پاسخی ضروری از سکوی جنبش کارگری در هفت‌ تپه: «تشکل پایدار ما مجمع نمایندگان و شورای مستقل ماست»

کارگران پیشتاز در روز دوشنبه – ۱۲ مهر ۱۴۰۰ درهفتمین روز همایش و اعتصاب در هفت تپه – در برابر فرمانداری شوش و سپس راهپیمایی در برابر فرمانداری شوش، از اصول کارگری و دستاوردهای خود دفاع کردند. ابراهیم_عباسی_منجزی :سخنران و فعال ساختار نوین مجمع عمومی نمایندگان جنبش کارگری، در بخشی از سخنرانی خود اعلام  کرد:

در هفت تپه ما یک #شورا داریم که پنج هزار نفری است و ما با خرد جمعی تصمیم میگیریم #تشکل ما #مجمع_نمایندگان است که اگر کم و کسری هم داشته اما موفق بوده. ما در شورای اسلامی را گل گرفتیم چون خائن است  #سندیکا قبلا بوده اما ما مجمع نمایندگان را انتخاب کردیم و بهتر جواب داد.  تشکل #پایدار ما مجمع نمایندگان و شورای مستقل ماست. ما در هفت تپه اثبات کردیم که مجمع نمایندگان برتر از سندیکا و شورای اسلامی است. افرادی در فضای مجازی با اهداف خاص علیه ما صحبت میکنند که از روی غرض و مرض است، از روی حسادت است و نه برای نقد“.

اینکه سندیکای هفت تپه«قبلا» بوده یعنی اکنون وجود ندارد و این نام و شورای اسلامی کار ربطی به کارگران ندارد در برابر فرمانداری شوش، اعلام کردند. این اعلام، بیان نامه‌ی هزاران کارگری شورایی در هفت تپه بود و با دهها هزار کارگر و پشتیبانان جنبش کارگری در سراسر ایران و بیرون از ایران. این اعلام از سکوی کارگران در خیابانها‌ی شوش و هفت تپه بود که اعلام کرد: «سندیکا قبلا بوده اما ما مجمع نمایندگان را انتخاب کردیم» و اعلام کرد: «تشکل پایدار ما مجمع نمایندگان و شورای مستقل ماست» و « ما در هفت تپه اثبات کردیم که مجمع نمایندگان برتر از سندیکا و شورای اسلامی است»،‌یعنی اینکه اگر هم سندیکایی وجود داشت، کارگران هفت تپه‌ از آن عبور کرده‌اند. این پاسخ دندان شکنی بود به برخی عناصر که: «افرادی در فضای مجازی با اهداف خاص علیه ما صحبت میکنند که از روی غرض و مرض است.» آنانی که بر طبل تحمیل دروغ چیزی که وجود ندارد می‌کوبند، باید به ابراهیم عباسی و شورای بیش از ۵هزار عضو محمع نمانیدگان کارگران در هفت تپه پاسخ دهند. من از آنجا خود را سرافراز می یابم که همراه با کارگران شورایی، «قطب نمای قلبم» همواره به سوی جنبش شورایی و کمون می تپد و بازتاب دهنده‌ی خرد جمعی کارگران هستند در هرهمایش و مارش اعتراضی.

سخنان نماینده شجاع کارگران هفت تپه، پاسخی مسئولانه و  ضروری کارگران هفت تپه است. پاسخی به یک پروژه و به  کسانی که مدتهاست به تحریف موضوع پرداخته و به شعور و فهم کارگران همچنان توهین می کنند. این عناصر به تناقض گویی سختی گرفتار و با هر تقلا بیش از پیش اهداف و ماهیت خود را به نمایش می‌گذارند.  زیرا آنها از سویی هنوز در گودال باورهای سنتی و آسیب‌‌های مزمن خویش گرفتاراند و در سوی دیگر، از زوالگرایی خود و ریشه‌های اساسی آن عبرت نمی گیرند و چشمان خود را در برابر رشد نسبی جنبش کارگری و رویکرد شورایی آن می بندند. همه می دانند که سالهاست هیچ ردپایی از سندیکایی در هفت تپه نیست. اعلام آشکار این واقعیت که در هفت تپه ساختاری به نام سندیکای کارگران هفت تپه وجود خارجی ندارد، گامی بود در جهت نیرومندسازی رویکرد شورایی و مبارزه کارگران.  از آن سندیکای بنیانگزاری شده سال ۱۳۸۷ هفت تپه و هیئت مدیره سابق آن، سالهاست که تنها از یک بازنشسته در شهری دور و یک کانال تلگرامی در قاره‌ای دورتر نشانی باقی مانده است. با این همه، نه فعالین کارگری نه دیگر فعالین سوسیالیستی تا چند هفته پیش، هیچ نامی از آن نبرده بودند. پاسخگویی کارگران شورایی در هفت تپه و پشتیبانان این رویکرد، زمانی ضرورت یافت که یک تابلو دروغین به نام کارگران هفت تپه، با سوء استفاده از سکوت مسئولانه‌ی  تاکنونی، دست به اقداماتی زد. باید در برابر این هجوم که مورد بهره برداری‌های امنیتی و ضربه علیه کارگران نشان گرفته بود، برآمد. این سیاست نه سندیکالیستی بود و نه رفرمیستی، تلاشی بود تخریبی علیه رویکرد ساختار نوین شوراگرایی و خطرناک به بهای تخریب، آن هم در شرایط حاد مبارزه طبقاتی که هفت تپه را زیر ضرب می‌گرفت. با اینحال، آنها یعنی فعالین در هفت تپه و دیگران کاری به تبلیغ نام تابلوی سندیکای بازنشسته و حتی سوء استفاده های شخصی از آن را نداشتند و حتی نامی از عناصر دست اندرکار آن نبرده بودند. پاسخ مسئولانه و کوبنده ی کارگران در هفت تپه و فعالین و پشتیبانان جنبش کارگری، به خوبی آشکار کرد که ملاحظات من:

–         به هیچ روی پیرامون سندیکا و سندیکالیسم نیست،

–         به هیچ روی در نوشتارهایم، نماینده بازنشسته سندیکای سابق را با شورای اسلامی کار یکی نگرفته‌ام و این دو را جدا کرده‌ام،

–         از اقدامات پشت سندیکای بازنشسته و نه موضوع سندیکا  پرده برداشته‌ام،

–         در باره ی سوء استفاده هولناک از سندیکای بازنشسته و مطامع فردی هشدار داده‌ام،

–         از  اعتبار و نام  فعالین کارگری و نیز چهارتن از نمایندگان بازنشسته سندیکای سابق که به سختی زندگی می کنند دفاع کرده‌ام،

–         موضوع سوء استفاده شخصی از اعتماد پشتیبانان جنبش کارگری، محور بحثهای من نبوده است،

–         با محکوم شماری فریب تخریبی و مصادره‌ی نام و اعتبار جنبش کارگری و رویکرد شورایی،  حتا سندیکا و سندیکالیسم رفرمیستی نیز دفاع کرده ام،

پای پروژه ای مخرب در میان بود که برای نفی و انکار نهادها و ساختارهای نوین و پیشتاز رویکرد شورایی و دخالگتری‌های مستقل و سرنوشت ساز جنبش کارگری، آن هم با تابلو «سندیکای هفت تپه» که مدعی یک تشکل به نام سندیکا، به کار گرفته شده بود. من در نوشتارهای خود، موضوع سندیکا و سندیکالیسم را موضوعی جاری در جنبش کارگری ارزیابی کرده، آنرا نقد کرده و برای آن، تاریخ و حضوری مادی قائل شده و به نفی و انکار آن نپرداخته‌ام. دیدگاه و نقد من از جمله، پانزده سال پیش در کتابی زیر نام «اتحادیه صنفی، نهادهایی برای گذشته، پیش به سوی سازمانیابی طبقاتی» در سال ۱۳۸۵ گواهی براین واقعیت است. و در همین رابطه سالها «شورای کار» و «کمون» را سازمان و نشر دادیم.

 موضوع فریب و دغلکاری و تخریبگری در میان آمد. شمار کمی از دوستان و دلسوزان-از آنجا که ممکن است از همه‌ی ماجراها آگاهی کاملی نداشته باشند- می‌پنداشتند که هدف اشاره های اخیر من، نقد گرایش سندیکایی درهفت تپه است. به ویژه عناصری، دانسته و نقشه مند  به انحراف اذهان شایع می ساختند که من سندیکا و سندیکالیسم و یک کارگر بازنشسته را به نقد و افشا گرفته ام! این یک اشتلم و شانتاژ بود در حالیکه، نوشتارهای من به خوبی بیانگر آن هستند که از سندیکای بازنشسته سخن می‌گویم و نه از کارگر بازنشسته.  پیش برندگان پروژه وارونه سازی، برای از بین بردن رد پای خود، و بنا به منش و شخصیت و فرهنگ اشان با شانتاژ، فرمول را وارونه جلوه دادند. به بیانی زمانیکه منافع شخصی در میان است به هیچ روی نمی‌توان مشت مفتریان را باز کرد. موضوع، بسیار ساده است: «گر بخواهی رد پایت گم شود، نعل را وارونه زن!»

 تلاش نوشتارهای بنده، از یک ضرورت طبقاتی و مبارزاتی سرچشمه می‌گرفت و آن فقط و فقط، در میان گذاردن یک واقعیت بود. این را وظیفه خود می دانستم و می‌دانم تا به سود جنبش کارگری و اعتبار و حیثیت و شرایط مبارزاتی همراستا با آنچه در برابر فرمانداری شوش از سوی نمایندگان هزاران کارگر در هفت تپه و صدها هزار کارگر در سراسر ایران اعلام شد، به سهم خود به یک روشنگری بپردازم. کمتر کارگری در خوزستان و به ویژه در هفت تپه است که نداند، سندیکای هفت تپه سالهاست اصولا فعالیتی ندارد. کانال تلگرامی زیر این عنوان نیز، نه در دست سندیکایی های سابق است و نه آنها موافق این کانال هستند و نه خبری از آنچه به نامشان در حال داد و ستد است انجام می گیرد! باید با خبر می شدند، این وظیفه ارزشی بود. بنابراین سندیکایی در هفت تپه وجود ندارد که لازم باشد آنرا نقد یا نفی کرد. کارگران در عمل با عبور از صنفی گرایی و پای نهادن در ساختارنوین شوراگرایی که پایدارانه به ویژه بیش از ۴ سال است عرصه را بر رژیم تنگ کرده، دستآوردهای ارزنده ای داشته، الگویی برای سراسر ایران شده و با ادغام سازماندهی نوین، به نام مجمع نمایندگان که با  مجمع عمومی تفاوت دارد، به میدان و ساختار و سبک کار نوینی دست یافته‌اند. کدام کارگر و یا حتا نظاره گر جنبش کارگری بر سندیکایی زنجیر می‌شود و لازم می‌داند که به آن بازگشت و دخیل بستن و نیرو گذاری به تقویت نهادی پرداخت که تاریخ‌ان گذشته و نقش آن به سر آمده است. آنان چه کسانی و به چه سودایی کارگرانی که اکنون به صورت شورایی فعالیت می‌کنند را به یک آدرس جعلی و انحرافی فرا می‌خوانند که به سوی سراب بیایند! این عناصر، چنین تلقین می‌کنند که در هفت تپه، سندیکایی شبیه شرکت واحد موجودیت دارد. یا باید از مرحله پرت باشی و یا در این بازگشت ارتجاعی منافعی داشت که چنین تبلیغ کرد! یکی از همین عناصر، پس از برملا شدن پروژه‌ی خویش، نوشته است «خوب حالا هم شورا هم سندیکا»! بیایند همکاری داشته باشند! اشاره شد که چه اصرار و چه منافعی در بازگشت به سوی سندیکایی که تنها یک تابلو و دکه‌ای ‌بدون پرسنل از آن باقی در میان است! موضوع کم جانی و انفعال در میان نیست، سندیکای کارگران هفت تپه، قیاس مع الفارق است، یعنی که سال‌هاست که نه تنها هیچ حضور و فعالیتی ندارد، بلکه وجود خارجی نیز ندارد. کسانی که با این نام، مطالبی را امضا می‌زنند و تبیلغ می‌کنند باید پاسخگوی این رفتار و اقدام غیرمسئولانه و غیرکارگری خود باشند. پرآشکار است که بنده در پشتیبانی و نیرومندی گرایش شورایی تلاش می کنم. اما نقطه عزیمت بحث من درباره عدم وجود سندیکای کارگران هفت تپه است نه مفهوم سندیکا. بنابراین، بار دیگر تاکید می‌کنم که در اینجا، مخالفتم با سندیکالیسم و حتا بر تایید گرایش شورایی نیز نیست. تلاش من، فقط و فقط، در ابتدای امر، گزارشی از واقعیت موجود است یعنی نبود سندیکا است تا حقیقت موجود پشت ریزگردهای شانتاژ و بهتان، پنهان نماند.

نکته بعدی این است که همگان شاهدیم که جنبش کارگری رو به اعتلاء و فرارویی است. سازمانیابی جنبش کارگری در ایران، به میدان نوینی پای گذارده است. کارگران هفت تپه، نماد طبقاتی و سکوی این رویکرد است. این یک رویکرد، اعتلایی و شوراگرایانه است. این برآمد، سبب شده است که نه تنها شیفته گان رفرم و صنفی گرایی و نیز سکت هایی مزمن، بلکه رضا پهلوی هم از اتحادیه های کارگری و ضرورت حضور و تشکل یابی کارگران سخن بگوید. اگر جنبشی در میان نبود و جنبش کارگری در رکود بود، این همه جنجال و فریاد نیز در میان نبود. جنبش کارگری به بیانی، یک «برند» شده است که هرکسی حتا بدل کاران حرفه ای، به تکاپو افتاده تا کالای خود را با مارکی تقلبی به بازار آورند. اگر دوران رکود بود، زوالیان نیز خاموش بودند و واپسین دم سیاسی خویش را کما فی السابق دربیهودگی می گذرانیدند. این یک، هیاهو نیست، بلکه  یک کارزار طبقاتی پرخروش و امیدوارکننده در میان است، اما بازیگرانی نیز مایوسانه در این میان دست و پا می‌زنند. ماکیاول، سیاستمدار و مشاور حاکمان ایتالیای پانصد سال پیش به حکومتگران، چنین رهنمود می‌داد: «برای دست یافتن به اهداف خود، استفاده از هر وسیله ای مجاز است» کارل مارکس، اما به سان فیلسوف کارگران و رهبر جنبش کمونیستی، اعلام کرد: «برای دستیابی به اهداف انسانی، تنها باید از وسایل انسانی استفاده کرد.»  در اینجا از اصول و پرنسیپ‌های انسانی سخن در میان  است.

در این میانه، هیاهو بالا گرفته و دست اندرکاران یک تابلو زیر نام سندیکایی که وجود ندارد سنگر گرفته و به تکاپو افتاده اند. در نهایت دستی هویدا شد که تا کنون پنهان داشت. ثابت شد که داد وستد بین افرادی، یعنی تابلو سندیکا و این همیاری دوطرفه، به رایگان نبوده است. لیدر این تلاش، نه تنها در باره‌ی رویکرد ساختار نوین و پایداری که بر خرد جمعی و شکوهمندانه و شجاعانه در پیشبرد خواست‌های کارگران حضور و مادیت دارد نه تنها سکوت کرده، بلکه در تضعیف آن برآمد و منکر آن شد که در هفت تپه ساختاری به نام سندیکای کارگران هفت تپه وجود خارجی ندارد. این گامی بود در نفی رویکرد شورایی و مبارزه کارگران. اعلام و تاکید آشکار این واقعیت از سوی من که در هفت تپه ساختاری به نام سندیکای کارگران هفت تپه وجود خارجی ندارد، گامی بود در جهت نیرومندسازی رویکرد شورایی و نیروبخشیدن به مبارزه کارگران.

عناصری برای لاپوشانی نقش این ترفند، آنرا با سندیکالیسم در هم می‌آمیزند و می‌کوشند تا سندیکای سابق و بازنشسته در هفت تپه را با شهید نمایی نماینده سابق و بازنشسته، مخلوط و در ردیف سندیکالیسم موجود، به خواننده قالب کنند. این افراد، تلاش دارند که یک سندیکای واقعی قلمداد کند تا دستکم در میان رفرمیست‌ها مشروعیتی بیابد. عنصری، خود به میدان آمده تا به ناچار از افشای واقعیت یک تقلب بگریزد؛ واقعیتی که از قضا توسط دو همگرایش ایشان ساخته و کارگردانی می‌شود. این عناصر، نه پیرامون یک سندیکای صنفی، بلکه پشت سر یک سندیکای غیرموجود سینه می‌زنند. این تلاش در کمپینی آلاینده و به شدت پاتولوژیک، با توهین به عزت نفس و شأن کارگران و فعالین رزمنده هفت تپه، به کار می رود. این رویکرد تباه انگیز، نه تنها نام و اعتبار و زندگی نمایندگان سابق و بازنشسته سندیکا را بدنام می‌کند و نماینده بازنشسته‌ای را قربانی و آلوده کرده، و به هزینه و نام آنان، فساد را دامن زده و می‌زند، بلکه، به بهای آلوده کردن نام شریفترین کارگرانی که در هفت تپه، شبانه روز در مارش و فریاد هستند دامن زده می‌شود. این تلاش به سودای اعلام موجودیت و منافع سکت خود، با «لینچ سیاسی»، تخریب رویکرد شورایی و ساختار نوین مجمع نمایندگان از سال ۱۳۹۶ تا کنون را هدف گرفته است! … ادامه دارد

عباس منصوران-س۱۱ اکتبر۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate