خیریه و آکسیونیسم٬ آفات مبارزه ی طبقاتی

خیریه یا صندوق همبستگی کارگری?
کمک های مالی کارگران پیشرو به همدیگر٬ از سر خیرخواهی و برای رضای خدا یا کسب رضایت قلبی نیست. هدف کارگران از کمک به یکدیگر٬ نمایش دادن چهره ای معنوی از خودشان نیست. کارگران به وسیله ی کار خیر٬ از خودشان در مقابل وظایف خطیر آگاه شدن و آگاهی بخشیدن رفع تکلیف نمی کنند. کارگران با اتکا به خیریه٬ امر تشکل یابی و مبارزه ی طبقاتی را به شعارهای ذهنی وا نمی نهند. این کار روحانیون مذهبی است که به فقرا کمک کرده٬ اما از علت های فقر دم نمی زنند. مذهبیون٬ همزمان که چهره ای خیرمآبانه به خود می گیرند٬ با تقدیس یا طبیعی جلوه دادن وضع موجود٬ ریشه های فقر و فلاکت را هم استحکام می بخشند. خیریه٬ مرض را که درمان نمی کند هیچ٬ بلکه با تسکین درد٬ بیمار را تا آستانه ی مرگ به خواب می برد. خیریه ای که فقرا را آگاه نکند٬ و آنها را در خواب غفلت رها سازد٬ شر بزرگ طبقه ی کارگر است. خیریه ای که مبارزه ی طبقاتی متشکل را پشت گوش بیاندازد٬ برکت سرمایه داران است. گرد آوری خیریه گونه ی کمک های مالی٬ برای کارگرانی که در مضیقه افتاده اند همواره وجود داشته است. اما کمک های مالی آن بخش از کارگران که با ایجاد صندوق های متشکل٬ با تقویت همبستگی جمعی در صفوف منسجم٬ با تدوین برنامه ای پیشرو٬ و با در راس قرار دادن عنصر آگاهی بخشی صورت می گیرد؛ هیچ قرابتی با این شکل از کار خیریه ندارد. همیاری های مالی فعالین یا محافل کارگری به یکدیگر٬ از طریق ایجاد صندوق همکاری٬ روحیه ی تشکل پذیری را تقویت می کند و زمینه ی مساعدتری برای بردن آگاهی طبقاتی به میان کارگران بوجود می آورد. تشکل های توده ای مانند صندوق همبستگی٬ محافل رفاقتی کارگران را به ساختن تشکل های رزمنده تر هدایت می کند٬ و سطح آمادگی کارگران و عناصر پیشرو را در برابر حوادث و بحرانهای غیرمنتظره بالا می برد. کارگران در جریان تأسیس و اداره ی صندوق٬ با کار منظم و برنامه مند الفت می گیرند٬ دیالوگ و تصمیم گیری دموکراتیک را تمرین می کنند٬ و دور شدن از فرهنگ شانتاژ را٬ با نقد پذیری و تحمل نظر مخالف نهادینه می سازند. دایر کردن جمعی صندوق٬ اعتماد به نفس کارگران را بالا می برد؛ به کارگران نشان می دهد که چگونه می توانند با همبستگی٬ ترس و ضعف ناشی از پراکندگی را عقب زده٬ و همزمان با عینیت بخشیدن به نیروی بالقوه ای که دارند٬ توانایی هایشان را تقویت کنند. همبستگی ای که حول برپایی صندوق بوجود می آید٬ امید و دلگرمی را جایگزین سرخوردگی و ناامیدی می کند٬ و امکانی برای پیگیری و متمرکز شدن بر اهداف مشخص٬ و کنار زدن خرده کاری و پراکنده کاری فراهم می سازد. کارگران در گرماگرم احداث صندوق٬ ضرورت های دیگری را در می یابند و با تقسیم کاری که در بین خودشان صورت می دهند٬ هر کدام از اعضای صندوق را متناسب با علاقه مندی ها و توانایی هایی که دارد سر و سامان داده٬ و با برطرف کردن نقاط ضعف و پرورش دادن استعدادهای همدیگر٬ توان و ظرفیت فردی و گروهی را ارتقاء می بخشند. صندوق به عنوان یک راهکار مؤثر و عمل گرایانه٬ دلسوزی و همدلی کارگران را از ادعاهای دهن پر کن و شعارهای لفظی٬ به اقدامات مادی قابل لمس رهنمود می شود. پروسه ی تشکیل و مدیریت صندوق٬ کارگران را به مسئولیت پذیری و دخالت گری بیشتر در کار متشکل تشویق می کند٬ و به آنها می آموزد که لازم است دفاع از منافع جمعی و سرنوشت مشترکشان را به منفعت فردی و بی تفاوتی ترجیح دهند. تلاش برای ایجاد صندوق٬ کارگران را وادار می کند٬ که وارد روابط عالی تر و پیچیده تری با هم شوند و ارتباطاتشان را با هدف عضو گیری بیشتر گسترش دهند. در جریان احداث صندوق٬ مکانیزم هایی همچون مجمع عمومی٬ مجامع شورایی و مشورتی٬ تقویت روح رفاقت کارگری و همدلی انسانی٬ ایجاد تعاونی های شغلی و تقویت بنیان های مالی جمع٬ و محملی برای مطالعه و آموزش و ابتکارات عملی مبارزه خلق می شود. کارگران فرا می گیرند که٬ در مقابل تنگنا های مالی همیشگی شان٬ و در رودرویی با مشکلات ناگهانی ای که پیش می آید٬ به خودشان _و هم طبقه ای هایشان_ تکیه کنند؛ و با آموختن این درس مهم حفظ استقلال طبقاتی است که٬ صفوف متحدشان را در مقابل نفوذ فکری بورژوازی واکسینه می کنند. کارگران متحد و متشکل٬ با اعتمادی که به قدرت خود پیدا کرده٬ و با اعتباری که در میان زحمتکشان کسب کرده اند٬ اراده ی انقلابی تغییر سرمایه داری و خودرهایی کارگری را به دست می آورند. در واقع کارگران با محکم کردن جای پایشان٬ جرأت دست زدن به کارهای بزرگتر را کسب می کنند٬ به همین دلیل است که باید صندوق همبستگی را به یک سنت پایدار کارگری تبدیل کرد و آن را در مقیاس سراسری وسعت داد.
آکسیونیسم٬ عامل تشکل گریزی
همانطور که در بخش اول این متن خاطر نشان کردم٬ گرویدن فعالین کارگری به خیریه٬ دلیلی جز تشکل گریزی و کنار گرفتن از کوران مبارزه ی طبقاتی ندارد. این واقعیت در مورد آکسیونیسم هم صادق است. منظور از آکسیونیسم٬ جمع هایی از فعالین کارگری است که گاه و بیگاه٬ حول برگزاری آکسیونهای مناسبتی گرد هم میایند و آنگاه٬ تا فرا رسیدن روز موعودی دیگر٬ متفرق می شوند. آکسیونیسم را می توان با مشاهده ی جمع هایی بازشناخت٬ که مدت هاست فاقد تشکل مستقل اند٬ و بی آنکه در طول سال٬ برای رفع این مشکل اساسی به صورت جدی و کارآمد تلاش کنند٬ از برگزاری یک مناسبت تا برگزاری مناسبتی دیگر سرمست می شوند؛ و هویتی تحت نام فعال کارگری برای خود می سازند و آن را همچون اتیکتی پر زرق و برق بر سینه می آویزند. آکسیونیسم از ویروس های فعالین خارج از طبقه به شمار می آید. این بیماری بنا به ماهیتش٬ کارگران را کمتر دچار می کند؛ چرا که کارگران بیش از هیاهو بر پا کردن های مجازی و واقعی٬ به تحقق خواسته های روزمره شان و به آمادگی برای دستیابی به افق هایشان نیاز دارند. آکسیونیسم٬ در این زمینه ها برای کارگران هیچگونه دستاورد مادی و معنوی ای در پی ندارد؛ و تا آنجا که ذهن فعالین را از تشکل یابی دور نگه میدارد٬ مضر و زیان آور نیز هست. آکسیونهای اعتراضی کارگران در خیابان و در محل کار٬ با برگزاری گلگشت ها و جشن گرفتن های فعالین٬ تفاوتی ماهوی دارد. فرق آکسیونهای کارگران معترض٬ با آکسیونیسم فعالین چپ در این است که٬ اولی برخواسته از متشکل شدن کارگران و در تقویت مطالبه گری و آگاهی طبقاتی انجام می گیرد٬ اما دومی٬ ابزاری است برای پنهان کردن پراکندگی٬ کم کاری٬ دوری گزیدن از مبارزه ی واقعی طبقاتی و بی اعتنایی و اهمال در امر تشکل یابی. کیفر خواست های فعالین کارگری که سالی یکبار٬ بدون امکان پیگیری و بدون پشتوانه ی نیرویی مادی در اول ماه مه ها مطرح می شود؛ نتوانسته اند کمکی به احقاق حقوق یا سازماندهی کارگران برسانند. این شکل از سنت برگزاری آکسیون٬ علارغم جنبه ی تهیجی و تبلیغی ای که دارد٬ گاها ضرورت تشکل و سازمان را در عمل به حاشیه می راند و به طفره روی از امر ترویج و آموزش دامن می زند. آکسیون زمانی مرزش را با آکسیونیسم مشخص می کند٬ و زمانی قابل دفاع است٬ که تشکل را در رأس کار قرار داده و به تشکل یابی کارگران پراکنده یاری برساند؛ در غیر اینصورت٬ آفتی است که رشد مبارزه ی طبقاتی را کند می کند. هر جا که دغدغه ی آکسیون٬ فعالین کارگری و پیشروان منفرد طبقه را٬ از تلاش برای یافتن و عملی کردن راههای سازماندهی کارگران _بخش های متمرکز و پراکنده_ غافل کند٬ و کارگران را با برگزاری مراسم های جشن مانند راضی نگه دارد٬ مانع رشد مبارزه ی طبقاتی محسوب خواهد شد.
برای آکسیونیسم٬ بدون در نظر گرفتن موازنه ی قدرت و بررسی هزینه ها و دستاورد های حرکت٬ نمایش دادن فوری نفرات نامتشکل در اولویت قرار دارد٬ زیرا ترس آن وجود دارد که با فاصله گرفتن نیروهایی که موقتا جلب شده اند٬ فرصت خودنمایی از دست برود. منطق آکسیونیسم٬ تلاش برای ایجاد قدرت واقعی _تشکل_٬ و بهبود توازن قوا را به امری خودبخودی و زمانی نامعلوم می سپارد٬ و گاه حتی با درک نادرست از شیوه های مختلف فعالیت _مخفی٬ نیمه مخفی٬ علنی_ هزینه های بیهوده ای را به بار آورده٬ و با علنی کاری بی موقع٬ امکان فعالیت صبورانه ی نامحسوس را از بین می برد. آکسیونیسم٬ صرف سردادن شعار را٬ به ایجاد نیرویی مادی که بتواند خواسته ها را متحقق کند٬ در عمل ترجیح می دهد. زیرا فرد آکسیونیست عجول است٬ و می خواهد نتیجه ی کار خود را خیلی زود مشاهده کند و با سرخوشی های زود گذر دمساز شود. برای فعالین آکسیونیست٬ مبارزه ی طبقاتی یک انتخاب است؛ به همین دلیل٬ به محض جدی شدن امر٬ یعنی مبارزه ی مداوم و متکی بر برنامه ی روشن _که ایجاد تشکل پایدار را در افق داشته باشد و در نتیجه ی آن مسئولیت دراز مدت ایجاد کند_٬ بلافاصله عقب می نشینند. آکسیون انتخابی است٬ که یک بار می توان آن را برگزید٬ و بار دیگر کنارش گذاشت.
آکسیونیسم٬ برنامه ی فعالیت های امروزش را از لابلای صفحات روز شمار تاریخ گذشته بیرون می کشد٬ برعکس یک نیروی انقلابی که پتانسیل روزهای تاریخی را در خدمت پیشروی مبارزات همین امروزش به کار می گیرد. از دل برنامه ای که فقط بر اساس روزهای تقویم و شور و شوق مناسبت های تاریخی طرح شده باشد٬ کمترین میزان از تشکل یابی و شعور طبقاتی شکل می گیرد. سر و صدای مراسم های چند ساعته ای که برگزار می گردند٬ در کمتر از یک ساعت بخار می شود و بر باد خواهد رفت٬ و آثار آن تنها در صفحات مجازی و همچون خاطره ای بر ذهن ها نقش می بندد. چه بر سر مشارکت کنندگان می آید? از لحاظ آگاهی متحول می شوند? تشکل شان را ایجاد می کنند? پراکندگی را کنار می گذارند و متحد می گردند? پاسخ به سه سوال پایانی منفی است.
حتی غالبا پیش می آید که این حرکت ها تفرقه ی بیشتر به دنبال داشته باشند؛ چرا که مناسبت ها مجالی است برای عرض اندام و فرصت طلبی فرقه ها علیه یکدیگر. فعالین در این مراسم ها به صورت ذهنی خودشان را در جایگاه طبقه ی کارگر قرار می دهند و بدون آنکه در یک مبارزه ی واقعی حضور داشته باشند٬ برای کارگران مبارز نسخه می پیچند. اما برنامه ی کارآمد٬ بر اساس نیازهای روزانه ی مبارزات زحمتکشان٬ بر اساس تشخیص کمبودها و خلاءها٬ بر اساس تاکید بر افق ها و ضرورت ها٬ و با هدف پاسخ گویی به سه رکن اصلی مبارزه ی طبقاتی٬ یعنی رشد آگاهی٬ تشکل پایدار٬ و تشویق به مطالبه گری و متحقق کردن مطالبات تدوین می گردد. روزهای مندرج در تقویم و مناسبت های خاص را می توان بهانه ای برای همگرایی بیشتر و و کمک به تثبیت دستاوردهای یک ساله ی مبارزه دانست٬ نه فرصتی برای پشت گوش انداختن و پنهان کردن ضعف ها و کمبودها. متاسفانه برنامه ی بسیاری از فرقه ها علاوه بر هیاهوی آکسیونی و مجازی٬ پشت پا زدن به هم٬ و یارگیری از یکدیگر است. فعالین جذب این گروه و آن گروه می شوند و سرخورده می گردند. گروهها تشکیل می شوند و صفوفشان در هم می شکند. در واقع امر٬ برنامه ی محافل فرقه ای با یک برنامه ی توده ای_طبقاتی فرسخ ها فاصله دارد. برای این فرقه ها بالا بردن آگاهی طبقاتی در بین توده ها٬ کمک به متشکل شدنشان و یا حتی کسب دستاوردی مادی٬ ولو کوچک٬ در اولویت نیست. آنچه مد نظر فرقه هاست٬ ربودن گوی سبقت فرقه گرایی از همدیگر است. به عبارتی٬ هدف والایشان٬ تبدیل شدن به کعبه ی احزاب٬ و تبدیل شدن به شخصیتی برای پرستش است٬ تا دیگر فرقه ها به دورشان طواف کنند.
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate