تنفر ناسیونالیسم ایرانی از انقلاب ۵۷ (۶)

تنفر ناسیونالیسم ایرانی از انقلاب ۵۷ (۶)

* گاهی مشترکات شاه و شیخ چنان بر هم منطبق هستند که انگار هر دو مجری و وزیر یک وزارت خانه و یا دو وزارت خانه از یک دولت واحد بودند؛ آری، دولت واحد بورژوازی ایران.

** لویی چهاردهم، محمد رضا پهلوی، و علی خامنه ای، هر یک خود را صاحب اختیار جان و مال مردم می دانستند؛ اگر لویی چهاردهم، آنقدر شرافت داشت که علنا از طبقه و فرهنگ مرتجعش دفاع کند، شاه و خامنه ای در این بی شرافتی مشترک اند که خود را لیدر و رهبر «انقلاب» می نامیدند.

در این سه قسمت، تمام تلاش این بود که مشترکات گوناگون «شاه و شیخ» را بر مبنای روایت آقای عباس میلانی، در کتاب «نگاهی به شاه»، مورد توجه قرار داده شود؛ لذا هیچ گونه اظهار نظری در مورد خود این «زندگی نامه تاریخی» نکرده ام. ارزیابی تاریخی این کتاب فرصتی را می طلبد که متاسفانه در اختیار ندارم. اما اگر بخواهم در یک جمله نکته ای را در مورد این کتاب بیان کنم، «حاشا کردن نقش منفی دولت آمریکا در سقوط شاه»، شاید مهمترین باشد؛ میلانی در صفحه ۵۴۸ اظهار نظر می کند که “سقوط شاه را هم، به گمانم، باید یکی از اولین نشانه های پایان جنگ [سرد] دانست و هم یکی از پیامد های شاید ناخواسته این جنگ.” این کتمان آشکار واقعیت اثبات شده تاریخ جهان است؛ نه فقط در ایران، که در کل خاورمیانه، شکست یکی پس از دیگری ناسیونالیسم ایرانی و عرب و ترک و افغان و پاکستان و درعوض بالا آمدن و به قدرت رسیدن یکی پس از دیگری حکومتهای اسلامی در این منطقه، همگی پیامدهای خواسته و مدیریت شده و سناریوی دولتهای آمریکا و انگلیس با مشارکت کل دولتهای با نفوذ غربی، برای نه فقط شکست دادن نفوذ شوروی در خاورمیانه و جهان، بلکه برای سرکوب کمونیستها و تعرض به کمونیسم و برای تعرض به رشد دموکراسی و لیبرالیسم در خاورمیانه، به منظور تضمین بقای دراز مدت سرمایه داری بود. 

۱۰۱) “قرار شد شوروی در ازای خرید گاز ایران کارخانه ذوب آهنی در ایران تاسیس کند. از زمان رضا شاه، تاسیس چنین کارخانه ای، به گمان رضا شاه و پس از او محمد رضا شاه، «نماد ورود ایران به عصر جدید» تلقی می شد.” تا سال ۱۹۶۵ آنها در تحقق این آرزو ناکام مانده بودند. “به محض اینکه آمریکا و انگلیس از این تصمیم شاه خبر دار شدند، عزم جزم کردند که او را از این کار وابدارند”. (ص.۴۰۱) شاه مطیع و فرمانبردار و نوکر دولتهای آمریکا و انگلیس بود؛ وقتی که از تامین آرزوهایش بدست آنها ناامید شد، سعی کرد از دولت شوروی کمک بگیرد؛ اما، دولتهای ارباب مخالف و حتا مانع این امر بودند. خامنه ای هم علی رغم همه وحشیگریهای منطقه ای اش، اغلب یا بعضا خواهان توافقاتی با دولتهای غربی است؛ اما اربابانش دولتهای چین و روسیه مخالف و حتا مانع چنین توافقاتی هستند. چه نوکری غربیها و چه نوکری شرقی ها، شاه و ولی فقیه هر دو نوکر بودند؛ در عین حال هردو به نسبت مردم ایران همچون هیولایی وحشی خون مخالفین را می ریختند.

۱۰۲) در بیست شهریور ۱۳۴۶ به فرمان شاه، هیات رییسه مجلس موسسانی که تشکیل شد، قانون اساسی را در جهت قبول نایب السلطنه گی خانم فرح دیبا، ترمیم کرد. خامنه ای دریافت که اگر با فرمان می شود مجلسی تشکیل داد و قانون اساسی را در جهت خواسته خود تغییر یا ترمیم نماید، چرا اصلن مجلس موسسان دایم/نشسته ای را مامور تایید فرمانهای هر روزه خود نکند؟ این گونه بود که مجلس خبرگان رهبری تاسیس شد و نفراتش از نوچه های خود خامنه ای.

۱۰۳) “شاه گفته بود «از اصراف و تجمل پرستی» در اجرای مراسم احتراز [شود]. گفته می شود کل مراسم تاج گذاری بیش از یک میلیون و دویست پنجاه هزار پوند خرج بر نداشت.”(ص.۴۰۳) اوباش الله یا همان آیت الله ها، همانند خمینی و خامنه ای هم مدعی اند که «دنیا سرای آخرت است» و این جهان فناپذیر و بی ارزش است. این اوباش اما با غارت نان سفره مردم، مرقد میلیاردی برای خود و استخوانهای مسلمانان جنایتکار صدر اسلام می سازند. اگر شاه و ولی فقیه را کنار هم بگذاریم، تشخیص پفیوزترین آنها در این زمینه کار مشکلی است.

۱۰۴) سپس نوبت جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی شد، “به قول شاه، «منظور از برگزاری این یادبود آن است که ادامه حیات وحدت ملی از راه بقای شاهنشاهی ایران و نیز سهم موثر ساکنان این سرزمین باستانی در تمدن جهانی در رشته های مختلف علوم، ادبیات، فلسفه و هنر برای جهانیان روشن شود.”(ص.۴۰۴) راز بقای سلطنت در ایران نه وحدت ملی بود و نه سهم در تمدن جهانی، سلطنت بر خون مخالفان برپا بود. هم رضا شاه و هم محمد رضا شاه، ده ها هزار نفر را کشتند تا توانستند سلطنت پهلوی را بقا ببخشند؛ هم خمینی و هم خامنه ای هم راز بقایشان در کشتار و ترور چند صد هزار نفر (شامل قربانیان جنگ با صدام) بود. شغالهای پهلوی و سگ های وحشی ولایی یعنی آیت الله ها برهبری خمینی و خامنه ای، نه فرهنگ داشتند و نه تمدنی و نه هنری؛ ادبیات این وحوش یا توهمات ناسیونالیستی بود و یا تخیلات مذهبی. چه در فرهنگ، چه در سیاست، پهلویها و ولایت فقیه ها متعلق به جنگل سرمایه داری جهانی بودند و در این وحشی گری دولتیشان شهروندان ایران قربانیان هر روزه آنها.

۱۰۵) “به دولت فرانسه و انگلیس تفهیم شد که اگر ملکه الیزابت و جرج پمپیدو، رییس جمهور فرانسه در جشن ها شرکت نکنند، «آینده سرمایه گذاری فرانسه و انگلیس در معادن مس کرمان» که مورد علاقه هر دو کشور بود به خطر خواهد افتاد.”(ص.۴۰۶) این عظمت اجباری و این ابهت زوری و باجی و رشوه ای، خود نمونه گویایی از عظمت ایران باستان و دروغ های تاریخی در مورد سلسه شاهان آن است. اما، نباید عظمت و شکوه و جلال تمدن اسلامی را جدا از این فرهنگ موزیانه و حقیرانه باج دهی و باج گیری دانست. خامنه ای هم هر روز در داخل اعدام می کند و در خارج ترور، و هنوز مدعی است که تمدن اسلامی برای رستگاری بشر آمده است؛ آیا این باج گیری خامنه ای و اسلامش از بشریت نیست؟ بعلاوه، آیا آن شاه مفلوک و این خامنه ای حقیر نمی دانند که این هزینه مال مردم، حق مردم، و سهم مردم است؟ آیا ثروت مملکت را ارث پدری فهمیدن نشانه دریوزه گی شاه و خباثت خامنه ای نیست. 

۱۰۶) دزدهای پهلوی حاضر نشدند رقم دقیق مخارج جشن ۲۵۰۰ ساله را اعلام کنند؛ وقتی سفارت انگلستان رقم ۸۱ میلیون دلار را فاش ساخت، هیات برگزار کننده ناچار شد رقم ۲۲ میلیون دلار را قید نماید.(ص.۴۰۷) تصور بکنید اگر به هر شهری در ایران یک میلیون دلار داده می شد تا صرف آبادانیش بکند، چند میلیون نفر شغل و درآمد می داشتند و چه آبادانی ای رخ می نمود. خامنه ای هم با صرف میلیاردها دلار برای «انرژی هسته ایش» و صدور تروریسم به منطقه، در واقع راه شاهنشاه را اما به نوعی دیگر ادامه داد. اگر شاه قصد داشت عظمت ایران باستان را احیا و معرفی نماید، خامنه ای هم قصد دارد درجه خونریزی محمد و چهار یار خونخوار و دیگر پیروان جنایتکارش را احیا و معرفی نماید. میان الگوهای شاه و شیخ اگر فرق هایی باشد، هیچ از این واقعیت کم نمی کند که برای شهروندان ایران در پنجاه سال گذشته جز نکبت نبودند.

۱۰۷) “یاسر عرفات و سازمان الفتح یکی از مهم ترین متحدان و تعلیم دهندگان چریک های ایرانی و متحدانشان بود، با این حال شاه بر آن شد که باب دوستی و همدلی با عرفات را بگشاید. در سپتامبر ۱۹۶۹ ایران پانصد هزار دلار به عرفات کمک کرد. … نه عرفات نه ایران رغبتی به  برملا شدن این مراودات نداشتند.”(ص.۴۱۰) طالبان و ملاعمر یکی از مهم ترین مخالفین تشیع و قاتل شیعه یان زیادی بودند، با این حال خامنه ای بر آن شد که با سران طالبان باب دوستی و همدلی بگشاید. در دو دهه ای که دولت آمریکا در افغانستان حضور نظامی داشت، خامنه ای میلیاردها دلار صرف ضربه نظامی به آمریکاییان در افغانستان (و در عراق) از طریق طالبان کرد.

۱۰۸) “در آغاز دهه هفتاد (پنجاه) منطقه ظفار عمان به دست نیروهای کمونیستی افتاد که به حمایت چین و شوروی مستحضر بودند. … این بار نه نیروهای انگلیس یا آمریکا که سربازان و خلبانان ایرانی بودند که به جنگ این کمونیست ها رفتند.”(ص.۴۱۱) وقتی انقلاب عربی به سوریه رسید، و نیروهای فاشیسم اسلامی سنی معروف به داعش، به کمک اسد انقلاب را نابود ساختند؛ مابین اسد و داعش بر سر قدرت جنگ شد. داعش مورد حمایت ترکیه و آمریکا بود، پس اسد مورد حمایت خامنه ای و روسیه قرار گرفت. هزینه میلیاردی جنگ اسد و داعش را خامنه ای و بخشی از تلفات جانی را سربازان ایرانی پرداخت کردند. 

۱۰۹) “در آغاز شاه از سرسخت ترین مدافعان حضور نظامی آمریکا در ویتنام بود.”(ص. ۴۱۲) می شود چنین ادامه داد: خامنه ای از سر سخت ترین مدافعان حضور نظامی روسیه در اکرایین بود. البته این «حضور» چیزی جز حمله و جنایت نبود. بعد جهانی جنایات شاه و شیخ را بشریت فراموش نخواهد کرد.

۱۱۰) ‍در ۲۹ مهر ۱۳۵۱ نماینده دولت آمریکا با شاه دیدار و خواستار کمک او در جنگ ویتنام شد؛ “شاه پذیرفت که ۳۲ فروند ۳۲ فروند هواپیما از نوع مورد نیاز را به ویتنام بفرستد.”(ص.۴۱۴) در سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۲ نمایندگان روسیه و خود پوتین با خامنه ای دیدار و خواستار کمک او در جنگ اکرایین شدند؛ خامنه ای پذیرفت که تعداد زیادی پهپاد تقدیم پوتین در اکرایین نماید. نه شاه نه خامنه ای حاضر به توضییح شراکت خود در جنایات بین المللی، به مردم ایران نشدند.

۱۱۱) “بین سال های ۱۹۶۵ و ۱۹۷۵ نزدیک یک سوم کل فروش تسلیحات نظامی آمریکا به ایران بود.”(ص.۴۱۵) این یعنی بر باد دادن ثروت مردم ایران؛ امروز هم خامنه ای با بر باد دادن ثروت مردم ایران، بجای خرید تسلیحات در حال دستیابی به بمب اتم است.

۱۱۲) طرح برنامه اتمی ایران دستور شاه بود، “نه مجلس، که از لحاظ قانونی تصمیمات مربوط به بودجه به موافقت آن باز بسته بود، در این ماجرا طرف مشورت قرار گرفت و نه دیگر نهادهای دولتی، و به همین آسانی و به فرمان شاه، گران ترین طرح دولت هویدا به محل اجرا در آمد. حرف شاه در آن روزها حکم قانون را پیدا کرده بود.”(ص.۴۱۶) خامنه ای هم بدون مشورت و اطلاع مجلس، با تصمیم شخصی سپاه را با انحصاردرآمد نفت، مامور طرح برنامه اتمی اسلامی ایران کرد؛ حرف خامنه ای نه فقط قانون که سخن خود خداست. گاهی مشترکات شاه و خامنه ای چنان بر هم منطبق هستند که انگار هر دو متعلق به یک وزارت خانه و یا دو وزارت خانه از یک دولت واحد بودند؛ آری دولت واحد بورژوازی ایران.*

۱۱۳) “در واپسین سفر رسمی خود به آمریکا، شاه مبلغ ۲۰ میلیون دلار به دانشگاه پر اعتبار ام آی تی کمک کرد و قرار بود در مقابل، این دانشگاه هر سال تعدادی دانشجوی ایرانی در رشته های مربوط به برنامه هسته ای ایران بپذیرد.”(ص.۴۱۷) آیا بعید است که خامنه ای صد میلیون دلار به روسیه و صد میلیون به چین و صد میلیون به پاکستان داده باشد تا برنامه اتمی اسلامی ایران را راه اندازی کنند؟ آیا تصمیم این دو دیکتاتور برای صرف هزینه ای سرسام آور برای رسیدن به بمب اتم، آن هم فقط با تصمیم شخصی خود، نشان از انسجام عملی و فکری این دو جنایتکار تاریخ ایران ندارد؟

۱۱۴) “علم در یادداشت های خود بارها ادعا می کند که همه تکذیب های شاه و مقامات ایرانی مصلحتی اند و شاه به راستی به فکر دست یابی به بمب اتمی است.”(ص.۴۱۹) علی خامنه ای هم به همچنین.

۱۱۵) “اشرف و دست کم یکی از فرزندانش در معاملات اقتصادی فراوانی شرکت می کردند و ابعاد و انواع این مشارکت به مساله ای سیاسی برای شاه و رژیمش بدل شده بود. ولی شاه حاضر نبود محدودیت ها و قواعدی جدی برای این نوع فعالیت های خاندان سلطنتی و حتی خویشاوندان تعیین کند.”(ص.۴۲۲) فساد مالی در خاندان سلطنتی و نزدیکان دربار و طبقه اشراف ایرانی آن چنان بالا بود که بی گمان یکی از دلایل اصلی قیام مردم در سال ۵۷ بود؛ این فساد در حکومت اسلامی و بخصوص مابین آیت الله ها و خانواده سران جمهوری اسلامی نه ده ها، بلکه صدها برابر شد. در حکومت خامنه ای فساد مالی، رشوه، دزدی و اختلاس به قاعده روابط اقتصادی/مالی سران و وابسته گان فردی و نهادی حکومت اسلامی تبدیل شد؛ آیا این بار انقلاب ایران می تواند چنان مناسبات اقتصادی را تغییر دهد که امکان دزدی و فساد برچیده شود؟

۱۱۶) “شاه، به ویژه، کل مملکت را ملک خود می دانست. در ۸ مهر ۱۳۵۴، جان اوکز، خبرنگار نیویورک تایمز، پس از سفری به ایران، نوشت که «در هیچ کشور دیگر دنیا این قول لویی چهاردهم که می گفت <دولت منم> به اندازه ایران امروز صدق نمی کند. روز بعد وقتی شاه مقاله را خواند سخت برآشفت. به علم گفت، «پدر سگ نوشته من لویی چهاردهم در صورتی که او مغز ارتجاع و من لیدر انقلابم.”(ص.۴۳۲) آری خامنه ای هم خود را نه فقط مالک کل مملکت، بلکه صاحب جان کل مردم هم می داند. لویی چهاردهم، محمد رضا پهلوی، و علی خامنه ای، هر یک خود را صاحب اختیار جان و مال مردم می دانستند؛ اگر، لویی چهاردهم اینقدر شرافت داشت که علنا از طبقه و فرهنگ مرتجعش دفاع کند، شاه و خامنه ای در این بی شرافتی مشترک اند که خود را لیدر و رهبر انقلاب می نامیدند.**

۱۱۷) “در ۱۳ مهر ۱۳۵۷، سفارت انگلیس در گزارشی خبر داد که از «منبعی که قاعدتا به اقتضای موقعیتش از واقعیات خبر دارد و در گذشته گزارش هایش همواره درست از آب درآمده، شنیده که شاهدخت شمس و اشرف و خانواده هایشان حدود یک میلیاردو هشتصد میلیون دلار از ایران خارج کرده اند. … این بیش و کم عین مبلغی است که به گفته مقامات بانکی سوییس اخیرا از حساب های آن بانک ها سر در آورده است.”(ص.۴۳۷) وابستگان خامنه ای و دیگر سران حکومت اسلامی هم سال هاست که به کار غارت ثروت مردم و انتقال آن به حساب های بانک های مشغول اند. آیا وقت آن نشده که سیستم سرمایه داری را برچیده و امکان دزدی و اختلاس و فساد مالی و رشوه را جمع کنیم؟

۱۱۸) شاه “برای خریدن ماشین و موتور و هواپیماهای مورد علاقه اش، به ویژه ماشین های گران قیمت و پر سرعت حاضر به پرداخت قیمت هایی گزاف بود. جمهوری اسلامی بعدا ادعا کرد که «شاه ۱۴۰ ماشین کلاسیک و ممتاز» داشته است.”(ص.۴۳۸) اگر شاه حتا دیکتاتور نبود، حتا هیچ فساد مالی دیگری هم نداشت، همین یک قلم نشان از بی توجهی شاه به فقر میلیونی مردم ایران و خودخواهی فرعونی او دارد. اما خامنه ای هم در صرف ثروت مردم برای خود و خانواده اش نه فقط هیچ کمتر از شاه نیست که بلکه بسی فراتر رفته است. فعلا امکان دسترسی به دزدی های خامنه ای ممکن نیست؛ اما، اگر در همه موارد از شاه جنایتکارتر و پست تر است، بی شک در این زمینه هم حتما.

۱۱۹) “شاه در مورد بی ثبات کردن عراق سخت جدی بود. برای مثال در سال ۱۳۵۲ وقتی به نظر می رسید که حمله ارتش عراق علیه مبارزان کرد به پیروزی نزدیک است، شاه به واحدهای ارتش ایران مستقر در مرز با عراق فرمان داد که ملبس به شکل پیشمرگ های کرد عراق وارد خاک آن سرزمین شوند و به نفع کردها و در برابر عراقی ها بجنگند.”(ص.۴۴۹) خامنه ای در مورد بی ثبات کردن اقلیم کردستان سخت جدی است؛ تا نتواند الگویی برای کردستان ایران باشد. او با ایجاد یک باند تروریسم اسلامی بنام حشد الشعبی به ظاهر برای مقابله با داعش (که عملا توسط احزاب کردی نابود شده بودند)، و در اصل برای تضعیف حکومت اقلیم کردستان، حتا شهر کرکوک را متصرف و قلمرو اقلیم کردستان را به حداقل ممکن رساند.

۱۲۰) “گرچه روزنامه های آن زمان مطالبی در باره نقش روزافزون ایران در عراق می نوشتند، اما نه تنها مردم ایران، بلکه بخش اعظم اعضای کابینه و تمام نمایندگان مجلس، که طبق قانون، تصویب بودجه چنین عملیاتی بر عهده آنها بود و لاغیر، از ابعاد این عملیات بی خبر بودند. درگیری های ایران در سلطان نشین عمان حتی بیشتر از این عملیات از دولت و ملت پنهان ماند. در عمان، نیروهای ویژه ارتش ایران با کمونیست هایی که در آنجا درحال بسط و گسترش نفوذ خود بودند، درگیر شدند. … در آن روزها حرف شاه عین قانون، و حتی ورای آن بود.”(ص.۴۴۹) درگیری های سپاه قدس در کشورهای منطقه و بودجه آنها و ترور آپوزیسیون همه و همه تحت امر خامنه ای است و هیچ نهادی توان انتقاد یا چه رسد به مخالفت با تصمیم خامنه ای ندارند. به این ترتیب بار دیگر شاهد همانندی شاه و خامنه ای در فکر و عمل بوده، و در هر دو دوره، مردم سلب اختیار شده، فقط باید تسلیم اوامر ارباب باشند. 

۱۲۱) “هزاران ایرانی شیعه مذهب ساکن عراق از جمله مهم ترین مسایل مورد اختلاف میان دو کشور بود. بیش از یک بار عراق شمار وسیعی از این ایرانیان ساکن اماکن مقدسه عراق که گاه «مجاورین» خوانده می شدند و گاه «معاودین» به ناگهان و به زور و تهدید از کشور اخراج کرده بود. این افراد ناچار می شدند همه ثروت و حتی وسایل زندگی شخصی خود را وابگذارند و اغلب با دستی خالی به ایران بازگردند، یا به بیان دقیق تر بازگردانده شوند. به علاوه عراق به شمار وسیعی از گروه های مخالف شاه نه تنها مامن و ماوایی داده بود، بلکه به برخی از این گروه ها کمک مالی و نظامی هم می کرد.”(ص.۴۴۹) خامنه ای هم بیش از یک بار شمار وسیعی از افغان ها را که «اتباع بیگانه» نامیده می شوند، به ناگهان و به زور و تهدید از ایران اخراج کرده است. این افراد ناچار می شدند همه ثروت و حتی وسایل زندگی شخصی خود را وابگذارند و اغلب با دستی خالی به افغانستان بازگردند، یا به بیان دقیق تر بازگردانده شوند. به علاوه جمهوری اسلامی به شمار وسیعی از گروه های مخالف کابل و بغداد نه تنها مامن و ماوایی داده بود، بلکه به برخی از این گروه ها کمک مالی و نظامی هم می کرد. در واقع هر غلطی که شاه کرد، خامنه ای چند برابرش را تکرار کرد.

۱۲۲) “بنا به روایت سازمان سیا، قرار داد ۱۹۷۵ (۱۳۵۴) میان شاه و صدام علاوه بر متن منتشر شده اش مواد الحاقی محرمانه ای هم داشت. از جمله اینکه ایران تعهد می کرد که نه تنها کمک به کردها را یکسر متوقف کند، بلکه مرزهای کشور را هم بر پیشمرگ های کرد عراق ببندد.”(ص.۴۵۰) نه شاه و نه خامنه ای وقعی به حقیقت گویی و محرم پنداشتن مردم و حتا دولتیهای خودی و مجلسیان نمی گذاشتند. خامنه ای هم قراردادهایی با چین و روسیه و ترکیه و عراق و سوریه منعقد کرده که تماما در جهت ضدیت با منافع اکثریت مطلق مردم ایران و تنها در راستای منافع حکومت منفور اسلامی است. آیا مردم حق نداشتند که چنین شاهی را سرنگون کنند؟

۱۲۳) “قدرت واقعی کا گ ب در ایران به مراتب کمتر از تصور شاه از این قدرت بود. با این حا در تمام این دوران شاه دستگاه جاسوسی شوروی را قدر قدرت می دانست و رد پای آنها را در همه تحولات مملکت حتی رخدادهای ساده زندگی روزمره سراغ می کرد.”(ص.۵۶/۴۵۵) در واقع شاه از فوبیای کمونیسم رنج می برد، و همیشه با وحشت شوروی مخفت. خامنه ای هم اگرچه بیشتر از دشمنی آمریکا می گوید، اما وحشتی بی حد و حصر از دولت اسراییل دارد. خامنه ای اسراییل فوبیک است، و این ترس را در تنفرش از صهیونیسم مدامن آشکار می کند.

۱۲۴) “شاه که خود رغبتی تمام به نظریه های توطعه داشت به راحتی طعمه این «اطلاعات کاذب» می شد.”(ص.۴۵۶) تیوری توطعه که در جامعه ایران بطور گسترده ای رایج است، در واقع ناشی از تمایل و تصور و مسولیت گریزی شخص شاه بوده است؛ این توهم توطعه در میان مردم بطور غریبی رایج بوده و بشدت مردم را به انفعال و منتظر دست غیب نگاه داشته است. خامنه ای هم که خود از منتظران مهدی موعودش است؛ متوجه اهمیت این تز غیر سیاسی و در عین حال بشدت بنفع سیاست خود شده است، و همواره سعی می کند همه حوادث و تلاشهای مردم ایران علیه حکومت ننگین خود را به «دشمنان نظام» منتسب کرده و حتا ناکارآمدی سیاستهای خود را به گردن «دشمنان نظام» بیندازد.

۱۲۵) گویا یک مقام آمریکایی در سال ۱۹۷۳ از سفیر ایران در آمریکا -زاهدی- در مورد سلامتی شاه پرسش می کند؛ و این در حالی بوده که شاه تازه متوجه وجود یک غده در ناحیه شکم خود شده بوده و شروع به وی گیری مداوای خود کرده بود.(ص.۴۶۰) این موضوع این نکته را متبادر می کند که گویا شروع سناریوی خلع شاه و یافتن جانشین او از سال ۱۹۷۳ در آمریکا رقم خورد. اما سال ۱۹۷۳ سال بحران اقتصادی و افزایش سریع نرخ نفت در بازار جهانی است؛ اگرهم چنین سناریویی واقعا شروع شده بوده، دلیلش بهای سنگین نفت و پاسخ رد شاه به تقاضاهای مکرر دولتهای انگلیس و آمریکا در پایین آوردن آن بوده است. امروز خامنه ای اما، نه فقط مقاومتی در مورد خواسته های دولتهای چین و روسیه ندارد بلکه خود داوطلبانه حاضر شده که با ارضا نیازهای اقتصادی چین و نیازهای نظامی روسیه (در سوریه و اکرایین)، دولتهای غربی را وادار به کرنش هرچه بیشتری در برابر خود نماید. کار به جایی رسیده که حمله به پایگاه های آمریکا در عراق و سوریه و کشتیهایش در دریاهای آزاد هم هنوز غرب را وادار به پاسخ قاطعی نکرده است، چه رسد به سناریوی تغییر رژیم. 

۱۲۶) “شاه در مصاحبه مطبوعاتی ای که با اوریانا فالاچی، روزنامه نگار پر آوازه ایتالیایی گفت که «نه تنها از خدا» الهام هایی می گیرد، بلکه دست کم از حدود دوازده منبع مختلف از جزییات آن چه در مملکت می گذرد باخبر می شود.”(ص.۴۶۲) اما این حرفها مفت بود؛ نه خدا و نه دوازده منبع، شاه او را از تاخت و تاز جریان اسلامی با خبر نکرده بودند. او بعدا به غلط کردم افتاد و گفت «صدای انقلاب تان را شنیدم» اما مردم کوتاه نیآمدند. خامنه ای از سخن گفتن خدا با خود خبر داده و احتمالا هم از طریق عدد مقدس دوازده منبع، از اوضاع باخبر است. این جنایتکار هم بی گمان به سرنوشت شاه دچار خواهد شد.

۱۲۷) “شاه می گفت در ایران زندانی سیاسی و مخالف واقعی نیست. می گفت این پرسشها بر اساس بی اطلاعی از وضع واقعی ایران هستند. می گفت منتقدانش دست کم ندانسته ابزار دول خارجی اند.”(ص.۴۶۲) شباهت چرندیات شاه با مزخرفات خامنه ای، چندش آور است.

۱۲۸) “وقتی در ادامه همین گزارش مقام آمریکایی از زاهدی در باب فساد در ایران پرسید، شاه به زبانی تند پاسخ داد که «مشکلات، حاصل فساد مالی خود این غربی هاست.»”(ص.۴۶۴) خامنه ای هم نه تنها منکر وجود فساد مالی است؛ بلکه، گزارش دادن آن را هم به جرم تبدیل کرده و دستگاه اسلامیش، هر بار فاش کننده و نه خاطی را مجرم شناخته و زندانی کرده، که گویا دارد چهره نظام را لکه دار می کند.

۱۲۹) “گویا ترین نمونه این گزارش ها و برخورد شاه با آنها، مطلبی بود که ساواک در باب فعالیت های غیرمشروع اقتصادی هوشنگ دولو قاجار تدارک کرده بود. او را «سلطان خاویار» ایران می خواندند و حتی در یکی از زندگی نامه هایی که با شاه همدلی داشت از دولو به عنوان «یکی از بد نام ترین» دوستان شاه نام برده شده بود.”(ص.۴۶۴) در حکومت اسلامی هم ده ها «سلطان دزدی و فساد» ظهور کردند و یکی بعد از دیگری معلوم شد از مقربان درگاه الهی و از دوستان خلوت خامنه ای بوده اند.

۱۳۰) در همین صفحه ۴۶۴ آقای میلانی از تریاکی بودن دولو قاجار، و تعارفات وسوسه انگیز مداوم دولو به شاه برای «زدن پکی»، نوشته است؛ و این در حالی بوده که کسانی به جرم قاچاق تریاک اعدام می شدند. تکرار این ماجرا در بارگاه خامنه ای ده ها برابر شد؛ هم در اعدام قاچاق چیان و هم در زدن پکی از تریاک ایندرونی. 

۱۳۱) در سال ۱۹۷۱ دولو قاجار “همراه شاه برای تعطیلات سالانه اسکی به سوییس رفته بود. آنجا که رسید دریافت که  دولت سوییس در پی بازداشت اوست. اتهامش این بود که مقدار زیادی تریاک به یک شهروند دیگر ایرانی سپرده بود. شگفت اینکه به محض این که به محض شنیدن این خبر شاه دستور داد که هواپیمای ویژه شاه دولو را از سوییس خارج و به ایران برگرداند. شاه آنگاه علم را مسول وظیفه به ظاهر ناممکن رفع و رجوع پیامدهای زیانبار حقوقی، دیپلماتیک و روابط عمومی فرار دادن دولو کرد. همان طور که از یادداشت های علم مشاهده می توان کرد، صدها هزار دلار صرف این کار شد.”(ص. ۴۶۵) ۱- فراری دادن دولو توسط شاه جرم بود؛ همانطور که فراری دادن سعید طوسی از دست محاکمه، جرم خامنه ای است. ۲- آقای میلانی که خود در تاریخ نویسی شاه دوستانه اش جانب احتیاط را رعایت نکرده، از این عمل «فراری دادن» نباید شگفت زده می شد؛ شاه جرم های خیلی بزرگتری تا آن موقع در کارنامه داشت! ۳- دولت سوییس علی رغم اطلاع از میزان شیر گاو ایرانی خود، هنوز به احترام قانون، دولو قاجار را تحت پیگرد قرار داد. اتحادیه اروپا اما، و البته با اطلاع از گاو شیر ده تر ایرانی خود، بارها قوانین خود و سازمان ملل و حقوق بشر را زیر پا نهاده و تروریست های جمهوری اسلامی را به دولت اسلامی بازگردانده است. ۴- آن چه واقعا حیرت آور است هزینه رفع و رجوع این فاجعه/جنایت است؛ میلانی به «صدها هزار دلار» اقرار کرده، اما بی گمان این مبلغ بیشتر بوده است. اما همین «چند صد هزار دلار» را با فقر و فلاکت میلیونی در جامعه ایران را کنار هم بگذارید تا به میزان ارزش مردم ایران نزد شاه ایران آشنا شوید. نسبت رعیت به شاه، همان نسبت برده به مالک و یا مومن به خامنه ای است؛ فقر و زجر و حرمان میلیونها مردم به اندازه از دست دادن دولو قاجار که واسطه و فراهم کننده عشرت شاه بوده، ارزش نداشته؛ آنگاه امروز اوباش پادشاهی خواه به انقلابیون ۵۷ فحاشی می کنند که از خوشی دست به انقلاب زدند و لایق شاه نبودند و خواهان مرگ آنها می شوند.

۱۳۲) “در اواسط دهه هفتاد (پنجاه) به کرات به زبانی پر تبختر دموکراسی را از جمله بیماری های دنیای «چشم آبی های» غربی می دانست و به تنقید آن می پرداخت. بارها به زبانی سخت گزنده از اخلاق فاسد و تنبلی و بی بند و باری غربی ها سخن می راند.”(ص.۴۶۶) خامنه ای هم به استهزای حقوق بشر دست زده و تلویحا آن را حقوق حیوانی بشر نامیده است؛ و عینن مانند شاه « بارها به زبانی سخت گزنده از اخلاق فاسد و تنبلی و بی بند و باری غربی ها سخن می راند.» شاید اگر در آینده تاریخ نویسی بخواهد تاریخ شاه و ولی فقیه را باهم مقایسه کند، از این همه همانندی تعجب نموده و از اینکه این اوباش دشمن یکدیگر بوده باشند به تعجبی بیشتر گرفتار شود.

۱۳۳) “حتی وقتی که ساواک به درستی بحرانی را پیش بینی می کرد عملا تنها راه حل پیشنهادی اش سرکوب و سخت گیری بیشتر بود. واکنش شاه هم به خوبی موید نگاه اقتصاد زده او به سیاست بود. به این توهم دچار بود که پیشرفت اقتصادی حلال همه مشکلات مملکت بوده است.”(ص.۴۶۹) اکنون بحران های گوناگون حکومت اسلامی چنان بسرعت بدنبال هم می آیند که نیازی به پیش بینی آنها نیست؛ اما راه حل خامنه ای، همان راه حل شاه یعنی سرکوب و سختگیری بیشتر است. اگر نگاه سیاسی شاه اقتصاد زده بود، نگاه اقتصادی خامنه ای تماما سیاست زده و فالانژی/اسلامی است. خامنه ای به این توهم دچار است که قدرت نظامی حلال همه خطرات داخلی و خارجی است.

۱۳۴) “شاه قطعا خود می دانست که انتخابات آن زمان «مشروع» نبود. می دانست که برندگان صندلی های مجلس و سنا را از پیش و به تایید خود او تعیین می کردند. برآشفتنش از کنی [رهبر حزب مردم] را قاعدتا تنها می توان به این صورت معنا کرد که در زمان او حتی احزاب وفادار منتقد حق نداشتند واقعیت های تلخ و شناخته شده جامعه را بر زبان آورند.”(ص.۴۷۳) عینن برای خامنه ای هم این دیکتاتور منشی خفت بار که نشان بارز حقارت شخصیتی دیکتاتور است صادق است.

۱۳۵) “شاه می گفت «سیاست چیزی کثیف است. باید در آن دایم دروغ گفت و با هزار و یک نوع آدم مختلف بده بستان کرد.»”(ص.۴۷۴) آن چه که سیاست حکومتی شاه و شیخ بود کثیف بود و نه خود علم اداره جامعه. همین «باید مدام دروغ گفت» که تماما توسط خامنه ای سرمشق قرار داده شده، ثابت می کند که شاه و خامنه ای کثیف اند. شاه و خامنه ای همین فرهنگ «دایم دروغ گفتن» را نه فقط در دولت هایشان بلکه در جامعه ایران هم نهادینه کردند.

۱۳۶) سال ۱۳۵۷ شاهد بحران تورمی در ایران و بحران اقتصادی در جهان هستیم، “به رغم کاهش درآمد نفت و بحران بودجه، شاه حاضر نبود در بودجه نظامی ارتش تجدید نظر کند.”(ص.۴۷۹) سال ۱۴۰۱ شاهد محاصره اقتصادی حکومت اسلامی توسط غرب برهبری آمریکا بودیم، به رغم کاهش درآمد حکومت اسلامی، خامنه ای حاضر نشد در بودجه نیروهای متعدد سرکوبگر و تروریسم منطقه ای خود تجدید نظر کند؛ لذا شاهد انقلاب زن-زندگی-آزادی هستیم.

۱۳۷) “شاه سقوط رژیمش را به توطعه ای خارجی تاویل می کرد. می گفت «برای درک تحولات ایران … باید سیاست نفت را درک کرد.»”(ص.۴۸۱) خامنه ای هم مکررا اعتراضات مردمی را نه ناشی از نارضایتی عینی و اجتماعی به دلیل آنچه حکومتش بر سر مردم آورده است، بلکه ناشی از توطعه خارجی آمریکا و صهیونیسم جهانی علیه حق داشتن «انرژی هسته ای» و حق دفاع مردم منطقه از خود می خواند.

۱۳۸) “ریاست بنیاد پهلوی، از بدو تاسیسش با او بود، و در دوران ریاستش این بنیاد فعالیت خود را عملا به همه عرصه های اقتصاد ایران گسترانده بود.”(ص.۴۸۳) این فاجعه توسط نظام ولایی و خامنه ای هم ادامه یافت تا جایی که «بنیاد مستضعفین» فعالیت خود را عملا به همه عرصه های اقتصاد ایران گسترانده است. 

۱۳۹) “در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۷ روسای ساواک شهرستانها و روسای پلیس به جلسه ای اضطراری در تهران فراخوانده شدتد. نصیری هنوز رییس ساواک بود؛ او پیشنهاد کرد که تنها راه رویارویی با بحران «بستن بازارها در شهرهایی چون قم و شدت عمل، حتی کشتن مخالفان است. تیمسار فردوست ازجمله کسانی بود که در آن جلسه شرکت داشت؛ او با سیاستهای نصیری مخالفت کرد. می گفت ارتش ایران عمدتا از سربازان وظیفه تشکیل شده و هیچ معلوم نیست که این سربازان در مقابل مردم خواهند ایستاد. می گفت به جای شدت عمل و خشونت «دولت باید با مخالفان وارد گفتگو شود.»”(ص.۴۸۵) این «عدم اجرای فرمان سرکوب از سوی سربازان» نظر سفیران انگلیس و آمریکا نیز بود.(ص.۵۰۰) “از مدت ها پیش سفارت های آمریکا و انگلیس به کرات به شاه گفته بودند که با شدت عمل نظامی علیه مخالفان موافق نیستند.”(ص.۵۰۶) ضعف، ناتوانی، و بی تصمیمی و بی رغبتی شاه(ص.۵۱۱) عدم توان و رغبت حکومت کردن(ص.۵۱۴) در حالیکه، پادشاهی خواهان مدعی هستند که شاه از سر مردم دوستی حاضر نشد مخالفان را مانند خامنه ای بکشد؛ اما این ادعا پوچ است. اولن، چون در واقع نیروهای نظامی و ابزار آلات جنگی آنها مال جنگ برون مرزی و نه سرکوب شورش خیابانی بود. دومن، هم سرباز وظیفه بودن نظامیان و هم عدم وجود انواع ادوات سرکوب خیابانی باعث شد، که شاه نتواند شورش خیابانی را مهار و به خون بکشد -منهای مواردی مانند میدان ژاله- اینجا در مقایسه با خامنه ای جنایتکار منظور است. خامنه ای چندین نیروی سرکوب مجهز به انواع سلاح سرکوب آماده جنایت دارد؛ شاه این امکانات را نداشت. سوما، شاه به دلایل مختلف (مریضی و افسردگی و احساس خیانت) قدرت تصمیم گیری را از دست داده بود و تماما مطیع خواستهای سفارت خانه های آمریکا و انگلیس بود و آنها خواهان خروج شاه از ایران بودند. و بلاخره اینکه این دولت آمریکا بود که ارتش ایران را به عدم مداخله و سازش با «روحانیون» واداشت.

۱۴۰) “پیش شرط موفقیت اقتصادی در ایران بیعت سیاسی با اقتدار شاه بود.”(ص.۴۹۱) عده ای چپ محور مقاومتی تبلیغات وسیعی را براه انداختند که اقتصاد ایران را نیولیبرالی معرفی کنند؛ این حمایت آشکار از دخالت مطلق خامنه ای و ارگانهای نظامیش (مخصوصا سپاه) در قبضه اقتصاد است، در عین حال مضرات این اقتصاد خصولتی را به گردن سیستم جهانی انداختن است. نوکری این اوباش سیاسی در ۴۵ سال گذشته باعث هجوم و ضربات زیادی به چپ جامعه از سوی جریانات راست شده است.

۱۴۱) “از جمله کسانی که از کار برکنار شدند پرویز ثابتی بود. او هم بی لحظه ای تردید از ایران خارج شد. گویا تهدید کرده بود که اگر از خروجش جلوگیری کنند او هم ساکت نخواهد نشست.”(ص.۴۹۴) کم نیستند تعداد کسانی که مغضوب خامنه ای شده اند و دقیقا همین تهدید را تکرار کرده اند. وقتی صحبت دستگیری سعید طوسی مطرح شد؛ به صراحت گفت در صورت محاکمه، افشاگری خواهد کرد.

۱۴۲) “شاه دولتی از نظامیان را سر کار آورد. به محض پخش شایعه روی کار آمدن دولت نظامی، مخالفان همه نگران بودند که تیمسار اویسی -که به «قصاب تهران» شهرت گرفته بود و به شدت عمل معروف بود- رییس این دولت جدید خواهد شد. می دانستند که با روی کار آمدن کسی چون اویسی روزگار بر مخالفان سخت خواهد شد و امکان شدت عمل از طرف نظامیان فزونی خواهد گرفت.”(ص. ۴۹۴) به محض پخش شایعه روی کار آمدن دولت رییسی، مخالفان و اپوزیسیون که می دانستند رییسی همان «جلاد دهه ۶۰» است و به «قصاب زندان» معروف است، حتما دست به جنایات تازه و اعدام زندانیان و مخالفان خواهد زد.

۱۴۳) تیمسار جم که به دلیل استقلال رای و عدم تمکین به همه فرمان های شاه مغضوب و سالها در اروپا زندگی می کرد، “گفته بود در ارتش ایران، «هیچ فرماندهی، در هیچ سطحی از هیچ استقلال عملی برخوردار نیست.»”(ص.۵۰۳) بدون هیچ شاهد و سند و بزرگ نمایی ای، امروز در حکومت خامنه ای این بی اختیاری فرماندهان ده چندان است. 

۱۴۴) “شاه فقط پادشاه نیست بلکه عملا شغل نخست وزیر را نیز از آن خود کرده. فرمانده ارتش است و همه تصمیمات مهم دولت تابع نظر و تایید اوست. هیچ انتصاب مهمی در دستگاه دولت بدون تایید او صورت نمی گیرد. دستگاه امنیت مملکت را مستقیما اداره می کند. سیاست خارجی در دست اوست. سفرا را او انتخاب و انتصاب می کند … هرچه رشد اقتصادی ایران سریع تر می شد، کیش شخصیت شاه هم قوام و قدرت و ابعاد بیشتری پیدا می کرد.”(ص.۵۱۰) مورد به مورد همین خودرای بودن و خود را قبله عالم و مرکز گیتی پنداشتن در مورد خامنه ای هم صادق است. کیش شخصیت خامنه ای البته از مال شاه عریض و طویل تر است؛ این جانور محمدی اگر قبلن خود را جانشین آن پیامبر دروغ گو و ضد زن و هوس باز و خون ریز می دانست، اخیرن صراحتن خود را پیامبر خوانده و مدعی است که خود خدا با ایشان سخن گفته است. این درجه از پفیوزی سیاسی و خودشیفتگی روانی حقیقتن بی نظیر است.

۱۴۵) “بازداشت سران رژیم نه تنها دیگر طرفداران رژیم را دلزده و دلسرد کرد، بلکه مخالفان را هم متهورتر ساخت. … می گفتند شاه … در طلب قدرت حاضر [است] هر خادم و خدمتکاری را فدا کند.” (ص.۵۱۱) خامنه ای با درس گیری از این مهم، خادمین مخلوع را، که جرمشان هم اثبات شده است، نه فقط از خود نمی راند بلکه ارتقا درجه و منصب هم می دهد؛ این دیگر از نشانه های بارز فاشیسم اسلامی است.

۱۴۶) “شاه به نظریه توطعه باوری تام داشت. به این گمان دل خوش کرده بود که آشفتگی کار مملکت ریشه در توطعه های «خارجی» دارد.”(ص.۵۱۲)(ص.۵۱۳) این مقوله «توطعه خارجی» بهانه بسیار کارآمدی در دست خامنه ای جلاد است تا پیامد سیاستهای ضد مردمی و تماما اسلامی خود را که باعث فجایع اجتماعی شده است را به گردن «دشمن خارجی» انداخته و خود را بی مسولیت و مبرا از اشتباه جلوه دهد. برای شاه که قبل از اینکه یک جلاد باشد، یک ساده لوح سیاسی بود؛ «توطعه خارجی» بهانه ای برای پنهان کردن بی کفایتی خود بود. در میان مردم هم «تیوری توطعه» قبل از اینکه باور به دست غیب و نجات دهنده (مهدی موعود) و یا «دست شوم بیگانگان» باشد، علامت بی اختیاری و سلب اراده شدن از سوی حکومتهای همیشه سرکوبگر و ظالم بوده و همچنان هست.

۱۴۷) فردوست و قره باغی دو فرمانده نظامی بودند که «خیانتشان به شاه» چنان شایع بود که روزنامه نگار انگلیسی آن را با شاه مطرح کرد؛ شاه در جواب گفت “سرنوشت این دو نفر «تراژدی ای است که تنها هومر و شکسپیر از پس وصفش بر می توانند آمد.»”(ص.۵۱۶) اما خامنه ای به محض اینکه دید که رفسنجانی از او فاصله گرفته است، منتظر «خیانت» نماند و فوری او را کشت؛ بعلاوه، موسوی و کروبی را حبس خانگی و خاتمی را ممنوع التصویر کرد. گاهی شیادی خامنه ای در حدی است که مقایسه او با شاه در واقع توهین به شاه است.

۱۴۸) تلاش شاپور بختیار برای نجات تاج و تخت با هشدارش “در مورد استبداد نعلین در حکم گره بر باد زدن بود.”(ص.۵۱۷) و امروز هم ادعاهای هشداری اصلاحات چی ها در مورد «خونین بودن انقلاب» و نیز هشدار شاهی ها در مورد «خطر ارتجاع سرخ»، هم «گره بر باد زدن» است و بس؛ چرا که جریان تاریخ بر محورهای پایه ای اجتماعی حرکت می کند و نه برحسب هشدار در مورد احتمالات پیش روی آینده در مورد این یا آن فرد و جریان معین سیاسی. 

۱۴۹) “شاه خطاب به جهان بینی گفت، «شماها در مورد تصمیم ما به ترک ایران چه فکر می کنید؟» بیست و پنج سالی می شد که جهان بینی فرماندهی تیم محافظان شاه را به عهده داشت. می گفت در تمام این دوران این نخستین بار بود که «اعلیحضرت نظر مرا در مورد مساله ای جویا می شد.»”(ص.۵۲۱) اصولن نه برای شاه و نه برای خامنه ای نظر دیگران اهمیت نداشته و ندارد؛ پست و مقام و پول و قدرت چنان این افراد را تهی از انسانیت کرده بود که سایر افراد در حد اشیا مورد استفاده قرار گرفته و هرگز در مقامی شمرده نمی شده اند تا مورد پرسش و نظرخواهی قرار گرفته شوند.

۱۵۰) “در یک همه پرسی مطبوعاتی غربی در سال ۲۰۰۸، شاه در کنار کسانی چون موبوتو، ایدی امین، و مارکوس به عنوان یکی از «فاسدترین دیکتاتورهای» زمان شناخته شده بود.”(ص.۵۳۲) خامنه ای در این مورد هم رقیب جدی شاه بوده و بدون هیچ سعی وافری از شاه پیشی گرفته و به یکی از فاسدترین، وحشی ترین، و پفیوزترین دیکتاتوری تاریخ ایران و جهان تبدیل شده است.

نتیجه گیری: در این مطلب سه قسمتی ۱۵۰ مورد همانندی شاه و شیخ را برشمردم؛ شباهتهای شاه و شیخ همه جانبه و تقریبا در تمام ابعاد شخصی و سیاسی است؛ اما شاید هیچ چیزی به اندازه استبداد، خود پرستی، و جنایت، نتواند شاه و خامنه ای (وخمینی) را کنار هم بگذارد. استبدادی انسان کش، کیش شخصیت ویرانگر، و جنایات خونین شاه و شیخ در کنار دزدی و مال اندوزی آنها چنان تاریخ صد ساله اخیر ایران را بهم پیوند می زند که انگار سلطنت و ولایت دو دوره از یک سلسله حکومتی و یا دو نوع دولت از یک سیستم واحد بوده اند! این سیستم واحد سرمایه داری است. آن دو دولت سلطنت و ولایت از طبقه حاکمه این سیستم وحشی بودند و هستند. این سیستم وحشی سرمایه داری است که موجب ایجاد دولتها و حکومتهای جنایت کار همانند و همکار و هم رویه می شود؛ اگرنه، شباهت و همانندی ظاهری و شخصی شاه و شیخ بسیار است.

ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۹۷

اقبال نظرگاهی یازده فوریه ۲۰۲۴=۲۲ بهمن

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate