چپ وجدال با اپوزیسیون راست، در بحبوحه انقلاب زن-زندگی-آزادی 

احساس مسئولیت نسبت به آینده و بخصوص آینده یک جامعه، یک وظیفه شهروندی، کمونیستی، و انسانی است. هر کمونیستی نسبت به اینکه پس از جمهوری اسلامی تکلیف قدرت دولتی چگونه خواهد شد، باید خود را وظیفه مند بداند. تلاش کمونیستها، چه فردی چه حزبی، برای سازماندهی و رهبری مبارزات اجتماعی در جهت تحقق سوسیالیسم مختص جامعه ایران نیست. در شروع و بحبوحه انقلاب درجریان ایران اما، کمونیستها مسئولند با تمام توان در صحنه حضور داشته باشند. خوشبختانه جنبش سوسیالیستی امروز، برخلاف سال ۵۷، هم متحزب و سازمانیافته و هم خودآگاه است. علی رغم پراکندگی سازمانی، دورنمای پذیرش دولت شورایی از سوی همه جریانات کمونیست و چپ روشن است.     

             آنچه امروز باید مشغله فکری و عملی هر کمونیستی باشد؛ دغدغه سرنگونی حکومت اسلامی است؛ هر کمونیستی امروز باید بفکر یافتن شیوه ها و تدارک عملی متدهایی باشد که جامعه بتواند با کمترین هزینه این حکومت فاشیستی را سرنگون کند. دقیقا بدلیل همین فاشیستی بودن حکومت اسلامی در ایران است که، سرنگونی آن نه فقط آسان نیست بلکه با مشقات و مصائب انسانی و اجتماعی بزرگی روبرو خواهد بود. در چنین هنگامه ی حساس تاریخی-اجتماعی است که چپ ها و بخشی از کمونیستها بجای تمرکز بر پیشبرد انقلاب؛ در فکر چاره برای پسا جمهوری اسلامی هستند. بهانه سیاسی این دوستان این است که نیروهای راست در حال انسجام و ارایه طرحها و کسب حمایت دولتهای صاحب نفوذ هستند و اگر چپ نجنبد مانند انقلاب ۵۷ سرش بی کلاه می ماند.       

جامعه چه می گوید؟ فعالین اقشار و اصناف و جنبشهای اجتماعی وضعیت قرمز زندگی مردم را اعلام کرده اند؛ هم از نظر فقر و فلاکت، هم از نظر تبعیض و بی حقوقی، و هم از نظر سرکوب عریان و خونین مردم توسط حکومت اسلامی، مردم در شرایط بحرانی قرار دارند. این بحران برای بخش بزرگی از جامعه وطبقه کارگر در وضعیت فوق بحرانی است؛ در نتیجه، نه فقط آرزوی رهایی که تلاش و مبارزه برای رهایی به امر همگانی تبدیل شده است. مردم برای نجات از حکومت اسلامی آماده اند و یک همبستگی سراسری و یک اتحاد عمومی مردم در ایران، میتواند با بدست گرفتن انواع شیوه های مبارزاتی از نافرمانی مدنی تا اعتصاب و تحصن، تا زمین گیر کردن نیروهای سرکوبگر، و تا قیام مسلحانه این حکومت را سرنگون کنند. فعالین جنبشهای اجتماعی و هسته متشکل این جنبشها به این مهم پی برده اند؛ اما اپوزیسیون علنی حکومت اسلامی، که در کلیت خود به دو دسته چپ و راست تقسیم می شوند نقش چشمگیری تاکنون در این انقلاب بازی نکرده اند. اپوزیسیون راست، در تلاش برای کسب و تصاحب قدرت بعد از جمهوری اسلامی است و در این راه همه چیز وسیله و ابزار است، از جان مردم تا مدنیت جامعه، تا تاریخ و فرهنگ، تا اسلحه و جنگ، تا کمک دولتهای خارجی تا پیش فروش ثروتهای جامعه برای جلب حمایت قدرتها. در رقابت با این اپوزیسیون چپ قرار دارد؛ اپوزیسیون چپ، در ترس و نگرانی و سراسیمگی بسر می برد. از یک طرف از ترس تکرار ۵۷ و شکست انقلاب؛ از طرف دیگر نگران پراکندگی سازمانی خود؛ و از طرفی سراسیمه و عصبی از نادیده گرفتگی توسط میدیای رسمی و مورد نفرت بودن از سوی دولتهای جهان است.      

             تناقض فکری رفقای چپ آنها را به اشتباهات سیاسی و به پراتیکهای غلط کشانده است. از یک طرف بدرستی تاکید و تکرار میکنند که جریان پادشاهی از طرحهای اتحاد وائتلاف متعددش نتیجه ای نگرفته است و اینکه کل جبهه راست پراکنده و بشدت درگیرند؛ و از طرف دیگر، چنان بر جدال آلترناتیوها پای میفشارند که گویا واقعا انقلاب مردم با دو دشمن مواجه است: یکی حکومت اسلامی و دیگری جبهه اپوزیسیون راست. این تناقض نظری، سازمانهای چپ را به اشتباهات سیاسی و عملی کشانده است؛ بعنوان مثال تجمعات حمایتی-اعتراضی خارج کشور را برای ناسیونالیستهای ایرانی و قومی رها کرده و خود را به جمعهای کوچک هم-فکر و هم-عقیده و شعارهای غلط با ظاهر «رادیکال» مشغول کرده است. اشتباه سیاسی دیگر چپ این است که تبلیغات ژورنالیستی بنفع شخصیتها و چهره های راست را باور کرده و به فغان مشغول شده است؛ بعنوان مثال توییت رضا پهلوی بمناسبت سال نو و ریتوییت آن توسط ۷/۸ چهره سینمایی/ورزشی/ژورنالیستی در همبستگی با ایشان مایه وحشت این رفقا شده است. درمقایسه، اولا، رهبران سازمانهای چپ تا همین چند سال پیش از رونمایی از چهره خود حذر کرده و پشت اسمهای غیر واقعی قایم شده بودند؛ دوما، وقتی شخصیتهای چپ از ایران خارج میشوند یک مسابقه میان جریانات چپ برای جلب و جذب او صورت میگیرد. به محض اینکه این فرد جذب یکی از آنها شد، در لیست سیاه بقیه قرار گرفته و همگی مترصد فرصت برای هر نوع تحقیر و توهین و حتا اتهامی به او میشوند. به هرحال چپی ها مقهور میدیا هستند و با تنفر و کینه از انواع میدیا نام میبرند؛ که چرا ما را به حساب نمی آورید و فقط چهره های راست را بزرگ میکنید! (عزیزان آنها دارند به وظایف سیاسی-طبقاتی خودشان عمل میکنند؛ این شما هستید که نه توان رخنه در آنها را دارید؛ نه توان به کرنش درآوردنشان؛ و نه توان بزانو درآوردنشان با ایجاد صدای آلترناتیو خود!). ترس از میدیای راست با بزرگنمایی آنها و کوچک گرفتن سوشیال میدیا و عدم درک افکار عمومی بالغ شده مردم در ایران را به وضوح میشه از بحثهای شفاهی و کتبی رفقای چپ دید.       

               تنها نقطه قوت نیروهای راست «احتمال» حمایت قدرتهای بزرگ است. اینکه دولتها با یک آلترناتیو حامی سرمایه کنار خواهند آمد و با یک آلترناتیو سوسیالیستی مسئله خواهند داشت. اما ارتقا و تبدیل این کنش سیاسی قابل انتظار که از منافع دراز مدت راست جهانی نشات شده و صد البته به هم-طبقه ایهای خود کمک میکنند، به تئوری توطئه کار پسندیده ای نیست.. ایراد این نظریه این است که بر مبنای این برداشت غلط قرار دارد که گویا تکلیف نوع دولت آینده ایران در خارج از ایران روشن خواهد شد. این همان توهم تکرار سناریوی گوادلوپ، و تسلیم مردم ایران به آمدن «ناجی» از خارج است؛ این همان فوبیای چپ و انقلاب ۵۷ است. در رد این توهمات سیاسی، باید گفت که اولا دولتهای بزرگ بدون افکار عمومی مردم خود نمیتوانند مانند دوران قرن بیست پشت درهای بسته برای کسی تکلیف سیاسی معین کنند؛ دوما، برخلاف بهار سال ۵۸ این بار حکومت بعد از جمهوری اسلامی، بدست یکی-دو حزب از یک جبهه سیاسی نخواهد افتاد و مردم بدون مشارکت عمومی و آزادی سیاسی برای همه احزاب سیاسی کوتاه نخواهند آمد. لذا آین آزادی سیاسی احزاب است که در اقبال عمومی مردم به این یا آن جبهه سیاسی تعیین کننده خواهد بود؛ ظاهرا رفقای چپ، نه فقط به پذیرش عمومی آلترناتیو سوسیالیستی، حتا به مطالبه عمومی آزادیهای بیان و تشکل و تحزب و فعالیت آزاد سیاسی توسط مردم اطمینان لازم را ندارند!           

               همچنین چپ بجای تحلیل گذشته و نتیجه گیری آن در جهت پیشبرد انقلاب کنونی، در نوعی گذشته زده گی قرار دارد و لذا در فاز کینه و نفرت و دشمنی با اپوزیسیون راست بسر می برد. این چپ مدام به جدا کردن صف و قاطی نشدن پرچمها و شعارها و پاکیزه ماندن خود مشغول است. گویا استقلال طبقاتی و مشخص شدن مطالبات طبقاتی و سنگر بندی در برابر اپوزیسیون راست، وظیفه امروز چپ است. این یک خطای استراتژیک است، که چپ خودخواسته و آگاهانه در بحبوحه انقلاب جاری انتخاب کرده است. تمام آنچه که وظیفه روز کمونیستها و سازمانها و احزاب کمونیستی است عبارت است از تاثیر گذاری و نقش بازی کردن در انقلاب امروزاز راه کمک به تشکل و سازمانیابی مبارزات؛ ایجاد امید و دلگرمی در صفوف انقلابیون؛ دادن راهکارها و متدهای مبارزاتی کارآمد و کم خطرتر و آسان تر و همگانی تر؛ کسب حمایت بین المللی (راستی کجایند اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری کشورهای غربی؟) برای انقلاب زن-زندگی-آزادی.  

               انگاری چپ ها به رقابت و مبارزه سیاسی با جریانات راست بر سر رهبری انقلاب درجریان مشغولند؛ خیر و ای کاش این بود. چپها امروز با نگاه ایدیولوژیک خود نه حاکمیت سیاسی سرمایه داری، بلکه خود سرمایه داری را دشمن طبقه کارگر ایران معرفی می کنند (گزاره ای با ظاهر صحیح و باطنی اشتباه)؛ در نتیجه برای مبارزه با سرمایه داری هم حکومت اسلامی و هم جریانات راست و کل دولتهای غرب را به یکسان دشمن می دانند. یکسان گرفتن راست درقدرت و راست در اپوزیسیون، و یا سپردن سرنگونی راست درقدرت به طبقه کارگر و حامیانش، و تقبل کشمکش سیاسی و بعضا عملی با جریانات راست در اپوزیسیون برای خود، خطای سیاسی چپ در این هنگامه حساس است. و البته کمونیستها را متهم میکنند که چپ را از «نقد و اظهار نظر» برای جلوگیری از اختلاف برحذر می دارند. خیر؛ نقد و بحث سیاسی و ارایه پلاتفرمهای سیاسی و فراخوان به مردم و جامعه و طبقه کارگر همگی لازم است. آنچه که کمونیستها را از چپ در برخورد به اپوزیسیون راست و انقلاب درجریان جدا میکند، دو چیز است: اول اینکه انقلاب درجریان و درواقع هر انقلابی علیه حاکمیت و دولت مستقر است. جامعه با تمام اقشار و طبقات و احزابش می خواهند حکومت حاکم را بزیر بکشند؛ اما چپ در پیروی از اصول مکتبیش می گوید راست سیاسی چه در قدرت و چه بیرون قدرت بدلیل حمایت از سرمایه داری، دشمن چپ و طبقه کارگر است و لذا تفکیک آنها ناثواب و غلط است. ایراد دیگر این موضع اشتباه این است که، با سرنگونی حکومت فعلی و استقرار حکومت سوسیالیستی و دولت شورایی احزاب و سازمانهای راست آب نخواهند شد. پس دو راه بیشتر نداریم یا قلع و قمع آنها، مانند استالین و مائو، و یا برسمیت شناسی موجودیت آنها در جامعه و حتا آزادی فعالیت سیاسی آنها. ظاهرا و تحلیلن چپ راه اول، و کمونیستها راه دوم را انتخاب کرده اند. اینجاست که چپ از هم اکنون همه راستها را در یک کیسه کرده و با همگی آنها در جدال است. حتا جبهه راست در اپوزیسیون یک دست و متحد نیست؛ از جریانات شونیست تا دموکرات، و جمهوریخواه تا لیبرال و قانون گرا، خود در تضاد پایان ناپذیر سیاسی با یکدیگر و با حکومت اسلامی قرار دارند. کمونیستها برخلاف چپها، همه را به سرنگون کردن حکومت اسلامی فرا خوانده و آینده را متعلق به همه میدانند. اینجا یک بار دیگر چپی ها کمونیستها را متهم به سازش طبقاتی کرده و می کنند، که گویا تعلق آینده به همه، یعنی اینکه همه احزاب سیاسی چپ و راست با هم در یک دولت سهیم و شریک میشوند، و با توافق هم قربانی را به مسلخ و مطبخ خواهند برد. این اتهام ناروا و بی پایه است؛ بدون اینکه به انتخاب و تصمیم ما کمونیستها مربوط باشد اولا، در حکومت سوسیالیستی آزادی بی قید و شرط سیاسی وجود دارد و دوما، در دولت شورایی همه احزاب آزادانه شرکت میکنند و این شورا است که این یا آن پلاتفرم سیاسی احزاب را بر اساس میزان کارکرد عملی و پاسخگویی به نیازهای مشخص جامعه در پلاتفرم، و نه منشا حزبی آن انتخاب خواهد کرد.      

              امروز جنبش سرنگونی طلب جامعه دست به انقلاب علیه جمهوری اسلامی زده است؛ اینکه پس از جمهوری اسلامی این جنبش کماکان به تداوم و تکامل انقلاب ادامه میدهد -که مطلوب و خواست ما کمونیستهاست- به بعد از جمهوری اسلامی تعلق دارد. کمونیستها بجای طبقه کارگر تصمیم نمی گیرند؛ کار ما کمونیستها تدوین و تشریح و تبلیغ و تدریس و تلاش و مبارزه و حرکت در جهت آن سوسیالیسمی است که نماینده رهایی و آزادی و برابری کامل برای کل جامعه است.

           بحث «همه با هم» داخل کشوری است؛ یعنی اینکه اگر ما احزاب و سازمانهای چپ و راست علیه یکدیگر «جدال آلترناتیوها» راه اندازی کنیم، در عمل به اتحاد و سراسری بودن مبارزات مردم و انقلاب درجریان لطمه و صدمه زده ایم. اما چپ ها به عمد آن را همه با هم خارج کشوری ترجمه کرده اند. و در این ترجمان دلبخواهی و مطلوب به رای، گویا مردم خارج کشور نیروی احزاب و جریانات متعدد هستند. در این تعبیر خطا همه کسانیکه پرچم شیر و خورشید بدست دارند، نیروی راست و نیروی چپ هم لابد مسلح به پرچم سازمانی و حزبی و سرخ خود است. آنها شعار و پرچم و صف خودشان و ما هم شعار و پرچم و صف مستقل خودمان؛ انتخاب ها صورت گرفته است و اکنون نوبت جدال آلترناتیوهاست! انگار برنده خارج کشوری در جدال آلترناتیوها محبوب مردم در خون غلطیده داخل خواهد بود! و اینجا‍ هرکس از اتحاد بگوید، دارد اتحاد احزاب راست و چپ را تبلیغ می کند و این یعنی سازش طبقاتی و خیانت به طبقه کارگر. واقعیت این است که بخش بزرگی از ایرانیان خارج کشور هیچ انتخاب سیاسی ای نکرده اند، بعضی از آنها بنا به سنت ملی گرایی، پرچم ایران را بدست می گیرند. تا همینجا با شعار فکاهی «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» در مواجهه با این مردم، به جامعه پیام بازگشت استالینیسم می دهند، که ما بیاییم طرفداران شاه و شیخ را به مرگ محکوم می کنیم؛ و همین بنظر من یک خودکشی سیاسی دراماتیک است.        

در پایان؛ انقلاب زن-زندگی-آزادی یک انقلاب برای برابری زن و مرد و پایان به تمام تبعیضات و قوانین تاریخی و مردسالار و دنیای پوسیده گذشته و نوید بخش یک دنیای بهتر است؛ برای زندگی مرفه و امن و شاد و خوشبخت است؛ و برای آزادیهای بیان و تشکل و انتخاب و اجتماعی وسیاسی است. همه این مطالبات ایجابی انقلاب زن-زندگی-آزادی، فقط در استقرار سوسیالیسم ممکن است؛ پس تمام بازیهای سازمانی و تبلیغی جریانات راست نقش برآب است. بعلاوه چپ برای نجات سیاسی خود، راهی جز این ندارد که ضمن حفظ پرچم تاریخی خود، پرچم همین انقلاب را فریاد بزند؛ تنها با یک درک و پراتیک دینامیکی، می شود بر انقلابات تاثیری گذاشت و آن را به پیروزی سوسیالیسم منتهی کرد.

اقبال نظرگاهی دوم ژانویه ۲۰۲۳   

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate