سائقهی فرزند کشی در سرشت آدمی نیست. حتا در کمتر جانوری غریزهی این چنین موجود است. در دیانت است که فرزند کشی، خوی آدمی میشود و در کتابهای مذهبی تقدس مییابد. قابیل قرآنی، برای شکر گذاری و پرداخت سهم خدا با دسترنج خویش- گندم- در برابر هابیل که برای مالک زمین- الله- بزغاله به قربانی میآورد، شرمسار میشود و خون برادر را میریزد. ابراهیم، اسحق یا همان اسماعیل را به قربانگاه می برد تا با کارد سلاخی برگلویش در برابر الله، یا قدرت برتر، شکر گذار باشد. این ذهنیت خونبار، در ذهن دینمداران، هیچ مذمتی نمییابد. هیچ دینمداری با خواندن قصص تورات و انجیل و قرآن، خوی فرزند کشی ابراهیم را محکوم نمیکند، بلکه به دیدهی تحسین مینگرد و آنرا ایثارگری پدر میشمارد. در فرزند کشی است که ابراهیم، یعنی پدر سلاخ، تقدس مییابد و دیگر از فرزند نشانی نیست. همانند مریم که در انجیل و قرآن پس از وظیفهی زایش عیسی، فراموش و در روح القدس و عیسی و خدا منحل میشود. در اقدام فرزند کشی، ابراهیم در قرآن، آنچنان ستایش میشود که محمد پیامبر مسلمانان بیش از ۶۰ بار با روایتهای گوناگون و متضاد از او نام میبرد و وی را بنیانگذار دین الهی خویش میشمارد. ابراهیم در اسلام، بنیانگذار یکتا پرستی است. با دیانت، فرزندکشی و قربانی به ویژه در دینهای سه وجهی ابراهیمی، فریضه میشود تا زیر نامِ ایثار،عبودیت و تسلیم و شکرگذاری، نهادینه شوند. مشروعیت بخشی به قربانی فرزند که در تورات آغاز میشود و در اسلام تداوم و تحکیم مییابد، ایثار در راه خدا نامیده میشود. این همه تبلیغ، به آن سودا است تا قربانی و پرداخت مالیات و جان در راه مافوق و قدرت برتر دادن، وظیفهای دینی شمرده شود و الزامی.
ابراهیم کیست؟
بنا بهتورات در بابهای ۱۲ تا ۲۵ سفر پیدایش، ابراهیم با خواهر ناتنی خود، ساره ازدواج میکند. خدای ابراهیم، به او وعده ارض موعود و فرزند میدهد. وی به همراه لوطِ معروف که بنا به قرآن، لواط از سنت قوم اوست، و نیز ساره به سرزمین کنعان– سرزمینی میان فلسطین و سوریه- مهاجرت میکند. قحطی میآید و راهی مصر میشوند. در مصر ساره را خواهر خود معرفی میکند و فرعون در برابر ساره که ابراهیم به او میبخشاید، چند گوسفند و خرواری گندم میدهد. اما با پی بردن به واقعیت، ابراهیم را سرزنش می کند و ساره را به او باز میگرداند، تا از پیش چشم او برود. فرعون، به مهاجرت آنها فرمان داد. ابراهیم (ابرام) با ساره بازگشت و با لوط بر سر چراگاه درگیر شد و لوط را آواره کرد.
وعدهی خدا دیر شده بود و ابراهیم ده سالی چشم به راه فرزند مانده بود و ساره هیچگاه باردار نشد. ساره کنیز خود هاجر را به حضرت داد و هاجر باید وعدهی خدای ابراهیم را به جای ساره به جای میآورد و اسماعیل زاده شد. هاجر، همان برده آی بود که مهاجرت و هجر و هرچه هم ریشه این واژه هاست از او میآید. ابراهیم بار دیگر ساره را تقدیم و به فرمانروایی دیگر در سرزمین جرار بخشید، تا خود در پناه وی زیست کند. خدای ابراهیم وحی کرده بود که شاه جرار به ساره نزدیک نشود. ادعای ابراهیم بار دیگر آشکار میشود و سرزنشهایی سخت به او که دیگر همسر خود را به نام خواهر واگذار نکند. و ساره به او واگذار و کمی بعد اسحاق زاده میشود. در قرآن از قول ابراهیم آورده شده است که «سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد».
هاجر و فرزند او اسماعیل را راندند تا اسحق وارث ابراهیم باشد. بنا به تورات، اسحق باید قربانی میشد. و بنا به اسلام، اسماعیل. خدای ابراهیم دستور داد اسحاق را قربانی کند که فرشتهای با یک قوچ فربه و آسمانی سررسید و فرمان آورد که در آزمون فرزند کشی تایید شدی و خدا با قربانی همین گوسفند از تو خشنود میشود. به این گونه تاکنون میلیاردها شتر و گاو و گوسفند در پیشگاه الله در مکه و دیگر بلاد اسلامی و حتا کفر به دست حاجیان قربانی شده و می شوند.
با فرمان سلاخی فرزند، هیچ مومن و غیر مومن یهودی برای اسحق و هیچ مسلمانی برای اسماعیل در زیر کارد سلاخی پدر نه تنها دچار شوک نشد و نمیشود، بلکه کوچکترین حس عاطفی هم احساس نکرده و نمیکنند. و هولناک تر آنکه، این ابراهیم است که مقدس و ایثارگر نامیده میشود و جلال مییابد. به اینگونه در جامعهی طبقاتی بردهداری تا به امروز، فرزند کشی و قربانی در راه قدرت برتر، تقدیس شده و میشود و مشروعیت مییابد.
ابراهیم، در این حس و ایمان، دچار تناقض و گرفتار دایرهی شوم اظطراب و دلهره و عصبانیت، به سلاخی فرزند تن میسپارد. در این حس و ذهنیت مذهبی، هم نفرت حکفرماست و هم خشم و هم انتقام. از سویی با ایمان و عبودیت و باور به خدا، یعنی قدرت برتر و ایدئولوژی حاکم، پدر، مومنی سر سپار است. بر انگیزانندهی این جنون، حس انتقامجویی است، تناقض ذهن و عین. مبادله ساره به نام خواهر به دو فرمانروا و اسحق که از ساره است یا هاجر و تفاوتی ندارد که اسماعیل نامیده شود یا اسحق، هرکه هست باید سلاخی شود. یکی، آنکه از برده و کنیز نیست باید تداوم و ضمانت میراث پدر باشد.
فرزند کشی، آدمکشی و قتلعام و نسل کشی در اسلام به نام الله، آنگونه که ابراهیم رئیسی به امر رهبرش فرمان داد و امیرالمومنین ابوبکر بغدادی رهبر داعش به پیش برد و هنوز ۱۲۵۰ زن و دختر شنگال ناپدید، همگی از این انگیزه مشروعت می یابند.
سلاخی فرزند و فرزند کشی مادر و پدر «بابک خرم دین» در ایران، دستکم تا کنون با اعتراف قتل دختر و پسر و داماد را نیز میتوان بیش و پیش از هر عارضه، پدیدهای برآمده از تقدس فرزند کشیِ نهادینه شده در شریعت شمرد. از معمول شدن مرگ و خون و قتلو عام. از همان شریعتی که در توجیه جامعهی طبقاتی و قدرت سیاسی، هر جنایت و قتلعامی را مشروعیت میبخشد.
بن یامین ناتان یاهو، خامنهای و رهبران حزب الله و حماس و جهاد اسلامی و داعش و طالبان ووو، همه پیروان همان فرزند کشان تاریخ هستند. قربانیان، اما فرزندان دیگران. «بابک خرم دین» و خواهر و همسر خواهر، فرزند مومنی است که شش سال در جبهههای جنگ اسلام علیه کفر، آدم کشته است. او شهید زندهی حکومت اسلامی است و سلاخی فرزندان نیز در راه خدا. دیگر قتلهای خانوادگی فزاینده در ایران، زیر هر نام «ناموسی» و هر توجیهی را باید درچنین ایدئولوژی جستجو کرد. بنیاد این شرع بر فرزندکشی و سلاخی و قربانی و پرداخت باج و سهم امام و الله به مالک و قدرت مافوق برای شکر گذاری استوار است.
عباس منصوران
۱۹ ماه می ۲۰۲۱