ضد انقلاب ۵۷

ضد انقلاب ۵۷

انقلاب ۵۷، انقلابی بود با دو ضد انقلاب؛ هم شاه-هم شیخ، در طول کل سال ۵۷ کمر به مهار و یا شکست انقلاب مردم بسته بودند و به انواع مختلف علیه میدانداری مردم به رهبری جریانات سیاسی انقلابی کوشیدند؛ سرانجام این ضد انقلاب اسلامی بود که موفق به شکست دادن آن انقلاب شد. گویا حاصل و نتیجه انقلاب ۵۷، کشتار مخالفان و فقر گسترده و تروریسم و اختلاس حکومت اسلامی است، خیر این وضعیت محصول شکست آن انقلاب است. انقلاب ۵۷ به درستی علیه حکومتی بود که کارکردش چیزی جز کشتار مخالفان و فقر گسترده و اختلاس آریامهری نبود. اگر انقلاب ۵۷ را به عنوان شورش و قیام مردم علیه اوضاع فلاکتبار حاکم بر خود تعریف بکنیم، آنگاه شاه و حکومتش نه فقط حافظ آن اوضاع فلاکتبار بلکه دقیقا مسبب آن بودند. هیچ چیز به اندازه این شعار کل تاریخ یک قرن اخیر ایران را و لذا حقانیت و درعین حال شکست انقلاب ۵۷ را در یک جمله خلاصه نمی کند: «سلطنت، ولایت، یک صد سال جنایت». 

در تاریخ بشر، کمتر انقلابی است که به پیروزی نهایی رسیده باشد. همه انقلابات مورد هجوم ضد انقلاب خود بوده؛ و اغلب به شکست کشانده شده اند. اما تعداد انقلاباتی که بنام انقلاب و با شعار انقلاب و با پرچم انقلاب و با ادعای انقلابیگری شکست داده شده باشند، زیاد نیستند. انقلاب ۵۷ از زمره آن انقلاباتی است که از درون صفوف خودش و توسط «اوباش اسلامی» که مجذوب هیولا شده بودند، مورد هجوم فاشیستی قرار گرفت و به خون کشیده شد. اگر، انقلاب ۵۷ به عنوان انقلابی «پیروز» لقب گرفته و ثبت شده است؛ دو عامل عمده در «پیروز» معرفی شدن انقلاب ۵۷ موثرتر از بقیه عوامل بودند: اول، سرنگونی استبداد شاهی (جمهوری شدن سلطنت، که جهان غرب را فریب داد)؛ و دوم، وجه ضد امپریالیستی آن و شعار مرگ بر آمریکای آن که جهان چپ را فریب داد. درواقعیت اما، یعنی از زاویه آزادیهای اجتماعی و رفاه مردم وقتی می نگریم، انقلاب ۵۷ شکست خورد چون مردم به مطالبات برحق خود نرسیدند: نه آزادی بدست آمد، نه قانون حاکم شد، و نه فقر و فلاکت برچیده شد که هیچ، چند صد هزار نفر هم جانشان را از دست دادند.

شاه، شاهنشاهی، و دیکتاتوری مطلقه آریامهری، سرنگون شد؛ این پیروزی سیاسی اما، به سرعت با شیخ-ولایت فقیه-و شمشیر خونین حزب الله جایگزین شد. در یک تصویر بزرگ/کلی انقلاب ۵۷ با پایان دادن به یک سلطنت استبدادی و فاسد و قاتل و فردمحور، یک انقلاب پیروز محسوب می شود؛ بواقع هم، این یک پیروزی سیاسی بزرگ بود که مردم ایران به دست آوردند. اما، فقط وقتی می شود شکست انقلاب ۵۷ را فهمید که از موضع رفاه مردم و آزادیهای فردی و اجتماعی به آن نگریست. اینجاست که علی رغم نظر-ارزیابی-و تحلیل رسمی، می توان ضد انقلاب ۵۷ را نشان داد و از انقلابیون ۵۷ اعاده حیثیت کرد.

شاه و شیخ نه در یک زمان و در یک سنگر و با یک هدف و با یک رهبری، بلکه با دو رهبر متفاوت و متنفر از هم، با اهداف جداگانه، از سال ۵۶ تا سال ۶۰، به منظور سرکوب مطالبات آزادی خواهانه و حق طلبانه مردم به انقلابیون یورش بردند. شاه با اعدام ۱۵۰۰ زندانی سیاسی در طی سه دهه، جلادی خود را ثابت کرده بود؛ اما نه با کشتار میدان ژاله و نه با اعدام رهبران مردم نتوانست مانع از وقوع انقلاب گردد. بنابراین شاه به قصد بازگشت (و انگاری موقتا و برای معالجه) ایران را ترک کرد و مملکت را به گمانش به دولتهای آمریکا و انگلیس سپرد تا کمونیستها را نابود کنند. برخلاف تصور شاه، دولتهای آمریکا و انگلیس نخواستند بمانند ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرکوب انقلاب مردم را با دست خود بخاطر نجات سلطنت و منافع خود انجام بدهند. آنها تصمیم گرفتند، پشت سناریویی بروند که هم کمونیستها نابود شوند و هم این کار با نام انقلاب و زیر این پرچم صورت بپذیرد. آنها با یک تیر چند نشان را زدند، هم کمونیستها را قتل عام کردند، هم منافع خود را حفظ کردند، هم جلو خطر هجوم شوروی را گرفتند، هم انقلاب را از حیثیت و اعتبار انداختند، و هم جنبشی را در خاورمیانه علیه جنبش ناسیونالیستی علم کردند که قطعا روشن بود که در عین حال که مدافع سرمایه داری است، جامعه را به قهقرا خواهد برد و دموکراسی را بجای سوسیالیسم به آرزوی مردم منطقه تبدیل خواهند کرد. هزینه این سناریوی پیچیده را مردم کل منطقه -ونه فقط مردم ایران- دادند و سودش را سیستم برد؛ سیستمی که قرار نبود بار دیگر و این بار در خاورمیانه ثروتمند مورد تعرض قرار بگیرد.

اگر از نگاه مدافعین سلطنت و پادشاهی، این «اشتباهات متعدد هیات حاکمه وقت ایران» بود که باعث «پیروزی» انقلاب شد؛ برای مدافعین آزادی و برابری و عدالت، این عدم سازش مردم با بقای این هیات حاکمه و ضدیت با استبداد فردی بود که به پیروزی اولیه -یعنی سرنگونی شاه و دستگاه فاسدش- منجر شد. هیات حاکمه ایران که با دیکتاتوری شاه به وضع افتضاحی رسیده بود و نیاز به اصلاحاتی سریع و پیوسته و گسترده ای داشت، با انقلاب -یعنی «نه قاطع و عمیق» به این هیات حاکمه- مواجه شد، در کشاکش بر سر قدرت دولتی، ملی گراهای دموکرات (=جبهه ملی) و چپ گراها به دلیل تارومار شدن به توسط شاه در وضعیت حضیضی بسر می بردند، قدرت را ناخواسته به جناح حنزرپنزری و مرتجع و اوباش اسلامی باختند. درواقع جناح مرتجع مخالف شاه، با ابزار مذهب مردمان فقر زده -مادی و معنوی- را به نفع قدرت خود و علیه انقلابی که قرار بود برای همین مردم «قانون و زندگی» بیآورد، بسیج کرد و انقلاب را شکست داد و این انقلاب شکست خورده بود که بدرستی اسلامی نام و لقب گرفت.

اقبال نظرگاهی

۱۵ فوریه ۲۰۲۴

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate