از اشغال تا آزادی کردستان  

ناسیونالیسم نژاد گرا و خون پرست قدمت طولانی تری از ناسیونالیسم خاک پرست دارد؛ اما هر دو کارنامه خونین و جنایتکارانه ای دارند. گاهی هم باهم جامعه و مردمش را به آن سرنوشتی رسانده اند که مردمان یوگسلاوی و امروز مردمان فلسطین و اسراییل تجربه می کنند. نژاد همه ما انسان و وطن همه ما جهان است؛ این یک جمله، چنان محتوای مهمی دارد که بی وقفه زیر تمسخر و انزجار وتوهین و سرکوب ناسیونالیست است. ناسیونالیست ها چه از نوع خون پرست و چه از نوع خاک پرست، فقط جامعه را به مسلخ و قتل گاه می برند و از این قربانیان برای خود اعتبار و وجه سیاسی حق طلبانه کسب کرده، و برای قبضه قدرت دولتی برای خود اقدام می کنند. 

برای بحثی روشن تر و معین فعلا جهان را کنار گذاشته و بحث را فقط به ایران محدود نگاه می داریم؛ جامعه ایران در وضعیت نرمالی قرار ندارد. در یک قرن گذشته این پدیده غیرنرمال در جامعه ایران سربرآورد و تاکنون ادامه دارد؛ پدیده غیرنرمال ناسیونالیسم ایرانی. ناسیونالیسم همیشه پدیده ای غیر نرمال بوده است، حداقل دو جنگ بزرگ بین المللی و ده ها جنگ کوچکتر اما ویرانگرانه، ارمغان این پدیده شوم برای بشریت بوده است. با انقلاب مشروطه، حکومت ایران از آن استبداد قرون وسطایی و مشروعیت الهی و ظل الهی خارج شد؛ مشروطه به قانون، یعنی وجود مجلس و حضور نمایندگان مردم و دخالت شهروندان در سرنوشت خود منتهی شد. اما پیروزی مشروطه نه فقط محدودیت دینی یافت بلکه همچنین محکومیت محدودیت زمانی یافت و شاه مشروطه (احمد شاه) بسرعت تاج خود را به مستبدی تازه و لاقید به قانون و مجلس و مردم داد. پهلوی نماینده شکست قانون گرایی انقلاب مشروطه و پیروزی وجه دیگر آن، یعنی ناسیونالیسم ایرانی بود؛ ناسیونالیسمی نژاد گرا، غیر دموکراتیک، سرکوبگر و مستبد، و ناقص الخلقه.

حکومت پهلوی اگرچه نماینده ناسیونالیسم ایرانی بود، اما هرگز نتوانست یک ناسیونالیسم مدرن باشد، نه دموکرات بود و نه لاییک و نه لیبرال. ناسیونالیسم ایرانی نتوانست دولت جمهوری تشکیل دهد، آخوندها مرتجع اجازه ندادند، پس پادشاهی ماند. سلطنتی بودن بورژوازی ایرانی نه فقط دموکراسی و حکومت قانون را بر باد داد، بلکه نتوانست سرمایه داری را هم بسط و توسعه دهد. سرمایه داری عصر پهلوی علی رغم همه ی ادعاهای آریامهری، خصولتی و اختلاسی و سنتی، و در قبضه ۴۰۰ خانواده بود. در نتیجه حکومت ناسیونالیسم ایرانی در هیات دولت پهلوی تبعات بسیار منفی ای را بر جامعه ایران باقی گذاشت: یک– دین و مذهب و آخوند و مساجد و حوزه و فرهنگ و قوانین دینی از سر و کول جامعه ایران بالا رفت، و سرانجام قدرت دولتی را ربود. دو– ستم سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی سنگینی را بر مردمان ساکن حاشیه ایران روا داشت. این ستم همه جانبه از طرف وارث پهلویها، یعنی حکومت جنایتکاران اسلامی، تا به امروز تداوم یافت. این واقعیت عینی که مردم محلی از حقوق فردی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی خود برای یک قرن محروم مانده اند، باعث شده است تا یک فرصت سیاسی بدست ناسیونالیسم محلی (مثلا در کردستان) داده شود که ادعا بکنند، «کردستان اشغال شده است». یعنی بی حقی و بی اختیاری مردم کردزبان و تصاحب همه مقامات محلی به توسط عمال و حامیان جمهوری اسلامی، باعث شده است تا مفهوم تصاحب و غارت کردستان توسط «بیگانگان»(فارس ها و ترک ها) مطرح شده و به تدریج به یک دریافت عمومی بدل گردد؛ این مفهوم البته در میان دیگر مردمان غیر فارس زبان هم رایج است.

ناسیونالیسم قوم پرست درخود ارتجاعی و خطرناک است؛ اما از آن خطرناک تر ناسیونالیسم خاک پرست است. ناسیونالیسم خاک پرست هر سرزمینی را متعلق به یک ملت خاص و به وطن و خانه و ناموس یک ملت نبدیل می کند؛ در این اعتقاد، همه کسانی که بیرون از آن ملت تعریف شوند، بیگانه و حق زندگی و مالکیت بر آن «سرزمین ملی» را ندارند. واقعیت این است که «تعلق سرزمین به ملت» برای فریب مردم است؛ ماجرا بلعکس است، در قاموس ناسیونالیسم این ملت است که متعلق به سرزمین است و باید تا آخرین قطره خونشان از آن خاک دفاع کنند، بکشند و کشته شوند. این واقعیت نه مقوله ای حقوقی بلکه اقتصادی و طرحی سیاسی است: همانطور که برده گان در مالکیت برده داران بودند، همانطور که رعیت ها در مالکیت زمینداران بودند، مردمانی که به ملت تبدیل می شوند در مالکیت سرمایه داران و دولت سرمایه داران قرار می گیرند؛ چرا که نه فقط در زیر فرامین و قوانین هیات حاکمه، بلکه همچنین برای ثروت و قدرت این اقلیت زندگی و کار خواهند کرد.

ناسیونالیسم ابزار مبارزه و حق طلبی نیست، پرچم تعریف دشمن و جنگ با دشمن است؛ جنگ بر سر مالکیت سیاسی بر جامعه و وطن، مالکیت اقتصادی بر سر زمین و ثروتهایش، و مالکیت بر مردم ساکن در آن سرزمین است.

ادعای اشغال کردستان که توسط ناسیونالیستهای سهم خواه از ناسیونالیستهای در قدرت صورت می گیرد، مبنای تاریخی ندارد؛ بلکه ادعایی سیاسی مبتنی بر مجموعه ای از داده های عینی است. در واقعیت تاریخی، کردستان هیچگاه سرزمینی مستقل و یا دارای جغرافیایی سیاسی با مرزهای معینی نبوده است، (و این البته در مورد آذربایجان و لرستان و «عربستان ایران»* و بلوچستان و ترکمنستان و همه دیگر «وطن های قومی» صادق است.) تا گویا مورد اشغال و تصرف این یا آن «ملت بیگانه» قرار گرفته و بخشی از ایران گردد. قبل از اینکه ایران از «ممالک محروسه به کشور» تبدیل شود، هم کردستان و هم آذربایجان و لرستان و خوزستان و بلوچستان و ترکمنستان و غیره همگی بخشی از ایران بوده اند؛ بنابراین این شعار سیاسی که سرزمین کردستان و آذربایجان و غیره از سوی «ملت فارس» اشغال شده است، ادعایی نابجا، غیر واقعی، و تماما سیاسی و در خدمت اهداف سیاسی معینی است. کردستان هیچگاه یک جغرافیای سیاسی نبوده است؛ و بعنوان یک جغرافیای فرهنگی، همیشه بخشی از این یا آن قلمرو سیاسی ایرانی بوده است. 

آیا کردستان یا آذربایجان اشغال شده است؟ واقعیاتی مادی و عینی باعث شده است تا ادعای خاک پرستان مبنی بر «اشغال کردستان توسط دشمنان» مورد تصدیق فرصت طلبان سیاسی و مردمان تحت ستم و سرکوب و فقر و فلاکت قرار بگیرد. اول– حضور و حکمرانی نظامی و جنایتکارانه حکومت فاشیسم اسلامی و سپاه وحشی-اسلامی آن در کردستان در ۴۴ سال اخیر که مورد نفرت بی حد و حصر مردم حق طلب هستند. دوم– تصاحب همه پست های مهم اداری-سیاسی توسط افرادی که از خارج جامعه کردستان آمده و از هر نظر در موقعیت برتر نسبت به مردم محلی قرار دارند. سوم– انتقال ثروتهای مردم کردستان از آب و سنگ تا طلا و نفت به خارج از جامعه کردستان. چهارم– آوارگی صدها هزار شهروند کردزبان در کشورهای مختلف و عدم امنیت و ممنوعیت برای بازگشت به جامعه خود. پنجم– ممنوعیت آموزش به زبان مادری و دیگر حقوق فرهنگی. ششم– یک واقعیت تاریخی این است که رضا خان با لشکرکشی و خونریزی یک دولت متمرکز در ایران برقرار کرد؛ و بعلاوه، در طول جنگ دوم جهانی دو حکومت خودمختار در آذربایجان و کردستان تاسیس و بمدت یک سال اداره دولتی این دو ایالت را بدون فرمانبرداری از مرکز داشتند، که مجددا با لشکر کشی و خونریزی دولت مرکزی پایان داده شدند و به اصطلاح ناسیونالیست ها «آذربایجان و کردستان به اشغال مجدد فارس ها» درآمد. این موارد فقط اهم عناصر سلطه همه جانبه یک حکومت فاشیستی بر یک جامعه معین (اینجا کردستان) است؛ با این حال هنوز سلطه حکومت جنایتکاران اسلامی بر کردستان به معنی «سلطه یک دولت فاشیستی» است و نه «اشغال سرزمینی». اشغال سرزمین یعنی یک دولتی مانند استعمارگران اروپایی بروند و در آفریقا و آسیا و آمریکا دست به اعمال استعمارگرانه بزنند که زدند و تاریخ چند صد ساله دارد؛ اروپاییان با مردمان مستعمره هیچگونه پیوند زبانی و فرهنگی و تاریخی و اجتماعی و اقتصادی و دینی نداشتند. اما کردستان و آذربایجان و همه دیگر مناطق در ایران که ناسیونالیستهای سهم خواه مدعی اشغال شده گی آن هستند، در طی هزاران سال اغلب در قلمرو فرمانروایی ایران قرار داشته اند. نه فقط آن چه که به کردستان ایران (ناسیونالیستها آن را شرق می نامند تا بتوانند به سه بخش دیگر اسم سه جهت جغرافیایی را بچسبانند و سرزمین واحد کردستان را تصویر کنند.) معروف است، بلکه دیگر جوامع کردستان که در سه کشور دیگر خاورمیانه تقسیم شده اند؛ تاریخا ده ها بار دراین یا آن قلمرو سیاسی قرار گرفته و تجربه کرده اند. در پنج قرن اخیر کردستان ایران همواره بخشی از قلمرو سیاسی ایران بوده است؛ بقیه کردستان هم برای چهارقرن بخشی از امپراتوری عثمانی بوده و در یک قرن اخیر هم در میان سه کشور تقسیم شده است. اگر ادعای اشغال درست باشد، اشغال کردستان توسط دولت عثمانی شاید معنا داشته باشد؛ اما خیر، حتا عثمانیها با دادن اختیارات اداری به حکام محلی اشغالگر محسوب نمی شوند چون جغرافیای سیاسی ای وجود نداشت تا اشغال گردد. مردم رعیت بودند و زیر فرمان مالکان، زمینداران تحت فرمان یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین از میان خود بودند، و این فرمانروای محلی به دولت امپراتوری عثمانی و یا صفویه و قاجاریه مالیات و سرباز می داد. برچیده شدن حکومت اداری (و نه سیاسی) محلی اردلانها در کردستان ایران و بابان ها در کردستان عراق، محصول ایجاد دولت واحد ملی و ورود ناسیونالیسم کشور-ساز به خاورمیانه از اروپا است؛ از این زمان است که ناسیونالیسم خاک پرست متولد می شود. اگر معادلات استعماری و امپریالیستی دولت های بزرگ مانند انگلیس و فرانسه، اجازه نداد تا در کنار کشورهای متعدد دست ساز خاورمیانه، کشوری هم برای مردمان کرد زبان ساخته شود، معنایش این نیست که دولت های ترکیه و عراق و سوریه کردستان را اشغال کردند؛ معنایش این است که دیکتاتوری کردند و برای کنترل مردم و جامعه به زور و اسلحه متوسل شدند، این داستان کل خاورمیانه و اکثر کشورهای جهان بود و هنوز هست. 

از ملوک الطوایفی تا فدرالیسم: تاریخا و تا پایان قاجار، بخشهای مختلف ایران دارای حکومت های محلی خود بوده اند. این قلمروها جدا از پیشینه تاریخی دارای ویژگیهای فرهنگی (زبانی و دینی) و یا موقعیت جغرافیایی خاص و یا طوایف و اقوام و ایلات متفاوت از دیگران داشته اند. حکومت های محلی، اداری بوده اند و نه سیاسی؛ یعنی دارای خودمختاری اداری بوده اند و نه سیاسی. هیچکدام از ممالک محروسه ایران در دوره قاجار، واحد سیاسی و یا جغرافیای سیاسی نبوده اند؛ یعنی دولت در دوره قاجاریه هنوز در تهران و در دست پادشاهان قاجار بوده است، اما مانند دولت های ملی متمرکز و مرکزگرا نبوده است.

تز «اشغال کردستان» و پرچم «آزادی کردستان» که از سوی ناسیونالیستها تبلیغ و به فرهنگ سیاسی غالب/حاکم بر جنبش مبارزاتی مردم کردستان تبدیل شده است، هر دو در خدمت جنگ مسلحانه و در خدمت احزاب سیاسی است، که هدفی جز کسب قدرت دولتی ندارند. قرار است جوانان خانواده های زحمتکش جان بدهند تا نه خودشان به عنوان شهروند صاحب حق، بلکه کردستان آزاد گردد؛ آزادی کردستان هم چیزی جز بیرون راندن غیر کردزبانها و جایگزین کردن آنها با کردزبانها نیست. درواقع قرار است هزاران نفر جانشان را بدهند تا صندلی حاکمان با تعویض افراد بر حسب زبان در همان موقعیت بماند. در نتیجه این تز و پرچم، در عوض جان هزاران جوان، افراد کرد زبان جای افراد فارس و ترک زبان را خواهند گرفت و دیگر هیچ؛ نمونه اقلیم کردستان جلو چشم همه ماست. 

بر مبنای سیستم سرمایه داری، آزادی همیشه دروغ بوده است؛ اما اینجا ما با احزابی در کردستان و آذربایجان و خوزستان و غیره روبرو هستیم که حتا حاضر نبوده اند به خاطر فریب مردم هم شده، حقوق فردی و آزادی سیاسی را در قلمرو توان خود پاس بدارند. این درحالیست که از هیتلر و موسولینی تا خمینی فاشیست از «آزادی» صحبت می کردند؛ از جریانات اسلامی تا جریانات خاک پرست از «آزادی» صحبت می کنند! روشن است که اینجا «آزادی» کلید رمز فریب مردم و جوانان است؛ طراحی پلاتفرم «آزادی وطن درمقابله با اشغال وطن»، بی گمان جوانان را به آسانی به صف کرده و خواهد کرد. در این ادعای آزادی، نه آزادی فردی و نه آزادی های سیاسی و اجتماعی نهفته است؛ واقعیت این است که در قاموس این احزاب «آزادی خواه»، نه فرد حق و حقوقی دارد و نه به عنوان مثال قرار است جلو تاخت و تاز مذهب در همه ابعاد زندگی اجتماعی از تولد تا قبر گرفته شود، و یا آموزش و پرورش علمی و غیر سیاسی/ایدیولوژیک باشد. «آزادی خواهی» احزاب خاک پرست، معنایی جز «کردستان مال کردهاست»، «آذربایجان مال ترک هاست»، و «خوزستان مال عرب هاست»، بیش نیست. اما حتا در این ادعا هم صادق نیستند، چرا که وقتی از کردستان مال کردهاست، صحبت می کنند، منظورشان از کردها، نماینده گان «کردها» یعنی «احزاب کردی» و منظور خودشان هستند.

اگر به رقابت و تنفر ناسیونالیسم ایرانی با ناسیونالیسم عرب مراجعه و توجه کنیم، تصویر رقابت و تنفر ناسیونالیسم کرد و آذری و غیره با ناسیونالیسم ایرانی را خواهیم دید. اگر ناسیونالیسم ایرانی بجای مقصر دانستن اسلام در اوضاع فاجعه بار زندگی امروز مردم ایران، آن را به حمله اعراب به ایران و غیر ایرانی بودن سران جمهوری اسلامی تبلیغ می کند؛ ناسیونالیسم کردی و آذری هم بجای مقصر دانستن حکومت اسلامی در تعدی و تعرض به حقوق شهروندی مردم، «فارس ها» را به عنوان مقصر و ظالم تبلیغ می کنند. در این جابجا کردن ها باید سیاست ارتجاعی این ناسیونالیستها را دید؛ هیچکدام از این انواع ناسیونالیسم ها قصدشان رهایی مردم از چنگال دژخیم مذهب و حکومت دینی و حکومت ایدولوژیک چه دینی چه ملی، نیست؛ هدف این ها معرفی سران فاجعه و نه خود فاجعه برای فریب مردم و جانشینی آن سران و قدرتمندان است.

مهتدی رییس باند زحمتکشان گفته است: «بگذار قدرت های حاکم از فکر انقلاب ملت کرد بر خود بلرزند، کردها جز زنجیرهای گردنشان چیزی از دست نمی دهند در عوض آزادی را فتح خواهند کرد.» ای کاش این چنین بود؛ اما، مهتدی با توسل به احساسات ناسیونالیستی در فکر کرسی برای خود است. اولا– جوانان کردستان صد سال است که جانشان را داده و می دهند؛ پس جوانان کرد عزیزترین سرمایه شان را برای از دست دادن دارند. برای مهتدی و همه ناسیونالیستها، این جوانان «چیزی از دست نمی دهند». دوما– آیا واقعا «در عوض آزادی را فتح خواهند کرد»؟ آیا مردم کردستان عراق بعد از فدا کردن صدها هزار جان به «فتح آزادی» رسیدند؟ اتفاقا مهتدی هم همانند سران ناسیونالیست در اقلیم کردستان، در تلاش فتح چیزی جز کرسی قدرت و ثروت نیست. مهتدی حتا آزادی را در راس باند خودش رعایت نکرده و برای اعضای باندش نمی خواهد؛ اما از «آزادی کردستان» صحبت می کند. سوما– اگر مهتدی واقعا طرفدار «انقلاب ملت کرد» است، باید علنا اعلام می کرد که قدرت دولت متعلق به خود مردم در کردستان است و شوراها را بعنوان پایه ای ترین تشکلات سیاسی مردمی برسمیت می شناخت؛ اما خیر، مهتدی هم مانند برادران ناسیونالیستش در اقلیم کردستان خواهان برچیدن شوراها و بجای آنها خواهان حکومت حزبی است، حکومتی که قدرتش از لوله تفنگش خارج می شود.

* عرب زبانان ناسیونالیست، خوزستان را عربستان می نامند.

ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۹۸

اقبال نظرگاهی

بیستم فوریه ۲۰۲۴

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate