حزب کمونیست، حزب انقلاب کارگری است

قضیه و آویزان شدن به منطق قیاسی ارسطویی (منطق صوری) در نهانگاه قیاس و استنتاج با سفسطه ای مغالطه آمیز، نتیجه ای غلط به دست می دهد. این شیوه با یک مقدمه ی غلط می کوشد تا نتیجه ای غلط به دست دهد. متوسلین به قیاس صوری می گویند: «حزب کمونیست، پاسخی است به انقلاب کارگری» و «برای سوسیالیسم بایستی به قدر کافی کارخانه برای تهیه کفش و لباس» داشته باشیم (قیاس صوری)، انقلاب کارگری در میان نیست (استنتاج غلط) و بنابراین، حزب کمونیست و انقلاب کارگری بی معنا است (نتیجه غلط)!

کسانی که با حزب کمونیست مخالف اند، در اساس با انقلاب کارگری مخالف اند.

در این نوشتار، گذاره ی بالا را پی می گیریم. در بخش های پیشین(۱) این نوشتار، به اعلام موضعی که آنرا پلاتفرم «انحلال طلبان» کومه له نامیدیم اشاره شده بود. نوشتاری که به وسیله  نماینده سیاسی راست حاکم بر رهبری کومه له، سرانجام پس از آن همه انکار اختلاف های سیاسی و تشکیلاتی در برابر حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان حزب (کومه له)، در روز ۲۱ ژانویه ۲۰۲۱ رونمایی شد، اعلام یک تجدید نظر سیاسی در بینش انقلابی به بینش راست بود.(۲) در پی اعلام بیرونی اختلاف های سیاسی و به داوری گذاردن آنها از سوی ما، به نظر می رسد که ائتلاف راست در این اواخر در برابر یکدیگر به تناقض گویی افتاده است.

نگرش حاکم بر ائتلاف راست در رهبری کومه له (برگزیده خود) بر وجود بحران عمیق در حزب و کومه له استوار است. این یک واقعیت انکار ناپذیر است. آنان، بحران را نتیجه تشکیل حزب کمونیست ایران و ورود کومه له به حزب می دانند. اما، این یک توجیه آشکار برای روی برتافتن آشکار از سوسیالیسم انقلابی است. آنان مخالفت خود را از انقلاب کارگری با حکمی ناروا توجیه می کنند. آنان ریشه بحران را، تشکیل حزب کمونیست و پیوستن کومه له به آن و فاصله گیری کومه له از تحلیل پیشاسرمایه دارانه ی خود، پیش از کنگره دوم  کومه له در بهار ۱۳۶۰می دانند. آنان تحلیل سالهای ۱۳۵۰کومه له مبنی بر «نیمه مستعمره ـ نیمه فئودالی» نامیدن مناسبات اجتماعی، را علیرغم نام بردن از مناسبات سرمایه داری عقب مانده، به رسمیت می شناسند. 

اعلام دوباره  نیم سده بعد جمال بزرگپور که «کومەلە محصول جامعە کردستان است و در جواب بە نیازهای این جامعە ( یک جامعە طبقاتی) شکل و قوام گرفت و لاجرم در جواب بە نیازهای اکثریت ساکنین این جامعە است کە میتواند بر روند تحولات سیاسی اثر گذار باشد.» با همین رویکرد دهه ۵۰ صورت می گیرد. و برای بازگرداندن  کومه له به روند سابق  پس از کمی عبارت پردازی به منظور در زرورق پوشاندن بینش خود است که می افزایند: «بتوان با کار فکری و اگاهگرانە گرایش پندارگرایی با تعریفی کە از آن شد در کومەلە و در سیاست ها و جهت گیری هایش بە حاشیە راندە شود» این است «ختم کلام»  که کومه له ی به «حاشیه رانده» شده  به وسیله حزب کمونیست حاشیه ای و «پندارگرایی» هایش «باید خود را آمادە و پذیرای اصلاحاتی در شیوە و سبک کار در همە عرصە های مختلف فعالیت خود کند.» برای بیرون آوردن کومه له از حاشیه، باید حزب را به حاشیه راند. این است منطق مغالطه.  نویسنده، از مارکس هم شاهد می آورد که: «از نظر سوسیالیست ها و کمونیست های آرمانشهر، کنش ابتکاری و شخصی ایشان باید جایگزین کنش تاریخی و شرایط آفریدە پندار آنان  باید جایگزین شرایط تاریخی  گردد» یعنی به کمک این گفتاورد از مارکس باید « جامعه و شرایط  تاریخی» را به سالهای ۵۰ کشانید و «کنش تاریخی» همان دوران سپری شده را به جای «پندارگرایی» و«نظر سوسیالیست ها و کمونیست های آرمانشهر» پیشه کرد. و به جای «کنش ابتکاری و شخصی رهایی و تشکل جامعە بە ویژە بر اساس نسخەهای این مخترعان[ کمونیست ها]» به وارونه بازگردانید.  گفتاورد از مانیفست و مارکس که « شکل نارس مبارزە طبقاتی و محیط پیرامون آنان موجب میشود تا این گونە سوسیالیست ها خود را در جایگاهی بس والاتر از تمام مبارزات طبقاتی بپندارند.» در خدمت تز نیمه مستمعمره –نیمه فئودال و انحلال حزب، تبلیغ نارس بودن مناسبات، پندارگرا نامیدن سوسیالیست ها و کمونیست ها و مخترع نامیدن آنها ووو همه در خدمت  مشروعیت بخشیدن به پوپولیسم و نفی انقلاب کارگری صورت می گیرد. 

 ائتلاف راست رهبری کومه له، این بازگشت را بر یک فرضیه ی بی پایه قرار داده است تا یک نتیجه ی دلخواه و انحرافی از آن به دست دهد. آنان می گویند، «حزب کمونیست، پاسخی است به انقلاب کارگری» و از آنجا که حزب کمونیست یک پروژه ی اراده گرایانه و تحمیلی، اختراع، بیگانه با شرایط کردستان ووو بود، بنابراین، وجود حزب و برنامه سیاست ها و استراتژی آن، عامل بحران شدند. بنا براین نتیجه گرفته می شود که انقلاب کارگری هم یک تحلیل نادرست و ناخوانا نه تنها در کردستان بلکه در ایران است. و از آنجا که حزب کمونیست را پاسخی برای انقلاب کارگری می دانند، بنابراین هم انقلاب و هم حزب را زاید می دانند که باید، نفی شوند. آنان به این باورند که حزب کمونیست ایران در شرایطی تشکیل شد که از «چپ و کمونیسم و جنبش کارگری چیزی نمانده بود و همه در سال ۱۳۶۰ متلاشی شده بودند». آنان از سرکوب یک جنبش، نتیجه می گیرند که این جنبش «غیرضروری» و محکوم به شکست بود. آنان بر این باورند که «این حزب و برنامه و سیاست هایش هیچ مناسبت و خوانایی با جامعه و شرایط کردستان نداشت و ندارد». آنان جامعه کردستان را در سال ۱۳۹۹ همانگونه ارزیابی میکنند که در دهه ی ۱۳۵۰، جامعه ای نیمه فئودالی معرفی می کردند. 

      هرچند رفیق ابراهیم مناسبات حاکم را در ایران سرمایه داری رشد نایافته می داند که برای  انقلاب کارگری زودهنگام است و هنوز ملزومات لازم برای انقلاب کارگری در این جامعه به وجود نیامده است. ایشان در مصاحبه با رادیو دیالوگ می گوید«برای سوسیالیسم بایستی به قدر کافی کارخانه برای تهیه کفش و لباس ووو به وجود بیاید».این به معنای سپردن سوسیالیسم به آینده دور، و یا در واقع نفی سوسیالیسم انقلابی می باشد که به وسیله سه همراه دیگر ابراهیم علیزاده،(جمال بزرگپور، حسن رحمانپناه و عادل الیاسی) به شیوه های گوناگون واگویه می شود. نام بردن از سوسیالیسم کافی نیست. به برداشت، حزب توده و سوسیال دمکرات های منطقه ای، این «سوسیالیسم» می تواند از میان همان گونه هایی باشد که به شدت در مانیفست کمونیست مورد نقد قرار گرفتند، مفهومی کلی است و تفسیربردار، به «دوره گذار» و آینده ای در یک بی تاریخ وامی گذارند و به «مردم» وعده می دهند. 

       دو حزب دمکرات و دیگر ناسیونالیست ها، درست همین را می گویند. آنان کومه له ای را می خواهند که پاسخگوی مناسب مناسباتِ جامعه ای فرضی باشد. سقفِ خواست هایشان «رفع ستم ملی» در چارچوب حاکمیت طبقاتی مرکزی، بی آنکه ستم طبقاتی رفع شده باشد و مناسباتی است که در اقلیم کردستان در«باشور» یا کردستان عراق حاکم است. به همین سبب «دووی رێبەندان» (دوم بهمن سالروز جمهوری کردستان به رهبری زنده یاد، قاضی محمد در سال ۱۳۲۴) برای آنان یک نوستالژی و الگو است. به همین مناسبت بود که برای نخستین بار در تاریخ ۴۲ ساله کومه له به طور ویژه به آن پرداختند. آنان همراهان خود را در مرکز همکاری های احزاب کردستانی می جویند و نه در میان کمونیست ها و سوسیالیست ها و چپ انقلابی. آنان حاکمیت احزاب و پارلمانتارلیسم را برمردم می خواهند و نه خودمدیریتی شورایی کارگران، زنان و تهیدستان جامعه. «مرکز همکاریهای احزاب کردستانی»- دو حزب دمکرات کردستان و دو بخش جدا شده از کومه له که خود را حزب های زحمتکشان و کومه له می نامند، جبهه ی آنان است. این جبهه یا «به ری» کردستانی در برابر پروژه شورایی و سوسیالیستی و کارگری در کردستان قرار دارد. این مرکز حاکمیت احزاب، رفع «ستم ملی» را در مذاکره و در چارچوب بورژوایی و حاکمیت جمهوری اسلامی امکان پذیر می داند. از همین روی در آستانه ی بردن ائتلاف راست کومه له در این مذاکره با حکومت اسلامی بود که مخفیانه نزدیک به دوسال ادامه داشت. این مرکز، با یک دست، مذاکره با رژیم را تا کنون در چندین نشست با میانجیگری «نورف-noref» که وظیفه ی انحلال نیروهای رادیکال و مسلح را در جهان به عهده دارد و- انحلال نیروی پیشمرگه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران (کومه له) را پیشاپیش به میانجی نروژی پیشنهاد کرده بودند- به پیش برده بود.(۳) من در نوشتاری در تابستان ۲۰۱۹ زیر عنوان «آسیب شناسی توطئه حکومت اسلامی و احزاب بورژوایی در کردستان و عبور از خط قرمزها» پس از نقد درون سازمانی، به نقد این مذاکره خطرناک پرداخته بودم.

    «مرکز همکاری ها…» که دست دیگرش در دست اپوزیسیون راستی است که «مدیریت دوران گذار» به رهبری محسن سازگارا-حسن شریعتمداری-عبدالله مهتدی و… گذارده است،  نزدیکترین هم پیمانان چنین نگرشی است. این «مدیریت دوران گذار» برای مدیریت به قدرت رسیدن اپوزیسیون به شدت ضدکمونیست و ضد کارگری حکومت اسلامی برپا شده است. این مدیریت، پروژه «نه به جمهوری اسلامی» را برای آری به آلترناتیو ضدکارگری و پروسرمایه داری تدارک می بیند و همین «مرکز همکاری» را به چرخ پنجم آن تبدیل می کند. برای ما ستم ملی با حاکمیت مناسبات سرمایه داری گره خورده است. ما مبارزه برای رفع ستم ملی را وظیفه خود می دانیم و ضمانت اجرایی آنرا در کردستان، حاکمیت شوراهای انقلابی کارگران-زنان و زحمتکشان و یگانهای مسلح زنان و مردان انقلابی می دانیم. و انقلاب کارگری در ایران را پشتوانه ی انقلابی رفع ستم ملی و هر نوع ستمی در جامعه می شناسیم.

تضاد عمده و اصلی

     ائتلاف راست کومه له، بینش و عملکرد خود را منشاء تضادها و سوخت و سازهای طبقاتی در جامعه نمی بیند. این بینش، عملکردها و سیاست های خود را منطق درستی برای حل بحران می داند و بنا به صداقت طبقاتی خویش در پی حل بحران است. از همین زاویه، تزها و نگرش مائوئیستی را به رهنمود می گیرد. این بینش به نگره ی مائوئیسم، تضادها را به تضاد اصلی و عمده تقسیم میکند که برای حل تضاد اصلی باید تضاد عمده را که به زعم آنان راه را بر حل تضاد اصلی بسته است، حل کرد. تضاد اصلی در کردستان برای آنان، همان تضاد کار و سرمایه نیست، بلکه همان شرایط فرضی نیمه فئودالی سالهای ۱۳۵۰ است. برای آنان، تضاد عمده، ستم ملی است. کومه له ای که پاسخگوی چنین مناسباتی باشد و در سال ۵۷ اعلام موجودیت کرد و در نشست ها و طرح خواسته های «ملی» و «خودمختاری» شرکت می کرد، دلخواه این بینش است. حزب کمونیست، به برداشت اینان، پاسخگوی انقلاب کارگری است و ربطی به این جامعه و حتا ایران ندارد. این مانع اصلی، راه را بر حل تضاد عمده و اصلی بسته است. بنا به این منطق، در عرصه ی تشکیلاتی باید، مانع عمده تشکیلاتی را از سر راه برداشت. این مانع به برداشت آنان، یعنی حزب کمونیست، در عرضه تئوریک و برنامه از یک سری اصول و استراتژی و سیاست و تحلیل و نیز از یک سری افراد و ارگانهای سازمانی، ساختار یافته است. برای رفع این تضاد عمده در تشکیلات، باید با برنامه ریزی و مهندسی، تمامی این ارگانها، عناصر و برنامه و استراتژی را منحل کرد و از سر راه برداشت. این بینش، با برنامه ریزی و برمبنای چنین تحلیلی از تضاد عمده و اصلی است که برداشتن موانع و رسیدن به اهداف خود را از کنگره دهم کومه له در پیش گرفته است. این بنیش، مانع اصلی تشکیلاتی یعنی حزب و ساختار و کمونیسم را نه تنها ریشه بحران، بلکه برداشتن آنها را، راه حل بحران می داند. به باور اینها، کومه له همانگونه که ابراهیم علیزاده اعلام کرده، باید «خانه تکانی» کند و از همه ی این آلودگی های بحران زای کارگری، کمونیستی، انقلاب کارگری ووو زدوده شود و پالایش یابد. آنان برخلاف کارشکنی و تلاش های تفرقه افکنانه و روی برگرداندشان از نیروهای چپ و کمونیست به ویژه در «شورای همکاری نیروها…» بارها دوستان و همگرایان خود را نه تنها از رسانه های حزبی و پشت تریبون ها، به کومه له و حزب فرا خوانده اند، بلکه با آنان دیدارهای برنامه ریزی شده و همواره مشاوره و مراوده دارند. 

 «خانه تکانی» یا کمونیسم زدایی از کومه له

 این نیرو در راستای «خانه تکانی» مورد تاکید رهبری کنونی کومه له، به جای تمرکز تمامی تلاش و اقدامات خود را بر مبارزه علیه حکومت اسلامی و سرمایه داری، به انحلال کمونیسم،به ساختارها و استراتژی کارگری و انقلابی حزب و کومه له و به اشغال ارگانها و حذف کمونیسم و کمونیست ها در حزب و سازمان کردستان آن متمرکز کرده است. این بینش هر حذف و رابطه و  تعرضی را در کومه له، به سان ملک خصوصی خود برحق و دفاع از منافع طبقاتی خویش می داند. ما در ادامه، تمامی این ارزیابی را از زبان و نوشتارهای خود آنان با سند و فاکت های موجود نشان خواهیم داد. 

قضیه و آویزان شدن به منطق قیاسی ارسطویی (منطق صوری) در نهانگاهِ قیاس و استنتاج با سفسطه ای مغالطه آمیز، نتیجه ای غلط به دست می دهد. این شیوه با یک مقدمه ی غلط می کوشد تا نتیجه ای غلط به دست دهد. متوسلین به قیاس صوری می گویند: «حزب کمونیست، پاسخی است به انقلاب کارگری» و «برای سوسیالیسم بایستی به قدر کافی کارخانه برای تهیه کفش و لباس» داشته باشیم (قیاس صوری)، بنابراین، انقلاب کارگری در میان نیست (استنتاج غلط) و بنابراین، حزب کمونیست و انقلاب کارگری بی معنا است (نتیجه غلط)!

پناه گرفتن پشت این منطق صوری، به این انگیزه است که اعلام کنند: در موجودیتی که ربطی به راه و هدف و انگیزه های طبقاتی – سیاسی «من» ندارد، باید واکنشی نفی گرایانه و انحلال طلبانه در پیش گرفت. این نگرش برآن است که به موجودیت حزبی که مانع اهداف من بوده، موجودیت حزب و کسانی که مزاحم من برای گرویدن به ریشه ی خود بوده، جلوگیر«من» است و هرچه زودتر و به هر وسیله باید به حذف ان پرداخت. به نگرش «هدف وسیله را توجیه می کند» به هر وسیله، اخلاق چنین نگرشی است. منطق و حجت «رجعت» طلبان در رهبری کومه له خود-برگزیده در کنگره ی مهندسی شده ی ۱۷ (زیرا که گزینش این رهبری، مورد بایکوت رهبری حزب و بیشترین کادرهای کومه له قرار گرفت) با مقاومت کومه له روبروست، زیرا که تئوری مادی شده در میان توده های کار و زحمت در کردستان، عینیتی در جامعه و مبارزه طبقاتی دارد. بدون شک، کارگران و تهی دستان و زحمتکشان در کردستان ها و سراسر ایران و منطقه، چنین سیاست و رویکردی را نمی تابند و بایکوت می کنند و برای رهایی از ستم طبقاتی و ملی، رفع ستم جنسیتی و کالایی بر زنان، برای نان، کار، آزادی و اداره شورایی و انقلاب، رویکردی انقلابی دارند و دستیافت به آن ها را در گرو پیروزی انقلاب کارگری می دانند.    

کسانی که امروزه در رهبری کومه له با حزب کمونیست مخالف اند، در اساس با انقلاب کارگری مخالف هستند. ریشه بحران در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن، در اختلاف پیرامون انقلاب ریشه میگیرد. در تمامی گفتارها و نوشتارهای مخالفین درونی حزب و کومه له حزب کمونیست، انکار انقلاب کارگری در ایران، نبود کفایت طبقه کارگر، مخالفت و ایجاد پراکندگی در اتحاد نیروهای چپ و کمونیست (نمونه شورای همکاری نیروها…) حمله و حذف نیروهای کمونیست درون حزب و کومه له موج می زند. تمرکز نیرو برای تقویت و رفتن به سوی اتحاد با نیروهای بورژوا-رفرمیستی منطقه که دست در دست دولت ها و شبه دولت ها منطقه و قدرت های جهانی سرمایه دارند، عمده کردن «طبقه متوسط» و لیبرال ها و اعلام اینکه درهای حزب را به روی «نخبه گان» و اساتید و … درها را باز کنیم ووو(ابراهیم علیزاده) محور مشترک تلاش های آنان هستند. توهین آمیزتر از همه کچ دهنی به جانباخته گان و اسیران و مقاومت گران خیزش های اخیر به این وهن نفرتناک و بیگانه با جنبش ها و معیارها و حقوق انسانی و اجتماعی از دهان «امید رهبری» این رویکرد راست است. نمونه زیر اتنها یمی از «درافشانی  های» عادل الیاسی است: «آنانی که در خیزش دی ۹۶ و بهمن ۹۸ به خیابان ها آمدند نه کارگر بودند و نه بیکار بلکه عده ای بودند که چیزی برای از دست دادن نداشتند و گرنه طبقه کارگر که کار می کند و در صنعت نفت حدود ۴۰ هزار نفری هم بیشتر نیستند و حقوق کلانی دارند و رژیم به آنها می رسد و استخدام شده اند و نمی آیند اعتصاب بکنند، چون چیزی برای از دست دادن دارند…و نتیجه می گیرد که اینست طبقه کارگر و نباید به این خیزش ها به عنوان موضوع طبقاتی  نگریست…(عادل الیاسی) و برنامه ریزی دستکم از ۱۰ سال پیش تا کنون برای اشغال گام به گام ارگان ها تبلیغی- رسانه ای، مالی، تشکیلاتی ووو حزب کمونیست و کومه له، همه و همه در نفی انقلاب کارگری و به همراه آن نفی حزب کمونیست به سود اهداف مخالف مبارزات، سیاست ها، پرنسیپ ها و استراتژی حزب کمونیست ایران و کومه له بوده اند. از همین روی، در تمامی ادبیات، گفتارهای درونی و بیرونی و مناسبات و روابط اینان هیچ نشانی از انقلاب کارگری، ضرورت سازمانیابی و آگاهی طبقاتی طبقه کارگر، نقش زنان و ضرورت سازمانیابی انقلابی زنان، ضرورت پیوند انقلابی رفع ستم ملی و جنبش رهایی طبقه کارگر و انقلاب کارگری دیده نمی شوند.

       می گویند: حزب را به ما تسلیم کنید!. همانگونه که ارگانهای کلیدی را تصاحب کرده ایم، کومه له را که گویی یک ملک منقول است تسلیم کنید! بیایید تا با افرادی که برخلاف اساسنامه و خواست کمیته مرکزی و کمیته اجرایی حزب، ما در تومار آورده ایم و در این مدت برخلاف اساسنامه و موازین حزبی و کومه له بسیج کرده و نیز با تصفیه ها و سرکوب های درونی به تضعیف کمونیسم برآمده ایم، به شیوه ی «دمکراتیک و سانترالیسمی» که در اردوگاه و خارج کشور برقرار کرده و در دست ما قبضه شده اند، به شیوه ای بسیار «دمکراتیک» با رای همین تومارنویسان و نام ها و کسانی که ما با زیرپاگذاردن موازین، برای کنگره تدارک دیده ایم و هرگونه مسئولیتی را در آینده به دوش آنان و نتیجه ی رای آنها وامی گذاریم تا خویش را تبرئه کنیم، حزب را در کومه له«ادغام» و منحل نمائیم. نام این شیوه را «رای و رجوع به اعضا» می گذارند! اینان با زیر پا گذاردن اساسنامه های حزب و کومه له، و آئین نامه کمیته مرکزی و کمیته اجرایی حزب، حاضر به برگزاری کنگره نیستند.

سخنگو و نظریه پرداز کمیته مرکزی کومه له، با یک جسارت قابل تقدیر، وظیفه ی نیابتی را به عهده گرفت که تا کنون، دیگر همراهان از علنی کردن آن پرهیز کرده بودند. جمال بزرگپور از جانب رهبری، بینش انحلال و «رجعت» به گذشته را چنین برمی شمارد: «سوسیالیسم و کمونیسم انتقادی- آرمانشهری …چنین تمایل و نگرشی یا بهتر است بگویم چنین فرهنگ سیاسی… در مسیر فعالیت توانست چون یک فرهنگ سیاسی و تشکیلاتی عمل کند». وی برای محکم کاری، از مانیفست کمونیست هم گفتاوردی نامربوط می آورد که: « شکل نارس مبارزە طبقاتی و محیط پیرامون آنان موجب میشود تا این گونە سوسیالیست ها خود را در جایگاهی بس والاتر از تمام مبارزات طبقاتی بپندارند.» این حکم نادرست، می کوشد تا دیگر خواستهای اجتماعی را «دیگر مبارزات طبقاتی» جا بزند تا مبارزه طبقاتی کارگران را پنهان سازد. وی، به این گونه، خود ناخواسته، ماهیت رویکرد خویش را آشکار می سازد که در کردستان همانگونه که مارکس هم سال ۱۸۴۸ پیش بینی کرده است «شکل مبارزه طبقاتی نارس و محیط پیرامون آن!» قرار داشت و دارد. و ادامه می دهد که همین «موجب می شود تا این گونە سوسیالیست ها خود را در جایگاهی بس والاتر از تمام مبارزات طبقاتی بپندارند.» با این مغالطه ی مضاعف، یعنی با یک فرض غلط برای به ارائه ی یک حکم غلط به مخاطبینی همانند خویش، تلقین می کند که هنوز نوبت مبارزات طبقاتی فرا نرسیده، یعنی طبقه کارگر «نارس بوده» و یا وزنه ای به شمار نمی آید. بنابراین باید «مبارزه ی غیر طبقاتی» همان که سید ابراهیم عالیزاده «خشت روی خشت گذاشتن» و «مطالبات اجتماعی» و پیوستن به «طبقه متوسط» و «لیبرال ها» نام می نهد، را در این «دوره گذار» برگزید. عادل الیاسی، نماینده و امید رهبری و سخنگوی خارج کشور رهبری راست می گوید:« در عین اینکە این هدف نهایی خودمان تعیین میکنیم، تمام تلاش خودمان بە جریان انداختیم و در جریان هست در حال حاظر برای بە وجود آوردن اصلاحات در جامعە، بلە همین مناسباتی کە بهش گفتە میشە نظام سرمایەداری تلاش میکنیم اصلاحاتی کە… بلە جهانی و در ایران هم حاکمە در کردستان هم حاکمە. اصلاحات در چهارچوب این جامعە و این نظام هم جزو کار و اولویتهای خودمان میدانیم.»( ۴)

جمال بزرگپور، نویسنده کمیته رهبری کومه له، در تحلیل ریشه بحران از دیدگاه بلوک خویش، می افزاید:

«نگرشی یا بهتر است بگویم چنین فرهنگ سیاسی [سوسیالیستی]… در مسیر فعالیت  توانست چون  یک فرهنگ سیاسی و تشکیلاتی  عمل کند.» یعنی اینکه بینش سوسیالیستی و کارگری (فرهنگ سیاسی و تشکیلاتی) انقلابی به کومه له تحمیل شد. این تجدید نظر طلبی رویزیونیستی، با گفتاوردی از مانیفست کمونیست که در نقد سوسیالسم تخیلی پیشاسرمایه داری که هنوز طبقه کارگر و بورژوازی در برخی کشورها در برهه ی آغازین و نارس خود بود، ناشیانه گریزگاهی می جوید. این بینش، با نفی انقلاب کارگری و سوسیالیسم- به بهانه ی نابه هنگام بودن آن- ناسیونالیسم را که چیزی جز تایید ملت-دولت بورژوایی نیست، مشروعیت می  بخشد. غافل از اینکه هر نوآموز مانیفست می داند که این بیان مارکس به برهه ای اشاره دارد که سوسیالیسم هنوز نمی توانست گزینه ی مناسبات سرمایه داری باشد. اما نویسنده ی این بینش پیشاسرمایه داری بود که کاک ابراهیم علیزاده را واداشت تا در کنفرانس آلمان به ویژه در سال ۲۰۱۷ و نیز به مناسبت سالگرد روز کومه له از پشت تریبون، نیروهای هم نظر را اینگونه فراخواند: «چپ  با توجه به شمار، بی پشتوانه، پراکنده، تنها دارای برنامه‌ای در دست، در مبارزه و رویارویی با بورژوازی نیست،‌ بلکه‌ « در «کنار طیف لیبرال» و «هر دو «طیف کارگران و «بورژوازی لیبرال-طبقه متوسط» در یک روز خود را در معرض انتخاب – رفراندم- می‌گذارند.» و  «بحث‌های زیادی داریم که سعی می‌کنیم قد علم کند. بحث همکاری با نیروهای دیگر، به نظر من همکاری با نیروهای دیگر، طیفی از لیبرال – ناسیونال کرد، طیفی از نیروهای چپ هم هستند.»(۵)  

با چنین تحلیلی از مناسبات طبقاتی و تصویر مغالطه آمیز و هدفمند وانمود کردن صف بندی های منجمد سالهای ۱۳۴۰ در کردستان است که سال ۱۸۴۸میلادی برخی کشورهای پیشاسرمایه داری (هند و چین) را با ذهنیت پیشاسرمایه داری به هزاره ی سوم میلادی سال ۲۰۲۱ می کشانند. به این ترفند، تلاش می ورزند تا ثابت کنند که هنوز کردستان در همان دوران ماقبل سرمایه داری در انجمادی فریز شده، سکون دارد. آنان ما را به مارکس رجوع می دهند! این بینش که از سوی سید ابراهیم علیزاده رهبری می شود، برای توجیه دیدگاه خود، با استثمار مفهوم های کلی و انتزاعی مانند سوسیالیسم و…مدعی است که کردستان باید از مراحل گذار بورژوایی بگذرد و با عبور از مراحل گذار و در چارچوب حکومت ها و مناسبات بورژوایی، «جنبش ملی» پیروز شود… این بینش محلی گرا با دادن تصویری اشتباه از کردستان، محدودنگرانه، فرضی غلط را پایه قرار می دهد تا تئوری نادرستی از آن ارائه دهد. از این روی این استدلال را مغالطه آمیز و سفسطه می نامیم.

این بینش، ریشه بحران را در حضور سوسیالیسم و بینش انقلابی کارگری در کومه له و ایجاد حزب کمونیست ایران می داند و کمونیستها را«چپ پندارگرا»یی می شمارد که موجب بحران کنونی کومه له شده اند…

عباس منصوران-اسفند ۱۲۹۹/مارس ۲۰۲۱

زیرنویس ها و منابع

-۱http://www.chiran-echo.com/2967.htm و https://www.azadi-b.com/?p=3062

2-https://www.azadi-b.com/?p=3062  جمال بزرگپور

۳-عباس منصوران،آسیب شناسی توطئه حکومت اسلامی و احزاب بورژوایی در کردستان و عبور از خط قرمزها، سایت آزادی بیان، 

(HTTP://WWW.AZADI-B.COM/G/2019/07/POST_251.HTML)

4- عادل الیاسی، آریان تی وی،۴ اوت ۲۰۲۰.   

۵- لینک سخنان ابراهیم علیزاده در کنفرانس سالانه تشکیلات آلمان حزب کمونیست ایران ۲۰۱۷،
https://www.youtube.com/watch?v=K2tjRz0niHA&fbclid=IwAR1BLyjVfu6XfKGHZy_SAT-cUQW-dSczDIL9YGNtPPRS0zwubwbaPyXQySQ 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate