درباره ی مقوله ی “سوسیالیسم در یک کشور”

برای سخن گفتن از مبحث سوسیالیسم در یک کشور٬ ابتدا ذکر توضیح کوتاهی راجع به مفهوم انقلاب سوسیالیستی لازم است. انقلاب سوسیالیستی به معنای دگرگون کردن وجه تولید سرمایه داری و استقرار وجه تولید سوسیالیستی می باشد. در این انقلاب٬ بر خلاف وجه تولید کاپیتالیستی که تدریجا و در دل مناسبات ماقبل سرمایه داری رشد کرد٬ برخلاف طبقه ی نوظهوری _سرمایه دار_ که بدون آنکه قدرت سیاسی را به دست گرفته باشد؛ از سالها قبل موفق شده بود بخش چشمگیری از ابزار تولید را به دست گرفته و مناسبات اقتصاد سرمایه داری را در بخش مالی و پولی حکفرما کند؛ برعکس این ها٬ طبقه ی کارگر قادر نیست که با حفظ همین مناسبات کالایی حاکم٬ حتی قدمی به سوی ایجاد وجه تولید سوسیالیستی بردارد. گام اول برقراری سوسیالیسم در هر کشوری٬ «به دست گرفتن قدرت سیاسی» توسط طبقه ی کارگر و درهم شکستن سلطه ی بورژوازی در همان کشور است. و این حزب انقلابی طبقه ی کارگر است٬ که وظیفه ی رهبری کردن مبارزات انقلابی ستمدیدگان و به قدرت رساندن پرولتاریا را بر دوش دارد. ضرورت تحزب کمونیستی طبقه کارگر در مبارزه برای درهم شکستن بورژوازی و نیل به تصرف قدرت سیاسی و سپس استقرار حاکمیت کارگری٬ از رشد نامتوازن آگاهی و تشکل در میان بخش های مختلف طبقه و نیاز به حفاظت از آگاهی طبقاتی بدست آمده _آگاهی ای که در دوره های غیر انقلابی و رکود مبارزه ی طبقاتی با خطر از بین رفتن روبرو می شود_٬ نشأت می گیرد. حزب کمونیست _حزب پیشروان طبقه ی کارگر_ قدرت را به دست نخواهد گرفت٬ بلکه تنها روند قدرت گیری کارگران و زحمتکشان _اکثریت جامعه_ را هدایت می کند. پس از پیروزی انقلاب سیاسی پرولتاریا در یک کشور٬ با پایین کشیدن بورژوازی از اریکه ی قدرت٬ تشکیل حکومت شوراهای کارگران و زحمتکشان٬ کنترل و مدیریت کارگری بر تولید و توزیع٬ و حرکت برنامه ریزی شده به سوی سوسیالیسم٬ پروسه ی تکمیل پیروزی «انقلاب اجتماعی و انترناسیونالیستی» آغاز می گردد.
طبقه ای انقلابی در هر دوره ای از تاریخ٬ برای به پیروزی رساندن انقلاب اجتماعی و زیر و رو کردن مالکیت بر ابزار تولید٬ به درجه ای از رشد نیروهای مولده٬ در مقیاس جهانی و تاریخی نیاز داشته است. در این تردیدی نیست که موتور حرکت تاریخ٬ «مبارزه ی طبقاتی» است و تاریخ هیچگاه به صورت دترمینیستی٬ یعنی در نبود عامل ذهنی و مستقل از رویارویی انسانها در چهارچوب طبقات اجتماعی متخاصم٬ تحولی را بر خود ندیده است. اما همین قدر روشن است که٬ وجه تولید سرمایه داری زمانی توانست عالمگیر شود٬ که رشد نیروهای مولده٬ تاریخا و در ابعاد جهانی٬ شرایط پیروزی این وجه تولید را بر وجه تولید پیشین٬ ممکن و ضروری ساخته بود. با این تفاسیر٬ برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی٬ «آماده بودن میزان رشد نیروهای مولده در ابعاد جهانی و نه کشوری»٬ از یکسو٬ و قدرت گیری طبقه ی انقلابی٬ یعنی پرولتاریا از سوی دیگر٬ جزو فاکتورهای بدیهی است. در حال حاضر٬ ارتقاء تکنولوژی تولید و فناوری ها مختلف در دنیا٬ چنان پیشرفتی را برای نیروهای مولده به ارمغان آورده٬ که زمینه ی موفقیت سوسیالیسم را در همین فردای انقلاب فراهم کرده است. فراوانی محصولات٬ و زمینه ی بالقوه ی رفع کمبود و قحطی٬ که از ملزومات تحقق سوسیالیسم به شمار می رود را٬ همین حالا می توان به وضوح مشاهده کرد. یگانه مانع موجود٬ و نیروی مخرب بر سر راه پایان دادن به گرسنگی و فلاکت بشریت٬ «منطق سود و مناسبات سرمایه داری انحصاری» حاکم بر جهان است. سوال اینجاست٬ پس چرا هنوز سوسیالیسم برقرار نشده است? همانطور که قبلا اشاره کردم٬ سوسیالیسم را نمی توان گام به گام٬ و زیر سلطه ی سرمایه داری حاکم ایجاد کرد. سوسیالیسم٬ نمی تواند محصول رفرمیسم یا انباشت رفرم ها باشد. این درست است که تلاش برای اصلاح شرایط موجود٬ امکانات مبارزه ی طبقاتی را بیشتر٬ و زمان به پیروزی رسیدن سوسیالیسم را نزدیک تر می کند؛ اما تلاش کمونیستها برای ایجاد رفرم در همین جامعه ی سرمایه داری به معنای کنار گذاشتن انقلاب و افتادن به دام رفرمیسم نیست. سوسیالیسم٬ از طریق انقلاب به فرجام می رسد. همچنین٬ سوسیالیسم محصول جبری و خودبخودی تاریخ نیز نیست؛ زیرا که سرمایه داری٬ بدون به میدان آمدن گورکنان اش٬ یعنی بدون به میدان آمدن طبقه ی کارگر٬ از صحنه ی تاریخ محو نخواهد شد. صحبت بر سر این است٬ حال که شرایط برقراری سوسیالیسم در جهان وجود دارد٬ و سرمایه داری با بحرانهای ادواری دست و پنجه نرم می کند؛ اکنون که بازیگر انقلابی تاریخ _پرولتاریا_ از پیکار روزانه دست نمی کشد٬ انقلاب سوسیالیستی را چه طور می توان تصویر نمود? کشوری یا جهانی? نقطه آغاز چنین انقلابی کجاست? و آیا یک کشور واحد٬ می تواند نقطه شروع انقلاب باشد? یا باید انتظار داشت که در همه ی کشورها٬ و یا در چندین کشور عمده ی سرمایه داری به صورت همزمان٬ انقلاب رخ دهد?
قطعا٬ بنا بر خصلت سرمایه داری٬ یعنی «رشد ناموزون و مرکب» این وجه تولید در دنیا٬ انقلاب به صورت همزمان در کشورهای مختلف جهان اتفاق نمی افتد. پس انقلاب سوسیالیستی٬ منطقا٬ از یک کشور آغاز می گردد. به بیانی دیگر٬ اگر چه انقلاب پرولتری _به دلیل ضد سرمایه داری بودنش_ مضمون و ماهیتی انترناسیونالیستی دارد؛ با وجود این٬ انقلاب در چهارچوب جغرافیای کشور معینی و در حیطه ی ملی اتفاق می افتد. مارکس و انگلس در اثر درخشانشان _مانیفست حزب کمونیست_ این واقعیت را متذکر شده اند: «مبارزه ی پرولتاریا علیه بورژوازی، هر چند در محتوا ملی نباشد، اما به لحاظ شکل، ملی است. پرولتارياى هر کشورى طبيعتاً در ابتداى امر بايد کار را با بورژوازى کشور خود يکسره نمايد.» برای ما کمونیست ها٬ «ایران» می تواند کشور آغاز کننده باشد؛ در غیر این صورت٬ سخن گفتن از سوسیالیسم در ایران٬ محلی از اعراب ندارد. لنین نیز با درک رابطۀ دیالکتیکی (و نه مکانیکی) میان «نیروهای مولده» و «مناسبات تولیدی» (و شرایط عینی انقلاب به گفتۀ مارکس)، با اتکا به قانون رشد ناموزون و مرکب، با درک از مرحلۀ امپریالیستی سرمایه داری، به درستی به این نتیجه رسید که انقلاب از ضعیف ترین حلقه انجام خواهد شد. از طرفی٬ تاریخ نشان داده است که انقلاب ها پی در پی اتفاق می افتند. انقلاب در یک کشور٬ طبقه ی کارگر را در دیگر کشورها به پیش می راند.
دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم با سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی و الغای کالایی شدن نیروی کار آغاز می شود٬ به این معنا چنین دورانی دیگر نمی تواند بر همان مناسبات سابق _سرمایه داری_ متکی باشد. این همان دورانی است که در آن طبقه ی کارگر _با تصرف قدرت سیاسی و با برنامه ریزی آگاهانه_ طی یک دوره ی گذار از سرمایه داری٬ فاز اول سوسیالیسم را برقرار می سازد. در فاز اول سوسیالیسم همه ی افراد جامعه که قادر به کار هستند٬ بایستی کار کنند. در یک کلام٬ «هر کس به اندازه ی توانش کار می کند و به هر کس به اندازه ی کارش پرداخت می شود.» در چنین جامعه ای بخشی از تولید به نوسازی و گسترش ابزار تولید٬ هزینه های خدمات عمومی و به کسانی که قادر به کار نیستند٬ اختصاص می یابد. به دنبال برپایی فاز اول سوسیالیسم٬ و زمانی که کنترل بخش قبل توجهی از نیروهای مولده در چندین کشور٬ به دست طبقه ی کارگر افتاده باشد؛ دوران پیروزی نهایی انقلاب سوسیالیستی در مقیاس جهانی _یعنی استقرار فاز دوم سوسیالیسم_٬ آغاز می گردد. فاز دوم سوسیالیسم بر اصل «از هر کس طبق توانائی‌هایش، به هر کس بر طبق نیازش» استوار خواهد بود. انقلاب سیاسی٬ که با خلع قدرت از بورژوازی و آغاز حرکت به سوی سوسیالیسم در یک کشور همگام است٬ در نتیجه ی یک انقلاب اجتماعی و در ابعاد انترناسیونالیستی پیروز خواهد شد. این با نظریه ی «انقلاب دو مرحله ای»٬ که قائل به مرحله ای بودن انقلاب٬ از انقلاب بورژوا_دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی است٬ از بیخ و بن فرق دارد. نظریه ی انقلاب دو مرحله ای٬ تحقق سوسیالیسم را به شکل همزمان با «حل تکالیف دموکراتیک» ناممکن می داند. با وجود این٬ انقلاب سوسیالیستی و کسب قدرت سیاسی به شکل دموکراتیک٬ توسط طبقه ی کارگر در هر کشوری ممکن و ضروری است٬ آنچه که بر انترناسیونالیسم پرولتری اتکا دارد٬ فاز دوم سوسیالیسم و انقلاب اجتماعی است.
ممکن بودن پیروزی انقلاب سوسیالیستی در یک کشور٬ به معنای تایید «ناسیونالیسم اقتصادی» و «سرمایه داری دولتی» در دوران استالین نیست. سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی در یک کشور همزمان با در دستور کار قرار دادن انقلاب جهانی صورت می گیرد. چیزی که در شوروی استالینیستی شاهد بودیم٬ یعنی کنار گذاشتن افق انترناسیونالیستی انقلاب٬ تبدیل جنبش کارگری در دیگر کشورهای سرمایه داری به زائده ی سیاست خارجی کشور پیروز٬ منحرف کردن پرولتاریای سایر کشورها از مبارزه با حکومت های سرمایه داری خودی٬ به نام دفاع از قطب سوسیالیستی و مبارزه با امپریالیسم آمریکا در دفاع از شوروی٬ از منظر سوسیالیسم هرگز توجیه پذیر نیست. دولت دموکراتیک کارگران و زحمتکشان٬ با لغو آگاهانه ی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید٬ مدیریت کارگری٬ «کاهش ساعات کار در نتیجه ی رشد بی سابقه ی نیروهای مولده»٬ «دوران انتقال» از اقتصاد سرمایه داری به اقتصاد سوسیالیستی را طی می کند. ناگفته نماند٬ شکل قدرت طبقه ی کارگر٬ پس از پیروزی انقلاب سیاسی٬ و در دوران انتقال به سوسیالیسم _دوران به پیروزی رساندن انقلاب اجتماعی_٬ «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» خواهد بود. در نظام سرمایه داری دیکتاتوری بورژوازی حکمرانی می کند٬ یعنی دیکتاتوری اقلیت سرمایه دار بر اکثریت جامعه _کارگران و مزدبگیران_ موجودیت دارد.
اما در دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا یا همان حکومت کارگری٬ حاکمیت اکثریت جامعه _حاکمیت طبقه ی کارگر سازمان‌یافته و متشکل_ تجلی می یابد؛ اینجاست که وسیعترین شکل دمکراسی که تا بحال تاریخ بشر به خود ندیده است بر جامعه مستولی می‌شود. دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا٬ با خلع ید از خلع ید کنندگان٬ با برقراری وسیع ترین دموکراسی های توده ای٬ و با «برنامه ریزی یک اقتصاد سوسیالیستی»٬ فاز اول (پایینی) سوسیالیسم را برقرار می سازد. اکثریت جمعیت و تولید کنندگان جامعه _کارگران و زحمتکشان_ در دفاع از حکومت دموکراتیک شوراها و اقتصاد سوسیالیستی٬ در برابر بازگشت بورژوازی به قدرت٬ در مخالفت با بازسازی مناسبات کاپیتالیستی از «حق وتو» برخوردار خواهند بود. دیکتاتوری انقلابی کارگران٬ چیزی جز به رسمیت شناختن این حق ویژه نیست. دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا٬ معرف حاکمیت شورایی کارگران است؛ دیکتاتوری پرولتاریا با «دیکتاتوری بروکراتیک حزبی»٬ که به نیابت از طبقه و به نام پرولتاریا در شوروی استالینیستی شکل گرفت٬ از بنیاد متفاوت است. در دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا٬ طبقه ی کارگر کنترل و مدیریت تولید را در دست دارد؛ در چنین جامعه ای انگیزه ی رشد نیروهای مولده و به سرانجام رساندن انقلاب اجتماعی در مناسبات طبقاتی جوامع٬ کاهش ساعات کار است؛ چیزی که جز با قدرت گیری دموکراتیک خود طبقه٬ امکان پذیر نیست.
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate