ایشان می توانند با متد ماندلا، قدرت حکومتی را از چنگ این باند فاشیستی حاکم در ایران درآورد. این تصور هیچ مصداق عینی ندارد، چراکه جمهوری اسلامی حتا نزدیکترین مخالفین خود را ترور کرده است و نیز اعتقادی به عقب نشینی مسالمت آمیز برای تضمین فردای شخصی خود ندارند. لذا “سیاست-ورزی” شعله سعدی با حکومت اسلامی، مصداق همان “بازی شطرنج با گوریل” است.بنابراین، “راه حل انقلاب مخملی” محافل متعدد ناسیونالیسم مذهبی و ناسیونالیسم پرو-غرب ایرانی سرآب و توهم است و پایش روی زمین واقعی جامعه و مطالبات آن نیست. انتقادات شعله سعدی به جمهوری اسلامی سطحی و محدود به وجود و بی کفایتی خود جمهوری اسلامی است و نه حاوی دفاع از مردم و حقوق پایه ای مردم و یا دفاع از انسان چه فردی و چه در بعد اجتماعی اش. و مهمتر اینکه این انتقادات حتا اگر عمیق و رادیکال هم باشند اما توسط ناسیونالیسم ایرانی قابل جابجایی و حل و فصل نیستند. بنابراین، با سقوط جمهوری اسلامی امثال ایشان و “راه سوم” اش بی ربط و بی پاسخ خواهند ماند. بعنوان مثال ایشان عملکرد حکومت اسلامی را ضد منافع ملی می خواند -که البته درست است- اما نه به منافع مردم و نه به منافع جامعه نمی پردازد و درواقع از “منافع ملی” هم بعنوان تخته پرش خود به راس سیاست بهره می برد و هم اینکه پلافرم سیاسی طبقه حاکمه جامعه را بنمایش می گذارد که ربطی به منافع مردم و جامعه ندارند. مثال دوم اینکه آقای شعله سعدی وقتی از عدم صلاحیت رهبری خامنه ای حرف می زند این کشف را با تکیه بر ترازو و معیارحقوق-اسلامی مانند مرجع تقلید نبودن ایشان بیان می کنند، حال آنکه عدم صلاحیت خامنه ای و کل حکومت اسلامی از ضدیت این حکومت با حقوق فردی و اجتماعی آحاد جامعه و به دلیل جنایات خامنه ای و حکومت اسلامی است. اعتراض حقوقی به یک حکومت فاشیستی، تجربه نشان داده است که به هیچ دستآورد مثبتی برای مردم نمی انجامد بلکه بازی سیاسی میان حاکمان بیرون از قدرت با حاکمان در قدرت است. خواست استعفای خامنه ای از سلطه سیاسی فقط خوش خیالی است، اگر مسخره نباشد. اگر آقای شعله سعدی “صدای شکستن استخوانهای جمهوری اسلامی” را شنیده است مردم عملا این استخوانها را شکسته اند. در نتیجه طرح جایگزینی مسالمت آمیز جمهوری اسلامی و جلوگیری از خلع قدرت چیزی نیست جز جلوگیری از این مردم در دخالت مستقیم در بدست گیری قدرت در شوراها نیست. آنچه که اساسا هدف انقلاب مخملی، جبهه راست اپوزیسیون در ایران و حفظ “کشور ایران از آسیب” است، در دنیای سیاست معنی اش این است که پروسه تعویض رژیم با کمترین تغییرات و با کمترین دخالت مردم صورت بگیرد. بنابراین راه-سوم، آمده است تا دخالتگری و “زیاده خواهی” آحاد بی قدرت جامعه را کنترل و متوقف کند، لذا انقلاب مخملی تماما ضد یک انقلاب اجتماعی است، انقلابی که ضرورتش دهه هاست خود را اثبات کرده است.

               ناگفته نماند شاخه دیگر از جبهه راست جامعه ایران، یعنی ناسیونالیستهای قوم گرا، با علم به “هرچه هرج و مرج بیشتر فرصت برای ما بهتر” بهانه به ناسیونالیسم ملی داده و خواهند داد تا در تعرض به دخالت مستقیم مردم بهانه کافی داشته باشند. این گروه های محروم از قدرت تمام هم و غمشان فریب مردم “خودی = هم زبان” و ایجاد لشکری برای مصاف با موانع پیش رو در جهت کسب قدرت سیاسی “محلی” و بازگشت به دوران ملوک الطوایفی و ممالک محروسه عصر قاجاریه است. این ناسیونالیستهای قوم پرست و تشنه قدرت و بشدت گرسنه پول و ثروت و مقام و منصب امروز نه علیه حکومت اسلامی بلکه در تلاش فریب مردم و جمع آوری نیرو به اسم ستم ملی و آسیمیلاسیون فرهنگی و حق طلبی هستند.

 شعله سعدی بدرستی شکست اصلاحات رژیم را اعلام می کند و اضافه می کند که وضع موجود هم قابل تحمل نیست. و نتیجه می گیرد که راه-سومی می ماند که تغییر است و تغییر هم گویا با تسلیم سران اداری و نظامی حکومت اسلامی متحقق می شود! آیا واقعا زیر و زبر کردن این استبداد از بالا و بدون دخالت وسیع مردم ممکن است؟ تاکتیک راه-سوم، نافرمانی مدنی است که بعنوان مثال خواهان در خانه ماندن و بیرون نیامدن مردم در روز انتخابات است. استراتژیش، مبارزه خشونت پرهیز “مبادا اموال خصوصی یا دولتی آسیب ببیند” پس از انتخابات. این نوع مبارزه مدنی منجر به تغییر سریع (به موقع) و ریشه ای (همه جانبه و عمیق) نمی شود، بلکه یک روی دیگرانتظار و اصلاحات است. “نه به خشونت” آقای شعله سعدی و راه-سوم، صراحتا نه به انقلاب و نه به حضور و دخالت مردم پس از سرنگونی جمهوری اسلامی است. مردم در این تاکتیک و استراتژی فقط وسیله ای برای فشار برحکومت اسلامی برای وادار کردنش به مصالحه و تقدیم قدرت است. اما ایشان با زیرکی می گویند که ما همبستگی ملی نداریم چون هویت ملیمان از بین رفته. و خیلی جالب می گوید “مردم ما با یک انقلاب شادی آور به هویت خود برگردند”.  یک انقلاب شادی آور اسم دیگری برای انقلاب نرم و مخملی است و این یعنی تغییر هرچه کمتر و سطحی تر بهتر. دقیقا، تغییرات عمیق نه در سیاست نه در جامعه هیچوقت به نفع طبقات حاکمه نبوده و نخواهد بود.

آقای شعله سعدی می گویند اگر جابجایی قدرت مسالمت آمیز و با مصالحه انجام نشود “کشور دچار فروپاشی می شود”، یعنی انقلاب مردم را فروپاشی کشور می خواند. و اضافه می کند که نباید به اپوزیسیون اعتماد کرد. این دشمنی با اپوزیسیون خود جای بحث است، چون قاعدتا شعله سعدی اگر خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی است طبعا می بایست خواهان چیزی مثل اتحاد اپوزیسیون می بود و نه بی اعتبار و بی صلاحیت دانستن اپوزیسیون. ایشان فریاد می زنند که اپوزیسیون ۴۲ ساله کاری نکرده و این را شاهد بی صلاحیتی آن معرفی می کند. پاسخ ساده این است که خود شعله سعدی چکار کرده اند؟ اما اپوزیسیون مورد لشکر کشی نظامی همفکران ایشان مانند بنی صدر و هم مسلکان ایشان مانند جمهوری اسلامی که ایشان عضوی از آن دستگاه بودند و مورد حمله “فرزندان ایشان” یعنی پاسداران قرار گرفت و این لشکر کشی از ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ شروع و هم اکنون هنوز ادامه دارد. ترور صدها فعال سیاسی یک نمونه این جنایات است. شعله سعدی اپوزسیون بی اعتبار لازم دارد تا راه-سوم خود را بعنوان اپوزیسیون بفروش برساند اما دنیای سیاست جدی تر و واقعی تر از این شامورتی بازیهای سیاسی است. بلند کردن چوب “فروپاشی کشور” نه برای تاراندن ناسیونالیستهای قوم گرا، بلکه برای بخط کردن ناسیونالیستهای تمامیت ارضی طلب، علیه انقلاب در حال شکلگیری مردم ایران است.

اقبال نظرگاهی  اول جولای ۲۰۲۱

مناظره جنجالی بین دکتر هوشنگ امیراحمدی و دکتر قاسم شعله سعدی با شهرام همایون

https://www.youtube.com/watch?v=B9Y84zVOj7g

حمایت مهندس حشمت طبرزدی و دکتر قاسم شعله سعدی از قیام سپید https://www.youtube.com/watch?v=FIQy9FvCjCg

قاسم شعله سعدی، حقوقدان و نماینده پیشین مجلس – به عبارت دیگر

https://www.youtube.com/watch?v=w_FNN54ZHac

نه بزرگ به انتخابات فرمایشی نه به خشونت – قاسم شعله سعدی , شکراله مسیح پور و مهران بختیار

https://www.youtube.com/watch?v=AfMPse2nyhU

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate