اعتصاب کارگران نفت، نقاط قوت مبارزه و مبارزه طبقاتی

مبارزات کارگران شرکت نفت یک ماه را پشت سر گذراند و طی همین مدت به سرعت توجه همه بخش های جامعه را به خود جلب کرد و پیامهای حمایتی از داخل دریافت کرد و آوازه اش در جهان پیچیده است. صنعت نفت بدلیل موقعیت آن از اهمیت فراوانی چه برای بورژوازی و چه جنبش کارگری در ایران برخوردار است. مبارزه کارگران شرکت نفت بخش مهمی از جنبش کارگری ایران بوده که با مبارزات خود در طول یک قرن تاثیرات معین و مشخصی بر جامعه ایران داشته است. اعتصاب این دوره کارگران شرکت نفت در بطن یک مبارزه توده ای که سراسر جامعه را در برگرفته شکل گرفته است ( امری که البته بی سابقه در مبارزات کارگران نفت نیست). آنچه که این مبارزات را بیشتر برجسته می کند وجود تشکل معینی است که از روز اول مبارزه با رهنمودهایش توانسته مبارزات کارگران را به پیش ببرد. و خود این تشکل ابتدا به ساکن شکل نگرفته بلکه طی مبارزه ( بخصوص در یکساله اخیر) به یمن وجود شبکه های اجتماعی ساخته و پرداخته شده است و این دستاورد بزرگی برای جنبش کارگری ایران است. این مبارزات نقاط قوت فراوانی برخوردار است که میتوان روی آنها مکث کرد. 

 در طول یک مبارزه و برای پیش برد مبارزه معین آنهایی که واقعا امرشان بهبود و رهایی طبقه کارگر از شرایط فلاکت بار است نمی گردند ببینند نقطه ضعف شان کجاست و بعد بنشینند گریه ساز کنند که “وای حالا چکار کنیم!” بلکه با اتکاء به نقاط قوتشان و در این مورد خاص، بخصوص حضور ده ها هزار نفر کارگری که خواهان تغییر اساسی در نحوه کار و زیست خود هستند امر خود را به پیش می برند. کارگران در بطن اعتصاب و مبارزه تجربه می اندوزند و این تجربه را بکار می برند تا بتوانند به دستاوردهای معینی دست پیدا کنند و این دستاوردها را تثبیت و گامهای بزرگتری بردارند. آن کسی که درگیر یک مبارزه واقعی روی زمین سفت است از نقطه قوت خود شروع و به حرکت خود ادامه می دهد. بطور نمونه اشاره ای می کنیم به بخشی از بیانیه دهم شورای سازماندهی اعتصابات کارگران پیمانی نفت که تاکیدی بر همین امر است: “یک شرط مهم برای پیگیری این مطالبات (ما) دخالتگری حداکثری خود ما کارگران است. از جمله همانطور که همکاران ما در جاهای مختلف دارند جمع میشوند و بر ادامه اعتصاب تاکید میکنند، این جمع شدن ها را میتوانند منظم برپا کنند  و در آن تصمیم گیری کنند و از میان خود نمایندگانی برای مذاکره حول خواستها و مطالباتشان تعیین کنند. در عین حال ابزار مدیای اجتماعی و گروههایی که در بخش های مختلف نفتی داریم مکان مناسبی برای پیش بردن  همین گفتمان ها است و  همانجا میتوانیم افرادی که به راستی سخنگوی مطالبات ما هستند را به عنوان نماینده خود تعیین کنیم و هر زمان که مناسب دانستیم آماده مذاکره برای خواستهایمان شویم. بدین ترتیب ضروری است که افرادی پا پیش بگذارند و داوطلب شوند و یا کسانی را که می شناسیم کاندید کنیم و بخواهیم نماینده واقعی ما کارگران باشند. طبعا به هر درجه و در هر تعداد شرکتی که بتوانیم به این گونه عمل کنیم و مطالبات خود را تحمیل کنیم،  زمینه های دخالتگری حداکثری کارگری را فراهم کرده و خودمان تصمیم گیرنده خواهیم بود.” این ها دستاورد عینی بخشی از جنبش کارگری در بطن مبارزه جاری است که بر توان خود اطمینان دارد که با اتکا، به آن میتواند امر خود را پیش ببرد.

طبقه کارگری که از دل یک سرکوب شدید و در بطن این سرکوب خشن به شدت با دسته بندی کردن کارگران به بخشهای مختلف آسیب دیده، بیرون آمده و طی دو دهه اخیر خودش را به مرور بازسازی کرده و اکنون در ابعاد توده ای و سراسری دست به اعتصاب میزند، اعتصابی کاملا آگاهانه و سازمان یابی شده که توانسته کارگرانی که در سراسر کشور پراکنده اند و با توجه به قرارداد های شقه شقه که هر چند ده نفردر استخدام یک شرکت پیمانکاری هستند را متحد نگه دارد جای بسیار درس آموزی دارد.  اما به نظر میرسد که فول گرفتن ها دیگر حتی از سر دلسوزی هم نیست بلکه بازی در زمین ” طرف مقابل” است.  چپ سنتی غیر سیاسی می گردد ببیند کجا می توان نقطه ضعفی بیاید و اگر نیافت برای آن می سازد (حتما برایش تاریخچه هم می سازد) و همان را برجسته می کند تا توی سر کارگر بزند و با تحقیر مبارزه او خود را بزرگ جلوه دهد، تا به کارگری که درگیر مبارزه ای نفس گیر است ثابت کند تو فاقد ” حواس – احساس و منطق” هستی و حریف “حساب شده تر وارد می شود”!

حسین اکبری که همین چند وقت پیش کشف کرده ستادهای امر به معروف و نهی از منکر می توانند جایگزین شوراهای اسلامی شوند و شاهد مثالش هم مبارزات کارگران هفت تپه بود که رژیم تحت عناوین جدیدی قصد سنگ اندازی  در مبارزه کارگران داشت را ایشان نشانه تحول در دیدگاه حکومت نسبت به کارگران یافته بود. چون حتی دیگر برای خود حسین اکبری هم روشن شده بود هر چقدر هم ایشان مدعی شود که تشکیلات سیاه شورای اسلامی بدنه کارگری دارد اما شوراهای اسلامی منفور ترین تشکیلات نزد کارگران هستند، اکنون بار دیگر به مثابه دانای کل سینه جلو داده و در کوران مبارزه سراسری کارگران نفت  دنبال “ضعف جنبش های اعتراضی کارگری” می گردد و در این امر به کشف مهمی هم نایل شده است؛ یعنی خودش این جوری فکر می کند  و “ضعف جنبش های اعتراضی کارگری”  را این بارمشکل مغزی می داند!  

حسین اکبری بعد از کلی روایت درست و غلط از آنچه بر سر کارگران نفت در چهل ساله اخیر رفته است  میخواهد ثابت کند که مبارزات اخیر کارگران صنعت نفت آب در هاون کوبیدن است چون ایشان با نگاه تیزبین خود ( البته در جهت منافع طرف مقابل) می نویسید:” آنچه در کل جنبش های اعتراضی کارگری تا کنون وبویژه در این اعتراضات کارگران صنایع نفت دیده می شود؛ ضعف ناشی از نبود تشکل های کارگری است.” اما این ضعف مبادا فکر کنید که نتیجه سرکوب بی امان و بی وقفه ای که پشتوانه صد سال  زحمت (بخصوص چهار دهه اخیر) بورژوازی با همه ارگانهای سرکوبش در ایران است بلکه از نظر ایشان “… خصوصی‌ سازی‌ها در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی ها  موجب گردید تا پازل نئولیبرال کامل شود و در این وضعیت دو عامل جنگ و سپس تحریم ها به طور کلی مقاومت نیروی کار را در برابر این سیاست ها در هم شکست.” یعنی همه چهل سال سرکوب خشن و بی رحمانه جمهوری اسلامی هیچ است وهمه باید فراموش کنند و بزرگوارانه ببخشند که تا همین امروز حکومت با ابزار شکنجه و زندان و اعدام به مقابله با جنبش کارگری برخاسته. تنها سرکوبی که ایشان برسمیت  می شناسد آنهم نه از سوی کل حاکمیت بلکه از سوی بخش کوچکی از حاکمیت این است که: ” …برچیدن سندیکاهای کارگری در سراسر ایران و به شکل نمادین آن در خانه کارگر در تهران با حملات آشکار عوامل وابسته به حزب اسلامی کار…” صورت گرفته و اینجاست که باید پرسید چرا کسی سعی می کند که دست های خونین جمهوری اسلامی را بپوشاند؟  این روزها جمهوری اسلامی بد جوری دنبال ساختن “تشکیلات مستقل” برای کارگران است و تا حالا مازیار گیلانی نژاد را جلو انداخته و حسین اکبری هم می تواند این نقش را بازی کند چرا که با این همه قلم فرسایی در مورد کارگران تنها به فکر مقابله با طرحهای “ضد توسعه” و تامین “منافع ملی” است با پوشاندن جنایات بیشمار رژیم اسلامی سرمایه است. اما بدبختانه  ( برای حسین اکبری) گوش کارگران از این حرفها پر است که دست به اعتصاب سراسری میزنند چون به فکر منافع طبقه خود، رهایی خود و کل جامعه هستند.

در نبرد مغزها (که حسین اکبری ترسیم می کند) هم کارگر از پیش باخته است. حسین اکبری حکیمانه فرمودند: ” مبارزه طبقاتی نبرد مغز هاست ودر این مبارزه همه‌ حواس و منطق و احساس درگیر می‌شود. بطور طبیعی اگر شکل و شیوه ای از مبارزه از سوی کارگران انتخاب شود که این همه را در بر نگیرد! طبعا طرف مقابل که جز این سه (حواس – احساس و منطق ) ابزار های نیرومند دیگر و حامیان قدرتمندی تری دارد و از سطح تشکل یابی و سازمانیابی هم برخوردار است در این نبرد مغز ها می تواند بسیار حساب شده تر وارد شود .” گویی کارگران در مبارزه برابر با “طرف مقابل” قرار دارد و تنها چیزی کم دارد ” ابزار های نیرومند دیگر و حامیان قدرتمندی تر” است و اگر مغزش خوب کار بیندازد و ” حواس – احساس و منطق” را به کار گیرد (که ایشان این سه گانه را در سندیکای مورد نظرش خلاصه می کند)” ضعف ناشی از نبود تشکل های کارگری” برطرف خواهد شد! بعد هم فکر نکنید که همین جوری صاف و ساده همه چیز پیش می رود، شرطها و شروطها(!) اولا “اعتصاب فعال” داریم و “اعتصاب خاموش” داریم و هر کدام از این ها یک سری شرایطی دارند…؛ دیگر در حوصله این یادداشت نیست که به شرط و شروط های ایشان بپردازیم، اگر خواننده حوصله اش می کشد می تواند به نوشته خود حسین اکبری ( با عنوان “اعتصابات کارگری صنایع نفت، افشاگر اقتصاد نئولیبرالی”) مراجعه نماید.

بسیاری در همه این سالها عصای دست جمهوری اسلامی بودند، تلاش حسین اکبری چیزی جز این معنی ندارد که به هر ترفندی میخواهد کل حاکمیت را از زیر ضرب مبارزات کارگران بدر برد. او مشکل سرمایه داری در ایران را “اجرای سیاست های نئولیبرالیستی حاکم براقتصاد ایران و به تبع آن حاکم بر صنایع نفت” میداند نه خود سرمایه داری. ایشان ” افتخار اتحادیه ستیزی قبل از تاچر  را  به شورای انقلاب و دولت موقت پس از انقلاب در ایران …” می رساند و نه کل حاکمیت مافیایی رژیم اسلامی سرمایه و تاسف می خورد که چرا :”…نئولیبرالیسم حتی در کوران انقلاب سیاسی و با رهبری کاریزماتیک یک فقیه شیعی ( منظور ایشان خمینی است) … می تواند تخم گذاری کند و بیشتر از آن برخی قواعد خود را به دست زمامدارانی که براندازی  یک رژیم وابسته به امپریالیسم  را رهبری کردند ؛ را پیاده کند.” معنی عملی این حرفها این است اگر تخم گذاری نئولیبرالیسم نبود سرمایه داری و رژیم اسلامی سرمایه هم چندان بد نبود! آیا از این بهتر می توان یک حکومت تبهکار و نابود کننده یک انقلاب توده ای را تبرئه کرد؟

حقیقت این است که ما با تحولاتی زیرورو کننده ای روبرو هستیم، حسین اکبری و حسین اکبری ها اشتباه می کنند که فکر می کنند می توانند جلو آنرا بگیرند. خواسته سندیکا و اتحادیه های کارگری اگر جای هم در جنبش کارگری داشته باشند حداقل حسین اکبری ها نمی توانند نماینده آن باشند بگذریم از  این که این خواسته حتی کف مبارزات کارگران ایران را تشکیل نمی دهد. در بطن یک مبارزه انقلابی ( که در حال شکل گیری است)  سندیکا و اتحادیه کارگری آخرین خواسته ای می تواند باشد که کارگران مطرح می کنند، سندیکایی هم اگر شکل بگیرد توان جوابگویی به نیازهای امروز طبقه کارگر ایران را ندارد، طبقه ای که می رود نماینده کل جامعه باشد برای رهایی و این را با مطرح کردن آلترناتیو شوراها ثابت کرده است. مبارزات و اعتصابات کارگران نفت و هر بخشی دیگر از طبقه کارگر در امروز ایران یک مبارزه صنفی نیست و در بطن تحولات مهمی که دارد در جامعه اتفاق می افتد نمی توان مبارزات جاری کارگران را به سندیکا و تشکیلاتی صرفا صنفی محدود کرد. کشمکش طبقاتی امروز در ایران به شدت سیاسی است و بحث به دست گرفتن قدرت سیاسی مطرح است. تلاش کسانی مانند حسین اکبری تلاشی عبث است؛ دارند آخرین زورشان را می زنند که حکومتی بی رحمی را سر پا نگه دارند که ایشان بتوانند در حاشیه آن مرتب مبارزات کارگران را تحقیر کنند. 

“مبارزه طبقاتی” بحث تئوریک و انتزاعی نیست، کشمکش دو طبقه معین در بطن شرایط معین است. مبارزه طبقاتی نه محل نزاع مغزها بلکه مبارزه ای بر سر منافع است. و این که کدام طبقه بتواند به جامعه نشان دهد می تواند خواسته های ریز و درشت جامعه را تامین کند برنده این مبارزه است و تاریخ را شکل خواهد داد. در بطن مبارزه امروز در جامعه ایران دو آلترناتیو به شدت در تلاشند که نشان دهند که می توانند جامعه را رهبری کنند، یکی اما چشم امیدش به نیروهای مسلح حرفه ای است تا بتواند به وقت اش تیغ سرکوب را مجدد بکار بیندازد و خواسته های ریز و درشت جامعه به خواسته های نازلی فرو کاهد و دیگری اما توانش تنها با سازماندهی کردن مبارزات جاری ممکن است تا جامعه را به نقطه ای غیر قابل برگشت از بابت منزلت و معیشت برساند.کارگر برای مبارزه از تئوری شروع نمی کند، کارگر برای زنده بودن و این که ثابت کند که او هم انسان است نه برده در یک  کشمکش دائمی طبقاتی بسر می برد. کارگر برای مبارزه ( و اصولا هیچ بخشی از جامعه) از نقطه ضعف خود شروع نمی کند، نقطه ضعف جایی برای شروع نیست. در این کشمکش دائمی کارگر وقتی اقدام به مبارزه و مشخصا دست به اعتصاب می زند که بر نقاط قوت خود مسلط است؛ اینکه نهایتا اعتصاب به کجا می انجامد امری است که بستگی به تحولات کلی جامعه دارد. تحولاتی که امروز کاملا به نفع کارگر است و این خود ثمره مبارزه کارگران و کشمکش دائمی طبقاتی در دو دهه اخیر بوده است. اگر کسی یا کسانی از این همه فقط نقطه ضعف بیرون می کشد و مبارزه طبقاتی را محلی برای نزاع مغزها می شمارند از سر خیرخواهی آنها نیست بلکه ریگی به کفش دارند.  

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate