افول خطر ناسیونالیسم در دوره انقلابی

    

اساس تعرض انقلاب با ناسیونالیسم و جریانات ناسیونالیستی این است که انقلابات در عصر سرمایه داری، نه تصمیم فرد و خاندان و گروهی خاص برای جابجایی قدرت دولتی بلکه برآمد غلیانهای عمیق اجتماعی مابین طبقات متضاد اقتصادی-اجتماعی و سیاسی در هر جامعه بوده است. انقلاب زن-زندگی-ازادی هم، انقلاب اکثریت عظیم مردمان به فقر و فلاکت رانده شده است علیه یک اقلیت صاحبان جامعه، و لذا با ناسیونالیسم که کشمکشی سیاسی و حزبی مابین افرادی بر سر حاکمیت بر مردم است منافات دارد. در انقلاب، بی چیز شدگان و سرکوب شده گان میداندار میشوند و علیه همه حاکمان و همه ستمگران هستند؛ در نتیجه ستمگر خودی و هم زبان و هم وطن، قدرت مانور و فریب و سربازگیری خود را بدرجه زیادی از دست می دهد.     

              انقلابات امکان دخالت فرد در عمل جمعی و تاثیر در سرنوشت خود و جامعه، و شرایط عمل به اراده و تصمیم فرد و گروههای مدنی و صنفی را بیش از هر موقعیت دیگری در جامعه بوجود می آورند. این امکان تصمیم و عمل و ایجاد تغییر توسط فرد، که بتنهایی نیرویی علیه جامعه و مردم در کلیت خود محسوب نمیشود، باعث می گردد تا اراده و اختیار فرد که در زیر آوار تاریخی و سلطه سیاسی و فرهنگی جامعه حبس شده بود رونمایی و خودنمایی کند. با بروز اراده فردی برای تغییر و به هم پیوستن افراد در این کنش اجتماعی است که جریانات سنتی و کل گرا و عمومی و همبسته که بر محور سلب اراده و تصمیم و عمل فردی استوارند؛ مانند ناسیونالیسم و اسلامیسم تضعیف شده، و وادار به عقب نشینی می گردند.

              ناسیونالیسم معمولا مطالبات عینی و واقعی افراد و نهادهای مدنی را کنار می گذارد و عاملی خارجی/بیگانه را سبب تمام معضلات و مصایب مردم معرفی می کند، و به این ترتیب خود را در مقام ناجی عرضه می دارد؛ انقلاب اما این شگرد را کنار زده و حاکمیت فعلی و موجود را بعنوان دشمن اصلی لخت به انظار عموم می گذارد. بعلاوه، در هر انقلابی تصمیم جمعی جانشین تصمیمات مافوق مردم می شود، و رهبری فردی جای خود را برهبری جمعی می دهد؛ این مقوله ضربه دیگری به ناسیونالیسم می زند که مطابق آن همیشه و همواره رهبر و حزب، خود را نماینده و جانشین و جایگزین یک «ملت» می داند و بجای همه مردم (ملت) تصمیم می گیرند و اجرا می کنند. وجه دیگر موضوع بحث این است که در انقلابات، این جنبشهای اجتماعی هستند که جغرافیای سیاسی و منطقه گرایی ناسیونالیسم را زیر پا می گذارند و به میان مردمانی می روند که دردی دارند و سراغ درمان می گردند و می دانند که نه دردشان مختص به قلمرو و گروهی از مردم و «ملت» است، و نه درمان به مکان خاصی تعلق دارد و تعلقی جدانشدنی به مردمی دارد.  

            انقلاب زن-زندگی-آزادی این فرصت اجتماعی را در اختیار افراد قرار داد تا خود وارد عرصه ابراز وجود سیاسی بکنند و مطالبه عینی و واقعی خود را مستقیما بیان کنند. مطالباتی ملموس و مبرم برای زندگی روزمره است که افراد را به هم متصل و حرکتی اجتماعی-انقلابی را سبب میشوند. مطالبه سرنگونی حکومت اسلامی با شعار اصلی زن-زندگی-آزادی توسط آحاد جامعه ایران وجه غیر قومی/ملی و غیر محلی و جنبه سراسری خواست مردم را ثابت کرد. این مطالبه همگانی بود که بسرعت سنگرهایی را تصرف کرد؛ بعنوان مثال باعث یک همبستگی سراسری در جامعه ایران شد؛ که پیش از این تحققش آسان تلقی نمی شد. به این ترتیب ناسیونالیسم ضربه بزرگی از این انقلاب دریافت کرد. امروز ناسیونالیسم مرکز گرا و فدرالیست چی، در همان جایگاه/موقعیتی که قبل از آغاز این انقلاب فکر می کردم قرار دارد، نمانده است. چهار ماه پیش می شد نگاه کرد و دید که احزاب ناسیونالیست در مقابل هم صف آرایی می کنند و دورنمای یک کشمکش خونین را میشد محاسبه و تخمین زد؛ امروز در بحبوحه انقلاب این صف آرایی به عقب رانده شده و از رزمندگیش کاسته شده است. دلیل اصلی تضعیف خطر ناسیونالیسم  در این مقطع از مسیر جنگ میان ناسیونالیسم تمامیت ارضی طلب و ناسیونالیسم ملت-ساز ویا فدرالیست خواه؛ انقلاب زن-زندگی-آزادی است.   

         انقلاب زن-زندگی-آزادی ثابت کرد که جمهوری اسلامی حکومت «فارس ها» علیه غیر فارسها و «ملتهای تحت ستم» نیست؛ بلکه حکومت فاشیسم اسلامی است علیه همه مردم -صدالبته با درجات متفاوت. انقلاب زن-زندگی-آزادی با اعلام جنگ به جمهوری اسلامی «همه مردم» را؛ یعنی فارس و کرد و ترک و لر و عرب و بلوچ را به یک باره نمایندگی کرد. این انقلاب شعاری را بعنوان لگوی خود برداشت که در آن مطالبات اکثریت مطلق جامعه نمایندگی می شود. ناسیونالیستهای تمامیت خواه شعار زن-زندگی-آزادی را قبول ندارند اما نفی آن را هم نتوانستند بیان کنند، لذا «مرد-میهن-آبادی» را به آن اضافه کردند. در گام بعدی، وقتی مردم «مرد-میهن-آبادی» را با «خدا-شاه-میهن» تطابق داد و نپذیرفت؛ به شعار زن-زندگی-آزادی برگشتند و این شعار را به مطالبه رفع در اجبار حجاب اسلامی و آزادی پوشش و کمی رفاه و کمی رعایت حقوق بشر تنزل دادند، و مدعی شدند همه اینها را مردم ایران در دوره پهلوی داشتند و این انقلاب ملی است و می خواهد ما را به سلطنت پهلوی سوم برساند. از طرف دیگر ناسیونالیسم فدرالیست خواه و در راس آنها ناسیونالیسم کرد، تلاش کرد که زبان و محل تولد و زندگی مهسا (ژینا) امینی را ابزار مصادره قیام مردم نماید، اما خانواده مهسا با صدور بیانیه ای علنی هرگونه محلی گرایی را محکوم کردند. در ادامه این ناسیونالیسم سعی کرد با ابداع اصطلاح «شورش ژینا» (انقلاب ژینا) کردی بودن این قیام را ثبت کند، تا در مراحل بعدی بتواند برای خودش امتیاز بگیرد، اما بجز خودشان کسی آن را نپذیرفت. شاخه های دیگر ناسیونالیسم کرد با تاکید بر منشا اوجالانی شعار و ابداع شورش روژهلات (انقلاب شرق کردستان) تلاش کرد مهر ناسیونالیستی و خصلت کردی بر این انقلاب بزند، اما بجز جمع خودشان بازخورد اجتماعی نیافت چون مغایر با واقعیت درجریان بود. حزب دموکرات که در کشمکش و رقابت سیاسی و لجستکی با جریان اوجالان قرار داشته و دارد، سرانجام مجبور شد تا شعار زن-زندگی-آزادی را تایید و تکرار کند و ناتوان از نادیده گرفتن بعد سراسری این انقلاب، به پیشواز معاملات سیاسی با ناسیونالیسم ایرانی زیر عنوان ایتلاف اپوزیسیون شتافت. معاملاتی که بار دیگر ادعای ما کمونیستها مبنی بر بی ربطی ناسیونالیسم به زندگی و مشکلات روز مردم را ثابت کرد. ناگفته نماند ناسیونالیسم کرد هیچگاه حقوق مساوی و اجتماعی زن را قبول نداشته و همیشه حامی مردسالاری و فرهنگ سنتی دین زده و مردسالاری مرسوم بوده است. آزادی خواهیش را هم در تلاشهایش برای سازش با حکومت اسلامی و اکنون جریانات راست دشمن آزدی؛ و تاریخی از ضدیت با کمونیسم و چپ خود این حزب می شود محک زد. 

              همزمان انقلاب زن-زندگی-ازادی ثابت کرد که نه فقط حکومت اسلامی دشمن مشترک همه است و نخواستنش را همگانی کرد؛ بلکه مضافا و مهمتر اینکه، نشان داد نجات از این حکومت فاشیستی نیاز به یک اتحاد اجتماعی و همگانی دارد. این انقلاب ثابت کرد که اگر حکومتهای مرکزی تاکنون ستم را تقسیم کرده و بیشترین آن را بر مردمان پیرامونی تحمیل کرده و هنوز در جریان است؛ اگر فقر را تقسیم کرده و بیشترین فشار آن را بر مردمان حاشیه کشوری تحمیل کرده است؛ اما اولا حجاب و بی حقوقی زن و تعدی و تعرض و تحقیر زن را تقسیم نکرده و عمومی کرده است. دوما وقتی پای آزادی به میان می آید دیگر آزادی تقسیم پذیر نیست؛ که یعنی، هیچ بخشی از جامعه نمی تواند رها شود مگر اینکه به رهایی دیگران کمک کند. ثابت شد که آزادی مردم در کردستان به آزادی مردم در تهران وابسته است. ثابت شد آزادی کل جامعه به آزادی زن وابسته است؛ ثابت شد که فقر و فلاکت رفع نمی شود، مگر اینکه طرحی نو در نوع و شکل حکومت زاده شود. در مجموع این انقلاب ثابت کرد که نه درد مردم کردستان نداشتن ملت و کشور است، و نه بی حقوقیشان بخاطر ملت فارس و به جیب آنان و زیاده خواهی ملت فارس است. این انقلاب نشان داد که سرنوشت همه مردمان رنگارنگ این جامعه وابسته به هم و رهاییشان در گرو رهایی با هم و همزمان است.    

             انقلاب زن -زندگی -آزادی را زنان شروع نکردند -اگرچه با جرقه سرکوب خونین زنان و اعتراض به آن شروع شد- بلکه این انقلاب زنان را به جلو سوق داد و امروز شاهد نقش برجسته و خصلت برابری طلبی-زندگی خواهی- و حق طلبی و آزادی خواهی زنان در آن هستیم. این انقلاب با بروز و درونی کردن خصلت زنانه درخود، باعث شد تا خصلت خون و نژاد و زبان و خاک و فرهنگ خودی و تاریخ خودی از صفحه سیاست جامعه مردمی پایین انداخته شود، و بجای آن مطالبات سراسری زنان و از این راه کل جامعه، در خواست زندگی و آزادی بر صفحه و افق سیاست جامعه بدرخشد و آسمان تازه ای از آرزوهای سرکوب شده را به جامعه عرضه کند که در آن همه مردمان رنگارنگ را نمایندگی بکند، بدون اینکه ناسیونالیسم بتواند کرد را در برابر ترک و فارس را در برابر کرد به سیاست جامعه تحمیل بکند و قالب بزند.

           حتما ناسیونالیستها ادعا خواهند کرد که ما از تمامیت ارضی و یا فدرالیسم قومیتی یا استانی کوتاه نیامده ایم! قبول؛ اما وقتی این انقلاب رنگ خودش را به مبارزات و مطالبات زنان و جامعه افغانستان و عراق زده است و می رود تا مرزهای منطقه ای را شخم بزند و ناسیونالیسم همه کشورها را به چالش بطلبد؛ دیگر دو قطب ناسیونالیسم ایرانی چگونه میتوانند بر آن چیره شوند و آلترناتیو ناقص و محدود و اقلی خودشان را به صحن سیاست جامعه برگردانند. حقوق زن جهانی است؛ نه اسلامی است نه ایرانی است. حقوق زن به مساله ستم ملی وابسته و یا گره نخورده است؛ در جوامعی که ستم ملی حل شده مساله زن کماکان مساله جامعه است، مانند عربستان و کشورهای حوزه خلیج فارس؛ بعلاوه مساله زن تاریخا بسی قدیمی تر از مساله ملی است. و لذا این انقلاب آزادی و رفع تبعیض زن را و از این راه آزادی و حقوق پایمال شده ی کل جامعه را فریاد کرده و مطالبه می کند.    

           این انقلاب بر سر آینده است و نه بر سر گذشته؛ انقلابی که می خواهد گذشته را بکوبد بسوزاند و زمین جامعه را برای آغازی نو آماده سازد. این انقلاب رنگ و بوی بازگشت به گذشته ناسیونالیسم ایرانی را ندارد و برای رسیدن به آرمانهایش یعنی برای تحقق زندگی و آزادی مجبور است به سوسیالیسم میل نماید. در سطح سازمانی و اطاعت از رهبری نشان داده است که حرف شنوی از آلترناتیوهای ساخت میدیای جیره خوار را ندارد؛ چون آلترناتیو آینده از دل جامعه برمی خیزد و نه از همصدایی شخصیتهای صاحب نام ناسیونالیسم ایرانی، برساخته میدیای هم جهت سیستم بازار آزاد و دموکراسی نیولیبرالی. 

       این انقلاب نسلی از مردم است که به کم قانع نمی شود. نسل نوجوان و جوان جامعه که از راه سوشیال میدیا خود را به فرهنگ جهانی مسلح کرده اند، نمی شود با محدودیتهای جغرافیایی و فرهنگی و سیاسی ناسیونالیستهای مرکزی و محلی راضی و ساکت کرد. هم ناسیونالیسم مرکز گرا و هم ناسیونالیسم فدرال گرا در ایران از محدودیتهای سیاسی و اجتماعی، مانند چهارچوب ساختن برای آزادی بیان؛ تقدس زبان و پرچم و سرود ملی و مرزهای ملی؛ برجسته کردن فرهنگ خودی و میراث فرهنگی؛ تاریخ زده گی و تحریفات بی پایان تاریخ؛ اختصاص دادن قدرت در دست یک اقلیت متخصص؛ و بلاخره بازار آزاد و تصاحب ثروتهای جامعه حمایت می کنند، و همه این محدودیتها در مغایرت با یک زندگی شایسته نسل امروز است. در نتیجه نسل جوان به کمی از آزادی؛ ذره ای از رفاه؛ و اندکی از امنیت که ارمغانهای ناسیونالیسم باشد، راضی و قانع نخواهند شد و اینجاست که انقلاب آلترناتیوهای ناسیونالیستی را غیر مفید و بلکه مضر معرفی می کند. 

          خطر ناسیونالیسم در ایران و خاورمیانه رفع نشده است. با تمام این واقعیات، که محصول انقلاب درجریان زن-زندگی ازادی است، هنوز خطر ناسیونالیسم و تقابل احتمالی ناسیونالیسم تمامیت خواه ایرانی با ناسیونالیسم فدرال خواه کردی و ترکی و عربی و بلوچی ووو همواره بر سر سرنوشت جامعه جولان خواهد داد؛ و تا استقرار سوسیالیسم و تضمین برابری و آزادی همه جانبه همه آحاد جامعه بطور مساوی و در چهارچوب یک قانون فراگیر و همه گیر و سراسری تداوم خواهد داشت. اما انقلاب زن-زندگی-ازادی افق روشن و امید بخشی را بروی جامعه باز کرده است؛ اینکه میل به سوسیالیسم، بعنوان تنها پاسخ به مصایب متعدد جامعه ایران، می تواند و در این مقطع چهارماهه توانسته است تا خطر ناسیونالیسم و بازی بر سر سرنوشت مردم و جامعه را تضعیف کند. 

زنده باد انقلاب زن-زندگی-ازادی

شرم باد ملت و میهن و خاک پرستی 

ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت؛ شماره ۵۷

اقبال نظرگاهی نوزدهم ژانویه ۲۰۲۳   

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate