آلترناتیو بورژوایی یا آلترناتیو سوسیالیستی، آینده ی سیاسی کردستان را کدام رقم می زند؟

جامعه ی کردستان همانند هر نقطه ی دیگری در جهان، یک جامعه ی طبقاتی است. مبارزات و کشمکش های درون کردستان، عرصه ی جدال طبقات اجتماعی −کارگر و سرمایه دار− است و عروج نیروی های سیاسی اصلی ریشه در همین تنازعات دارد. با توجه به آنکه از نظر نگارنده جامعه ی ایران و کردستان در آستانه ی ورود به یک موقعیت انقلابی قرار دارد، هدف از نگارش این متن این است که پتانسیل های دو طبقه ی اصلی را در به پیروزی رسیدن در این مصاف طبقاتی بررسی کند. بعلاوه، روی وظایف این دوره ی پیشروان کارگری تاکید داشته باشد. نخست به موقعیت نیروهای بورژوازی در کردستان می پردازم.

بورژوازی در کردستان در دو بخش مذهبی و لائیک و توسط انجمن ها و احزاب مختلفی نمایندگی می شود. لیست عریض و طویلی از این سازمانها وجود دارد که تعداد زیادی از فعالین مذهبی و لیبرال را در خود جای داده است. اما توان اصلی جریانات بورژوا−ناسیونالیست در کردستان، بر تعداد یا اجماع عناصر خرده بورژوا و بورژوا در انجمن ها و احزاب ناسیونالیست متکی نیست. کما اینکه هر بار با ورشکسته شدن استراتژی بورژوایی، تزلزل، ناپیگیری و تسلیم طلبی در صفوف احزاب بورژوا−ناسیونالیست و فعالینش به وضوح دیده می شود. دیماه ٩۶ و آبان ٩٨ نشان داد که با وقوع یک خیزش توده ای و سراسری، چگونه اپوزسیون بورژوا به تکاپو می افتد و تحولات انقلابی لرزه بر اندام الیت و احزاب لیبرال می اندازد.

بورژوازی کرد مانند هم طبقه ای هایش در جهان، قدرت خود را از قابلیتی می گیرد که در به انحراف کشاندن جنبش های حق طلبانه و انقلابی داراست. احزاب ناسیونالیست در کردستان و شرکایشان در ایران و منطقه تمام تلاش خود را بر گمراه کردن خیزشی گذاشته اند، که همسو و متحد با کارگران و زحمتکشان ایران در آبان ٩٨ ظرفیت بالایی از خود نشان داد. هر چند این خیزش بخشا به دلیل سرکوب رژیم اسلامی، تاثیرات منفی رسانه های امپریالیستی، دخالت و نفوذ هر چند محدود اما مخرب اپوزسیون بورژوایی، عدم سازمانیافتگی توده ای−طبقاتی و فقدان رهبری سیاسی−سراسری اردوی کار و زحمت به خاک و خون کشیده شد و بیش از ١۵٠٠ کشته برجای گذاشت. هر چند عدم آمادگی طبقه کارگر به لحاظ سازمانیابی و رهبری سیاسی که بتواند با اعتصابات سراسری به میدان بیاید و ماشین سرکوب رژیم را زمینگیر کند دلیل اصلی فروکش خیزش های دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ بود. اما بحث هایی که اصلاح طلبان حکومتی و اپوزسیون بورژوایی در مورد عدم استفاده از خشونت و گذار مسالمت آمیز از دیکتاتوری سرمایه و با استفاده از امکانات پیشرفته ی میدیایی به راه انداخته اند، بی تاثیر نیست. علاوه بر آن، فرقه های مرتجع طرفدار رژیم که در لباس مارکسیسم و ضدیت حکومت پسند با امپریالیسم در صفوف نیروی پیشرو تفرقه افکنی می کنند و می کوشند انفعال را تئوریزه سازند، نقش زیانباری در اعتلای سازماندهی و مبارزات انقلابی پرولتاریا ایفا کرده اند. مترسکهایی از آنچه که سالها قبل امیر پرویز پویان آنها را «خشمگین از امپریالیسم و ترسان از انقلاب» نام نهاد.

در کنار همه ی اینها، جریان بورژوا−ناسیونالیست در کردستان تقلا می کند که فدرالیسم را مثل راه حلی برای حل ستمگری ملی نشان دهد، و مشکل اصلی حکومت فعلی را به تمرکز در اداره ی سیاسی جامعه ربط دهد. راه حل احزاب ناسیونالیست برای رفع ستم ملی، که چیزی نیست جز فدرالیسم و غیر متمرکز اداره کردن حکومت سیاسی، خواست دمکراتیک رفع ستم ملی را مانند استخوان لای زخمی باقی می گذارد که مدام از آن خون می چکد. تجربه ی حکومت اقلیم کردستان عراق و فجایع کرکوک و شنگال باید تاکنون نشان داده باشد که در سیستم فدرالیسم قدرت اصلی −ارتش و…− در دست حکام مرکزی قبضه می شود و ملیت های تحت ستم همچنان در اشکال جدیدی بی حقوقی های ملی را تحمل می کنند. سیاسیون بورژوا «حق انقلاب» را تحت نام ویرانی و هرج و مرج بایکوت می کنند و ضمن ترساندن آحاد جامعه از پروسه ی انقلاب، طبقه ی کار و زحمت را از دست زدن به اقدامات انقلابی بر حذر می دارند. رهبران بورژوا کارگران را از تعیین سرنوشت سیاسی خود، و تصرف مستقیم قدرت از پایین دور نگه می دارند؛ و با تمام وجود از حاکمیت طبقه ی سرمایه دار پاسداری می کنند. کل ژست صلح طلبی و مذاکره جویی اپوزسیون بورژوایی با هدف دست به دست شدن قدرت از بالا، و سلب حق حاکمیت از توده های کارگر و زحمتکش صورت می گیرد. بورژوازی کرد با اتکا به دروغپردازی رسانه هایش، با امید بستن به دخالت قدرت های امپریالیستی و قدرتهای ارتجاعی منطقه تلاش می کند که نوع دیگری از حکومت سرمایه داری را به عنوان تصویر رهایی و رفع ستم ملی به خورد مردم زحمتکش کردستان بدهد. این در حالی است که تنها آلترناتیو اقتصادی اپوزسیون بورژوازی هم در ایران و هم در کردستان، همان نئولیبرالیسمی است که همین حالا پای روی گلوی اکثریت مردم گذاشته است. همه این سیاست های احزاب و انجمن های بورژوا−ناسیونالیست کردستان در راستای فلج کردن جنبش کارگری و توده ای قرار گرفته است که رفته رفته از پایین شکل می گیرد و سازمان می یابد.

بورژوازی دور شده از قدرت در کردستان، جنبش زنان و خواسته های آن را به زائده ی اهداف ناسیونالیستی و سهم خواهی خود از قدرت سیاسی تبدیل می کند. آنها نه تنها به رهایی زنان از قید و بند ارتجاع و سرمایه باور ندارند، بلکه منافع خود را در تنگ فشردن این زنجیرها می بینند. آنها می کوشند که توده های زحمتکش کردستان −بخشی از نیروی محرکه ی انقلاب ایران− به جای مبارزۀ طبقه در مقابل طبقه و در جهت انقلاب، بر مبارزۀ ملت در مقابل ملت و در جهت اصلاح در نظم بورژوائی تمرکز کنند. اين جنبش نه تنها مطالبات جنبش انقلابی کردستان را به خواسته های محدود فرهنگی تنزل می دهد، بلکه با شعله ور کردن خصومت در بین ملت ها یک فرهنگ جنگ طلبانه و ضد انسانی را رواج می دهد. بخش های مختلف جنبش بورژوایی در کردستان با برنامه ها و دستگاه های تبليغاتی گمراه کننده و صدها نيروی فعالی که در اختيار دارند و با پشتوانه ی منابع غنی مادی و رسانه ای که دارند تلاش می کنند جنبش اعتراضی توده ها را به بیراهه بکشانند. تلاش می کنند جنبش عظیم کارگران و زحمتکشان را از محتوای انقلابی تهی کنند و با به زیر کنترل درآوردن بخش پیشرو این جنبش، نتایج نهایی آن را به زیان طبقه ی کارگر رقم بزنند. هر کارگر پیشرو و هر کمونیست انقلابی ای می داند که به طور قطع با چنین نیرویی نه می توان و نه ممکن است سازش کرد و يا بدتر پيمان اتحاد بست. برای پیشروی و تضمین پیروزی جنبش حق طلبانه و انقلابی مردم کردستان لازم است که کارگران و توده های مردم کردستان را هر چه بیشتر از زیر نفوذ استراتژی و سیاست های احزاب ناسیونالیست بیرون آورد.

از سازماندهی فعالین و روشنفکران کارگری تا سازماندهی وسیع توده ای−طبقاتی

همانطور که در بخش اول اشاره کردم توان اصلی آلترناتیو بورژوایی الزاما در تجمع فعالینش نیست، بلکه قدرت واقعی این نیرو در به انحراف کشاندن و عقیم کردن جنبش توده ها است. وظیفه ی اصلی اپوزسیون بورژوا−ناسیونالیست کرد جعل تصویر رهایی واقعی و تحریف معنای پیروزی انقلاب است. به همین اعتبار برای به پیروزی رساندن آلترناتیو سوسیالیستی در کردستان قبل از هر چیز باید تلاشهای این نیروی گمراه کننده و ضد کارگری را ناکام گذاشت، و تصویر روشنی از معنای به پیروزی رسیدن انقلاب را به توده ها نشان داد. چنین وظیفه ی خطیری تنها با تجمیع فعالین کارگری و دیگر فعالین مترقی اجتماعی و تنها از طریق تبلیغات به سرانجام نمی رسد. توان تبلیغاتی و قدرت مالی کمونیست ها با امکانات بورژوایی قابل مقایسه نیست و این کمبود را فقط با سازماندهی توده ای_طبقاتی می توان برطرف کرد. اگر چه ایجاد تشکل های فعالین از انفعال بسی ارزشمند تر است و تبلیغات امر روتین سوسیالیست ها است، با این حال این دو فاکتور با توجه به بحرانهای موجود و تحولات بزرگ پیش رو بسیار ناکافی اند. فعالین سوسیالیست در کردستان وظایف حیاتی تری به عهده دارند. در تحولات بزرگ، نیروهای بزرگ تعیین کننده هستند و برای موفقیت باید نیروی محرکه اصلی انقلاب −طبقه ی کارگر و زنان و مردان زحمتکش− را آگاهانه سازمان داد و به حرکت درآورد. فعالین آزادی خواه و برابری طلب با از میان برداشتن شکاف میان خود و بدنه ی کارگران و زحمتکشان کردستان به یک نیروی پیشرو تبدیل می شوند. پیشاهنگ کارگری با قدم در پیش گذاشتن، امکان آن را فراهم می آورد که توده های زحمتکش در تجربه ی زیسته و با حضور عملی و مستقیم در مبارزات روزانه پرورده شوند. بدنه ی کارگران در زمین واقعی مبارزه ی طبقاتی فریبکاری های بورژوازی را می شناسند و خود را از دام توطئه های لیبرالیسم رها می کنند.

نقطه ضعف کمونیستها در سازمان دهی توده ای و به راه انداختن جنبش های متشکل توده ای، به نقطه قوت بورژوایی در رهبری کردن جنبش های خودبخودی و بی شکل توده ها با استفاده از امکانات مادی و رسانه ای تبدیل می شود. قدرت ضد انقلابی بورژوایی تنها با برطرف کردن این ضعف ساقط می گردد. اگر نیروی بورژوایی با اتکا به پول، سلاح و رسانه هایی که توسط دولتهای بورژوایی تغذیه می شود و با اتکا به فعالینش تلاش می کند توده ها را در مسیر به قدرت رسیدن اقلیتی −بورژوازی کرد− بسیج کند، و سر آخر همین توده ها را از قدرت سیاسی و تعیین سرنوشت خویش دور گرداند و به خانه های محقر و به محل کار و استثمار روانه کند؛ نیروی سوسیالیست تنها با صداقت انقلابی ای که در مقابل ستمدیدگان نشان می دهد، با رسانه ای که توسط هزاران و میلیونها کارگر تغذیه می شود، با اتکا به منابع مادی و قدرت قهری عظیمی که در بی شمار صف زحمتکشان وجود دارد، با دفاع از انقلاب −انقلابی که طبقه ی کارگر آن را از آن خود بداند− که جشن زحمتکشان است، و با شعار تمام قدرت به دست شوراها قادر خواهد بود این نیروی بزرگ تاریخ ساز را بسیج کند.

تا اینجا تلاش بر آن بود که بحث ها را از دیدگاه طبقاتی پیش ببریم. اما فقط این مهم نیست که از موضع طبقاتی حرف بزنیم یا تئوری پردازی کنیم. مهم این است که خود را چگونه سازمان می دهیم. برای سازمان دهی چه راهی داریم. تحلیل طبقاتی و درک و فهم درست از تئوری ها چگونه می تواند مسیر سازماندهی توده ای−طبقاتی را همواره کند و ما را به سمت برداشتن گامهای عملی رهنمون شود. تئوری اگر خود را در پراتیک نشان ندهد، پشیزی نمی ارزد. مارکس در تزهای فویرباخ گفته است که درستی یا نادرستی تئوری در پراتیک مشخص می شود. فیلسوفان تاکنون جهان را به اشکال گوناگون تفسیر کرده اند، حال اینکه مهم تغییر آن است(عمل).

اله نور دختر کوچک مارکس در مقاله ی “چگونه خود را سازمان دهی کنیم?” می نویسد:

«تا هنگامی که آنچه را بايد کرد با متانت و واقع بينی بررسی نکنيم خواست های تئوريک حاصلی در بارۀ آنچه بايد باشد به بار نمی آورند. کافی نيست به مبارزۀ طبقاتی اشاره کنيم. کارگران همچنين لازم است ياد بگيرند چه سلاح هائی را بايد به کار برد و چگونه آنها را به کار برد؛ به چه مواضعی بايد حمله کرد و چه دستاوردهائی را بايد حفظ نمود. بدين علت است که کارگران اکنون می آموزند چه زمان و در کجا به اعتصاب و تحريم روی آورند، چگونه به قوانين حفاظتی برای کارگران دست يابند. چه کار کنند که قوانينی که در اين زمينه ها قبلاَ به تصويب رسيده به صورت الفاظ مرده باقی نمانند.»

اما برای بخشی از فعالین تحلیل ها و نمادهای طبقاتی بیش از سنت های سازمانیابی انقلابی−کارگری اهمیت دارند، و صرف سردادن شعارها بر ابزارهایی که برای تحقق شان نیاز است، اولویت دارند. هیچ چیز نامسئولانه تر از آن نیست که شعاری را مدام تکرار کنید اما زحمت بوجود آوردن نیرویی −مادی− که توان متحقق کردن اش را داشته باشد به خود ندهید. شعارهای تهییجی حتی اگر طبقاتی باشند باید از انتظاری مبهم و از روی ناچاری به يک برنامۀ سياسی روشن و معين، به مبارزه ای مؤثر توسط ميليون ها انسان ستم ديده به رهبری پرولتاريا ارتقا پیدا کنند.

واقعیت این است که بعد از خیزش های توده ای اما بدون سازمان دیماه ٩۶ و آبان ٩٨ دیگر نمی توان به تشکل یابی فعالین به همان شکل سابق امیدوار بود. تشکل های غیر توده ای فعالین در این دو خیزش عظیم نتوانستند نقشی ایفا کنند. تشکل های فعالین کارگری بدون رابطه زنده و ارگانیک با توده ی کارگران در محیط کار و زیست همواره با نقاط ضعف و مشکلاتی روبرو بوده اند. تشکل ها و محافل کارگری اغلب به بستری برای رشد حس حسادت، حس رقابت، فرقه گرایی و تفرقه اندازی، فرصت طلبی و مصادره جویی سازمانی، بهره برداری رسانه ای، فرد گرایی و شهرت خواهی، ذهنی گرایی و تحمیل ذهنیات شخصی به دیگران، داشتن گره گاههای ذهنی متعدد و پی در پی، توجیه و تئوریزه کردن انفعال، بهانه جویی و محافظه کاری، و تک روی و خود بزرگ بینی در میان عناصر آگاه تبدیل شده اند. به همین اعتبار جای تردیدی باقی نمانده که در دوره ی کنونی وظیفه ی هر فرد فعال یا هر جمعی از فعالین این است که با ابتکارات متنوع تلاش کنند تشکل های توده ای به وجود بیاورند. کسب پیروزی در تحولات آینده به وجود نیروی پیشروی وابسته است که بتواند کمیته های کوچک و سازمانهای توده ای بوجود بیاورد. اما چگونه?

اولین و مهم ترین اصل مبارزه ی طبقاتی حفظ اتحاد است. کارل مارکس و فردریک انگلس در “مانیفست حزب کمونیست” می نویسند: «نتيجۀ واقعی مبارزات کارگران، موفقيت فوری نيست، بلکه اتحادِ دائماً گسترش‌يابنده آنان است.» تجمع، همسرنوشتی و درجه ای از اتحاد زنان و مردان  ستمدیده در محل کار، محل زیست، حتی در بیمارستانها −به واسطه ی خواست درمان رایگان− یا در مدارس −به واسطه ی خواست آموزش رایگان−، و با اتکا به تشکیل کمیته های مستقل و کوچک و در ادامه مجامع عمومی بزرگ، فرصت خوبی برای سازماندهی بخش پراکنده ی طبقه ی کارگر ایجاد می کند. فعالین دو راه در پیش دارند. یا به پیشواز این فرصت ها خواهند رفت و نقش پیشرو عملی را ایفا می کنند یا اینکه خود را به تقابل ها و رقابت های محفلی و نخبه گرایانه مشغول می کنند. بعد از اتحاد، گام بعدی پیشروان پر کردن شکاف موجود با توده ها و رفتن به میان زحمتکشان است.

فعالین منزوی و شکافی که در میان پیشروان و توده ها وجود دارد

فعالین منزوی و سوسیالیست های خرده بورژوا بیشتر غرق در هویت طلبی و آرمان ذهنی هستند تا اینکه جناحی جدایی ناپذیر از مبارزات زنده و جاری طبقه ی کارگر باشند، به همین دلیل معمولا جایگاه خود را بر فراز مبارزه ی طبقاتی حی و حاضر تصور می کنند. کمونیسم انتقادی−تخیلی و سوسیالیسم ذهنی خرده بورژوایی در مانیفست کمونیست چنین تصویر شده است: «شکل نارسِ مبارزه طبقاتی و نيز وضع زندگی خودشان، سبب می‌‌شود که آنان خود را خیلی بر فراز اين تضاد طبقاتی بپندارند. اهميت سوسياليسم و کمونيسم انتقادی-تخيلی رابطه‌ای معکوس با تکامل اجتماعی دارد. به ميزانی که مبارزه طبقاتی رشد می‌‌کند و شکل می‌‌گيرد، رؤيای ايستادن بر فراز اين مبارزه و درافتادن خيالی با آن، اعتبار عملی و حقانيت نظریش را از آن می‌گیرد.»

برخی از روشنفکران خرده بورژوا تلاش می کنند آرزوهای ذهنی خودشان را به توده تحمیل کنند و همواره بخشی از آنان با توده ها قهر می کنند و راه ماجراجویی را در پیش می گیرند. سالها پیش لنین به رهبران انقلاب ندا داده بود که ایده ی رهایی شامل ساختن بهترین راهها یا نزدیکترین راهها نیست، این ایده از مبارزات بی امان طبقات اجتماعی که پیش چشم ما در جریان است گرفته می شوند. سنگ محک ایده ها پراتیک و مبارزات عملی روزانه است. بهترین ایده آلها اگر نتوانند مستقیما با منافع خود شرکت کنندگان در مبارزه ی اقتصادی درهم آمیزند و با مسائل محدود و کوچک این طبقه ادغام شوند، بقدر یک پول سیاه هم ارزش نخواهند داشت.

لازم است در مورد آرزوها و انتظارات تعدادی از فعالین پرت افتاده از توده روشن تر حرف بزنیم. تعدادی از فعالین بدون اینکه توانسته باشند حتی یک کمیته ی توده ای بوجود بیاورند، یا اینکه لااقل خود در کمیته ای توده ای حضور داشته باشند، انتظارات بعیدی دارند. انتظار اینکه تشکل های شسته و رفته ی سرخ از آسمان به زمین بیافتد و مصالح پندارآمیز پیروزی انقلاب کارگری از زیر خاک سر در بیاورد. انتظار اینکه کارگران به یکباره به این نتیجه برسند که باید مجمع عمومی برگزار کنند. یا کارگرانی که از قبل در چهارچوب کمیته های توده ای پرورده نشده اند، تنها به دلیل «تبلیغ ایده ی مجمع عمومی» توسط ایشان بتوانند سر فرصت مناسب مجامع عمومی کارگری برگزار کنند و ادامه کاری و گسترش آن را تضمین کنند. با کار ترویجی و تدریجی ای که پیشروان در میان کارگران انجام بدهند می توان به فراگیر شدن برگزاری مجمع عمومی در دیگر مراکز کارگری و در محلات کارگری و حاشیه ی شهر یاری رساند. بدون وجود کمیته های کوچکی که توانسته باشند بدنه ی زحمتکشان را به میدان مبارزه بکشانند و در روند مبارزات توده ها را با آگاهی طبقاتی آشنا کنند، نمی توان انتظار رعد و برق در آسمان بی ابر را داشت. معمولا سخن گفتن بر نتیجه ی کار و پیروزی های غرور آفرین معطوف است، و در مورد کار دشوار و طولانی مدتی که این پیروزی ها را به دنبال داشته است حرفی زده نمی شود. ما همواره از سخنان پر شور و جسورانه ی رفیق صدیق کمانگر در روند مذاکرات نمایندگان مردم کردستان با نمایندگان جمهوری اسلامی سخن گفته ایم، اما از سازماندهی ای که از قبل ها در جریان بوده و صدها و هزاران نفر را جلوی مدرسه ای که مذاکره کننده گان در آنجا حضور داشتند گرد آورده بود، حرفی به میان نمی آید. صدای رفیق صدیق از گلوی این صدها کارگر و زحمتکش کردستان بر می خواست. همواره از اتحادیه ی دهقانان سخن می گوییم. اما از فراز و نشیب های مبارزه، از کمیته های کوچک دهقانی که ابتدا در چند روستا و بعدها در دهها روستا تشکیل شد، حرفی به میان نمی آید. اتحادیه ی دهقانان محصول مبارزه ی دهقانان بی زمین علیه زمینداران و اتحاد و همفکری در بین کمیته های کوچک دهقانی بود. از مجمع عمومی کارگران هفت تپه و فولاد اهواز سخن می گوییم، اما از کمیته های ریز و مستقلی که در بخش های کوچک کارخانه بوجود آمده بود حرفی به میان نمی آید (در این مورد به مصاحبه ای تحت عنوان «تجربه شورای کارگری در فولاد اهواز» که میثم آل مهدی با رادیو زمانه انجام داد، مراجعه شود). گویی تشکیل مجمع عمومی محصول تبلیغ «ایده ی مجامع عمومی» است، نه سالها سازماندهی و مبارزه ی خستگی ناپذیر پیشروان کارگری. این نتایج درخشان قارچ نبوده اند که یک شبه سر از دل خاک بیرون بیاورند و با هر وزش باد و تابش آفتابی پژمرده شوند. اینها نهال هایی هستند که از قبل و بدون جلب توجه ریشه در خاک دوانده اند. آنها آگاهانه روزی قد کشیدند که بتوانند در برابر باد و توفان تاب بیاورند. روزی که دیگر نهال های نو رسته دست یاری به سویشان دراز کنند و توان ایستادگی و پیشروی دوچندان شده باشد.

ایجاد تشکل های توده ای و فراهم کردن زمینه ها برای برگزاری مجمع عمومی و انتخاب مجمع نمایندگان و تشکیل شوراها سر فرصت مناسب، با کار ترویجی −و نه صرفا تبلیغی− در میان توده ها میسر می شود. توده ها به پیشروانی اعتماد می کنند که در روند مبارزه کنار آنها ایستاده باشند، نه اینکه خیلی جلوتر از آنها حرکت کنند یا اینکه در پشت سر ایشان سنگر بگیرند. پیشروانی که خود را در مقابل سختی های مبارزه مسئول بدانند و در مقابل شکست ها شانه بالا نندازند. پیشروانی که دستاوردهای مبارزه را از زاویه ی منافع طبقاتی کارگران و زحمتکشان قضاوت کنند و نگاه محدود سازمانی را کنار بگذارند. پیشروانی که توده ها آنها را به عنوان خبرنگار یا بهره برداران تبلیغاتی نشناسند و نفس و نتیجه ی مبارزه را به فرصت طلبی های فردی و گروهی ترجیح دهند. پیشروانی که مصالح طبقاتی را با حسادت ها و رقابت های سکتاریستی تاخت نزنند. پیشروانی که نگاه دورربینانه و آینده ی مبارزه را فدای احساسات لحظه ای نکنند. پیشروانی که نصیحت گرا و نخبه گرا نیستند. پیشروانی که در کنار حمایت گری از کارگران، در مبارزات روزانه ی زحمتکشان ستمدیده دخالت گر باشند و از نزدیک دستی بر آتش داشته باشند. پیشروانی که باور دارند تشکل کارگری محصول مبارزه کارگران است، باور دارند که کارگران وقتی در جنبش و در حرکت باشند مبارزه شان تکامل پیدا می کند و هر حرکت و تشکلی در ابتدای تولدش با تصاویر ایده آلی که در ذهن هاست، فاصله دارد. باور دارند که تشکل کارگری در خلاء ایجاد نمی گردد. و نهایتا پیشروانی که با انقلابی گری خرده بورژوایی مقابله کنند. مبارزه ی قاطع با انقلابی گری خرده بورژوایی −در میان رهبران و عناصر آگاه− که دائما به افراط می گراید و از متانت و تشکل و انضباط و پایداری −خصوصیات پرولتاریای انقلابی− عاری است، شرط تدارک و پیشروی در مسیر انقلاب −خود رهایی طبقه کارگر− است.

شکاف و جدایی میان پیشروان و بازوی اصلی انقلاب، یعنی طبقه ی کارگر، به بورژوازی فرصت تداوم حاکمیت و سرکوب جنبش را عطا می کند. سرمایه داری همواره با تقویت گرایشات روشنفکرانه تلاش کرده است که توده ها را ناتوان نشان دهد و بخش آگاه طبقه را از آنها جدا کند. گرایش اجتناب ناپذیر سرمایه داری فلج کردن فعالیت خود توده ها برای انقلاب است. گرایش فلج کردن فعالیت خود توده ها در دوران پیش از انقلاب و دوران تحولات آرام و تدریجی، به فرقه گرایی و اشرافیت بروکراتیک کارگری دامن می زند. رهبران بر بالا سر توده ها قرار می گیرند و آنها را از دخالت مستقیم در تعیین سرنوشت شان دور نگه می دارند. رهبران توده ها را به “سپردن کارها به دست روشنفکران” عادت می دهند و این سرآغاز شکست −بر اثر فاسد یا ناتوان از آب درآمدن رهبران، و سستی و انفعال در میان نیروی محرکه ی انقلاب (طبقه ی کارگر)− است. پیشروان فراموش می کنند که شرکت فعالانه در مبارزات روزمره ی کارگران، هر چند این مبارزات حامل اشتباهاتی باشد، تنها راه اصلاح کج روی ها، آگاه شدن کارگران و بهبود توازن قوا است. چپ روی کودکانه، انقلاب را بدون تدارک انقلاب می خواهد. خود رهایی طبقه ی کارگر، با دستان توده های ناتوان امکان پذیر نیست. بنابراین، فعالیت پیشگام اگر به انفعال توده ها دامن بزند و توده ها را چنان بار بیاورد که چشم انتظار دیگران باشند تا از فقر و فلاکت نجاتشان دهند، توده ها را مستأصل و درمانده می کند. پیشرو باید بداند، سیاستی که توده ها را جلب ننماید و در همان حال جلب توده ها نشود، نمی تواند رادیکال باشد. سیاستی که بخواهد توده ها را تسخیر کند، بدون آنکه خود جلب توده ها شود یک سیاست بورژوازی است. سیاست رهبرانی که می خواهند توده ها را دور و بر خود جمع و آنها را به ابزار صرف تبدیل کنند، با سیاست خود رهایی طبقه ی کارگر فرسنگ ها فاصله دارد. خود رهایی طبقه ی کارگر زمانی ممکن می شود که توده های کارگر −و نه فقط رهبران− هر روز آگاهتر، متشکل تر و در یک کلام قدرتمند تر از قبل شوند؛ چنین نتایجی محصول دخالت دادن شمار هر دم وسیعتری از بدنه ی پرولتاریا در مبارزه طبقاتی و تقویت استقلال و اعتماد به نفس کارگران در سازمان های شورایی اداره ی جامعه است. فعالیت های نیروی پیشگام، باید اراده ی مبارزه طلبی را در صفوف توده ها بوجود بیاورد، نه اینکه چنین اراده ای را از آنها سلب کند. رهبرانی که تحت بهانه های مختلف −پایین بودن سطح آگاهی طبقاتی، وجود تصورات مذهبی−ناسیونالیستی در میان بخش هایی از طبقه و ترس از اشتباهات توده ها− از حضور در میان توده ها و دخالت دادن مستقیم آنها در مبارزه سر باز می زنند، چیزی فراتر از رهبران بروکراتیک نخواهند بود. چنین رهبرانی بیش از هر چیز پتانسیل آن را دارند که به مانعی بر سر راه انقلاب و به شرکاء و عمال بورژوازی مبدل شوند. معنای اطاعت کردن توده ها در برابر چنین رهبرانی، یعنی اینکه رهبران می توانند به جای او موضع گیری کنند و کارگران کنترلی بر رهبرانشان نخواهند داشت، یعنی اینکه دیگران می توانند برای او انقلاب کنند و کارگران به قدرت خودشان متکی نیستند؛ چنین توده های منفعل و فرمانبرداری هیچگاه رنگ رهایی را بر خود نخواهند دید. کارگران و زحمتکشان ناچارند رهبرانشان را در روند مبارزه و در میان خودشان برگزینند؛ رهبرانی که جایگاهشان ازلی و ابدی نیست، و هر موقع لازم شد به همان آسانی که در رأس مسئولیت ها قرار گرفته اند به قاعده ی هرم بازگردانده خواهند شد.

به پیروزی رسیدن در تحولات بزرگ محصول به میدان آمدن توده های آگاه است

بدون تغییر عقاید اکثریت طبقه ی کارگر، انقلاب و خود رهایی پرولتری ممکن نیست و این تغییر تنها می تواند نتیجه ی تجربه ی سیاسی و مستقیم توده ها باشد. هیچ دانشگاهی قادر نیست توده ها را چنان پرورش دهد، که حضور مستقیم در یک مبارزه ی صنفی−سیاسی آنها را آبدیده می کند. آگاهی انقلابی تنها با درگیری طبقه‌ی انقلابی در مقدرات محل کار و زندگی و اراده‌ی او برای تعیین سرنوشت سیاسی جامعه رشد می‌کند و خود را از شر «ایدئولوژی های ناسیونالیستی−مذهبی لیبرالیسم» می‌رهاند. توده های کارگر و زحمتکش، در سنگلاخ سختی ها و در مسیر اشتباهات و کج روی ها پخته می شوند؛ و تنها پیشروانی می توانند آنها را رهبری کنند، یعنی فقط عناصری می توانند روحیات توده را بشناسند و از طرق مختلف بر آن اثر بگذارند، که ترس از لکه دار شدن بوم سرخ شعارها، پیشاهنگ را از توده جدا نکرده باشد.

مارکس و انگلس در “ایدئولوژی آلمانی” می نویسند: «تغییر انسان‌ها در مقیاسی توده‌ای، هم برای تولید این آگاهی کمونیستی در مقیاس توده‌ای و هم برای موفقیتِ خودِ هدف، ضرورت دارد، تغییری که فقط می‌تواند در جنبشی عملی، یعنی انقلاب صورت گیرد؛ بنابراین انقلاب ضروری است نه فقط بدین سبب که طبقه‌ی حاکم به شیوه‌ی دیگری سرنگون نتواند شد بلکه بدین سبب نیز که طبقه‌ی سرنگون‌کننده تنها در انقلاب می‌تواند به خلاص کردن خود از تمامی پلیدی‌های اعصار موفق شود و قابلیت تأسیس جامعه‌ی نوین را کسب نماید.»  

لنین با اشاره به این موضوع که وقوع یا عدم وقوع انقلاب تنها به ما بستگی ندارد در مقاله ی “رفرمیسم در جنبش سوسیال دمکراتیک روسیه” می افزاید: «بورژوازی از انقلاب هراس و نفرت دارد؛ پرولتاریا، از سوی دیگر، به توده‌های مردم اعتقاد به اندیشۀ انقلاب را می‌آموزد، وظایف آنرا توضیح می‌دهد و توده‌ها را برای نبردهای جدید انقلابی آماده می‌کند. اینکه آیا، کی و تحت چه شرایطی انقلاب مادیت خواهد یافت به ارادۀ یک طبقۀ بخصوص بستگی ندارد؛ اما کار انقلابی در میان توده‌ها هرگز هدر نمی‌رود. این تنها نوع فعالیتی است که توده‌ها را برای پیروزی سوسیالیسم آماده می‌کند. این الفبای ابتدایی حقایق سوسیالیسم را نباید فراموش کرد.»

لنین به نقل از “خصلت و اهميت جدل ما بر عليه ليبرالها” حیاتی ترین وظیفه ی پیشگام و هدف حزب انقلابی را فرموله می کند: «اساسی ترين مسئله ما اين است که هيچ تغييری در جهت بهبود اوضاع امکان ندارد مگر اينکه توده ها از لحاظ سياسی آگاه، کاملا هشيار و واقعاً مصمم باشند… . مادام که توده ها مشتاق، از لحاظ سياسی آگاه، کاملا هشيار، فعال، مصمم و مستقل نباشند مطلقاً در هيچ زمينه ای چيزی انجام شدنی نخواهد بود.»

لنین در “پيشنويس و توضيح برنامه‌ای برای حزب سوسيال دمکرات” خیلی مختصر می نویسد: «و بنابراین کمکی که حزب سوسیال−دمکرات می‌تواند به مبارزۀ طبقاتی کارگران بنماید باید: “در جهت رشد و توسعۀ آگاهی طبقاتی کارگران با یاری آنها در نبرد برای حیاتی‌ترین احتیاجاتشان باشد”.»

لنین می گوید نشانه‌ی هر انقلاب واقعی آن است که عده‌ی نمایندگان قادر به مبارزه‌ی سیاسی در بین توده‌ی زحمتکش و ستمکشی که تا آن زمان در بی‌حالی به سر می‌بردند، به سرعت ده برابر و یا حتی صد برابر شود و دولت را تضعیف نماید و سرنگونی سریع آن را برای انقلابیون ممکن گرداند.»

اما ده برابر یا صد برابر شدن نمایندگان آگاه در صفوف کارگران، نتیجه ی آموزشی است که توده ها و پیشروان دوش به دوش همدیگر در روند مبارزه کسب می کنند. پیشگام انقلابی، کسی است که جلوتر از بقیه گام برمی دارد نه آن کس که از دور رهنمون صادر می کند و دست و دلبازانه این نام را بر خود نهاده است. پیشاهنگ هیچگاه با فراجهیدن از کار تدریجی و شانه خالی کردن از تعلیم دیدن و تعلیم دادن توده ها قادر نیست کمکی به خود رهایی طبقه ی کارگر برساند.

کارل مارکس به نقل از “نامه به فردریچ بولت ۱۸۷۱‌” هشدار می دهد که اگر طبقه ی کارگر برای جدال آشتی ناپذیر با بورژوازی آموزش نبیند و سازمان نیابد، به بازیچه ی سیاستمدران و کارت بازی ای در دست طبقات حاکم تبدیل می شود: «جایی که طبقه کارگر هنوز تا این حد سازمان یافته نیست که به یک مبارزه قاطع در تقابل با قدرت جمعی، یعنی، نیروی سیاسی طبقات حاکم دست بزند، او باید به‌ هر قیمت برای این نبرد از طریق آژیتاسیون مداوم علیه این قدرت و برخورد سازش‌ناپذیر و آشتی‌ناپذیر بر علیه قدرت سیاسی طبقه حاکم، آموزش ببیند و تربیت شود. در غیر این صورت، طبقهٔ کارگر به عنوان کارت بازی طبقات حاکم در دست آن‌ها باقی می‌ماند، همان‌طور که انقلاب سپتامبر در فرانسه نشان داد و همان‌طور که به درجه معینی، گلادستون (Glastone) و شرکاء در انگلستان تاکنون بطور موفقیت آمیزی در این بازی دادن‌ها دخیل بوده‌اند». اما پروسه ی آگاهی امری خودبخودی نیست. این پروسه محصول پراکسیس است. نیروی پیشرو وظیفه دارد به جای آنکه خود را معلم یا مغز توده ها بپندارد به پراکسیس یا عمل آگاهانه روی بیاورد. این است مهمترین وظیفه ی پیشگام.

واقع بینی در مبارزه و صبر انقلابی

نیرویی که همین امروز دستاوردی نداشته باشد، در میان توده ها جایی نخواهد داشت. توده جلب سخنان خوش رنگ و لعاب و ادعاهای روشنفکرانه نمی شود. دستاوردهای مادی و قابل لمس برای توده ها −حتی اگر فعالیتی ریشه ای نباشد و فعلا در سطح اصلاح وضع موجود و مبارزه با معلول ها باقی بماند− راه نفوذ در میان زحمتکشان را هموار می کند و پراتیک مبتنی بر تبلیغ و ترویج آگاهی سوسیالیستی توسط پیشروان را با استقبال کارگران مواجه می کند. پیشروان در کنار توده ها از طریق مبارزه با مصیبت های سرمایه داری (معلول ها)، رفرم در جامعه، بهبود وضع کار و زندگی کارگران، فروکاستن رنج زحمتکشان، به سرانجام رساندن مبارزه ی روزانه ی پرولتاریا و کسب دستاوردهایی ولو کوچک؛ انگیزه و آمادگی مبارزه با خود سرمایه داری (علت) و به موفقیت رساندن افق انقلاب سوسیالیستی را تأمین می کنند. بهبود شرایط کار و زندگی فرصت پرداختن به دیگر امور را به کارگران می دهد و موفقیت در هر رزمی اعتماد به نفس کارگران را بالا می برد و به سکویی برای کسب موفقیت های بیشتر تبدیل می شود. مسیر پیشرویی کارگران البته، گاه پله−پله و آرام است، و گاه تند و ناگهانی مثل انقلاب.

کسب این دستاوردها تنها می تواند محصول ایجاد کمیته های توده ای باشد. ایجاد کمیته ها در توازن قوای فعلی به صورت مخفی و نیمه مخفی صورت می پذیرد. ترکیب هوشمندانه ی مبارزه ی علنی با مبارزه ی نیمه مخفی، امکان مانور سیاسی −عقب نشینی و پیشروی های ضروری− را بوجود می آورد، نیروی سرکوب را از رصد کردن بخشی از فعالیت های انقلابیون و ظرفیت هایشان درمانده می کند، فرصت بازسازی را پس از حمله زنده نگه می دارد، و مزیت غافلگیری را به وقت اقدام حفظ می کند. اگر چه کار مخفی این کمیته ها باید نهایتا در نقطه ای به یک حرکت توده ای و علنی منجر شود و ما به ازای عملی خود را نشان دهد. اما کمیته ها از اعمال و حرکات احساسی و هیجانی دوری می گیرند و بدون آنکه کمترین حساسیتی در نیروی سرکوب بوجود بیاورند، تلاش می کنند گسترش پیدا کرده و تکثیر شوند. تا با پشتکار و تضمین ادامه کاری توازن قوای لازم را بوجود بیاورند. تاکتیک ها نه تنها باید با توازن قوای سراسری و محلی تناسب داشته باشند بلکه لازم است متناسب با روحیات توده ها و سطح مبارزه طلبی آنها اتخاذ گردد.

اغلب ناشکیبایی و تعجیل در انتخاب اهداف و حرکت به سمت آنها، شکست های جبران ناپذیری به وجود می آورد. در پروسه ی مبارزه، نخست باید اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت را مشخص کرد. رویکرد انتقالی از هر هدف به دیگری باید قانونمند باشد، در واقع نمی توان بی واسطه اهداف بلند مدت را در دستور کار قرار داد. اگر با شلاق دستیابی به نتایج فوری حرکت کرد و در نشان دادن نتایج عجله داشت، به صورت زودرس وارد جدالهایی خواهیم شد که دستاوردهای بدست آمده را نیز بر باد می دهد. شعارهایی که متکی بر آرزوهای ذهنی فعالین باشد، جایی در میان توده ها پیدا نمی کند و جز ناامیدی و انزوای نیروی فعال نتیجه ی به دنبال نخواهد داشت. شعارهایی فراگیر می شوند که ریشه در نیازهای کار، زندگی و مبارزه ی کارگران و زحمتکشان داشته باشد. شعارهایی که با سطح آمادگی، سازمانیافتگی و مبارزه طلبی توده ها هماهنگ باشد.

ضمنا به پیروزی رساندن حرکت علنی، در گرو اثبات حقانیت خواسته ها در مقیاس توده ای است. مطالبات حرکت علنی باید از نیازهای زندگی و مبارزه ی کارگران و زحمتکشان برخواسته باشد و امکان برآورده شدنشان در مدت زمانی نه چندان طولانی وجود داشته باشد. حرکت علنی به رهبران معتبر و صاحب نفوذ در جامعه نیاز دارد، رهبرانی کاردان که تعصب و افراطی گری را کنار گذاشته و انسانهایی مسئول باشند. حرکت علنی مستلزم حفظ اتحاد و ارجحیت دادن منافع عمومی به منافع گروهی و سازمان پرستانه است. حرکت علنی با تثبیت هر دستاورد و پیروزی ای که به دست می آورد نیرو و اعتماد به نفس پیشروی های بعدی را تأمین می کند. این ملزومات با کار مداوم در تشکل های کوچک اما توده ای بوجود می آید.

البته ممکن است در شرایط رشد مبارزات سراسری و توده ای، شرایط آن بوجود بیاید که در دل این اعتراضات پاسخ مناسبی به ضرورت تشکل یابی داده شود و برگزاری مجمع عمومی و انتخاب شوراها به سرعت فراگیر شود. اما در موقعیتی که رکود حاکم است، توده ای شدن تشکل ها تنها می تواند محصول به هم پیوستن کمیته های کوچکی باشد که از قبل بوجود آمده و مستحکم شده اند. بهره بردن از فرصت های بوجود آمده در گرو وجود تشکل های توده ای هر چند کوچک اما آماده به کاری است، که بتوانند موقعیت ها را به درستی تشخیص دهند و پتانسیل بهره بردن از فرصت ها را از قبل در صفوف خود ایجاد کرده باشند. در قسمت بعدی و پایانی مطلب بخشی از تجارب یوسف افتخاری از عناصر  سازمانده اعتصاب کارگران نفت را می خوانیم.

کمیته های کارگری−توده ای و تجارب ارزنده ی یوسف افتخاری

یوسف افتخاری در کتاب خاطراتش (خاطرات دوران سپری شده، مکتوبات، صفحات ١٢۴−١٣٢) از چگونگی تشکیل کمیته های کارگری و خانوادگی (گاه حوزه یا هسته نیز خوانده می شود) می نویسد. شکلی از سازماندهی که منجر به اعتصاب عظیم کارگران شرکت نفت و اعتصاب عمومی در شهر آبادان شد. افتخاری بیان می کند چگونه از تجمع و اتحاد نسبی کارگران در یک آموزشگاه فنی بهره برده و اتحادیه ای مخفی ایجاد کردند که حتی در میان خانواده های کارگران نفت نفوذ پیدا کرد:

«تمرکز کارگران در محوطه‌ی محدودی برای کارگران و تشکیلات سری بسیار خوب و مناسب بود، حفظ تشکیلات سری و دایر کردن جلسات مرتب در چنین محیطی بسیار مشکل و خطرناک بود. زیرا که شهر آبادان و کوارتر کارگران و شهر بوریائی احمد آباد که نزدیک هم واقع شده بودند وسعتی نداشتند، برای فعالیت و کشفیات پلیس زیاده از حد مناسب بود. لذا برای آنکه پلیس ایران و انگلیس متوجه جلسات کارگران نشوند، قرار گذاشتیم که حداکثر افراد هر حوزه عبارت از سه نفر منشی و تحویل دار و صدور حوزه میباشد. اعضای هر حوزه یا با هم فامیل بودند و یا کسانی بودند که مدتها با هم معاشر و دوست بودند. بنابراین اداره‌ی پلیس چندان توجهی به کارگران نداشت و هرگز گمان نمی‌کرد که در حوزه‌ی نفت خیز تشکیلاتی ایجاد شده باشد. حوزه‌های تشکیلات کارگری در مهرماه ١٣٠۶ بوجود آمد.

در این حوزه ها محبوب‌ترین و فعال‌ترین و مطمئن‌ترین کارگران شرکت نفت عضویت داشتند قبلا کارگرانی را به اتحادیه سری جلب کردیم که با شیخ خزعل مبارزات سری و علنی کرده در طول مدت امتحاناتی داده و نسبتا ورزیده شده بودند چون کارگران نفت و اکثریت اهالی خوزستان با ‌ کن نفت مخالف بوده و از آن شرکت متنفر بودند. ایجاد و توسعه تشکیلات چندان اشکالی نداشت اما اداره کردن و رهبریت و هدایت افراد به مقصد با نداشتن افراد وارد در مسائل کارگری بی اندازه مشکل و دشوار بود. بنابراین مجبور بودیم بیشتر اوقات جلسات را صرف مباحثات سیاسی و تشکیلاتی کرده، بدین وسیله عده کادر رهبری تهیه نماییم. به همین ملاحضه در اوایل تأسیس تشکیلات بیشتر هم خودمان را صرف تعلیمات سیاسی و آشنائی کارگران با تشکیلات های مختلف کارگران جهانی میکردیم. تشکیلات کارگران در خوزستان در یک مدت کوتاهی از انتظار ما توسعه یافت و مجبور شدیم بیشتر افراد حوزه‌ها را که در بدو تأسیس اتحادیه کارگران عبارت از سه نفر بودند به یازده نفر برسانیم. چنانچه قبلا متذکر شدم، اینکار در محیط کوچک آبادان بی اندازه خطرناک بوده و ممکن بود قسمتی از تشکیلات از طرف اداره پلیس کشف شود.»

ضرورت رعایت کردن اصول مخفی کاری و حفظ تشکیلات سری مبحث دیگری است که افتخاری به آن می پردازد:

«بالاخره به طور اجبار عده افراد هر حوزه را از سه نفر به یازده نفر رسانديم برای اینکه از نظر پلیس‌های شرکت نفت دور باشند، تصمیم گرفتم جلسات هفتگی حوزه‌ها در خارج شهر و نخلستانها تشکیل شود. اعضای یک حوزه، افراد حوزه‌های دیگر را نمی‌شناختند. فقط بعضی از رابطین حوزه‌ها ممکن بود اعضای چندین حوزه را صورتا بشناسند، اعضای تشکیلات سری کارگران خوزستان در دفتر به اسم حقیقی خود ثبت نشده بودند. برای آنکه پلیس با کشف دفتر کمیته‌ی ایالتی پی به هویت اعضای تشکیلات نبرد، آنها برای خود اسامی مخصوصی انتخاب کرده بودند، غالب اعضای کمیته ایالتی فقط از تعداد نفرات و اسامی قلابی آنها مطلع بوده، از اسامی حقیقی آنها بی خبر بودند. نظر به اینکه اتحادیه کارگران جوان بود، اعضای آن طوری که لازم بود امتحان نداده و خودشان نیز اصرار نداشتند اسامی حقیقی و محل کار افراد را بدانند. اعضا حق نداشتند بدون اخذ اجازه از کمیته‌ی ایالتی اتحادیه ی کارگران راجع به موضوع تشکیلات و جلب اشخاص جدید با احدی مذاکره نمایند. آنها دستور داشتند کارگران لایق و مورد اطمینان را بدون اینکه اسمی از سازمان کارگران برده باشند تبلیغ کرده و آنها را برای ورود به تشکیلات و مبارزه ی دست جمعی آماده نمایند. پس از آنکه در خارج از تشکیلات از آنها امتحانات لازم به عمل آمد، برای مذاکره جهت دخول آنها به تشکیلات بوسیله‌ی رابط و یا رابطین حوزه‌ها از کمیته‌ی ایالتی اجازه بخواهند. سازمان ایالتی به وسیله‌ی رفقای مطلع و مورد اطمینان در اطراف اشخاص جدید تحقیقات لازم را به عمل می‌آورد در صورتی که ورود شخص معین را به تشکیلات مقتضی می‌دانست، به حوزه‌ی مربوطه دستور میداد که با شخص جدید مذاکره نموده و او را به عضویت بپذیرند. از فرد و یا افراد فقط رابط حوزه و شخص جلب کننده اطلاع داشت. اعضای دیگر از این موضوع بی خبر بودند. رابط و جلب کننده حق نداشتند راجع به ورود رفقای جدید به تشکیلات به افراد حوزه اظهاراتی نمایند.

روی این اصل بود که در موقع دستگیری اعضای اتحادیه پلیس خوزستان نتوانست پی به ماهیت تشکیلات ببرد، در آن موقع پلیس کسانی را دستگیر کرد که یا در اعتصاب ١٣٠٨ شرکت کرده بودند و یا عضو هیئت مؤسس کلوب کاوه بودند. پلیس غافل بود از اینکه ممکن نیست کلوبی که در شرایط سخت و ارتجاع به طور علنی تشکیل می‌شود، هیئت مؤسس آن معلوم هستند، کلیه اعضای آن عضو تشکیلات سری باشد. چون پلیس آبادان از کشف تشکیلات سری عاجز بود. لذا کلیه‌ی اعضای هیئت مؤسس کلوب کاوه را به نام مسببین اعتصاب ١٣٠٨ توقیف و تبعید کرد. در صورتی که اکثریت آنها از وجود تشکیلات سری بی اطلاع بودند. آری تشکیلات سری را به طوری به وجود آورده بودیم که اگر روزی قسمتی از تشکیلات کشف شود، به اساس تشکیلات لطمه وارد نیاید. ترتیبات سازمان کارگران خوزستان درست نقطه‌ی مقابل ترتیبات تشکیلات تقی ارانی (۵٣ نفر) بود. در تشکیلات سری مرحوم دکتر ارانی کلیه اعضاء همدیگر را شناخته و از اعمال هم مطلع بودند. بنابراین وقتی که در خوزستان پلیس از آقای شورشیان مظنون شد و نام برده را به اتهام جاسوسی توقیف کرد شورشیان برای اینکه اتهام جاسوسی را از خود رد کند حاضر شد در مرکز اصل قضیه را اعتراف کند. مشارالیه را تحت الحفظ به مرکز آوردند. مجبور شد چند نفر از رفقای خود را از آن جمله فقید دکتر ارانی را گیر دهد. چ ن اعضای سازمان همدیگر را به خوبی می‌شناختند، کلیه‌ی اعضاء کشف و دستگیر (کشته) و اسرار آنها فاش شد. افراد تشکیلات به جای اینکه پی به نقص تشکیلات سری ببرند، همدیگر را در زندان متهم به خیانت و جاسوسی کردند و تحت ریاست آقای خلیل ملکی در فلکه توقیف گاه محکمه تشکیل داده مرحوم دکتر ارانی را به خیانت محکوم کردند. تشکیلات سری کارگران خوزستان برای اینکه خود را از نظر پلیس مخفی کند، مجهز بوده و کلیه ی پیش بینی های لازم را کرده بود. لذا جلسات حوزه‌ها در نخلستانها و بعضی خانه‌ها مرتبا تشکیل و دستورات لازم به افراد ابلاغ و از نتیجه‌ی عمل و اقدامات افراد اطلاعات کامل بعمل می‌آمد.»

رشد تشکیلات امکان بردن آموزش های طبقاتی به میان توده ها را بوجود می آورد:

«تشکیلات سری با سرعتی عجیب توسعه یافته بود که اداره کردنش با نداشتن کادر و سخنگویان و ارگانیزاتورهای کافی بی اندازه دشوار و ممکن بود در آتیه مبارزه طبقاتی کارگران دچار اخلال و کندی شود. لذا هیئت ایالتی اتحادیه کارگران صنعت نفت تصمیم گرفت به هر طریقی باشد محل معین و امنی برای تمرکز و ملاقات کارگر باشد تهیه نماید. در ١٣٠٧ درصدد برآمدیم باشگاهی به نام کلوب ورزش کاوه دایر نمائیم. برای آنکه کلیه‌ی اعضای سری در تأسیس کلوب مشارکت نکرده و مورد سوءظن پلیس واقع نشوند، نظر چند نفر از کارمندان شرکت نفت و کارمندان دولت و عده‌ای کارگران بی طرف را به لزوم و فداکاری برای تأسیس کلوب ایرانی جلب کردیم. این باشگاه بهترین محل برای توسعه‌ی تشکیلات سری و ملاقات کارگران بود. بعد از دو ماه کمپانی نفت با تمام قوا کوشید تا اینکه سرتیپ فرج اله خان آق اولی رکن‌الدین خان جانی کلوب ایرانیان را بست.

برای تعلیمات و آشنا کردن کارگران با علوم و تئوری کارگران بغیر از کلوب به مدرسه نیز نیازمند بودیم. در آن تاریخ دایر کردن مدارسی جهت کارگران در محیط ایران مخصوصا در محیط مخوف خوزستان علی‌الخصوص آبادان غیر ممکن بود. از طرف دیگر اداره کردن تشکیلات وسیع کارگری عملی نبود. بنابراین با کمک مادی کارگران یک باب عمارت بزرگی اجاره کرده ظاهرا چند فامیل کارگری را در آن سکونت داده آن جا را برای تعلیمات سیاسی کارگران از هر حیث آماده کردیم. من هر روز صبح و عصر عده‌ای از کارگران طرف اعتماد تشکیلات در این مدرسه‌ی سری مشغول تحصیل زبان مادری و نظریه‌ی سیاسی بودند. دوره‌ی مدرسه‌ی سری شش ماه بود. بهترین معلمین در این مدرسه به طور مجانی تدریس می‌کردند. شاگردان مدرسه‌ی فوق الذکر بسیار جدی و با ایمان بودند. عده‌ای از آنان اکنون هم مشغول مبارزه‌ی صنفی و نبرد با طبقه‌ی مفت خور میباشند.»

برگزاری کنفرانس کارگری:

«تا اواخر ١٣٠٧ شرایط خوزستان سخت و اختناق آزادی به وسیله‌ی دیکتاتور جدیدالولاده مانع از تشکیل کنفرانس‌ها و کنگره‌های تشکیلات کارگری شده بود. تصمیم گرفت به هر نحوی باشد وسیله‌ی تشکیل اولین کنفرانس تشکیلات کارگران خوزستان را فراهم آورده، پس از انتخاب هیئت ایالتی تصمیمات جدیدی برای پیشرفت آینده‌ی تشکیلات و با مبارزه با شرکت نفت و رژیم دیکتاتوری اتخاذ نماید.

تشکیلات کنفرانس در خارج از محیط خوزستان خطراتی را در برداشت که ممکن بود تحصیل اجازه‌ی مرخصی در یک روز معین و مسافرت عده‌ای از کارگران سرشناس از خوزستان موجب بیداری و سؤظن پلیس شرکت را فراهم آورد. زیرا در آن روز بی‌سابقه بود که در فصل زمستان کلیه‌ی کارگران زبده در یک موقع معین مسافرت نمایند مطمئن بودیم که مسافرت کارگران سرشناس پلیس مختلف انگلیس و ایران را به تجسس و تفتیش وادار خواهد کرد.

از طرف دیگر تشکیل کنفرانس و تمرکز عده‌ای از کارگران در محیط خوزستان نیز خالی از اشکال نبود، زیرا اداره‌ی پلیس که کلیه‌ی اهالی را تحت نظر داشت احتمال میرفت از غیبت کارگران در روزهای معین مظنون شده در صدد تعقیب و کشف قضیه برآید. لذا هیئت ایالتی اتحادیه‌ی کارگران تصمیم گرفت که:

١. کنفرانس در یک روز تعطیلی تشکیل شود.

٢. پروگرام کنفرانس طوری تنظیم شود که مدت آن از ۱۲ ساعت تجاوز نکند.

٣. محل کنفرانس در خارج از شهر باشد.

۴. به استثنای اعضای کمیته‌ی ایالتی کلیه‌ی نمایندگان تا موقع حرکت از محل کنفرانس بی اطلاع باشند.

در ماه رمضان در یکی از روزهای تعطیلی در ساحل رود بهمن شیر توی یکی از نخلستانها اولین کنفرانس اتحادیه‌ی کارگران خوزستان با حضور ۴۸ نفر نماینده‌ی کارگران تشکیل گردید. صدر اتحادیه‌ی کارگران پشت یکی از درختهای کوتاه نخل که بجای تریبون کارگران بود قرار گرفته پس از عرض تبریک و مسئلت اتحاد موفقیت کارگران پروگرام کنفرانس اتحادیه‌ی کارگران را بشرح زیر توضیح داد:

١. گزارش صدر کمیته‌ی ایالتی راجع به عملیات هجده ماهه‌ کمیته‌ی ایالتی و بحث در اطراف آن.

٢. گزارش مدیر تشکیلات.

٣. گزارش مدیر تبلیغات و مدیر مالی سازمان.

۴. تنظیم و تصویب مرامنامه و نظام نامه‌ی جدید.

۵. بحث در اطراف مسائل جاری و انتخاب کمیته‌ی ایالتی.

پس از تشریح پروگرام کنفرانس اضافه کرد که هر یکی از نمایندگان حاضر از طرف چندین حوزه انتخاب شده‌اند و اکثریت آنها رابط حوزه‌ها هستند که طرف اطمینان کارگران بوده و کارگران به آنها رای داده‌اند و کمیته ی ایالتی در موقع انتخابات دقیقا مراقب جریان انتخابات بوده است. صدر اتحادیه ضمن بیانات مفصل خود اضافه کرد عده‌ای از اعضای اتحادیه‌ی کارگران از ارتباط کمیته‌ی ایالتی کارگران یا تشکیلات بین‌المللی کارگران جهانی بی اطلاع میباشند. لذا خواهشمندم تصویب فرمایید کلیه‌ی اعضای اتحادیه را از ارتباط تشکیلات خوزستان با اتحادیه‌های بین‌المللی کارگران مطلع نمایند. سرمایه‌داران با هم ارتباط کامل دارند لذا کارگران ایران نمی‌توانند از تشکیلات بین‌المللی کارگران جدا شوند. نطق صدر اتحادیه با کف زدن نمایندگان خاتمه یافت. در این کنفرانس مسائل جاری به قدری در محیط صمیمیت و با دقت کامل نمایندگان کارگر حل میشد که موجب حیرت و تعجب ارگانیزاتورهای مجرب شده بود. در این کنفرانس که به واسطه‌ی ضیق وقت کلیه‌ی مسائل با شتاب زدگی و عجله حل میشد، مرام نامه و نظام نامه‌ی اتحادیه‌ی کارگران خوزستان به تصویب رسید و نیز عده‌ای از کارگران مبارز و کارآزموده در کنفرانس به عضویت کمیته‌ی ایالتی اتحادیه‌ی کارگران انتخاب شدند.

با این که از بدو تشکیل اتحادیه‌ی کارگران خوزستان رهبران اتحادیه با اتحادیه‌ی بین‌المللی کارگران مربوط بوده و خود را وابسته‌ی تشکیلات بین‌المللی کارگران می‌دانستند. کنفرانس روش سابق هیئت ایالتی را در این باره تأیید کرده و به هیئت جدید دستور داد که کلیه‌ی اعضای اتحادیه را طوری تربیت و تبلیغ نمایند که از روز ورود به اتحادیه خود را عضو و تابع اتحادیه‌ی بین‌المللی کارگران بدانند و همچنین در کنفرانس دستور داده شد که موضوع ارتباط با اتحادیه‌ی بین‌المللی به دفعات در جلسات هفتگی کارگران مورد بحث و حلاجی شود، تا اینکه کارگران با منطق و فهم و شعور پی به اهمیت ارتباط با سازمان جهانی کارگران ممالک مختلف ببرند. در اولین کنفرانس نمایندگان کارگران تصمیمات شدید بر ضد عملیات کمپانی نفت جنوب و رژیم دیکتاتوری اتخاذ کردند.

ضمنا به هیئت جدید دستور داده شد که به منظور موفقیت و غلبه بر دشمنان صنفی و آزادی با احزاب و سازمان‌های سری در تماس و ارتباط باشند. رسوا کردن و پرده از روی ریا و عوام فریبی عمال کمپانی نفت برداشتن، جزو دستور کنفرانس به هیئت ایالتی بود. تأسیس مدرسه‌ی سری جهت تعلیمات سیاسی کارگران مورد تأیید و تمجید نمایندگان واقع شد، نمایندگان یک باب مدرسه‌ی سری را کافی ندانسته به هیئت جدید توصیه کردند برای افزایش معلومات سیاسی و طبقاتی کارگران وسایل تحصیل و اعزام عده‌ای از کارگران را به خارج از خوزستان فراهم نماید. مدت کنفرانس دوازده ساعت بود. بزرگترین و مهمترین جلسه‌ی کارگران بدون سؤحادثه خاتمه یافته، نمایندگان با خوشحالی و موفقیت بمنازلشان مراجعه کردند. در اولین کنفرانس مرام نامه و نظام نامه‌ی کارگران مطرح و به تصویب نمایندگان رسید.»

در ماه مه سال ١٣٠٨ تشکیلات سری کارگری سرانجام موفق به سازمان دادن اعتصاب کارگران نفت و اعتصاب عمومی در شهر آبادان شد. یوسف افتخاری نقش زنان و خانواده های کارگری در اعتصاب کارگران شرکت نفت را چنین شرح می دهد:

«دستمزدهای پائین شرایط دشواری برای زندگی و معیشت کارگران و خانوادههایشان را ایجاد نموده، همسران کارگران در کنار شوهرانشان تمام این دشواریها را به دوش میکشیدند و هیچ کجا هم تلاشهای بی وقفه آنها به چشم نمیآمد. زمانی که کارگری اعتصاب میکند، اخراج میشود، زندان میرود… و زندگی خود و فرزندانش را در این ماههای بیکاری و بیحقوقی به تنهایی به دوش میکشد. در بسیاری موارد همسرش دوشادوش او در اعتصابات شرکت میکند و حتا پیشاپیش او در تاریخ مکتوب مبارزات کارگری در ایران و شاید جهان کمتر نشانی از این زنان مییابیم. یوسف افتخاری از معدود افرادی است که هر چند مختصر اما اشارهای به نقش این زنان دارد.»

افتخاری در صفحه ۴٠ و ۴١ کتاب خود در مورد نقش زنان در این تشکل چنین مینویسد:

«در تصفیه خانه ها و کارخانه های دیگر شرکت نفت، زنان کار نمیکردند. بنابراین تشکیل اتحادیه زنان برای ما میسر نبود. برای آن که از قدرت عظیم زنان در تشکیلات استفاده شود. به افراد اتحادیه دستور دادیم که منسوبین و محارم خود را با افکار و عقاید و روش اتحادیه و مبارزه ی طبقاتی آشنا نموده نتیجه ی عمل و تاثیر گفتارشان را به اتحادیه ی ایالتی کارگران خوزستان گزارش نمایند. به این ترتیب به مرور به خانوادهی کارگر هم نفوذ کردیم و اولین اتحادی که از طریق این فرد به وجود میآمد باهمسر و دختر او بود. بنابراین ما در یک خانواده ی که ما عضو داشتیم، عائله اش هم تقریبا عضو اتحادیه محسوب میشدند. منتها مردان حوزه های مرتبی داشتند ولی زنان حوزه های مرتبی نداشتند. میترسیدیم آنها گیر بیفتند. به همین حوزه های خانوادگی اکتفا میکردیم. مگر اینکه لازم میشد به زنان ماموریت بدهیم. کارگران در این زمینه با اتحادیه همکاری نمودند. از این آزمایش نتایج خوبی به دست آمد که در موقع اعتصاب موجب حیرت اداره پلیس ومخصوصا رکن الدین مختاری شد.

عائله ی کارگران در اثر تبلیغات نان آوران خانه به اتحادیه ی کارگران گرویده و اکثر آنها در جلسات حوزه های خانوادگی کارگران شرکت کردند. ما در میان کارگران و عائله ی کارگر نفوذ پیدا می کردیم. منتها در میان آنها بعضی ها بسیار هشیار بودند و جنبه ی این کار را اصلا داشتند. خودشان حسن استقبال می کردند. می دیدند که منافع مرد و شوهرشان در این است که در این اتحادیه باشد و خواهان این اتحادیه باشد. جلب می شدند. یکی از آنها زهرا که اگر اشتباه نکنم همسر صادق یا مصدق نام بود. درست نظرم نیست ولی زهرا هرگز فراموشم نمی شود یک زنی بود از اهالی لرستان و واقعا زن مبارزی بود. زهرا به خانواده ها و حوزه ها، یعنی حوزه های خانوادگی سرکشی می کرد چون حوزه ی جداگانه ای از زنها نداشتیم، دستوراتش را از ما می گرفت و به آنها می داد. ضمنا همانطور که گفتم یک کلاس محرمانه ی سیاسی داشتیم که همانجا اگر کسانی سواد فارسی کم داشتند فارسی درس میدادیم ومن خودم یک اطلاعات سیاسی و سندیکایی به آنها میدادم. بنابراین یک عده ای را به سطح کادر و نیمه کادری رسانده بودیم. و یکی از این کادرها زهرا بود. زهرا از زنهای مبارز لرستان بود وموقع اعتصاب اولین کسی که جلوی شرکت نفت برای کارگران نطق کرد و گفت دستور اعتصاب صادر شده، او بود. گویا چیزی که گفته بود زیاد هم موثر واقع شده بود. او گفته بود “در صورتی که زن مبارزه میکند، مرد نمیتواند مبارزه نکند.” حرارت و عصبانیت و احساسات زنان بیشتر از مردان بود. زیرا عمل مردها با منطق توام بوده و مواظب بودند از دستور تشکیلات خارج نشده به روش عاقلانه‌ی تشکیلات لطمه وارد نیاورند. زنان برعکس کاملا تابع احساسات شده و دائما کارکران را به تصرف شهربانی و خلاصی زندانیان تحریک می‌کردند. زن‌ها به اصول آنارشی بیشتر مایل بودند و اجبارا دیسیپلین تشکیلات را قبول داشته و اوامر تشکیلات را اجرا می‌کردند. عده‌ای از پاسبانان شهربانی از زنان کارگر مفصلا کتک خورده و بعضی از مامورین به قدری مرعوب شده بودند که در قضیه‌‌ی شهریور ۱۳۲۰ آن اندازه وحشت زده نبودند.»

روشن است که استقلال فکری کارگران در گرو حفظ استقلال مالی آنهاست. یوسف افتخاری در مورد استقلال مالی و ضرورت ایجاد صندوق همبستگی می نویسد:

«وقتی ما را اسیر کردند و به اهواز آوردند، زهرا هم آمد. البته زندانی نبود. زهرا آمد و رفت پیش مختاری و گفت من میخواهم یوسف را ببینم. مختاری گفت یوسف چه کاره ی توست؟ گفت برادر من است. مختاری گفت تو لری و او ترک است تو چطور خواهر او شدی ؟ گفت ما از آن لرها و ترکها هستیم که با هم خواهر و برادریم. من هم باید حتما او راببینم. آمد. پلیس هم وسط ما ایستاد. زهرا گفت برو کنار. چنان حکم کرد که پاسبان اطاعت کرد و دور شد. گفت من با برادرم صحبت میکنم. گفت از خارج خواستند پولی به ما برسانند من قبول نکردم. گفتم ما طلا داریم میفروشیم میدهیم تا رفقای ما در زندان مصرف کنند. من بسیار خوشحال شدم و دستش را بوسیدم. گفتم خوب کاری کردی. مهم این است که آدم از کسی چیزی نگیرد و مدیون کس نشود. گرسنه میمانیم و نیاز و احتیاجی هم نداریم. بنابراین زهرا از لحاظ عقیده و از لحاظ اخلاق به تمام معنی یک زنی بود که میشد قهرمان نامید. منتها عیب کار در این است که در ایران اغلب زنها بیسواد و کم سوادند و تحصیل نمیکنند.»

آبان ١۴٠٠

پایان

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate