نفوذ رفرمیستی در جنبش طبقه ی کارگر

با رشد جنبش انقلابی کارگران و زحمتکشان، بورژوازی ناچار است از دو طریق به مقابله با رشد جنبش بپردازد. نخست از راه سرکوب و دوم از راه نفوذ لیبرالیستی. سرکوب مادی به روش ها مختلفی صورت می گیرد که مد نظر این متن نیست. نفوذ لیبرالیستی نیز انواع گوناگونی دارد که در این متن مشخصا بر رفرمیسم تأکید می کنیم. هر زمان که توده ها در شعارها و مبارزاتشان علاوه بر دامن زدن به جنبش مطالباتی و راه مطالبه کردن از حکومت، کل دستگاه حاکمه بورژوازی را با تمام جناح هایش زیر ضرب بگیرند؛ با یک اقدام آشکار انقلابی و توده ای روبرو خواهیم بود. عروج اقدام آشکار انقلابی به این معنی نیست که دوران اعتلای انقلابی فرا رسیده است، بلکه نشان از آن دارد که توده ها از مطالبه کردن مأیوس شده اند و برای رسیدن به خواسته هایشان آهسته آهسته گام در مسیر سرنگونی می گذارند. برای همین است که بورژوازی حاکم، علاوه بر روشن کردن ماشین سرکوب اش که همواره آن را به کار می گیرد، به فکر منحرف کردن جنبش خواهد افتاد. تقویت رفرمیسم در لباس عدالتخواهان ولایی یا سوسیالیست های محور مقاومتی در خدمت به انحراف کشیدن جنبشی است که روز به روز رادیکالتر از قبل می شود.
هر چه به دوران اعتلای انقلابی نزدیک تر می شویم، رفرمیسم در جنبش طبقه ی کارگر به تکاپوی بیشتر می افتد. رفرمیسم در جنبش بازنشستگان، در اعتصاب کارگران پیمانی نفت و در ادبیات بخشی از چپ مستقل یا وابسته نسبت به اعتراضات خوزستان لانه کرده است. سوسیالیسم رفرمیستی هدفی جز تضعیف و عقب راندن سوسیالیسم انقلابی ندارد. همین جا بگوییم که پرولتاریا یک صنف نیست و خواسته هایش صرفا اقتصادی نیستند. پرولتاریا یک طبقه ی اجتماعی است که از دیگر طبقات به مراتب سیاسی تر است. رفرمیست ها کارگران را نصیحت می کنند که به مطالبه گری و خواسته های صنفی اکتفا کنند. آنها عبور از این اصل ذهنی خودشان را دلیل سرکوب می دانند و با توجیه هایی که می سازند حق را به سرکوبگران می دهند. رفرمیست ها در اعتصاب کارگران پیمانی نفت نقش اعتصاب شکن را دارند. آنها با ترفندهای مختلف کارگران را از دخالت حداکثری دور می کنند تا بخش پیشرو و نمایندگان تنها بمانند، و کارگران را به مطالبه گری در چهارچوب قوانین سرمایه داران تشویق می کنند و یکطرفه پایان اعتصاب را اعلام می دارند. آنها از هم اکنون بذر ناامیدی می کارند و دستاوردهای اعتصاب را به دستاوردهای اقتصادی محدود می کنند تا اگر کارگران به این خواسته ها نرسیدند، کل مبارزاتشان را بیهوده بخوانند. رفرمیست ها از آثار جانبی هر مبارزه و هر اعتصاب چیزی نمی گویند. آثار جانبی یا پیامدهای سیاسی هر دور از مبارزه باعث می شود آگاهی طبقاتی پرولتاریا بالا برود و کارگران با اتحاد بیشتر و روحیه ی بهتری گام در مبارزات بعدی شان بگذارند. کارگران پیمانی نفت در مصاحباتشان از این نتایج غیر مستقیم و پیامدهای فرعی مبارزاتشان نوشته اند:
«صرف نظر از اینکه اعتصاب سراسری ما کارگران پروژه‌ای پیمانی نفت چه صورتی بخود بگیرد، لازم است تاکید کنم که ما تا همین جا موفقیت‌هایی داشته و دستاوردهای بسیاری برای امروز و پیشروی بیشتر و آینده مبارزاتمان داشته‌ایم که تیتر وار به آنها اشاره می‌کنم.
ما با اعتصاب سراسری خود کاری کرده‌ایم که پیمانکاران مجبور شوند در جاهایی با پیشنهاد افزایش دو برابری دستمزد و بیست روز کار و ده روز مرخصی جلو بیایند و این بر دیگر قراردادها در سطح سراسری تاثیر می‌گذارد. ما این گفتمان که کمپ‌ها و غذا باید بهبود یابد را تا حد زیادی جلو برده‌ایم و الان به بحث مهمی در درون مسئولان تبدیل شده است. به نظر ما اینها راهی ندارند جز بهبود وضعیت زیستی و شرایط کاری ما کارگران. به علاوه، ما با اعتصابات دو ساله اخیر خود توانسته‌ایم فضای امنیتی نفت را تا حد خوبی بشکنیم و زبان پیمانکاران را کوتاه کنیم. این موفقیت‌ها راه را برای پیگیری مطالبات برحقمان فراهم تر کرده است. مهم تر از همه ما کارگران در این اعتصابات قدرت عظیم خود را تجربه کرده‌ایم و این ما را برای پیگیری مطالبات در موقعیت قویتری قرار می‌دهد. ما موفق شده‌ایم شورای سازماندهی خود را ایجاد کنیم تا کارگران سخنگوی واقعی خود را داشته باشند. و در جریان یک کشاکش مهم توانسته‌ایم دست کسانی چون سردمداران مدیریت گروه پایپینگ و جریانات راست و سازشکار مشابه را برای کارگران بیشتر باز کنیم. ما از همان آغاز اعلام کرده‌ایم که اجازه نمی‌دهیم مبارزات ما به دنبال این جناح و آن جناح حکومتی کشیده شود و پیگیر خواسته‌های خود هستیم. به طور طبیعی این پیشروی‌ها حتما تاثیر خود را بر اعتراضات دیگر هم‌طبقه‌ای‌هایمان، که دردهای مشترکی با ما دارند، می‌گذارد. از این بابت هم خوشحالیم.»
تأکید بر دستاوردهای سیاسی مبارزه، گرایش رفرمیستی را عقب می زند. این گرایش گاه مستقیما ساخته ی دست حکومت است و گاه با چهره ی مستقل اما با مواضع اکونومیستی (اقتصاد باورانه) و تردیونیونی اش (صنفی گرایانه) به طرفداری از حکومت می پردازد.
ولادمیر لنین به نقل از “تاریخ نشریات کارگران در روسیه” در پاسخ به سوال “جوهر اکونومیسم دقیقاً چه بود؟” می نویسد: «بطور خلاصه اکونومیستها همگی خواستار نوعی از جنبش توده‌ای طبقه کارگر یا فعالیت مستقل طبقه کارگر بودند، آنها بر روی اهمیت فوق‌العاده تبلیغات “اقتصادی” و اصرار بر اعتدال و گام به گام کردن تبلیغات سیاسی تأکید داشتند. همانگونه که خواننده می‌بیند، اینها دقیقاً همان تکیه کلامهایی هستند که امروزه انحلال‌طلبان، عرضه می‌کنند. به هر حال، در عمل اکونومیستها یک سیاست لیبرال کارگری را تعقیب می‌کردند که اساس آن بطور موجزی توسط س. ن. پروکوپویچ یکی از رهبران اکونومیست آن زمان با این کلمات بیان شد:”مبارزه اقتصادی مخصوص کارگران است، مبارزه سیاسی مخصوص لیبرالهاست.” اکونومیستها که بیشترین سر و صدا را در مورد فعالیت مستقل طبقه کارگر و جنبش توده‌ای به راه انداختند، در عمل جناح روشنفکران اپورتونیست و خرده بورژوازی جنبش طبقه کارگر بودند.»
خط اکونومیستی جنبش کارگری را به مبارزات فوری ای که پیش پای کارگران قرار گرفته، محدود می کند و با محدود کردن افق و آگاهی آنان به “این لحضه و همین جا” به تقویت رفرمیسم می انجامد. به باور این خط، مطلوب آن چیزی است که ممکن است و ممکن هم آن چیزی است که امروز حاکم است. اکونومیسم با موعظه کردن درباره ی واقع گرایی، تلاش می کند امکان تغییر رادیکال وضع موجود را ناممکن جلوه دهد و مبارزه ی انقلابی را به زمان نامعلومی موکول کند.
گرایش رفرمیستی در صفوف چپ، کارگران را از مطرح کردن خواسته های عمومی بر حذر می دارد و ظاهرا این کار را از سر دلسوزی و با شعار کارگر کارگر انجام می دهد. این گرایش کارگران هفت تپه را به خاطر خواست واکسیوناسیون رایگان مسخره می کند، مبارزه علیه حجاب اجباری را تحقیر می کند، تلاش برای حفظ محیط زیست را بی ربط به رزم پرولتاریا می داند و ستم ملی را کلا انکار می کند. دلیلش واضح است، گرایش رفرمیستی تلاش های پرولتاریا برای کسب هژمونی را نشانه گرفته است. ما می دانیم که طبقه ی کارگر باید به فکر کسب هژمونی باشد. نه فقط به این دلیل که قربانی اصلی مصیبت های مختلف اجتماعی، کارگران و زحمتکشان هستند و نه فقط از آن رو که کل این مصیبت ها ریشه در سرمایه داری دارد، بلکه به این دلیل که برای رهایی اش باید در جامعه هژمونی کسب کند و برای کسب هژمونی باید نسبت به همه ی بحرانها حساس و پاسخگو باشد. در عین حال تلاش برای بی تفاوت کردن کارگران نسبت به خیزش های توده ای که عمدتا توسط کارگران پراکنده و کارگران بیکار به راه می افتند و بی اعتنایی نشان دادن نسبت به دیگر جنبش های پیشرو اجتماعی (جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش علیه سانسور و استبداد، جنبش حفظ محیط زیست، جنبش علیه ستم ملی و…) هدفی جز ممانعت از اتحاد همه گیر ندارد. اتحادی که برای تقویت توازن قوا به سود “اردوی کار و زحمت” در مقابل استبداد و استثمار ضرورتی حیاتی دارد. منطقی نیست کارگران یک کارخانه به تنهایی به مصاف کارفرما، امامان جمعه، دستگاه قضایی، پلیس و زندان و شکنجه و اعتراف زوری، رسانه ها و روزنامه های ضد کارگری، سپاه پاسداران، دولت بورژوایی، حکومت دیکتاتوری و نفوذی های گوناگون بروند و در این جنگ خودشان را از حمایت متحدین هم درد و هم طبقه ای شان محروم کنند.
همانطور که گفتیم، رفرمیسم هر اقدام آشکار انقلابی ای را چه اعتراض به بی آبی در خیابانهای اهواز باشد، چه اعتصاب کارگران پیمانی نفت یا کارگران هفت تپه باشد، چه فریاد زنان علیه حجاب اجباری باشد، چه فریاد پایان ماجرا از سوی دانشجویان باشد (اصلاح طلب اصول گرا دیگه تموم ماجرا) را اغتشاش و آشوب می نامد. این حنا دیگر رنگی ندارد و کارگران پاسخ این لجن پراکنی ها را داده اند. احد شواغیل از کارگران هفت تپه در پاسخ به موسوی جزایری عضو مجلس خبرگان که معترضان را اغتشاشگر خوانده و گفته است که اینها ستون پنجم دشمن هستند می نویسد: «بدینوسیله اعلام میکنم من هم یک اغتشاشگرم چونکه میخواهم در اعصاب و روح و امنیت و آسایش امثال شما و سیستم شما و ظلم و سرکوب شما اغتشاش ایجاد کنم. من خواهان عدالت و برابری و آزادی هستم و برای همین میخواهم در سیستم ستم و ظلم و فقر و سرکوب اغتشاش ایجاد کنم.»
نیروی انقلابی مامای تاریخ است. همانطور که هیچ مامایی قادر نیست زمان زایش را عقب یا جلو بیاندازد، هیچ نیروی انقلابی هم نمی تواند جلوی حرکت تاریخ را بگیرد. هر زمان که موقعیت انقلابی به دلایل مادی (بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی) که خارج از اراده ی انسانها است، پیش بیاید، مجالی برای تعلل یا جبران ناآمادگی انقلابیون باقی نمی گذارد. یا انقلابیون امر رهبری انقلاب را به عهده می گیرند و آن را تا سرحدات کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا رهبری می کنند، یا ضد انقلاب با بی رحمی و قساوت، تمام پتانسیل های مقاومت و مبارزه ی سوسیالیست ها را به خاک و خون می کشد و چیزی جز زمین سوخته برجای نخواهد گذشت. این واقعیت را تجربه ی انقلاب ۵٧ هم به ما می گوید. با وجود این محور مقاومتی ها در حوزه های پر حرف و منفعل شان، همدیگر را از روزی می ترسانند که جمهوری اسلامی سرنگون شود. آنها با اسم رمز «سوریه» در صف «مدافعان حرم» و «حافظان نظم موجود» جا خوش کرده اند. و برای دفاع از این مواضع شان شانه به شانه ی سرکوبگران «شعار ارتجاعی رضا شاه روحت شاد» را بزرگنمایی می کنند و به جای تلاش عملی برای تغییر توازن قوا، بذر ترس و ناامیدی در دل توده ها می کارند. همچنین، کسی نمی تواند انکار کند که از عوامل اصلی رشد جریانات ارتجاعی بر سر قدرت بودن خود جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی گاه برای تداوم عمر ننگین اش آگاهانه چنین گروههایی را در منطقه و در داخل کشور ساخته است و گاه با شرایط استبداد و خفقانی که در جامعه به وجود آورده، مساعد ترین شرایط را برای سربرآوردن این علف های هرز با حمایت ارتجاع جهانی و منطقه ای ایجاد کرده است.
رفرمیسم اینجا هم با تبعیت از پوزسیون و در دشمنی با اپوزسیون چپ، عملا ارتجاع را تغذیه می کند و خود نیز از ارتجاع بهره می برد. رفرمیسم با منفعل نگه داشتن و ناکارآمد ساختن نیروهای انقلابی، بزرگترین خائن به سوسیالیسم و خادم اعظم ارتجاع و فاشیسم است. این قسم نیروها که رفرمیسم را به مثابه ی سوسیالیسم جعل می کنند، علی رغم متلک پرانی و ضدیت گفتاری شان (ضدیت غیر فعالی که تنها علیه اپوزسیون و در غسل تعمید از پوزسیون رونمایی می شود) با سرمایه داری و فاشیسم را، می توان سوسیالیست های ارتجاعی نام نهاد. چرا که یکی از دلایل و تقویت کننده های اصلی صدای اپوزسیون بورژوازی و فاشیسم را باید به حساب رفرمیسم و کوشش هایشان برای از کار انداختن سوسیالیست های انقلابی نوشت.
حاملان رفرمیسم در ایران، خودشان حتی گامی عملی برنمی دارند؛ از کوچکترین پراتیکی برای کسب رفرم هایی که بتواند طبقه ی کارگر را در موقعیت بهتری قرار دهد، خبری نیست. آنچه وجود دارد امر به معروف و نهی از منکر است. امر به کارگرانی که در گود مبارزه قرار دارند تا در “چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی” مطالبه گری شان را محدود کنند و نهی از شعارهایی که خط قرمز مقدس را رد می کنند: «مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای». حاملان رفرمیسم در ایران علاوه بر جناح های مختلف حکومتی همچون «اصلاح طلبان و عدالت خواهان ولایی» گروه های دیگری هستند که با ژست مستقل کارگر پناهی و سوسیالیستی پا به عرصه گذاشته اند. کارگران مبارز هفت تپه طی این سالها با این دلواپسان رنگارنگ حاکمیت و دوستان خاله خرسه ی پرولتاریا در جدال بوده اند. نگاهی به تجربه ی هفت تپه دست این نفوذی های رفرمیست را بیشتر رو می کند. محور مقاومتی ها ی آشکار و بی چشم رویی مانند «مهدی گرایلو»، محور مقاومتی های شرمگین سایت «تدارک»، چهره های امنیتی کاری مانند «رضا رخشان»، «مازیار گیلانی نژاد» و «علی سیستانی» از این جمله اند. اشخاصی مانند «سیامک امین»، «دانیال ایمانی»، «اسماعیل محمد ولی» و دوستان خارج کشورشان مثل «پریسا نصرآبادی» و شرکاء «پراکسیس» هم که سالهاست در جنبش طبقه ی کارگر رخنه کرده اند با «حوزه» های ترویج انفعالی که تشکیل داده اند و با تحقیر و تخریب و تهدید فعالین و هر نوع پراتیکی که در جریان است بر برج عاج عافیت طلبی و گنده گویی نشسته اند.
مرداد ١۴٠٠
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate