تنفر ناسیونالیسم ایرانی از انقلاب ۵۷ (۵)

تنفر ناسیونالیسم ایرانی از انقلاب ۵۷ (۵)

دیکتاتورها فقط همدیگر را نمی زایند، بلکه خواسته و ناخواسته همدیگر را هم تکرار می کنند:  

۵۱) “مساله فساد و شایعه فعالیتهای اقتصادی غیرمشروع محدود به شاه نبود. بسیاری از برادران و خواهران شاه و نیز شماری از دوستان نزدیکش در افواه عمومی به فعالیت اغلب غیرمشروع در عرصه های اقتصادی متهم بودند.”(ص.۲۹۸) بعنوان نمونه تیسمار خاتم، داماد شاه و همسر فاطمه، بنا به اقرار خود شاه، ثروتی در حدود صد میلیون دلار داشت؛ با وجود این شاه حاضر نشد او را رشوه خوار یا خلافکار بشناسد. امروز بتحقیق می توان جای شاه را با خامنه ای عوض کرد، باید تعداد دزدها را ده برابر کرد، و باید ابعاد دزدیها را صد برابر کرد؛ خامنه ای فقط بر دریای خون کشتی رانی نمی کند، او همچنین نان از سفره ده ها میلیون مردم ایران ربوده است.

۵۲) “انگلیسها می دانستند که علت واگذاردن ناگهانی قرارداد به آلمان ها «نتیجه دلبستگی تازه ای بود که شاه نسبت به همسر یکی از نمایندگان زیمنس» در ایران پیدا کرده بود.”(ص.۲۹۹) این فساد سیاسی و اقتصادی و اخلاقی و اجتماعی و شخصیتی شاه را همچنین می توان در خامنه ای هم سراغ گرفت. هم شاه هم ولی فقیه، هر دو عنصر خالص فساد همه نوعه بودند. درباریان شاه و بیت خامنه ای هم از هیچگونه فسادی ابا نداشتتند؛ و تمام کسانیکه به نوعی به قدرت این عصاره های فساد وابسته بودند، همینطور. در جامعه ای که فاسدترین فرد در راس قدرت باشد، تکلیف شیوع فساد و لمپنیسم اخلاقی روشن است.

۵۳) “شاه در همان هفته اول سلطنتش به این نکته اشاره کرده بود که اگر «انقلابی از بالا» صورت نپذیرد، «انقلاب توده ها» اجتناب ناپذیر خواهد بود.”(ص.۳۰۱) اولا آن «عن قلابی» که پادشاهی خواهان به انقلاب ۵۷ خطاب می کنند، معلوم می شود ابتدا از دهان شاهنشاه آریامهر بیرون آمده؛ دوما «انقلاب سفید» شاه نتوانست به معنای واقعی مساله ارضی را حل کند، و این هشدار را حسن ارسنجانی و ابوالحسن ابتهاج و دیگر عالمان موضوع به شاه تذکر داده بودند. بنابراین، این «ارتجاع سفید شاه» بود که زمینه ها و مسببات «انقلاب توده ها» را فراهم و باعث شد. خامنه ای اما به راستی هم قد و هم فکر و هم تیپ محمد رضا پهلوی است که جلو «انقلاب از بالای» آخوندهای اصلاح طلب را گرفت، تا امروز شاهد «انقلاب توده» در قیام زن-زندگی-آزادی باشد. دیکتاتورها از همدیگر درس می گیرند، اما حتا به قیمت سرنگونی از مردم حاضر نیستند درس بگیرند.

۵۴) “در اسفند ۱۳۲۲، هنگام گشایش چهاردهمین دوره مجلس شورای ملی، شاه گفت «جهد بلیغ کرد تا برای هر یک از افراد کشور خصوصا طبقه کشاورز و کارگر و کسانی که توانایی ندارند آن اندازه آسایش از حیث خانه و غذا و تعلیم و تربیت مجانی و بهداشت که برای افراد ملل راقیه لازم است فراهم گردد.”(ص.۳۰۱) پادشاهی خواهان با توهین رکیک و فحاشی از انقلابیون ۵۷ یاد می کنند که گویا خواهان «مجانی» بودند و این «مجانی» چیزی جز … نیست. اگر «مجانی» خواستن «مزخرف» گویی است، معلوم می شود این مزخرف را آریامهر گفت و به مردم قول داد. بماند که خامنه ای جلاد، محصول خدعه «آب و برق مجانی» به مردم است؛ و اثبات این واقعیت عینی و تاریخی که اسلام نه یک مجموعه احاکم بشر بیابانی و وحشی، بلکه یک مجموعه احکام شیادی برای فریب مردم و سوار شدن بر اریکه قدرت به هدف مخالف کشی و کسب ثروت و تن پروری، بیش نیست.

۵۵) “وقتی در سال ۱۳۴۵ گروهی که خود را «نهضت آزادیبخش عربستان» می خواندند رخ نمود و نخستین بیانیه خود را در قاهره صادر کرد، شاه ناصر را باعث و بانی این کار می دانست.”(ص.۳۰۲) اکنون نزدیک به شش دهه، که گویا «کار کار ناصر است»، هنوز ستم بر مردم عرب زبان خوزستان به قوت خود باقی است. خامنه ای هم در حال تکرار توهمات و اتهامات محمد رضا پهلوی است که گویا اگر مردم حق و حقوق خود را طلب می کنند، این «کار دشمنان نظام» است. نادیده گرفتن حق مردم و متصل کردن حق طلبی به «بیگانه و دشمن و توطعه» شگرد همانند آریامهر و ولی فقیه برای سرکوب مردمان حق طلب بوده و کماکان ادامه داشته است.

۵۶) “شاه به دولت آیزنهاور وعده داده بود که «دخالت خود در امور دولت» را محدود خواهد کرد و انتخابات بعدی مجلس «آزاد خواهد بود».(ص.۳۰۳) بلاخره شاه اقرار می کند که «انتخابات آزاد» نبود و هرچه ایشان اراده می کردند همان باید می شد. منهای رابطه شاه و آیزنهاور در جهت دریافت تسلیحات نظامی، حکومت آریامهر حق انتخاب را حتا به نخست وزیرانش را هم نمی داد. خامنه ای همانند برادر بزرگترش محمد رضا پهلوی، خود را قبله عالم و مرکز عالم و تنها تصمیم گیرنده می پندارد؛ اگر محمد رضا ماند تا سیلی مردم را تا اعماق وجودش حس کند، امید که خامنه ای هم بماند تا لگد مردم را تا اعماق وجود ناقص و جد بزرگوارش حس کند و تاریخ درس «غلط کردم، نفهمیدم» را هم به ایشان بچشاند.

۵۷) “به رغم همه وعده هایی که بارها از طرف شاه در باب آزادی انتخابات تکرار شده بود، در واقع انتخابات دور بیستم مجلس شورای ملی «افتضاح کامل» بود. حتی از انتخابات گذشته هم قلابی تر و ساختگی تر.”(ص.۳۰۳) برغم قول و قرار خامنه ای با مردم که «انتخابات آزاد» برگزار شده و می شود، تمام انتخابات رژیم نکبت اسلامی غیر آزاد و افتضاح بوده است. در این میان انتخاب محمود احمدی نژاد و رییسی جلاد، « حتی از انتخابات گذشته هم قلابی تر و ساختگی تر» بود و بدرستی نام «انتصابات» گرفت. مردم در انقلاب ژینایی فریاد زدند «سلطنت-ولایت، یک صد سال جنایت»، این مهر و قضاوت مردم بر پیشانی تاریخ دو حکومت پهلوی و اسلامی است و تا ابد بر پیشانی جنایتکاران خواهد ماند.

۵۸) “احزاب رسمی کشور، از جمله حزب مردم که نقش «مخالف» به آن واگذار شده بود.”(ص.۳۰۳) احزاب دست ساز، و احزابی که تماما در خدمت «ایدولوژی سیاسی حاکم» بودند، چه در عصر پهلوی و چه در عصر حکومت الهی اسلامی، همواره نقشی مهم در فریب مردم در جهت منویات محمد رضا و خامنه ای به عهده گرفتند و بازی کردند. بنابراین، همه «انواع حکومت اسلامی» و چه «هر نوع حکومت سلطنتی» باید برای همیشه در جامعه ایران بعنوان حکومت های لمپن، دزد، سرکوبگر، جنایتکار، و فاشیست مهر خورده و در بخش فاضلاب تاریخ ایران بایگانی شوند.

۵۹) “رژیم محتاج یک قربانی بود و منوچهر اقبال حاضر شد، … خود را فدا کند و شاه را نجات دهد. قاعدتا همه می دانستند که اقبال تنها مسول «فساد انتخاباتی» نبود. می دانستند که شاه و بختیار، رییس ساواک، و اسدالله علم، که ریاست حزب مردم را به عهده داشت و از نزدیک ترین مشاوران شاه بود، بعد از تشکیل جلساتی فهرست «برندگان» دور بعدی انتخابات و «برگزیدگان» مجلس را برمی گزیدند. (ص.۳۰۴) این بود واقعیات عصر ننگین استبداد پهلوی؛ اما خامنه ای نه فقط نماینده و رهبر انقلاب مردم علیه آن افتضاحات نبود، بلکه برعکس خود دقیقا ادامه دهنده همان رویه های افتضاح و جنایتکارانه و خدعه گرانه و فریبکارانه بود و هست.

۶۰) “فرایندی که منوچهر اقبال آغاز کرد، در دوران هویدا -که می گفت، نخست وزیر، رییس دفتر اعلیحضرت است- به اوج رسید. اقبال نامه هایش به شاه را، به عننوان غلام جان نثار، امضا می کرد.”(ص.۳۰۴) آیا امروز ابراهیم رییسی چیزی جز همان منوچهر اقبال-محمد رضا، برای خامنه ای است؛ بی گمان خیر. و این تاریخ تکراری جنایتکاران مستبد در ایران است.

۶۱) خامنه ای فاسد که اقتصاد ایران را به بحرانی عمیق فرو برده است؛ با انتصابی فرمایشی و تقلبی جلادی بنام ابراهیم رییسی را از صندوق انتخابات ریاست جمهوری درآورد؛ پاسخ رییسی به بحران همه جانبه در ایران، تنها در این خلاصه می شد که می خواست با «دستور می دهم» با این بحران مقابله نماید. او دستور داد؛ اما، بحران به سیر خود ادامه داد. “پاسخ شریف امامی به بحران سیاسی و اقتصادی ای که دامن رژیم شاه را گرفته بود تنها در این خلاصه می شد که به همه کس حقوق بیشتری نوید می داد.” (ص.۳۰۵) 

۶۲) شاه در خلوت گفته بود: “برای «هر حوزه انتخاباتی او خود دست کم دو نفر را برخواهد گزید» و آن گاه به مردم آن حوزه آزادی خواهد داد که بین دو نفری که شاه برگزیده یکی را انتخاب کنند. در واقع شیوه پیشنهادی شاه در حکم رجعت به سیاق انتخابات در دوران رضا شاه بود.”(ص.۳۰۶) این شیوه خبیثانه رضا شاه و محمد رضا شاه بعدا به دقیقی به توسط خمینی و خامنه ای هم دنبال شد و در تمام انتخابات مهم و سرنوشت ساز، مردم فقط حق داشتند یکی از چند شغال مورد تایید «رهبر نظام» را انتخاب کنند. ننگ و شرم بر چهار جلاد تاریخ صد ساله اخیر ایران.

۶۳) “شاه هم در سال ۱۹۶۰ و هم در سال ۱۹۶۸، به شکلی غیرقانونی به فعالیتهای انتخاباتی نیکسون کمک مالی کرد. برخی چون فریدون هویدا می گفتند خود چمدان حاوی پول نقدی را که به قصد کمک به نیکسون به آمریکا آورده شده بود دیده اند.”(ص.۳۰۶) منهای اینکه این دوز «دموکراسی آمریکایی» و «جهان آزاد» یا «اصطبل حیوانات و باغ وحش جهانی» [عنوان مطلبی که قصد دارم در پاسخ به «دهکده حیوانات» بنویسم.] را نشان می دهد، قابل ذکر است که کماکان خیل پادشاهی خواهان ایرانی، مدافع یک لمپن سیاسی بنام ترامپ بوده و ثابت کرده اند که همانطور که بوده اند، مانده اند. باری در مقایسه با خامنه ای، باید گفت که، خامنه ای هم چمدان-چمدان پول برای سازمانهای تروریسم-اسلامی در عراق و سوریه و لبنانو یمن و فلسطین فرستاده است؛ قرار است به همت پول و نه با توکل و توسل به الله، لشکریان اسلام ناب محمدی بر کفر و صهیونیسم پیروز شوند.

۶۴) شاه به کندی، رییس جمهوری آمریکا، نوشت: “در عین فروتنی باید بگویم که در میان چند صد میلیون انسانی که در منطقه ما در تلاش معاشند … ایران تنها کشوری است که در آن رژیمی دموکراتیک سر کار است و مردم از همه آزادی ها بجز آزادی خیانت برخوردارند.”(ص.۳۰۷) «بجز آزادی خیانت»، و دقیقا هر انتقادی و هر مخالفتی بعنوان «خیانت» تلقی و سرکوب می شد. سپس جنایتکاران اسلامی آمدند و مدعی شدند، ایران یکی از دموکرات ترین و آزادترین کشورهای جهان است؛ خامنه ای گفت مردم همه نوع آزادی دارند، «البته در چهارچوب اسلام». همین «چهارچوب اسلام» است، که همه نوع حقی و آزادی-ای را از مردم سلب و دریغ می دارد. پس باید مقدسات ملی و مذهبی را افشا و طرد و رد کرد؛ آزادی امری بی قید و شرط است

۶۵) “ایران، به گفته شاه نه تنها کلید آسیاست بلکه به زودی «کلید آفریقا هم خواهد بود».”(ص.۳۰۸) بعبارت خامنه ای، در همترازی با محمد رضا شاه باید گفت، جمهوری اسلامی نه تنها کلید جهان تشیع، بلکه بزودی به کلید جهان اسلام تبدیل خواهد شد؛ نشان به آن نشان، که روحانی کلید حل بحران ایران بود.

۶۶) تیمور بختیار، رییس ساواک، “در نزدیکی کاخ شاه کاخی برای خود ساخته بود که چیزی از قصر شاهانه کم نداشت. کمتر شبی بود که در ان جا مهمانی مجللی برپا نمی کرد. روزها گاه در یکی از ماشین های گران قیمت اش در حالی که یکی از آوازه خوان های پر شهرت زمان کنارش نشسته بود این سو و آن سو می رفت. … شهرت به فساد داشت، رشوه های کلان درشت می کرد، و هدیه های گران بها می داد.”  (ص.۳۰۹) کیست که امروز نداند سرداران سپاه خامنه ای و آیت الله های میلیاردر و همه «سران نظام اسلامی» در همین فساد و رشوه و اختلاس و نکبت و کثافت غوطه ورند!؟

۶۷) “اوضاع در ایران هر روز وخیم تر می شد. بحران اقتصادی به بحرانی سیاسی بدل می شد که مهم ترین تجلی آن اعتصاب معلمان بود. شاه و شریف امامی هر دو یقین داشتند که این اعتصاب کار آمریکایی ها است.”(ص.۳۰۹) شاه و نخست وزیر آخوند زاده اش، هر دو مطالبه گری معلمان را به آمریکایی نسبت می دادند که این آمریکا پشت و پناه اصلی رژیم پهلوی بود، اما از این رژیم منفور انتقاد می کرد و بعنوان نمونه کندی شاه را برای اصلاحات ارضی و تنش زدایی با جبهه ملی تحت فشار گذاشته بود؛ لذا اعتصاب معلمان را در راستای فشار دولت کندی و بقول شریف امامی «دسیسه ای در کار هست». اکنون خامنه ای و نظام فشلش، همان متد پوسیده آریامهر را سرلوحه خود قرار داده و حتا وقتی دانش آموزان مدارس حجاب از سر بر گرفتند، آن را تهدید امنیت ملی از سوی دشمن و آمریکا و رژیم صهیونیستی نامیدند. سیاست دشمن تراشی چیزی جز حربه متصل کردن اعتراض و مطالبه داخلی به توطعه خارجی، به جهت فراهم نمودن بهانه سرکوب نبوده و نیست.

۶۸) “روز دوازده اردیبهشت ۱۳۴۰، نزدیک به پنجاه هزار نفر در تهران اعتصاب کردند. علاوه بر معلمان، دانشجویان هم به صف تظاهرکنندگان پیوسته بودند. نیروهای انتظامی در تقابل با اعتصابیون آتش گشودند و یک نفر به نام دکتر خانعلی به قتل رسید. این مرگ جنبش را حتا مصمم تر و رادیکال تر کرد. (ص.۳۱۰) تیراندازی نیروهای انتظامی به صف تظاهرکنندگان و اعتصابیون اکنون مرتبا در جمهوری جنایتکار اسلامی صورت می پذیرد. اگر آن روز یک نفر را کشتند، اکنون خامنه ای فرمان داده است که همه مخالفین را در یک زمان و در یک مکان نکشند؛ بلکه عده ای را در خیابان بکشید، عده ای را حین بازداشت، عده ای را در زندان با شکنجه، عده ای را در زندان با دارو، عده ای را هم با تجاوز جنسی به خودکشی وادار کنید. این است تاریخ حکومت ارتجاع سیاه و سفید صد ساله پهلوی و اسلامی در ایران.

۶۹) “در پس ذهن و در نص مذاکرات کمیسیون طالبوت، [گروه ویژه کندی برای بررسی اوضاع ایران] نگران بودند که برکنار کردن شاه یا هر نوع تغییر جدی دیگر ممکن است راه را برای نفوذ شوروی باز کند. … تحت تاثیر محاسبات جنگ سرد بودند.”(ص.۳۱۱ و ۳۱۰) اکنون که جنگ سردی وجود ندارد، و لذا خطر به چنگ شوروی افتادن ایران منتفی شده است؛ دولت آمریکا و هم پیمانان ناتویی اش، حاضرند علارغم تمام چفتک پرانی حکومت اسلامی و بخصوص تروریسم جهانی و سرکوب گری های داخلیش، هنوز با آن مماشات کرده و نه فقط طرحی برای برکنار کردن ولایت فقیه ندارند، بلکه خود را در موقعیت یک دشمن آشتی ناپذیر قرار داده تا جمهوری اسلامی بتواند با آن نیروهای حامی خود را بسیج کند، و آپوزیسیون راست خود را در انتظار اقدام غرب به رهبری آمریکا، خلع سلاح شده، نگاه دارند.

۷۰) شاه سران نظامی را به کاخ خود دعوت کرد و به آنها گفت: “معلمان اعتصابگر برآنند که مراسم به خاک سپردن دکتر خانعلی را به مستمسکی برای خشونت و تحریک شمار حتا بیشتری از مردم بدل کنند. شاه از نیروهای انتظامی خواست که از تاریکی شب از همه امکانات خود استفاده کنند و نگذارند جسد دکتر خانعلی به دست تظاهر کنندگان بیفتد.”(ص.۳۱۱) این روایت نشان می دهد که خامنه ای هم در واقع جنایاتش را در کشتن معترضین و پس ندادن جسد جانباختگان به خانواده هایشان و دفن کردن قربانیان به میل خود، و متهم کردن هر نوع اعتراضی به این جنایت، بعنوان اقدام علیه امنیت ملی، را از محمدرضا آریامهر یاد گرفته است.

۷۱) نخست وزیر بعدی علی امینی بود، “امینی گفته بود اقتصاد ایران ورشکسته است، شاه هم در مقابل، او را به گفتار کلماتی متهم کرد که دست کم نشان بی سیاستی و بی تدبیری او بود و حتا می توانست حمل بر خیانتش نیز داست.”(ص.۳۱۳) خامنه ای و محمد رضا، از واقعیت گریزان و بلکه متنفر بودند؛ آنها واقعیتی که آزارشان دهد برنمی تابند و کسی که بخواهد واقعیت را بیان کند، منهای نیت و مقامش، خاین و بی بصیرت و عامل بیگانه و ابزار دشمن است. 

۷۲) شاه معتقد بود “بدون پادشاهی قدر قدرت مملکت از هم می پاشد.”(ص.۳۱۶) این «از هم پاشی»، همانند «امنیت ملی»، همانند «تمامیت ارضی»، و همانند «منافع ملی» اسم رمز مکتب ناسیونالیسم است تا با آن هر نوع اعتراضی، مخالفتی، حق طلبی، مطالبه گری، و آزادی خواهی را خطرناک دانسته و سرکوب نمایند. نظام اسلامی خامنه ای هم با همان شدت و حدت آریامهر، بر طبل این لگوهای ملی کوبیده و به بهانه حفظ و دفاع از آنها چه جنایتها که نکرده است. مقدسات ملی را باید زیر پا گذاشت، تا انسان رها گردد، و حقوق برابر شهروندی مسجل گردد.

۷۳) ابوالحسن ابتهاج وزیر برنامه و بودجه به شاه می گوید: “وضعیت اقتصادی مملکت بودجه سنگین نظامی مورد طلب شاه را برنمی تابد. شاه یک کلمه هم در جواب نگفت. ابتهاج خوب می دانست که سکوت هم یکی از ابزار شاه برای نشان دادن نارضایتی و غضبش نسبت به دولت مردان ایرانی است.” (ص.۳۲۰) آیا رییس جمهورهای منتخب خامنه ای هم جرات کرده اند به آغایشان بگویند که وضعیت معیشتی مردم، بودجه سنگین نظام اسلامی را بر نمی تابد!؟ شرم باد دیکتاتورهای قداره بند.

۷۴) “خیبر خان ادعا می کرد که بخش مهمی از کمک های خارجی آمریکا، مستقیم به حساب های شخصی شاه و برخی از خواهران و برادرانش و بعضی از سیاستمداران بلند پایه ایران واریز می شده است. می گفت اسنادی در اثبات مدعای خود دارد.”(ص.۳۲۰) فساد مالی خامنه ای اما، از نوعی بدتر است. خامنه ای در عوض کمک های هنگفت بلاعوضی را به حساب های شخصی تروریست هایی می ریزد که بتوانند در یکی از کشورهای منطقه یک باند تروریست اسلامی تشکیل دهند و یا در یکی از کشورهای غربی، مخالفین حکومت نکبت اسلامی را ترور نمایند. اگرچه فاسد، فاسد است؛ اما خامنه ای از شاه هم فاسد تر است.

۷۵) “واژه «انقلاب» را شاه به بخشی از واژگان سیاسی رایج مملکت بدل کرد. در جوامع دیگر واژه انقلاب، اغلب ملازم حرکت هایی خشونت بار و پر حادثه و پر پیامد است. در ایران در سال ۱۳۵۶ انگار سالی نبود که اصل تازه ای به انقلاب افزوده نمی شد. انگار دیگر «انقلاب» امری عادی شده بود.” (ص.۳۲۳) در جمهوری اسلامی هم «انقلاب اسلامی» و «رهبر انقلاب» کلید واژه و فرهنگ نظام است؛ شاه و خمینی و خامنه ای واژه «انقلاب»، که همواره ملازم آزادیخواهی و حق طلبی و تغییرات بنیادی به نفع عموم مردم بود را، به یکی از منزجرترین و کریه ترین واژه گان تبدیل کردند. این انقلاب زن-زندگی-آزادی بود که بار دیگر به این واژه معنای پیشین و راستینش را بازگرداند؛ امروز دیگر در ایران مردم می دانند که حکومتگران اسلامی، ضد انقلاب ۵۷ بودند.

۷۶) “ایران به ظاهر یک نظام دو حزبی داشت که بر گرته ای از نظام دو حزبی آمریکا تاسیس شده بود. اما در روایت ایرانی اش شاه هر دو حزب را به طور کامل کنترل می کرد. یکی حزب مردم و دیگری ملیون نام داشت و شخصیت های معتمد شاه در راس هر دو حزب قرار داشتند.”(ص.۳۲۶) شرم آور و افتضاح به هیچ وجه مشی شاه در مورد احزاب سیاسی را بیان نمی کند؛ این جنایت علیه مدنیت و آزادی سیاسی و حقوق شهروندی است؛ این شارلاتانیسم سیاسی است. امروزه ایران خامنه ای هم دارای احزابی است که حق هیچ نوع مخالفتی نسبت به سران نظام و عملکردهایش ندارند؛ شاید بتوانند انتقاداتی از شهردار و نماینده مجلس ابراز نمایند، اما نه بیشتر. سلطنت-ولایت دون شان مدنیت.

۷۷) “تصویری از شاه جزیی لایتجزا از همه دفاتر دولتی، و حتی مراکز خصوصی بود. در هر سینمایی قبل از شروع برنامه، تصویری از شاه بر پرده رخ می نمود و سرود شاهنشاهی نواخته می شد و انتظار میرفت که حضار بر سبیل ادای احترام در جا بایستند.”(ص.۳۲۷) خامنه ای هم تصویر خود و خمینی را بر هر دیواری آویزان کرده است و انتظار احترام دارد؛ اما همین حضور نمادین در هر مکانی او را به هدف هر توهین و تنفری تبدیل کرده است. بی شک در تاریخ صد ساله معاصر ایران دو شاه پهلوی و دو ولی فقیه اسلامی از منفورترین چهره ها بوده و هستند.

۷۸) “در اول بهمن ۱۳۴۰ تظاهرات گسترده ای در دانشگاه تهران صورت گرفت. نیروهای انتظامی و ارتش، حتی بدون اطلاع و اجازه رییس وقت دانشگاه، به صحن دانشگاه وارد شدند و دانشجویان معترض را مورد ضرب و شتم قرار دادند. دست کم یک دانشجو کشته و ۲۰۰ نفر مضروب شدند. … منابع متعدد دیگری معتقدند استفاده از واحدهای ارتش بدون اجازه شاه متصور نبود. می گفتند در گذشته هم شاه از ارتش برای تضعیف یا برانداختن مخالفان خود استفاده کرده بود.”(ص.۳۳۳) همانند شاه، ولی وقیح هم بارها فرمان حمله نیروهای خودسر و لباس شخصی و آتش به اختیار -همگی به اوباش حزب الله ملقب هستند- صادر کرده است؛ اما همانطور که این شاه بود که شکست خورد و نه جنبش دانشجویی، بی گمان سر خامنه ای هم به سنگ خواهد خورد.

۷۹) شاه “تجدد سیاسی و دموکراسی ملازمش را بر نمی تابید اما بر ضرورت نوسازی اقتصادی و اجتماعی کماکان پافشاری می کرد.”(ص.۳۴۶) عباس میلانی این مقوله را «تضادها و تنش های ذاتی» حکومت شاه می خواند؛ بعنوان نمونه، وقتی «در دانشگاه تهران تظاهراتی صورت گرفت که به بازداشت دویست نفر و کشته شدن یک دانشجو انجامیده بود.» خامنه ای هم یک نوع خلافت راه اندازی کرده است؛ آن هم در عصری که پیوستگی زندگی بشر انکار ناپذیر است، این تضاد ذاتی چاره ناپذیر است. اگر به قول کندی (ومنتسکیو) «ایرانی بودن در عصر تجدد کار آسانی نیست»(ص.۳۵۳)، قطعا ولایت مطلقه فقیه ایجاد کردن هم در قرن ۲۱، آسان نبوده و نیست. علیه ولایت فقیه یک جامعه و چند نسل از مردم هر روز اعتراض می کنند؛ سرکوبهای هر روزه جوانان این رژیم منفور و وحشی اسلامی را نجات نمی دهد.

۸۰) “چکیده اختلاف شاه و کندی در این بود که شاه خطر شوروی و عراق را عمده می دانست و علاجش را هم بودجه نظامی هرچه وسیع تر می انگاشت، حال آن که به گمان آمریکا خطر عمده داخلی بود و علاجش هم تعدیل بودجه نظامی و تخصیص سهم هر چه بیشتری از بودجه مملکت به امور عمرانی و اجتماعی بود.”(ص. ۳۵۴) بنظر می آید که خامنه ای فقط جای دشمنان ایران را به آمریکا و رژیم صهیونیستی تغییر داده است؛ خامنه ای تکرار شاه در بودجه نظامی و بی اعتنایی به زندگی مردم است.

۸۱) “سر مقاله اطلاعات که در آن سال ها اغلب انعکاس نظرات شاه بود”.(ص.۳۵۷) سر مقاله کیهان در این سال ها اغلب انعکاس نظرات خامنه ای است.

۸۲) شاه که در سفر سال ۱۳۴۱ به آمریکا شاهد تظاهرات دانشجویان ایرانی علیه رژیمش بود، “شاه نسبت به این تظاهرات حساسیت ویژه ای داشت. به گفته سیاه، شاه «با تلخی ویژه ای» از این دانشجویان و تظاهراتشان یاد می کرد. اغلب در خلوت می گفت همه این فعالیتها کار دستگاه های جاسوسی غرب و شوروی اند.”(ص.۳۵۷) بله، دقیقا، همانطور که خامنه ای می گویند، اعتراضات امروز ایران هم کار دولت آمریکا و اسراییل است، اگرنه مردم ایران که نه اعتراضی دارند و نه نمک نشناس اند!

۸۳) شاه سپس به انگلستان و بعد به سویس رفت؛ هدف سفر به انگلیس، “به روایت وزیر خارجه انگلیس، «این بود که شاه می خواست هواپیمای خصوصی تازه اش را تحویل بگیرد.”(ص.۳۵۸) در حالیکه شاه مشغول ریخت و پاش ارث بابایش بود، مردم میلیون-میلیون در فقر و فلاکت می لولیدند. اکنون که کماکان وضع مردم همان است، خامنه ای میلیون-میلیون پول داخل چمدان به اوباش اسلامی می فرستد. شاید باید از شاه تشکر کرد که لااقل پول مردم را صرف امورات شخصی و خوشگزرانی خود و اطرافیان می کرد؛ خامنه ای جنایتکار آن را صرف جنگ و تروریسم و ویرانی می کند.

۸۴) “امینی در بحبوحه بحران اقتصادی مملکت دو هفته مملکت را ترک گفت تا مناسک حج را در مکه اجرا کند و به عنوان حاج علی به مملکت برگردد.”(ص.۳۵۹) در نظام خامنه ای هم تکالیف دینی بر همه چیز ارجحیت دارد و فرد می تواند تمام مسولیت های دولتی و اجتماعی خود را زمین بگذارد تا به مسولیت دینی اش عمل نماید. این محمد رضا شاه بود که، قبل از خمینی، ترهات مذهبی را ارج و منزلت داد و به خرافات جامعه نفسی تازه بخشید.

۸۵) همین دولت حاج علی امینی “برای اتمام اعتصاب معلمان نه تنها رییس اتحادیه معلمان اعتصاب گر -محمد درخشش- را به وزارت فرهنگ برگمارد، بلکه در عین حال افزایش حقوق نسبتا اندکی را هم برای معلمان تصویب کرد. اگر مخارج دولت از این راه (و راه های دیگر) فزونی گرفته بود، شاه هم، از سوی دیگر، با هر گونه کاهش بودجه نظامی مخالفت می کرد و لاجرم تصویب و تدوین بودجه ای بی کسری را هم به آرزویی دست نیافتنی بدل کرده بود.”(ص.۳۵۹) بی گمان همین اقدام «حاج علی» نوعی توهم به حق طلبی و مردمی بودن مذهبیون را در میان معلمان و مردم ایجاد کرد. اما امروز رهبر مذهبیون علی خامنه ای، بسی وحشی تر از شاه، نه فقط رییس انجن معلمان را به زندان می اندازد و یکی پس از دیگری لمپنهای بسیجی را به وزارت آموزش و پرورش می گمارد، بلکه همانند شاه «با هر گونه کاهش بودجه نظامی مخالف» است.

۸۶) “به این نتیجه رسیدند که بهترین سیاست آمریکا در ایران این است که «شاه را شکل [دهند]، به عبارت دیگر، از اصلاحات او جانبداری کنند و به جای تلاش برای تقلیل نقش او، از طریق او» اهداف آمریکا را متحقق کنند.”(ص.۳۶۰) امروز اما، دولتهای غربی و آمریکا به این نتیجه رسیده اند که بهترین سیاست در قبال حکومت اسلامی این است که بجای حمایت از جنبش اصلاحات و تقلیل نقش خامنه ای؛ با او به توافق هسته ای و افسار زدن به تروریسم اسلامی برسند، با این هویج که دست خامنه ای را در سرکوبهای داخلی آزاد بگذارند و بجز «انتقاد حقوق بشری» اقدام دیگری نکنند. نتیجه آن که قربانی همیشه مردم، و پیروز میدان همواره طبقه حاکمه بوده است، چه دیروز- چه امروز، چه در داخل چه در خارج.

۸۷) “پس از چندی واژه «انقلاب سفید» به بوته فراموشی سپرده شد و مفهوم «انقلاب شاه و مردم» جانشین آن شد. در این دگردیسی انگار نقش علی امینی [و نیز ارسنجانی] هم یکسره حذف شد. از آن پس، در روایت شاه از این انقلاب، امینی محلی از اعراب نداشت. انقلاب کار شاه بود و لاغیر.”(ص.۳۶۱) خامنه ای هم همه کاره همه نوع تصمیم و اقدامی در جمهوری نکبت اسلامی است؛ با این تفاوت که، اگر نتیجه کار خوب و مطلوب از آب درآمد آن را مال خود کرده، و اگر بد و مساله ساز از آب درآمد آن را به دیگر اعضای دولتش محول می کند. درواقع در حکومت اسلامی، دولت محلل است و بس.

۸۸) «سپاه دانش» “بر اساس این اصل [از اصول شش گانه انقلاب سفید]، فارغ التحصیلان دانشگاه و دبیرستان می توانستند بجای خدمت در سرباز خانه ها به روستاها بروند و در کار مبارزه با بی سوادی موثر واقع شوند. در آن زمان بی سوادی در ایران بیداد می کرد. حدود نود درصد جمعیت خواندن و نوشتن نمی دانستند.”(ص. ۳۶۳) این آمار تکان دهنده است؛ چهل سال بعد از تشکیل دولت پهلوی هنوز نود درصد سواد «خواندن و نوشتن» نداشتند؛ آنگاه پیروان فرقه پهلوی از «خاندان ایران-ساز پهلوی» می گویند. بعلاوه باید پرسید، اگر نود درصد خواندن و نوشتن بلد نبود، چند درصد سواد سیاسی داشت؟ شاه در تخصیص بودجه مملکت به امور نظامی، نپرداختن و پرداخت نامکفی به معلمان، عدم استخدام معلمان بیشتر با حقوق مناسب، و ممنوعیت افکار و فعالیت و تشکل و احزاب و نشریات سیاسی، دقیقا جاده صاف کن خمینی بود و بس. بعدا خامنه ای به تقلید از شاه و برای عدم استخدام و معلم و لذا نپراختن دستمزد به معلمان و لذا تخصص هرچه بیشتر بودجه مملکت به امور نظامی؛ فارغ التحصیلان دانشگاه ها را به عنوان «سرباز-معلم» راهی مدارس کشور کرد تا «سیاست تحمیل عقب گرد همه جانبه به جامعه» را تحقق بخشیده و زمینه را برای ظهور امام غایب فراهم سازد.

۸۹) “برای شاه و طرفدارانش که بارها مصدق را برای انجام رفراندوم می نکوهیدند و چنین کاری را مخالف قانون اساسی می دانستند، انجام رفراندوم خالی از دشواری نبود. به همین خاطر هم بود که شاه بر آن شد که پایه های قانونی برای رفراندوم سراغ کند. می گفت اصول ۲۶ و ۲۷ قانون اساسی قدرت را «برخاسته از اراده ملت» تعیین کرده است، و به همین خاطر او در انجام رفراندوم برای تصویب اصول شش گانه انقلاب مستقیما به مردم مراجعه کرده است.”(ص.۳۶۴) وقتی اوباش اسلامی به رهبری خمینی هنوز قدرت را قبضه نکرده بودند، تن به رفراندوم کارتونی «جمهوری اسلامی، آری یا نه» و دیگر هیچ، دادند؛ مردم ایران بلوغ کافی و لازم را داشتند. بعدا بارها و بارها بحث رفراندوم مطرح شد و هر بار خامنه ای مردم را نه سزاوار و نه صلاحیت دار ابراز نظر در مورد «حکومت الهی» خود دانست. آری دیکتاتورها فقط همدیگر را نمی زایند، بلکه ناخواسته همدیگر را تکرار هم می کنند.  

۹۰) در مقطع مخالفت خمینی با حق رای به زنان و ماجرای ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، “شاه بارها می گفت این روحانیون به تحریک دشمنان خارجی ایران وارد کارزار شده اند و به کمک های مالی این دشمنان مستحضرند.”(ص.۳۶۶) اکنون نیز خامنه ای اعتراض بخشهای مختلف جامعه، دانشجو و زنان و معلمان و نویسندگان و غیره را به «دشمنان نظام» وصل کرده و مدعی است از آنان، یعنی دولتهای آمریکا و اسراییل، پول می گیرند. اگر خامنه ای این اتهامات مزورانه را برای توجیه سرکوبها و جنایاتش بکار می گیرد؛ محمد رضا شاه، واقعا ابلهانه معتقد بود که «کار، کار دشمن است.»

۹۱) “شاه به تاکید گفت که به اندازه هر روحانی و مدعی دیگری به خدا و امامان نزدیک است.” (ص.۳۶۷)  شاه ساده لوحانه مقام ویژه ای برای امامان و سپس روحانیون، که گویا به امامان نزدیک هستند، قایل بود. او که خود هم متوهم به انتخاب شده توسط امیرالمومنین برای رهبری گوسفندان ولایی بود؛ زمینه را برای اوباشی همچون خمینی و خامنه ای فراهم کرد، که امروز طرف بیاید بگوید «زبان من بود، سخن خداوند». شاه و شیخ دو عنصر منفور تاریخ ایران و جهان بوده و هستند؛ از همخوابگی این دو هیولای منفور و کریه بود که جمهوری اسلامی زاده شد.

۹۲) وقتی لایحه مربوط به وضعیت حقوقی مستشاران آمریکایی در ایران به مجلس رفت و مورد مخالفت نمایندگان قرار گرفت، سرانجام دربار به مخالفین در مجلس گوشزد کرد که “تصویب لایحه «خواست اعلیحضرت» است. [بنابراین]، لایحه به اجبار دربار به تصویب” مجلس رسید.(ص.۳۸۲) خامنه ای نه فقط مفاد قراردادهایش با چین و روسیه برای حتا مجلس اسلامیش برملا نمی کند، بلکه نمایندگان مخالف را هم از قبل به عدم مخالفت متوجه می کند. در واقع دربار شاه و بیت خامنه ای دو مرکز تصمیم گیری و اجرای فرامین دو دیکتاتور هستند و مجلس و نمایندگان ابزار مردم فریب این دو دیکتاتور خودشیفته.

۹۳) “شاه دیگر خود را صرفا رهبر ایران نمی شمرد، بلکه نه تنها کل منطقه خاورمیانه بلکه جهان را مشتاق و محتاج رهبری خود می دانست. حال رتق و فتق مسایل جهان مد نظرش بود و مسایل داخلی ایران دیگر کفایتش نمی کرد.”(ص.۳۸۶) خامنه ای خود را رهبر مسلمین جهان پنداشته و در تصور خودش در حال رهبری «جهان اسلام» علیه دنیای ضد اسلامی غرب مسیحی و یهودیان صهیونیست و دیگر دشمنان است. خامنه ای مسایل جامعه ایران را پیش پا افتاده و آنها را به اوباشی مانند احمدی نژاد و رییسی سپرده و خود در حال رهبری تروریسم اسلامی در منطقه و جهان است. اگر هم قرار باشد مقایسه ای مابین این دو رهبر خود خوانده جهان انجام بدیم، خامنه ای به نسبت محمد رضا جلوتر و واقع بین تر است؛ اگر خامنه ای به زور پول نفت و مردم موفق شده چند باند تروریست در چند کشور خاورمیانه سازمان بدهد، شاه از چنین توانی هم تهی بود.

۹۴) “فساد در میان بلند پایگان مملکت، سهم بیش از حد عظیم بودجه نظامی از کل بودجه مملکت، و کژ رفتاری با برخی از روحانیون علل عمده نارضایتی مردم خوانده شده بود. به طور مشخص، در گزارش آمده بود که بازداشت یک روحانی (گویا فلسفی)، که از وعاظ بنام آن زمان بود، و چاپ عکسی از او در حالی که با دختر جوانی مشغول به عشرت است، خشم برخی از مردم را برانگیخته است.”(ص. ۳۸۷) فساد و فسق و فجور در میان سران حکومت اسلامی خامنه ای، امروز بر همه عیان است؛ خامنه ای هم همانند شاه سهم عظیمی از ارث باباش را صرف امور نظامی کرده است. بعلاوه، همخوابگی روحانیون باجناق با هم و کلا گفتار و رفتار و کردار سکسی زده و جنسی آخوندها زبانزد خاص و عام است. آری در حکومت خامنه ای درب بر همان پاشنه ای می چرخد که در حکومت آریامهر!

۹۵) گزارش های شکنجه های خشن و سبعانه، ابتدا مورد انکار شاه قرار گرفت؛ “هنگامی هم که دیگر انکار شدنی نبود، شاه از پذیرفتن هرگونه مسولیت برای این کار سر باز می زد.”(ص. ۳۹۰) شکنجه های وحشیانه اسلامی از شکنجه های آریامهری خشن تر و سبعانه تر است؛ خود آیت الله ها بارها اقرار کرده اند که برای گرفتن اقرار از زندانی، هر نوع شکنجه ای رواست. ظاهرا شکنجه در راه خدا بسی وحشیانه تر از شکنجه در راه میهن است؛ حدااقل در این مورد شاید بشود به شاه نمره بهتری داد.

۹۶) “شاه در «پاسخ به تاریخ» می گفت، «و اما در باره کسانی که به دلایل سیاسی بازداشت شده بودند -تاکید می کنم که من خرابکاران و بمب اندازان را در مقوله زندانی سیاسی نمی دانم- تکرار می کنم که با همه آنها به درستی برخورد شد و در حق هیچکدام به هیچ شکلی خشونتی انجام نشد. هیچ کس نمی تواند حتی یک زندانی سیاسی را نام ببرد که از طرف ساواک حذف شد.”(ص.۳۹۱) این درجه از وقاحت و بی شرفی و پست فطرتی را فقط می توان نزد خامنه ای سراغ گرفت. شاه و ولی فقیه هر دو خدا پرست و مسلمان و وقیح و پفیوزهایی بودند و هستند که به راحتی زیر واقعیاتی می زنند که انکار آنها غیرممکن است. آیا آن ۱۵۰۰ مخالفی که سر به نیست شدند، هیچکدام سیاسی نبودند!؟ خامنه ای هم در اعتراضات سالهای اخیر هزاران جوان را به خون کشید و گفت «اغتشاشگر» بودند؛ جوان ۲۲ ساله را اعدام کرد در حالیکه سطل زباله آتش زده بود. خامنه ای هم اینها را نه سیاسی که اغتشاشگر نامید. اما منهای همه این دریوزه گی های آریامهری و اسلامی، آنچه که حائز اهمیت است، تکرار این دروغها توسط پادشاهی خواهان قرن ۲۱ است. امروزه کسانی پیدا شده اند که بعد از چهار دهه زندگی در ممالک دموکرات، هنوز همانند شاه معتقدند که ساواک هر کاری کرد، درست بود و باید بیشتر می کشت. این صدای پای فاشیسم را نباید دست کم گرفت.

۹۷) “عباس شهریاری که بالمال به «مرد هزار چهره» شهرت گرفت، و به ظاهر فعال و رهبر اصلی احیای تشکیلات حزب توده در تهران، اما در واقع مامور ساواک بود.”(ص.۳۹۸) خامنه ای هم همانند شاه دم و دستگاه های عریض و طویلی برای نفوذ در سازمانها و احزاب سیاسی و همچنین همه نهادها و انجمن ها و تشکلات صنفی، براه انداخته است. هزینه این دستگاه اطلاعاتی و جاسوسی و شکنجه و ترور مخافان سر به فلک می کشد؛ اما جنایتکاران راهی جز سرکوب مخالفین خود نداشته و ندارند.

۹۸) “در ۱۶ مرداد ۱۳۴۹ یکی از ماموران ساواک که به صف معتمدان بختیار راه یافته بود، او را هنگامی که به شکار رفته بود ترور کرد.”(ص.۳۹۹) خامنه ای در طی ۳۵ سال اخیر در ترور صدها نفر از مخالفین خود مستقیما دست داشته و ثابت کرده است در جنایت از آریامهر زیرک تر و وحشی تر است.

۹۹) همزمان با ترور بختیار، طرح کودتایی شاه و ساواک در عراق علیه صدام شکست مفتضحانه ای خورد. … ماموران اطلاعاتی عراقهمه دست اندرکاران طرح کودتای ایرانی را بازداشت و چهل و یک نفر آنها را اعدام کردند.“(ص.۳۹۹) خامنه ای هم پس از جنایت جنگ هشت ساله، در صدد برآمد که دولت صدام را از طریق شیعیان عراق با رهبری مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق سرنگون نماید؛ اگرچه خامنه ای در این کار موفق نشد و دولت آمریکا این کار را برایش تمام کرد، اما در دو دهه پس از سقوط صدام، خامنه ای یکی از صحنه چرخانهای دولت عراق بوده و ناکامی شاه را جبران کرده است.

۱۰۰) “در باب ابعاد خفقان و شمار زندانیان سیاسی و شکنجه هم بیشتر راه انکار را پیش می گرفت. شاه اغلب وجود زندانی سیاسی در ایران را انکار می کرد و می گفت تنها تروریست ها در زندانند. گزارش های مربوط به وجود شکنجه را هم یکسره بی اساس می خواند.”(ص.۴۰۰) دروغ گویی و انکار و کتمان مختص شاه و خامنه ای نبود و نیست؛ این جنایتکاران بنیان دولت و دستگاه حکومتی خود را بر همین دروغ و فریبکاری و توطعه گری و ترور قرار داده بودند. اما بار کج آریامهر و ولی وقیح به منزل نرسید و نخواهد رسید.

ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۹۵

اقبال نظرگاهی ۳۱ ژانویه ۲۰۲۴

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate