انقلاب ایران طبقاتی است یا ملی؟

انقلاب ایران طبقاتی است یا ملی؟

پیش گفتار: جای بسی خوشحالی است که بحث انقلاب در کانون گفتگوی افراد و احزاب و جنبشهای مختلف جامعه ایران است. این بحث از سوی کمونیستها همواره مطرح بوده و از سال ۱۳۹۶ رسما و دقیقا به عنوان یک بحث واقعی مبتنی بر واقعیات جامعه ایران در پاسخ به چه باید کرد روز علیه حکومت اسلامی، طرح روز بوده است. انقلاب ژن-ژیان-آزادی ثابت کرد که تنها راه رهایی از جمهوری اسلامی انقلاب است؛ پس صحبت سر یک انقلاب انتزاعی نیست، هم اکنون انقلابی در جامعه ایران شکل گرفته و درجریان است.

اما علی رغم وضوح و روشنی در طبقاتی بودن هر/این انقلاب، همانطور که در جریان انقلاب ژینایی شاهد بودیم، افراد و جریاناتی اصرار دارند که انقلاب را ملی تعریف کرده و بآن قالب سیاسی ملی بزنند. ملی خواستن این انقلاب اسم رمز مخالفت و تلاش برای ممانعت از سوسیالیسم، و کوشش برای حفظ نظام سرمایه داری. در این بحث به چرایی این مهم پرداخته می شود. 

مقدمه: در میان جریانات متعدد ناسیونالیسم ایرانی، ناسیونالیستهای مصدقی، “راه مصدق”، با پرنسیپ ترین و مدرنترین آنها هستند. “سایت ایران لیبرال” نمایندگی این گروه سیاسی را دارد؛ و شخص رامین کامران، یکی از شاخص ترین چهره های آن است. این خط سیاسی یکی از نادر جریانات ناسیونالیستی است که از “آزادی و عدالت اجتماعی”، دفاع می کند. این خط سیاسی در کنار همه جریانات متعدد دیگر ملی گرای ایرانی، از مبارزه ملی، قیام ملی، رهایی ملی، نجات ایران، و انقلاب ملی می گویند؛ ملی بودن انقلاب چه ایرادی دارد؟ چرا ملی شدن انقلاب، شکست انقلاب است؟

چه انقلابی طبقاتی و کدام انقلاب ملی است؟ تعاریف و تفاسیر: هر انقلابی لاجرم دولت حاکم را نشانه می رود، پس سیاسی است؛ اما فقط انقلابی اجتماعی است که پس از خلع ید سیاسی از طبقه حاکمه، خلع ید اقتصادی را هم انجام داده و به تغییرات ریشه ای/بنیادی در کل سیستم اجتماعی دست بزند. چنین انقلابی که دست به ریشه می برد و اساس نابرابریها و سرکوبها و آزادی کشیها را، یعنی مناسبات کار و سرمایه را، لغو می سازد، انقلابی طبقاتی است؛ زیرا فقط انقلاب طبقه محروم جامعه است که از دست بردن به ریشه نمی هراسد، چرا که نفعی در بقای نظم کهنه ندارد. انقلاب ملی اما انقلابی برای رهایی ملی است، که هدفی جز خلع ید سیاسی از حکومتگران فعلی و تشکیل دولت جدیدی بنمایندگی از ملت ندارد. انقلاب نوع ملی محدود به تغییرات سیاسی می ماند و مناسبات اقتصادی و اجتماعی را فقط به اندازه ای که مجبور باشد، تغییر می دهد. مضافا اینکه هر انقلابی در آغاز همگانی است؛ یعنی همه آحاد جامعه، هر یک با مطالبات معین و اهداف خاص خود، در آن شرکت می کنند. انقلاب خالص طبقاتی نداریم؛ یعنی در انقلابات عصر سرمایه داری همواره دو طبقه اصلی و طبقات و اقشار بینابینی و مختلف باهم شرکت دارند. ناگفته پیداست که نظر به سرمایه داری بودن مناسبات اجتماعی؛ همه انقلابات دو قرن اخیر جهان طبقاتی بوده اند. یعنی علی رغم شرکت وسیع همه اقشار و طبقات اجتماعی در تمام انقلابات، اما رهبری و هژمونی و برآمد نهایی آنها درخدمت و توسط و بنفع طبقه معینی تمام شده است. بعبارت دیگر، هر انقلابی به حاکمیت سیاسی و اقتصادی طبقه معینی می انجامد؛ لذا یک انقلاب ملی برخلاف ادعای ناسیونالیستها، انقلابی فراطبقاتی نیست بلکه انقلاب طبقه سرمایه دار یا بورژوازی است، زیرا بر مبنای مناسبات سرمایه داری به پیش می رود. بعبارت درست تر، وقتی مردم علیه سیستم اقتصادی-اجتماعی سرمایه داری و روبنای سیاسی آن انقلاب می کنند؛ اگر شکست بخورند و موفق به برچیدن این سیستم نشوند، انقلاب شکست خورده بدست جریانات ارتجاعی می افتد. این انقلاب شکست خورده میتواند هر اسمی بگیرد یا بآن داده شود، یکی از این اسامی انقلاب ملی است، همانطور که انقلاب شکست خورده سال ۵۷، انقلاب اسلامی نام گرفت، یعنی به هزینه مردم و به جیب آخوند تمام شد. لازم نیست کسانی که در این انقلاب رهبری را بدست می گیرند و یا دولت آینده را تشکیل می دهند، خود سرمایه دار باشند، تا انقلاب طبقه بورژوازی نام بگیرد؛ هر انقلابی که مناسبات سرمایه داری را تغییر ندهد و ابقا نماید، انقلاب بورژوایی است. انقلاب ملی را طرفدارانش به انقلابی که همه آحاد و اقشار جامعه در آن شرکت دارند، و لذا اتوماتیک بنفع همه این آحاد و اقشار تمام می شود، تعریف کرده اند. گویا انقلاب ملی بدنبال منافع تمام مردم است و لذا فراطبقاتی است؛ این فریبی بیش نیست که بارها و بارها در عمل ثابت شده است. چنین تعریفی از اینجا ناشی می شود که گویا انقلاب طبقاتی، انقلابی است که فقط طبقه کارگر در آن شرکت دارد، و یا اگر هم دیگر طبقات هم هستند، اما رهبری انقلاب در دست طبقه کارگر و حزب طبقه کارگر است. بواقع، در هر انقلابی همه بخشهای جامعه که دارای مطالبات مشخص خود هستند، شرکت می کنند؛ فقط با پیروزی مردم در رسیدن به مطالبات گوناگونشان است که طبقه محکوم علیه طبقه حاکم امر خود را پیش برده است. انقلاب طبقاتی هم همین است، الزامی به رهبریت طبقه کارگر ندارد تا طبقاتی تلقی شود، چون در ماهیت خودش طبقاتی است، یعنی علیه مناسبات سرمایه داری است. هیچ انقلابی نمی تواند بنفع تمام آحاد و اقشار و طبقات جامعه باشد؛ و به همین دلیل است که هر انقلابی طبقاتی است و ملی خواندن آن فقط یک نامگذاری عامدانه برای فریب مردم، اصطلاحا پوپولیستی، است. برای ناسیونالیستها ملت یعنی همه مردم و انقلاب ملی یعنی انقلابی به نفع همه ملت؛ و صد البته سرنگونی جمهوری اسلامی به نفع همه مردم ایران است؛ اما سرنگونی حکومت اسلامی فقط تغییر در آرایش قدرت سیاسی است و الزاما به معنی تغییر در مناسبات اجتماعی و اقتصادی نیست. لذا بدون تغییر در مناسبات کار و سرمایه، یعنی بدون تغییر استثمارگرانه رابطه کار با سرمایه و بلعکس، رفع نابرابریهای گوناگون درجامعه میسر نیست. انقلابی که مناسبات نابرابر اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و آموزشی را ازمیان نبرد؛ انقلابی بورژوایی، یعنی انقلابی بنفع طبقه حاکمه با آرایش جدید سیاسی (دولتی) است.

چرا انقلاب ایران نمی تواند ملی باشد؟ انقلاب کنونی ایران ملی نیست چون هویت ملی ندارد. یک انقلاب ملی کل مردم را علیه یک دشمن خارجی، یا حول یک پرچم که مورد توافق کل جامعه است، یا هدفی که همه آحاد جامعه را نمایندگی می کند، متحد میکند. دوم، در مشروطیت، ملی شدن نفت، و ۵۷، نیروهای ملی سه بار فرصت داشتند و هر بار دست را به اسلامیون باختند؛ پس انقلاب ملی در ایران شکست خورده است و فرصت چهارمی دریافت نخواهد کرد، بدست نخواهد آورد. سوم، مسائل امروز جامعه ایران مانند مساله زن، مساله فقر و فلاکت عمومی، مساله استثمار وحشیانه طبقه کارگر، مساله تورم، مساله اختلاس و اقتصاد خصولتی، مساله سرکوبهای خیابانی و دستگیری های فله ای و شکنجه های فاشیستی و اعدام های جنایتکارانه، دزدیها و آیت الله های میلیاردر، و عدم آزادیهای فردی و اجتماعی، مقولاتی اجتماعی-طبقاتی هستند و نه مقولاتی ملی. بله بحران روابط خارجی، پروژه هسته ای، و مساله ناسیونالیسم قوم گرا، را می توان مسائل ملی در ایران نامید. با مقایسه مسائل طبقاتی جامعه ایران با مسائل ملی دولت ایران، بروشنی معلوم می شود که انقلاب درجریان وجه و ماهیت و تعیین یابی ملی ندارد. چهارم، شعار ژن-ژیان-آزادی، شعار انقلاب درجریان، نه فقط ملی نیست که علیه تمام کاراکترها و خصلتها و ارزشها و استانداردهای ملی گرایانه است. ناسیونالیسم ایدلوژی اقتدار دولتی است و نه برابری همه جانبه آحاد جامعه؛ ناسیونالیسم هر کشور در رقابت با ناسیونالیسم دیگر کشورهاست، و نه پاسخ دادن به نیاز آحاد مردم یعنی «زندگی». ناسیونالیسم آزادی را در جهتی مغایر با آزادیهای فردی و اجتماعی اکثریت شهروندان تعریف و عمل کرده است. شعار ملی گراها “مرد-میهن-آبادی” بود که در مقابله با شعار انقلاب زنانه بود؛ از اقبال عمومی برخوردار نشد پس به حاشیه رانده شد. پنجم، خصلت جهانی این انقلاب است؛ یعنی جهان این انقلاب را بعنوان “انقلاب ایران” نمی شناسد، بلکه بعنوان “انقلاب زنانه”، یا انقلاب رهایی زن می شناسد. در قرن ۲۱، فاکتورهای جهانی تاثیری غیر قابل حذف در روند تاریخ همه جوامع (کشورها) دارند؛ عصر انقلابات ملی بسر رسیده است. ششم و در پایان، جوامع امروز از مرحله حرکت ملی، قیام ملی، اراده ملی، دشمن ملی، دفاع ملی، جنگ ملی، و انقلاب در یک کشور گذشته اند؛ اکنون معادلات متقابل در رابطه دیالکتیکی “شبکه جهانی اقتصاد-انسان-سیاست”، در شکل دهی تاریخ جوامع نه فقط تاثیر گذار که تاثیر پذیراند؛ به این ترتیب این انقلاب درجریان از قوائد «تاریخ جهانی» پیروی می کند. به قول مایکل هارت، نظریه پرداز سیاسی امریکایی، “شعار «زن-زندگی-آزادی» درافزوده و تکمله ای بر شعار انقلاب کبیر فرانسه «آزادی-برادری-برابری» است؛ که تعریف عمیق تر، جامع تر، و جهانشمول تری از آزادی به بشریت ارائه داده است.” جوایزگوناگونی مانند صلح نوبل و موسیقی گرمی و شجاعت اجتماعی و غیره که به فعالین و چهره های این انقلاب داده شد، نمود کوچکی از این واقعیت است که جامعه جهانی (بمعنی شهروندان جهان) منتظر یک انقلاب ملی با تکرار الگوهای صدها بار امتحان پس داده، نیست؛ دنیا منتظر انقلابی است که پاسخی به معضلات جهانی داشته باشد: مانند مساله زن، مساله بحران محیط زیست، مساله کالایی شدن همه چیز، مساله بحرانهای اقتصادی و اجتماعی. جهان بدنبال الگویی بهتر برای حل معضلات جهانی است و این الگو سوسیالیسم است؛ اگر مدافعین انقلاب ملی راه حلی برای معضلات حتا جامعه یک کشوری دارند، ارائه نمایند!  

اکنون بپردازیم به بحث رامین کامران تحت عنوان «انقلاب دو طبقه»: نکته اصلی آقای کامران این است که انقلاب درجریان، انقلابی ملی است و نه طبقاتی! دلیشان این است که انقلاب فراطبقاتی است. «فراطبقاتی»، کامران است که همه چیز طبقاتی نیست، چیزهایی هم فراطبقاتی اند. او برای اثبات این ادعا استدلال می کنند که “اگر دو طبقه بخواهند سر یک چیزی با هم دعوا کنند، این شیء ماهیت فراطبقاتی باید داشته باشد تا بینشان مشترک باشد. سر چیزی میتوان دعوا کرد که بتواند به هر دو طرف تعلق بیابد.” این برداشت غلطی از فراطبقاتی است؛ زیرا فراطبقاتی را بعنوان یک مقوله همیشه مستقل، خنثا، وآزاد درک نشده است. فراطبقاتی یعنی چیزی که منهای طبقه اجتماعی، منهای هر مقوله ای مادی یا معنوی، هر فردی از امکان استفاده آن برخوردار شود، مانند نگاه کردن به آسمان. تمام بشر از گذشته تا آینده “توان” نگریستن به آسمان را دارند و هیچ ربطی به تعلق طبقاتی آنها ندارد؛ این فراطبقاتی است. اما اگر “توان” را به “امکان” تغییر دهیم، آنگاه حتا همین نگریستن به آسمان هم فراطبقاتی نیست؛ زیرا هر چه امکانات بهتری داشته باشی کیفیت نگاه کردن به آسمان هم بالاتر خواهد بود. تنها نان و سیاست نیست که طبقاتی است؛ آب و هوا و آزادی و کتابخوانی و سفر و حتا زبان هم طبقاتی هستند. در نظام سرمایه داری دسترسی و استفاده و بهره مند شدن از «هر چیزی» طبقاتی است. با مراجعه به استدلال کامران، که “دعوا بر سر یک چیز علامت فراطبقاتی آن است”، درک غلط از فراطبقاتی دادن است؛ انگار فراطبقاتی یعنی پتانسل تعلق یک چیز به این یا آن طرف دعوا. در مثال انقلاب، برای ایشان انقلاب فراطبقاتی است چون ممکن است راست باشه یا چپ؛ اگر انقلاب بدست جریانات راست افتاد انقلاب طبقه بورژوازی، اگر بدست چپ افتاد انقلاب طبقه کارگر، و اگر انقلاب ملی شد، پس فراطبقاتی خواهد بود. اولا، در عصر سرمایه داری، هر جا مردم معترض دست به انقلاب زده اند و بزنند، این اقدام طبقاتی است زیرا هر انقلابی علیه طبقه حاکمه و سیستم مبتنی بر آن یعنی سرمایه داری است. طبقاتی بودن یک انقلاب بعد از نتیجه اش تعیین نمی شود؛ چه پیروز بشود و آن طبقه را خلع ید بکند، چه شکست خورده و به جابجایی طبقه حاکمه منتهی شود، هنوز طبقاتی بوده است. روابط و مناسبات بین المللی حتا بطور صوری ملی و بطور واقعی طبقاتی هستند. آنچه که روابط بین الملل نامیده میشود، منهای مقاطع معینی و یا مابین کشورهایی(دولتها)، نه بر سر اختلافات ملی مانند ارضی و مرزی، و یا دخالت و توطئه و تروریسم و قاچاق و جاسوسی و غیره، بلکه بر سر همکاری بر بستر حفظ سیستم جهانی سرمایه داری است. مناسبات تجاری و مالی و قانونی و دیپلماتیک میان دولتها، تا شبکه مخابراتی و مهاجرت و مسافرت و غیره، همگی نه تنها در چهارچوب نظم سرمایه داری، بلکه در تحکیم و حفاظت از آن به پیش می روند. این واقعیت که ثروت یک درصد ثروتمندان جهان برابر ثروت هشتاد درصد مردم فقیر جهان است؛ نشان می دهد که یک طبقه کوچک با داشتن زبان و فرهنگ و قومیت و ملیت و دین و مذهب جداگانه بر مردم جهان حاکم هستند. جهان سرمایه داری، جهانی طبقاتی است؛ مردم در مقیاس جهانی به طبقات تقسیم شده اند، حتا اگر به آن واقف نباشیم و یا منکر آن باشیم.

در ادامه رامین کامران، تضاد طبقاتی را نفی می کند و ادعا دارد تمدن محصول تعاون است نه تخاصم. این ادعا درواقع نفی بدون اثبات ماتریالیسم تاریخی و قانون دیالکتیک است. انگار که تعاون و تخاصم یک خط مشی سیاسی است که بنا به اراده فرد و حزب و جنبش اجتماعی اتخاذ می گردند. تمدن نتیجه تاریخی کار و تلاش فکری و مادی میلیونها فرد تحت موقعیت مادی معین و زیر حاکمیت یک طبقه حاکم شکل گرفته است؛ لذا تمدنها، از بناها تا پوشاک تا قوانین و نظام دفاعیشان، مهر طبقه حاکمه را برخود دارد. طبقه حاکمه ای که صاحب قدرت و ثروت بوده و اکثریت کارکن و تولید کننده ای که فاقد امکانات مادی و اختیار سیاسی بوده اند؛ این اقلیت و اکثریت دو طبقه متضادی بوده اند که “با هم” تمدن را ساخته اند. این تمدن اگرچه حاصل کار مادی اکثریت و کار فکری اقلیت بوده است، اما به امر و فرمان و زور و دستور آن اقلیت صورت گرفته است؛ تمدن سرمایه داری هم از همین قائده پیروی می کند. در تمام تاریخ بشر یک اکثریت خوشبختی و آزادیشان را داده اند تا یک اقلیت خوشبخت و آزاد باشد؛ بنابراین آن خوشبختی و آن آزادی طبقاتی بوده اند نه اجتماعی یا همگانی. البته رامین کامران قصد نداشته اند ماتریالیسم تاریخی را نفی بکنند و کاری هم به قانون دیالکتیک ندارند؛ قصد ایشان بروشنی چنین بیان شده: “دعوای اصلی و اصیل میشود طبقاتی و دعوایی که بین ملت ایران و هیئت حاکمه اسلامی جریان دارد، میرود به حاشیه و اگر هم قرار باشد که طرح بشود، در قالب طبقاتی ریخته میشود و قلب میگردد.” این جمله به روشنی کل دعوای ما و آقای کامران را بیان می کند: ایشان دعوای مردم ایران با حکومت اسلامی را نه طبقاتی بلکه ملی می دانند، لذا طبقاتی دانستن این دعوا و قرار دادن دو طبقه در مقابل هم را غیر ملی و غیر اصیل و حاشیه ای معرفی کرده اند. آقای کامران می خواهند بگویند طبقاتی کردن انقلاب، سرنگونی را به بن بست می کشاند و به نفع بقای نظام اسلامی است؛ این ادعا شاید می توانست درست باشد اگر که نیروهای ملی علیه جمهوری اسلامی متحد و در حال مبارزه بودند و تنها مشکلشان اختلاف و تضاد با نیروهای چپ بود. حال آنکه ملی گرایان ایرانی خود به چندین جبهه جدا و ضد هم تقسیم هستند؛ و هیچگاه عجله ای از خود برای سرنگونی جمهوری اسلامی نشان نداده اند. جنبش ملی گرای ایرانی تا روز آخر شکست اصلاحات، از اصلاح دفاع می کرد؛ این کمونیستها بودند که تاکیدشان بر انقلاب مورد تمسخر راست و چپ بود. با همه تلاشی که ملی گراها برای اتحاد و انسجام کرده اند، هم اکنون در چندین جبهه پراکنده اند: یکی جبهه ملی اسلامیهاست، یکی جبهه جمهوریخواهان است، یک جبهه مشروطیت طلبان و پادشاهی خواهان است، یکی هم فدرالیست طلباان، و در نهایت جبهه دموکراتیک و لائیک یا مصدقیها. نه تنها تفاوت، بلکه جدایی و مخالفت این جناحهای سیاسی که همگی بظاهر صفت واحد ملی را با خود دارند، بحدی زیاد است که اگر آقای کامران بخواهد برای بن بست انقلاب علیه جمهوری اسلامی چاره ای بیندیشد، باید بجای مقابله با طبقاتی شدن این انقلاب، برای این پراکندگی آشتی ناپذیر جریانات ملی گرا، نگران باشد.  

آقای کامران چنین ادامه می دهند: “تایید هر حرکت اجتماعی، صرفنظر از مطالبات و نتایج آن نیز موکول میشود به اینکه ببینیم چه طبقه ای در آن شرکت داشته است.اگر طبقه منتخب یا مورد نظر ما بود، تایید میکنیم، و گرنه بی اعتبارش میشماریم.” این ارزیابی غلط ناشی از درک درست ایشان از چپ-سنتی است. چپ سنتی درک عجیب و غریبی از همه چیز، از جمله طبقه دارد؛ و این ارزیابی دقیقا نگاه غلط چپ سنتی را بازتاب می دهد. از نگاه کمونیستی اما، هر حرکت اجتماعی علیه دولت حاکم قابل دفاع است؛ چه رسد به اینکه آن دولت دیکتاتوری باشد و یا مانند جمهوری اسلامی، فاشیست. لذا هر بخش از جامعه منهای اینکه بکدام طبقه اجتماعی تعلق داشته باشند، چنانچه علیه اجبار و سلطه و کنترل و ستم حاکمیت اعتراض نمایند، آن اعتراض باید مورد پشتبانی قرار بگیرد. چنانچه در مورد اعتراض زنان در مقطع حجاب اجباری در ایران، کمونیستها از اعتراض زنان حمایت کردند و چپ-سنتی با این ارزیابی که این اعتراض به زنان “بالا-شهری” تعلق دارد، آن را محکوم کردند. نمونه دیگر اینکه وقتی روزنامه میزان را تعطیل کردند، کمونیستها محکوم کردند و چپی ها نکردند. در نتیجه، تایید یا رد کردن هر حرکت از نگاه کمونیستی نه منوط به تعلق طبقاتی فاعل آن، بلکه منبعث از نمایندگی کردن منافع عمومی جامعه و بطور مشخص معیار انسانیت و پرنسیپهای انسانی است و بس. کمونیستها نه تنها موافق هیچگونه مبنایی برای تقسیم شهروندان جامعه نیستند، بلکه همواره علیه آن بوده اند؛ نه فقط فدرالیسم اجتماعی بلکه بشدت مخالف فدرالیسم سیاسی هستند. هیچ نیرویی به اندازه کمونیستها بر همبستگی اجتماعی همه آحاد جامعه تاکید نداشته و ندارند؛ ما همه مردم را شهروند متساوی الحقوق شمرده و هیچگونه هویت ثانوی را قائل نبوده و نمی پذیریم؛ اینکه چپ شکست خورده قرن بیسمتی چه خرافاتی را برای خود خلق کرده و باور داشته، به گذشته تعلق دارد نه به امروز. اگر طبقه کارگر را در مرکز مبارزه علیه نظام سرمایه داری قرار می دهیم؛ این بدلیل موقعیت کلیدی طبقه کارگر در نظام سرمایه داری است و نه بخاطر عشق ما به کارگران. آنکه صاحب حق است، همه شهروندان هستند و نه فقط طبقه کارگر؛ حکومت کارگری، یعنی “حکومتی با پلاتفرم کارگری” و نه “حکومت کارگران، برای کارگران، بر دیگران”.

عنوان بحث آقای کامران “انقلاب دو طبقه”، است: برخی نیز دنبال متحد کردن این دو طبقه هستند و خیال دارند انقلاب دو طبقه راه بیاندازند. در چنین حالتی، قرار است که یک طبقه به خاطر خواستهای اقتصادی به میدان بیاید و دیگری به خاطر آزادی. خیال بر این پایه شکل گرفته که فکر از طبقۀ متوسط و زور از طبقۀ کارگر ـ دست از این و مایه از آن.” سپس ایشان این تقسیم بندی را واقعبینانه ندانسته و توصیه کرده اند که “بهتر نیست که مستقیما از ملت ایران صحبت بکنیم و این بازیها را رها کنیم؟” ما کمونیستها همه آحاد مردم را به انقلاب دعوت می کنیم، صرفنظر از اینکه به کدام طبقه اجتماعی تعلق داشته باشند؛ زیرا قبل از هرچیز نظام اقتصادی سرمایه داری در ایران باعث فلاکت عمومی شده است. بعلاوه، دولت حاکم بر این نظام اقتصادی، حکومتی فاشیستی است و همه آحاد مردم را سرکوب می کند؛ اما کمونیستها انقلاب را به سرنگونی جمهوری اسلامی محدود نمی دانند. در عین حال، کمونیستها برای مردم و بجای مردم تصمیم نمی گیرند؛ تا جایی که جامعه مطالباتی برای پاسخ داشته باشد، کمونیستها همراه با جامعه انقلاب را ادامه می دهند. تقسیم طبقاتی جامعه کار نظام سرمایه داری است، و ما آن را قبول نداریم؛ ما کمونیستها قصد داریم طبقات را برهم زده و همه مردم را به انسانیت اجتماعی شده با حقوق برابرشان رجعت دهیم، بدون اینکه هیچ مشخصه ثانویه ای مانند جنسیت و قومیت و فرهنگ و مذهب و دین و طبقه و زبان و غیره در این برابری، دخالت و خللی ایجاد نماید. اینکه چپ های امتحان پس داده، چه فرمولبندی ای ابداع کرده اند، نباید باعث شود تا کسی “ملت” را جایگزین شهروندان جامعه کرده، بنام ملت و منافع ملی و غیره سرنوشت این شهروندان را ببازی بگیرد. ملت مفهومی سیاسی از مردم است که در تاریخ معاصر جهان همواره مامن امن یک اقلیت کوچک در کسب قدرت دولتی و تصاحب ثروت جامعه، بنمایندگی همه مردم یا بقول خودشان ملت بوده است. ما کمونیستها بجای ملت، فرد شهروند و جامعه قرار می دهیم؛ قائل به شرکت شهروندان در اداره جامعه و مالکیت همگانی ثروتهای جامعه هستیم؛ هر شهروندی با اعمال اراده سیاسی، صاحب امتیاز اختیارخویش است، بطوریکه نمی تواند آن را برای مدت طولانی به هیچ نماینده ای تفویض و تقدیم نماید. 

تاکید بر طبقات اجتماعی، مقوله ای برای تقسیم شهروندان و یا جامعه نبوده و نیست؛ طبقه اگرچه یک پدیده است، اما قبل از زمان آگاهی به آن هم، وجود داشته است. کسی ان را ابداع نکرده است تا بشود تصمیم گرفت آن را نادیده بگیریم. با بررسی ماتریالیستی تاریخ، هر کسی می تواند طبقه را بار دیگر کشف کند؛ کشف طبقه در خدمت تثبیت آن نیست، بلکه تاکیدا باید منحل و نابود شود. بدون رضایت یا مخالفت ما، بدون میل یا تنفر ما، مبارزه طبقاتی در جامعه وجود دارد، و وجود داشته است. ایدلوژی ناسیونالیسم، به معتقدینش فرصت نمی دهد که تاریخ را مانند واقعیتی عینی بررسی و بفهمند؛ آنان با غریزه منفعت جویی طبقاتی خود، از انکار و رد طبقات و مبارزه طبقاتی نفع می برند. ما کمونیستها هیچ منفعتی در ابقای طبقات اجتماعی و تضاد آنها نداریم؛ این طبقات ناشی از وجود استثمار در روابط تولید اجتماعی و در نابرابری در بهره مندی از این تولید اجتماعی است. با لغو استثمار، لغو نابرابری میسر شده، و امکان آزادی جامعه فراهم می گردد؛ در یک جامعه آزاد و برابر تازه شرایط برای رشد انسانیت فراهم می گردد.

این مطلب بر مبنای، و در پاسخ به، مقاله آقای رامین کامران تحت عنوان «انقلاب دو طبقه» نوشته شده است؛ که لینک آن بعنوان منبع اول ذکر شده است. سه منبع دیگر صرفا برای آشنایی بیشتر با نظرات این فعال سیاسی ملی گرا ذکر شده است.

اقبال نظرگاهی هشتم دسامبر ۲۰۲۳

ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۸۳

۱.

https://www.azadi-b.com/G/2020/06/post_922.html

۲. 

https://mihan.net/author/akauthor016/

۳. 

https://www.youtube.com/watch?v=SmL0wqrhRj8

۴.

https://www.youtube.com/watch?v=Ij9r_0YrpCE

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate