ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت. شماره ۵۶

تاریخ زده گی   

ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت. شماره ۵۶

تاریخ زده گی، یک عارضه شوم و مساله ساز است. عارضه ای که فشار روحی-روانی و عاطفی مخربی را بر فرد موجب می شود. این عارضه در فرد، در جامعه، و در سیاست، به وضوح و به وفور دیده می شود. آنچه تاریخ زده گی را به پدیده ای مهم در جامعه شناسی سیاسی تبدیل می کند، وجه بسیج کننده و فریبنده آن، در خدمت به جریانات سیاسی برای کسب قدرت دولتی است. این مطلب در مورد تاریخ زده گی سیاسی است و قصد ندارد به جنبه های فردی و اجتماعی آن بپردازد. اگر برای فرد تاریخ زده گی یک گذشته گرایی تخیلی و اعتقادی و باور به دروغپردازیها و تحریفات بی شمار تاریخی است، در سیاست تاریخ زده گی یک پروژه طراحی شده، و با برنامه، برای بسیج نیرو و سرباز برای جنگ، بر سر قدرت دولتی است. تاریخ زده گی یک اعتقاد و باور بیمارگونه به وقایع و رویدادهای گذشته است؛ یک گذشته گرایی اعتقادی-خرافی است که در نتیجه آن باید امروز را فدای گذشته کرد، و انتقام گذشته را از مردم امروز گرفت. این انتقام گیری از امروز، بخاطر رخ دادهای گذشته، بعنوان عاملی بسیج کننده عمل می کند و یکی از بهترین اهرمها در روانشناسی اجتماعی برای به صف کردن فداییان و مجاهدین و پیشمرگان و داوطلبان جنگ در خدمت جریانات سیاسی است.    

         هر سه جنبش اجتماعی-سیاسی معاصر: ارتجاع دینی، ارتجاع ناسیونالیستی، و جنبش سوسیالیستی به درجات مختلفی آگاهانه و اتوماتیک دچار این پدیده مخرب هستند. در جنبش ارتجاع دینی-مذهبی شامل همه ادیان آنچه در گذشته رخ داده است تمام سایه و فشار خود را بر امروز گذاشته و بخوبی نقش بسیج کننده عظیمی در میان پیروان ادیان بخود میگیرد. صد البته این گذشته پرستی با تحریفات بی پایان و دروغهای پی در پی همراه است. نمونه روشن این پدیده، زنده کردن عاشورا و تاسوعا و قتل حسین بن علی و یارانش در صحرای کربلا توسط جریان اسلامی شیعه گراست. این واقعه تاریخی کوچک و تلخ، به یک فاجعه فراموش ناشدنی تاریخ-بشر تبدیل شده و بر سر آن جنگها و تجاوزات و تعدیها و ظلمها صورت داده شده و می شود، تا بلکه انتقام آن گرفته شود. تاریخ زده گی این خاصیت را برای صاحبان قدرت دارد که افراد تاریخ زده را -اینجا شیعیان را- به ابزار قدرتگیری و تداوم حکومت خود تبدیل می کند.       

           در جنبش ارتجاعی ملی گرایی، گذشته گرایی، گذشته پرستی، و تاریخ زده گی، یک متد اصلی در بسیج جوانان و مغزشویی مردم برای تولید حس انتقام ازدشمن است. اگر برای جریانات سیاسی دینی گذشته زده گی ابزار و بهانه ای برای تهییج پیروان امروز است؛ برای جریانات سیاسی ملی گرا، علاوه بر این، گذشته یک مردم در حد یک کتاب آسمانی تقدیس شده، و گذشته پرستی درواقع ایدیولوژی این احزاب است. (برای مثال نگاه کنید به تاریخ نویسی عبدالله اوجالان که خود را پدر ملت کرد معرفی کرده است). در تحریف تاریخ، ملی گراها گوی سبقت را از مذهبیون می ربایند و مردمان دارای زبان متفاوت را بعنوان دشمنان خونی یکدیگر معرفی می کنند، و با تحریف تاریخ مردمان یک جامعه واحد را بر حسب زبان تقسیم بندی می کنند. ملی گراها جنایات حاکمان و حکومتگران در اعصار و قرنهای گذشته را نه فقط به پای مردم می نویسند، بلکه انتقام آن را از مردم امروز می خواهند بگیرند. معضلات حل نشده و جنایات صورت گرفته در گذشته، زیر نورافکن دروغ و بزرگنمایی قرار گرفته، و به موضوع کار امروز تبدیل می شوند. منهای نمونه های متعدد در این زمینه در گذشته؛ همین امروز ناسیونالیستهای آذربایجان و کردستان با این استدلال که «فارس» ها سرزمین ما را اشغال کرده اند و در صد سال گذشته بر ما ستم ملی و فرهنگی روا داشته اند، اکنون به رفع این ستمها و اعلام شهروندی برابرهمه مردم در ایران راضی نیستند، و به انواع مختلف صحبت از «بیرون کردن اشغالگران از خاک وطنمان» می کنند. که متاسفانه چپ ناسیونالیست زده مدعی است که منظور قوم پرستان از اشغالگران و غارتگران وطنمان، همان جمهوری اسلامی است، حال آنکه منظورشان غیر ترک ها و غیر کردها است. این رویه، در صورت شکست جنبش کمونیستی-کارگری در ایران و غلبه تحرک ناسیونالیسم ملی و ناسیونالیسم قومی بر تحولات جامعه ایران در پروسه خلاصی از جمهوری اسلامی، به روشنی فارس ستیزی و قوم پرستی و ارتجاعی و انتقام گرایانه و باعث خلق فاجعه خواهد شد.   

        در جریانات سوسیالیستی غیر کارگری، غیر اجتماعی، و خرده بورژوازی ناراضی و ایدیولوژی زده هم،  وقایع گذشته بار و فشار سیاسی نامحدودی بر امروز گذاشته و تعیین کننده نه فقط سیاستها و رویکردها که همچنین عملکردهای امروز این جریانات است. بعلاوه بنا به تعالیم و آموزشهایی که افراد تشکیل دهنده این سازمانها و احزاب چپ در جوامع دین زده و گذشته پرست ملی گرا -که به ایدیولوژی مخرب ناسیونالیسم گرفتار هستند- (تمام تواریخ آموزشی در تمام کشورها مملو از تحریف و یا نتیجه گیریهای غلط و یک جانبه است)؛ متاثر گشته و الهام می گیرند، و در نتیجه دچار گذشته گرایی شده و از واقع گرایی دور می شوند. بنظر من خطوط متعدد سیاسی در جنبش سوسیالیسم غیر کارگری و چپ سنتی مانند استالینیسم، تروتسکیسم، مایویسیم، چریکیسم، چپ نو، چپ اروپایی، و سوسیال-دموکراسی و غیره، به میزان زیادی در تاریخ سازی و تاریخ زده گی جنبشهای ارتجاعی بخصوص جنبش ناسیونالیستی گرفتار شده و گرفتار هستند و به همین خاطر خود به بخشی از آن پروسه تاریخی -پروسه تاریخی نجات ملی و پروسه تاریخی ضد امپریالیستی و پروسه تاریخی ضد امریکایی گری- سقوط کرده اند. به همین دلیل است که درد جنبش چپ سنتی در تمام قرن بیستم، نه رفع استثمار و برده گی مزدی از کارگر، و رفع فقر و فلاکت اجتماعی و همگانی، و مبارزه برای برابری همه جانبه در جامعه روز خودشان، بلکه امپریالیسم ستیزی و غرب ستیزی و امریکا ستیزی و اسراییل ستیزی بوده است. و در این ستیز، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه و یا خودبخودی، همدوش و همسنگر و همراه و همرزم جریانات ارتجاعی ملی و مذهبی شده و کماکان هستند. درواقع ما شاهد حمایت و همسنگری چپ ناسیونالیسم زده و ملی گرا، با جریانات و جنبش اسلام-سیاسی علیه امریکا و غرب بوده و هستیم. وبعلاوه شاهد یکی شدن و ادغام همه جانبه این جریانات چپ در حرکتها و جنبشهای ملی، و ملی گرا، کشور-ساز، خاک و وطن پرست، قوم گرا، و فدرالیست چی، بوده و هستیم.       

             برای سوسیالیسم کارگری، سوسیالیسمی که دردش رفع استثمار و بی عدالتی و بی حقوقی بشر امروز است، و برای رفع فقر و فلاکت و حل وفصل دردها ورنجهای شهروندان امروز جامعه می کوشد؛ خود را از تاریخ زده گی و گذشته پرستی، و انتقام گذشته را از مردم امروز گرفتن برحذر می دارد. برای کمونیستهای کارگری، مساله این نیست که در مقاطع مختلف تاریخی چه کسانی علیه چه کسان دیگری ظلم و ستم و جنایت و ستم روا داشته اند و لذا امروز باید انتقام این گروه از مردم را از آن گروه از مردم گرفته شود. برای نمونه بمباران شیمیای ژاپن توسط امریکا، حمله نظامی دولت امریکا به شبه جزیره کره، حمله نظامی به ویتنام، به عراق به افغانستان و ده ها جنایت دیگر. کمونیستها امروز نمی توانند انتقام این جنایات را از دولت امریکا بگیرند. برای کمونیستها وظیفه امروز این است که تکلیف مردمان جهان را از دولتهایشان جدا کنند، و سپس همه مردم را در یک سطح بگذارند. و در نتیجه مساله امروز کمونیستهای کارگری، حل و فصل دردهای همه مردم امروز است، و نه قرار دادن مردمان امروز در مقابل یکدیگر برای جبران جنایات گذشته. موضوع کار و رویکرد و عملکرد کمونیستهای کارگری حل مسایل همین امروز در جوامع امروزی و برپایی یک زندگی اجتماعا انسانی برای همه مردم، با هر گونه دسته بندی که تاریخا به آن منتسب بوده و شاید کماکان باشند، است.             

       اگر برای فرد، گذشته گرایی و بازپروری گذشته، موجب نوعی گم گشتگی و خودفریبی ودرماندگی می شود؛ برای یک جنبش سیاسی-اجتماعی، چه نوع دینی و چه نوع ملی آن، این گذشته گرایی و تاریخ زده گی عالمانه و عامدانه و مصرانه، بازسازی و بازپروری و بازیافت شده، و تبدیل به یک ایدیولوژی دست ساز، تخیلی، بیمارگونه، غیر قابل تخفیف، غیر قابل حل، و کینه جویانه می گردد، که جز با خون و خونریزی و قربانی گرفتن از بشر و جامعه امروز، حس انتقام گریش ارضا نمی شود. بعلاوه، تاریخ زده گی غیر علمی است چون تمام مکانیزمهای عینی و مادی که در زمانها و مکانهای معینی یک رخ داد بر بستر و مبنای آنها در گذشته رخ داده است نادیده می گیرد، و آن رخ دادها و وقایع را بر مبنای منافع خاص گروهی و مادی و امروز جریانات سیاسی معینی، بازتعریف و قضاوت می شوند. یقول حمید تقوایی تاریخ را از آخر می خوانند. یعنی بر حسب اینکه در نهایت چه حاصلی داشته و چه نتیجه ای داده است، مورد قضاوت قرار می گیرد. بعنوان مثال انقلاب ۵۷ را غلط می دانند، چون می گویند حاصلش جمهوری اسلامی شد. حال آنکه انقلاب ۵۷ را باید بر بستر چند دهه حاکمیت سیاسی پهلوی، و فعل و انفعال سرمایه داری در ایران، و بر بستریک فرهنگ اجتماعی دین زده، و در یک متن تاریخ-جهانی معین، مورد قضاوت قرار داد.    

            روشن است که در تعارض با تاریخ زده گی، نباید به ورطه فراموشی تاریخ افتاد. جوامع بشری دارای تاریخ هستند، و خواندن و مطالعه و فهمیدن و ارزیابی همه جانبه این تاریخ، نه فقط خوب که لازم است. تاریخ بستر حرکت زمانی جوامع است، و نشان می دهد یک جامعه از چه فراز و نشیبی گذشته، و مجبور به چه زیگزاگهایی شده است، و چگونه به امروز رسیده است. مطالعه عمیق این تاریخ، و درک مبارزه طبقاتی، از ارکان تیوری ماتریالیسم تاریخی و لذا نگاه طبقاتی است. بدون درک و فهم مبارزه طبقاتی و کسب آگاهی طبقاتی، افراد به آسانی بجای مبارزه برای آزادی و برابری خودشان، به ابزاری برای جریانات مذهبی و ملی گرا تبدیل شده، و به قدرتگیری دشمنان خود نه فقط کمک، که جان خود را هم می دهند. بنابراین بحث تاریخ زده گی، نباید توسط افراد هوچی گر، به بحث فراموشی تاریخ تقلیل داده شود. فراموشی تاریخ، یعنی نادیده گرفتن گذشته، یعنی فراموش کردن هرآنچه در گذشته رخ داده است، یعنی بخشیدن ظالمان و جنایتکاران، یعنی بیهوده انگاشتن نگاه تاریخی به مبارزه طبقاتی و درک طبقاتی از مبارزات امروز.   

اقبال نظرگاهی

پنجم سپتامبر ۲۰۲۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate