از سازماندهی تشکل‌های مبارزاتی توده‌ها، تا استقرار ارگان‌های حاکمیت شورایی-۶

#جزوه‌ی_بهار:
۶. تفاوت پیشروان سازمانده توده‌ای با فعالین به‌اصطلاح آگاه و منزوی:
بدون تغییر عقاید اکثریت طبقه ی کارگر، انقلاب و خود رهایی پرولتری ممکن نیست و این تغییر تنها می تواند نتیجه ی تجربه ی سیاسی و مستقیم توده ها باشد. هیچ دانشگاهی قادر نیست توده ها را چنان پرورش دهد، که حضور مستقیم در یک مبارزه ی اقتصادی-سیاسی آنها را آبدیده می کند. طبقه ی کارگر نبرد کنان در میدان مبارزه بالنده خواهد شد نه در کلاس درس و محفل این یا آن دانشمند مارکسیست. آگاهی انقلابی تنها با درگیری طبقه‌ی انقلابی در مقدرات محل کار و زندگی و اراده‌ی او برای تعیین سرنوشت سیاسی جامعه رشد می‌کند و خود را از شر «ایدئولوژی های ناسیونالیستی−مذهبی لیبرالیسم» رها می‌کند. توده‌های کارگر و زحمتکش، در سنگلاخ سختی‌ها و در مسیر اشتباهات و کج روی‌ها پخته می‌شوند؛ و تنها پیشروانی می توانند آنها را رهبری کنند، یعنی فقط عناصری می‌توانند روحیات توده را بشناسند و از طرق مختلف بر آن اثر بگذارند، که ترس از لکه‌دار‌شدن بوم سرخ شعارها، پیشاهنگ را از توده جدا نکرده باشد.
روشن است که خود رهایی طبقه ی کارگر، با دستان توده های ناتوان امکان پذیر نیست. بنابراین، فعالیت پیشگام اگر به انفعال توده ها دامن بزند و توده ها را چنان بار بیاورد که چشم انتظار دیگران باشند تا از فقر و فلاکت نجاتشان دهند، چیزی جز استیصال و درماندگی به‌بار نمی‌آورد. خیریه، آکسیونیسم و حرکت‌های قهرمانانه و مجزای اقلیتی از پیشروان از این جمله فعالیتهاست. سیاستی که توده ها را جلب ننماید و در همان حال جلب توده ها نشود، نمی تواند رادیکال باشد. سیاستی که بخواهد توده ها را تسخیر کند، بدون آنکه خود جلب توده ها شود یک سیاست بورژوازی است. سیاست رهبرانی که می خواهند توده ها را دور و بر خود جمع و آنها را به ابزار صرف تبدیل کنند، با سیاست خود رهایی طبقه ی کارگر فرسنگ ها فاصله دارد. خود رهایی طبقه ی کارگر زمانی ممکن می شود که توده های کارگر -و نه فقط رهبران- هر روز آگاهتر، متشکل تر و در یک کلام قدرتمند تر از قبل شوند؛ چنین نتایجی محصول دخالت دادن شمار هر دم وسیعتری از بدنه ی پرولتاریا در مبارزه طبقاتی و تقویت استقلال و اعتماد به نفس کارگران در سازمان های شورایی اداره ی جامعه است. فعالیت های نیروی پیشگام، باید اراده ی مبارزه طلبی را در صفوف توده ها بوجود بیاورد، نه اینکه چنین اراده ای را از آنها سلب کند. رهبرانی که تحت بهانه های مختلف -پایین بودن سطح آگاهی طبقاتی، وجود تصورات مذهبی-ناسیونالیستی در میان بخش هایی از طبقه و ترس از اشتباهات توده ها- از حضور در میان توده ها و دخالت دادن مستقیم آنها در مبارزه سر باز می زنند، چیزی فراتر از رهبران بروکراتیک نخواهند بود. چنین رهبرانی بر بالا سر توده ها قرار می گیرند و آنها را از دخالت مستقیم در تعیین سرنوشت شان دور نگه می دارند. چنین رهبرانی توده ها را به «سپردن کارها به دست روشنفکران» عادت می دهند و این سرآغاز شکست -بر اثر فاسد یا ناتوان از آب درآمدن رهبران، و سستی و انفعال در میان نیروی محرکه ی انقلاب (طبقه ی کارگر)- است. چنین رهبرانی بیش از هر چیز پتانسیل آن را دارند که به مانعی بر سر راه انقلاب و به شرکاء و عمال بورژوازی مبدل شوند. معنای اطاعت کردن توده ها در برابر چنین رهبرانی، یعنی اینکه رهبران می توانند به جای او موضع گیری کنند و کارگران کنترلی بر رهبرانشان نخواهند داشت، یعنی اینکه دیگران می توانند برای او انقلاب کنند و کارگران به قدرت خودشان متکی نیستند؛ چنین توده های منفعل و فرمانبرداری هیچگاه رنگ رهایی را بر خود نخواهند دید. کارگران و زحمتکشان آگاه رهبرانشان را در روند مبارزه و در میان خودشان انتخاب می‌کنند؛ رهبرانی که جایگاهشان ازلی و ابدی نیست، و هر موقع لازم شد به همان آسانی که در رأس مسئولیت ها قرار گرفته اند به قاعده ی هرم بازگردانده خواهند شد.
اگر نیروی پیشرو به امر سازمان و آگاهی در میان کارگران و زحمتکشان خدمت نرساند، عنصری بیهوده است که مانند سلبریتی های بورژوازی برای خودش «کیش شخصیتی» درست می کند. اینگونه «افراد پر هیاهو و تشکل های بی وزن چند نفره» که از طریق رسانه ها اسم و رسمی پیدا کرده اند، کم نیستند. بخش زیادی از فعالین کارگری و تشکل های فعالین که تعدادشان کم نیست، بی آنکه کمکی به «آگاهی و تشکیلات» در میان پرولتاریا برسانند، بی آنکه «دخالت مستقیم و موثر»ی در مبارزه ی طبقاتی داشته باشند و قادر به بهبود توازن قوا باشند، بی آنکه از طریق فعالیت های موثری همچون «ایجاد صندوق» به حمایت کارآمد از کارگران اعتصابی پرداخته باشند؛ فقط و فقط با اتکا به موج سواری و «فعالیت رسانه»ای، خودشان را همچون «سلبریتی» به طبقه ی کارگر تحمیل کرده اند. طبقه ی کارگر ایران آثار آسیب این «چهره سازی»ها و «چهره محوری»ها را بر پیکر خود دارد.
به این اعتبار یک فعال کارگریِ خرده‌بورژوا کار آسان و پر سر و صدا را بر‌می‌گزیند. وی نه در زمینه‌ی سازماندهی توده‌ای-طبقاتی، نه در زمینه‌ی ارتقاء آگاهی سوسیالیستی و پرورش کادرهای سازمانده، نه در زمینه ایجاد صندوق و استقلال مالی کارگران، نه در زمینه‌ی تشکیل تعاونی‌ها و کارگاههای خودگردان با هدف تقویت بنیه‌های اقتصادی زحمتکشان، نه در امر به سرانجام رساندن مبارزات روزانه‌ی ستمدیدگان جامعه دستاوردی ندارد. فعالین کارگری جدا افتاده از توده‌ها وظایف خود را مانند «دسته‌های کُر» در تشویق کارگران اعتصابی، حمایت‌های نامؤثر به شکل آکسیونیسم، کار خیریه، صدور بیانیه‌ و دیگر حمایت‌های معنوی (غیر مادی)، بهره‌برداری تبلیغی و‌ جناحی از مبارزات کارگران، دنباله‌روی از جنبش‌های خودبخودی، تشکیل‌ فرقه‌های مکتبی-انتقادیِ پر مدعا و بی‌خاصیت، و با دستی که از دور بر آتش دارند و صدور بی‌دردسر پیشنهادات و نصیحتها محدود می‌کنند.
تشکل های فعالین کارگری بدون رابطه زنده و ارگانیک با توده ی کارگران در محیط کار و زیست همواره با نقاط ضعف و مشکلاتی روبرو بوده اند. تشکل ها و محافل فعالین کارگری اغلب به بستری برای رشد حس حسادت، حس رقابت، فرقه گرایی و تفرقه اندازی، فرصت طلبی و مصادره جویی سازمانی، بهره برداری رسانه ای، فرد گرایی و شهرت خواهی، ذهنی گرایی و تحمیل ذهنیات شخصی به دیگران، داشتن گره گاههای ذهنی متعدد و پی در پی، توجیه و تئوریزه کردن انفعال، بهانه جویی و محافظه کاری، و تک روی و خود بزرگ بینی در میان عناصر آگاه تبدیل شده اند.
به این ترتیب، مسئله‌ی اصلی ماهیت جمعهایی است که خودشان را به لحاظ فکری در صفوف کمونیست‌ها معرفی می‌کنند. باید دید نبض این جمعها با نبض مبارزات جاری طبقه‌ی کارگر و توده‌های ستمدیده می‌تپد یا اینکه سوخت ساز برنامه‌ای-عملی آنها و اهداف بلاواسطه شان فرسخها جلوتر یا عقب‌تر از مبارزات روزمره‌ی زحمتکشان جامعه است. اگر چنین شکافی میان جمعهای حزبی یا مستقل سوسیالیست با نیازهای زندگی، کار، مبارزه و برنامه‌های متناسب با آنها وجود داشته باشد، شایسته‌ی نام دیگری جز محفل فعالین نخواهند بود. پروژه‌ی به‌هم پیوستن دو محفل یا چندین محفل به یکدیگر و بالا بردن تعداد این فعالین نیز تفاوتی در ماهیت واقعیت ایجاد نمی‌کند. همکاری جمعها و فعالین منفرد زمانی کارساز است که با توده‌ها پیوندی ارگانیک برقرار کنند و سازماندهی و مبارزه‌ی توده‌ای را در راس برنامه‌ها و فعالیت‌هایشان قرار دهند. والا بزرگتر شدن طول و عرض این جمعها تنها پوششی است که تلاش می‌کند ماهیت محفلی آنها را پنهان کند.
در مجامع فعالین حتی اگر گسترده و قابل توجه باشد، همچنان فرهنگ روشنفکری خرده‌بورژوازی حکم می‌کند و نقاط ضعف و مشکلات ذکر شده سرجای خود باقی میماند. توهمات خرده بورژوایی تسلط دارد و راه نفوذ ایدئولوژی های بورژوایی باز می‌ماند. همانطور که گفتیم اتحاد و همگرایی نیروهای چپ زمانی نقطه امید روشنی بوجود می‌آورد که در پرتو متمرکز شدن بر سازماندهی از پایین و ایجاد تشکل‌های توده‌ای غیرفرقه ای و با دوری گرفتن از سبک محفل کاری عمل کند. در ثانی، شرط هیچ ائتلاف و همکاری ای در بین نیروهای کمونیست نباید مانعی بر سر راه انتقاد از خود و انتقاد از دیگران بسازد یا اینکه عملا چشم پوشی از انتقاد را به دنبال داشته باشد. اتحادهایی که بر اصل عدم انتقاد از یکدیگر استوار باشند به شدت لرزان و شکننده خواهند بود.
اما این محافل به عنوان یک نیروی بالقوه می توانند مؤثر عمل کنند. محفل زمانی به تشکل توده‌ای ارتقا می‌یابد و پتانسیل هایش را بالفعل می کند که همچون عنصر آگاه شکاف میان خود و توده‌ها را از بین ببرد. شکافی که در بین سطح آگاهی و آمادگی فعالین با توده‌ها وجود دارد. این شکاف از یکسو خود را در حداکثری بودن اهداف، مطالبات و شعارهایی نشان می‌دهد که فعالین به هدف بلافصل همین امروز -و نه افق فرداها- تبدیل می‌کنند، و در سوی دیگر اهداف و مطالباتی وجود دارد که توده‌های کارگر و زحمتکش همین امروز برای کار، زندگی و معیشت بهتر به تحقق آن نیاز دارند.
عناصر آگاهی که گرد هم جمع می‌شوند و تلاش می‌کنند هدف نهایی، مطالبات حداکثری و برنامه‌های بلند مدت را در همان گام نخست به اهداف و مطالبات و برنامه‌های همین امروز توده‌ها تبدیل کنند، مطئناً به نتیجه‌ای جز ایجاد یک محفل منزوی نمی‌رسند. هر چند این فعالین به لحاظ فکری افق های دوردست تری در چشم‌انداز دارند، اما به لحاظ عملی لازم است اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت را متناسب با توازن قوا، آمادگی کارگران، سطح آگاهی و سازماندهی توده‌ای تعیین کنند. در واقع جز با در نظرگرفتن منافع بلافصل جاری به عنوان نقطۀ حرکت، پیشرفت جنبش به‌سوی تحقق منافع استراتژیک ممکن نخواهد شد. برای ایجاد تشکل توده‌ای باید سطح آگاهی، رزمندگی و روحیات خود کارگران را در نظر گرفت و تنها یک گام جلوتر از توده‌ها گام برداشت. تا هم با کارگران ارتباط ارگانیکی داشت و هم بتوان بدون ایجاد گسست، حرکت رو به جلو در صفوف کارگران را از هر نظر عملی کرد.
برخی از روشنفکران خرده بورژوا تلاش می کنند آرزوهای ذهنی خودشان را به توده تحمیل کنند و همواره بخشی از آنان با توده ها قهر می کنند و راه ماجراجویی را در پیش می گیرند. سالها پیش لنین به رهبران انقلاب ندا داده بود که ایده ی رهایی شامل ساختن بهترین راهها یا نزدیکترین راهها نیست، این ایده از مبارزات بی امان طبقات اجتماعی که پیش چشم ما در جریان است گرفته می شوند. سنگ محک ایده ها پراتیک و مبارزات عملی روزانه است. بهترین ایده آلها اگر نتوانند مستقیما با منافع خود شرکت کنندگان در مبارزه ی اقتصادی درهم آمیزند و با مسائل محدود و کوچک این طبقه ادغام شوند، بقدر یک پول سیاه هم ارزش نخواهند داشت. آگاهی اگر در سطح تحلیل و آکادمیک بماند یعنی به پراکسیس -عمل آگاهانه- ارتقاء نیابد، نمی‌تواند به منشأ اثری برای تغییر تبدیل شود. تبدیل آگاهی روشنفکرانه ی ذهنی به آگاهی عینی سازمانده در گرو آن است که حتما در جایی کار کرد که توده هست. پیشاهنگ کارگری با قدم در پیش گذاشتن، امکان آن را فراهم می آورد که توده های زحمتکش در تجربه ی زیسته و با حضور عملی و مستقیم در مبارزات روزانه پرورده شوند. «تجربه بهترین آموزگار است» و بدنه ی کارگران در زمین واقعی مبارزه ی طبقاتی فریبکاری های بورژوازی را می شناسند و خود را از دام توطئه های لیبرالیسم رها می کنند.
توده ی کارگر و زحمتکش منافع و مصالح طبقاتی را بر ایده آل های ذهنی روشنفکران خرده بورژوا اولویت می دهد. آنها اجازه نخواهند که تشکل و مبارزات موجودشان به خاطر غرور، آرزوها و اختلاف سلیقه ی تعدادی از فعالین قربانی گردد. توده‌ها جلب نیرویی می‌شوند که نه فقط در شعار بلکه در پراتیک قدرت سازمانی آن را داشته باشد، منافع و‌ مصالح آن‌ها را تامین کند. تنها چنین نیرویی که قدم‌هایش بر زمین سفت استوار باشد، قدرت بسیج توده‌ها و رهبری کمیته‌های توده‌ای برای استقرار حکومت شوراهای زحمتکشان را خواهد داشت. فعالین و محافل فعالین حتی اگر تعداد نفراتشان زیاد باشد، تا زمانی که در انزوای توده‌ای باشند راه به جایی نخواهند برد و اغلب خود بر فراز و بالاسَر توده‌ها می‌پندارند.
توده ها به پیشروانی اعتماد می کنند که در روند مبارزه کنار آنها ایستاده باشند، نه اینکه خیلی جلوتر از آنها حرکت کنند یا اینکه در پشت سر ایشان سنگر بگیرند. پیشروانی که خود را در مقابل سختی های مبارزه مسئول بدانند و در مقابل شکست ها شانه بالا نندازند. پیشروانی که دستاوردهای مبارزه را از زاویه ی منافع طبقاتی کارگران و زحمتکشان قضاوت کنند و نگاه محدود سازمانی را کنار بگذارند. پیشروانی که توده ها آنها را به عنوان خبرنگار یا بهره برداران تبلیغاتی نشناسند و نفس و نتیجه ی مبارزه را به فرصت طلبی های فردی و گروهی ترجیح دهند. پیشروانی که مصالح طبقاتی را با حسادت ها و رقابت های سکتاریستی تاخت نزنند. پیشروانی که نگاه دورربینانه و آینده ی مبارزه را فدای احساسات لحظه ای نکنند. پیشروانی که نصیحت گرا و نخبه گرا نیستند. پیشروانی که در کنار حمایت گری از کارگران، در مبارزات روزانه ی زحمتکشان ستمدیده دخالت گر باشند و خود در گود مبارزه حضور داشته باشند. پیشروانی که باور دارند تشکل کارگری محصول مبارزه کارگران است، باور دارند که کارگران وقتی در جنبش و در حرکت باشند مبارزه شان تکامل پیدا می کند و هر حرکت و تشکلی در ابتدای تولدش با تصاویر ایده آلی که در ذهن هاست، فاصله دارد. باور دارند که تشکل کارگری در خلاء ایجاد نمی گردد. و نهایتا پیشروانی که با انقلابی گری خرده بورژوایی مقابله کنند. مبارزه ی قاطع با انقلابی گری خرده بورژوایی −در میان رهبران و عناصر آگاه− که دائما به افراط می گراید و از متانت و تشکل و انضباط و پایداری −خصوصیات پرولتاریای انقلابی− عاری است، شرط تدارک و پیشروی در مسیر انقلاب −خود رهایی طبقه کارگر− است.
پیشروانی که در یک سازمان توده‌ای متشکل شده باشند، روانشناسی و روحیات توده‌ها را بهتر می‌شناسند. آنها بهتر تشخیص می‌دهند چه هنگام پیشروی کنند و چه هنگام صبر داشته باشند یا عقب نشینی کنند. پیشروان متشکل در سازمان‌های توده‌ای زمان مناسب برای دست‌زدن به اعتراض و اعتصاب را می‌شناسند. آنها میزان فداکاری و رزمندگی موجود در صفوف توده‌ها را به دقت بررسی می‌کنند تا از جنبش و روحیات توده‌ای عقب نمانند یا خیلی جلو نزنند. پیشاهنگان تشکل‌های توده‌ای زمان درست برای دست بردن به اسلحه و زمان مناسب برای پای‌گذاشتن در پیکار نهایی را تشخیص می‌دهند. آنها از جدال زودرس پرهیز می‌کنند و به موقع ملزومات عملی‌کردن اَشکال مختلف مبارزه را فراهم می‌آورند. همه ی اینها در گرو ایجاد نهادهای توده‌ای است.
نهادهای توده‌ای بر بستر امکان بسیج توده‌ای در جهت منافع و اهداف مشترک بوجود می‌آیند. مطمئنا، خلاء های جدی و محسوس و بحران‌های هر چند موقت در جامعه، زمینه را برای ترغیب بیشتر توده‌ها به فعالیت‌های جمعی و مشترک المنافع فراهم‌ می‌کند. به عبارتی اهداف و برنامه های این تشکل ها در محدوده ی آرزوها یا علاقه مندی های نخبه‌گرایانه‌ی محافل روشنفکر و مارکسیست محدود نمی‌ماند. این سازمان‌ها برعکس انجمن‌ها، کمپین‌ها و تشکل‌های فعال محور (تشکل فعالین) بیشتر پاسخگوی اهداف و نیازهای بی واسطه ی توده های کارگر و زحمتکش هستند و به همین دلیل به مکانی برای عرض‌اندام و خودخواهی فرقه‌گرایانه‌ی (پرت افتاده از توده‌ها) بخش الیت تبدیل نمی‌شوند. به همین دلیل عناصر آگاه و سازمان‌دهنده گان تشکل‌های توده‌ای را پیشرو می‌نامیم. عناصر آگاه منزوی و جدا افتاده از توده‌ها، فعالین نام‌گذاری می‌شوند، حتی اگر جمعیت زیادی از آنها در محافل و ائتلاف‌های فعالین گرد هم جمع شوند.
اگر توافق داشته باشیم که یکی از شاخص های مهم بررسی کردن میزان آگاهی موجود در میان بخش های مختلف طبقه ی کارگر، درجه ی تشکل یابی کارگران است. و اگر بپذیریم سطح آگاهی طبقاتی کارگران نسبت مستقیمی با سطح تشکل یابی کارگری دارد. پس آگاهی کارگرانی را که موفق شده اند شکلی از تشکل بوجود بیاورند، می توان به نسبت توده ای بودن تشکل، رزمندگی و پیشاهنگی آن، و کادر سازی ای که صورت می گیرد اندازه گرفت. پیشروانی که اهداف و شعارهای مبارزاتی متناسب با ضرورت ها و نیازهای کار، زندگی و مبارزه ی حی و حاضر توده های وسیع کارگران برمی گزینند، پیشروانی که تلاش نمی کنند بر فراز مبارزه ی طبقاتی جاری بایستند و اهداف و شعارهای ذهنی خودشان را به بدنه ی طبقه ی زحمتکش تحمیل کنند، پیشروانی که راه ماجراجویی را در پیش نمی گیرند و در مسیر مبارزه فرسنگ ها از کارگران پیشی نگرفته باشند، پیشروانی که منافع و مصالح طبقه ی کارگر را بر هر منفعت سازمانی، گروهی و فردی ای ارجحیت می بخشند، پیشروانی که با توده ها صادق هستند و آنها را در هیچ شرایطی به حال خود رها نمی کنند، و نهایتا پیشروانی که صبورانه اجازه می دهند کارگران به تدریج قدم در میدان مبارزه بگذارند، در این میدان پرورده شوند و خود را برای اقدامات بزرگتر آماده کنند؛ مطئنا به لحاظ آگاهی طبقاتی نیز سر و گردنی بالاتر از محافل صرفا تئوریک هستند. تنها چنین افرادی را می توان پیشرو نام گذاشت و این پیشروان هستند که کاردانی و زبدگی به راه انداختن جنبش های توده ای آگاهانه و ایجاد تشکل های مستقل توده ای−کارگری را دارا هستند.
ادامه دارد
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate