کارگر”از کار افتاده” از زندگی نیافتاده

“حوادث کار” در محیط کارگاه این محیط را بیش از هر چیز به میدان جنگ تبدیل کرده است. آنچنان که منصور حکمت به درستی یاد میکند جنگی اعلام نشده. جنگی که برای یک طرف سود و افتخار و احترام بهمراه دارد و برای طرف دیگر، مرگ و معلولیت و احساس بار اضافه بودن و در یک گوشه ای فراموش شدن و هزار جور منت از سوی حکومت سرمایه داران برای هیچ. 

توی کارگر که در جبهه سود آوری سرمایه  معلول شدی خیلی احترامت را داشته باشند “از کار افتاده” محسوب ات می کنند و همین اصطلاح یعنی دیگر به هیچ دردی نمی خوری. در دنیای سرمایه داری توی کارگر تا وقتی ارزش داری که توان داشته باشی که ارزش اضافه بیافرینی، وقتی به چشم می آیی که بتوانند به استثمارت بکشند و همین که توانت بر اثر گذر روزگار و یا حادثه کاری کم می شود یا کلا آنرا از دست بدهی امور را طوری تنظیم کرده اند که احساس کنی سربار هستی و زنده بودنت بی ثمر است.

محمد، کارگر ساختمانی که بر اثر سقوط از داربست  قطع نخاع شده و از کمر به پایین فلج است این چنین از زندگی اش می گوید: « دشوار است گوشه خانه بنشینی و هیچ کاری از دستت برنیاید؛ دشوار است سربار باشی؛ روزگار با من بد تا کرد؛ ما آن زمان‌ها، بیمه تامین اجتماعی نداشتیم؛ فقط روزمزد کار می‌کردیم و حقوق می‌گرفتیم؛ حقوق‌مان هم کفاف هزینه‌های جاری را نمی‌داد، چه برسد به کنار گذاشتن و پس انداز؛ هیچ پس‌اندازی برای روزهای بیماری و ازکارافتادگی نداشتم؛ حالا یکی، دو سالی است که بیمه سلامت هستم و دفترچه گرفته‌ام؛ با این وجود، خیلی از داروها و هزینه‌ها را این دفترچه پوشش نمی‌دهد؛ من شرمنده خانواده هستم؛ بعد دوازده سال زحمت و عرق ریختن، حالا بیفایده گوشه خانه افتاده‌ام؛ تبدیل شده‌ام به یک بار اضافه، بار اضافه بودن خیلی دشوار است… حتی اگر بیمه بودم، معلوم نبود به من مستمری از کار افتادگی می‌دادند؛ هستند همقطارنم که سالها حق بیمه دادند اما بعد حادثه، آنقدر کمیسیون‌های تامین اجتماعی سخت گرفت که ریالی نصیبشان نشد!”(ایلنا)

من شخصا کم ندیدم، کارگرانی که انگشتان دست شان قطع شده، یا چشم شان را از دست داده اند، پای شان ناقص شده. سالهای پیش در منطقه یافت آباد تهران. یک هفته ای بود که در کارگاهی مشغول به کار بودم. صبح شنبه هفته دوم. منطقه در سکوت بود. تازه لباس کار پوشیده بودیم که صدای دستگاه “کف رند نجاری” کارگاه همسایه به گوشمان رسید به دقیقه نکشید که صدای فریاد و همهمه به گوشمان رسید. هراسان و سراسیمه به بیرون از کارگاه رفتیم. کارگر همسایه وسط خیابان ایستاده بود و دست اش را رو به آسمان گرفته بود و خون جاری بود. کف دستش غلفتی کنده شده بود. کارگر نگون بخت دست را به توصیه همکارانش بالا گرفته بود که کمتر خون از دست بدهد. این دست دیگر برای او دست نمی شد. و در زمانی دیگر و در مکان دیگر؛ کارگر ۱۴ ساله ای که در کارگاه “پادو” محسوب می شد دستانش روی ریل دستگاه ماشین CNC قرار داشت و همکارش همین که دستگاه را راه انداخت (فرصت چنان اندک بود) که چهار انگشت دست راست ( به جز شصت) را از دست داد. کارفرما محبت کرد و برای سالیان با همین وضعیت او را به کار کشید و منت روی سرش ماند که بیرونش نکرده! و…این وضعیتی که هر روز و هر لحظه می تواند اتفاق بیفتد.و… 

در قبال همه مصیبتی که پیامد حوادث کار است تنها چیزی که در قانون سرمایه اسلامی در نظر گرفته شده (البته فقط کارگرانی که تحت پوشش بیمه تامین اجتماعی هستند) با نهایت تحقیر و طلبکاری چندر غاز مستمری از کارافتادگی است، آن هم بعد از سیر یک مسیر طولانی و فرسایشی.

طبق قانون رژیم اسلامی سرمایه کارگر حادثه دیده از پیش متهم است که دارد تمرد می کند؛ و باید به کمیسیون پزشکی تامین اجتماعی ثابت کند که خودش را به موش مردگی نزده! با وجود مشاهده قطع عضو یا فلج شدن، کارگر معلول باید این موارد مشهود را به کمیسیون پزشکی معتمد تامین اجتماعی ثابت کند. و منظور تنها اثبات این نیست که در محل کار این بلا سرش آمده بلکه باید اعضای این کمیسیون مجاب شوند که علاجی برای سلامتی او وجود ندارد. در واقع این کمیسیون یک دادگاه است، دادگاه سرمایه علیه کارگری که توان کار کردن بخاطر سود سرمایه دار را از دست داده است. دادگاهی از نوع دادگاههای رژیم اسلامی که متهم (کارگر حادثه دیده) تک و تنها باید به مصاف چند نفر برود که از پیش تصمیم شان بر این است که همه چیز را منکر شوند و همه چیز بر سلیقه و نظر شخصی ایشان استوار است. پزشکانی که هیچ قسم مقدس پزشکی جز قداست سود سرمایه برایشان ارزش ندارد.

رفتار کمیسیون پزشکی مربوطه چنان ضد انسانی است که صدای کارگزاران سرمایه را نیز در آورده است:” ….آرای صادر شده از سوی کمیسیون‌های پزشکی از منطق ثابتی پیروی نمی‌کند. کارگرانی با وضعیت یکسان درصدهای متفاوتی از کار افتادگی می‌گیرند. از طرف دیگر میزان مستمری‌ها و مبالغی که تعلق می‌گیرد، مطابق هزینه‌های زندگی و شرایط بیکاری کارگر نیست. کارگری که دچار شوک روحی و روانی از کار افتادگی ناشی از کار شده مجبور است کاغذبازی و پروسه بوروکراتیک زیادی را تحمل کند. معلوم هم نیست این پایین و بالا کردن پله‌ها نهایتاً نتیجه‌بخش باشد یانه.”(ایلنا)

میکائیل صدیقی (رئیس انجمن صنفی کارگران ساختمانی مریوان و سروآباد) در مورد کارگران ساختمانی حادثه دیده می گوید:”… مسیر کمیسیون‌های ازکار افتادگیِ تامین اجتماعی، آنقدر سخت است و آن چنان در این کمیسیون‌ها سخت می گیرند که عملاً کارگران در بسیاری از اوقات از حق خود محروم می‌مانند. او به سختی‌های کار کارگران در کمیته‌ها و کمیسیون‌های مربوطه اشاره می‌کند: “برای ازکار افتادگی، خیلی سختگیری می‌کنند؛ اولین مرحله، تایید استراحت پزشکی برای کارگر حادثه‌دیده است؛ برای اینکه به یک کارگر ساختمانی حادثه دیده، استراحت پزشکی بدهند، باید ساختمان حتما «مجوز ساخت» داشته باشد؛ اگر مجوز نداشته باشد، به کارگر استراحت پزشکی نمی‌دهند! یا قبلاً برای دیسک کمر، کمیسیون غرامت تشکیل می‌شد اما حالا اول نامه عمل جراحی می‌دهند، اگر عمل جراحی موفق نبود و جواب نداد، بعداً می‌رود کمیسیون!”

حالا کارگری که از همه موانع سخت و طاقت فرسای کمیسیون پزشکی گذر کرد نهایتا آن چیزی که دستش را می گیرد آنقدر ناچیز است که بسیاری ترجیحا برای اینکه سابقه بیمه شان ناقص نشود با همان شرایط نقص عضو شده سرکار می روند. به اعتراف منصوری نامی که رئیس کانون سراسری انجمن‌های صنفی بازرسان ایمنی و بهداشت کار کشور خوانده شده :” فرد (کارگر) ترجیح می‌دهد با معضلات جسمی- حرکتی به کارش ادامه دهد اما از مبالغ از کار افتادگی استفاده نکند؛ چون مبلغ به غایت کمی در شرایط و مخارج کنونی است. اینجور کارگران معمولاً با وجود سختی و مشکلاتی که دارند، به دلیل مشکلات معیشتی در بازار کار غیررسمی کار می‌کنند. در عین حال در سوابق بیمه‌ای کارگر نیز ثبت می‌شود.” و این ثبت سابقه حادثه کار برای این است که فردا روزی کارگر “مدعی خیلی چیزها نشود!” و از سوی دیگر باز هم به اقرار منصوری: ” کارگری که برای کارفرما هزینه بیمارستان ایجاد می‌کند و ضعف جسمی داشته باشد یا باعث حادثه‌ای در کار بشود، خیلی اوقات اخراج می‌شود و این از عواقب از کار افتادگی است. این است که کار و امنیت شغلی کارگران نیز تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد.”

در موردی که خود شاهد بودم کارگری که بر اثر حادثه تا مرز قطع نخاع پیش رفت و در ستون فقراتش دو عدد پین تعبیه کردند و با همین وضعیت سرکار میرفت. یعنی او را داخل تانکر می گذاشتند تا کار جوشکاری اش را انجام دهد. در صورتی که پزشک معالج گفته بود مطلقا سر کار  نباید برود و باید یک تا دو سال فیزیوتراپی کند. اما پروسه اینکه تشخیص دهند او عملا قادر به کار نیست چنان طولانی بود که او بعد از چند ماه به سرکار خود برگشت. در اینجا هم کارفرما وجدانش اجازه نداد که او کار نکند! البته به شرطی که شکایت نکند قول خرید خانه ای را هم داد. اما از آنجا که نگفته بود حتما این کار را می کند هیچ وقت زیر قولش نزد فقط آنرا پشت گوش انداخت تا آبها از آسیاب بیفتد! و بعد از نزدیک دوسال کارهای مربوطه به کمیسیون پزشکی که با عملیات یورش به خانه کارگر مزبور همراه بود و به شیوه نیروهای سرکوبگر میخواستند مطمئن شوند که کارگر مزبور وضعیت اش از بابت وسایل زندگی چگونه است، آیا همسرش دارای زیور و آلات (طلا) است! این واقعه در سال ۷۴ اتفاق افتاد و آنزمان داشتن تلویزیون رنگی یک جورهایی لوکس محسوب می شد و د رمنطق سرمایه، کارگری که از آن برخوردار بود لابد وضعش خیلی خوب است! خانم بازرس فرموده بودند:”آهان تلویزیون رنگی هم که دارید!” نهایتا حقوقی که در نظر گرفتند چنان اندک بود که کارگر آسیب دیده مجبور شد که با همان وضعیت جسمانی به کار کردن ادامه دهد. البته پیش همان کارفرمای با وجدان. گفتنی است که با کمال تاسف آن کارگر هیچ وقت خوب نشد و عملا دو پای خود را از دست داد.

برای تعیین مستمری از کارافتادگی قانون رژیم اسلامی سرمایه تاکید می کند که نباید مستمری بیشتر از صد در صد و کمتر از ۵۰ در صد حقوق دریافتی ماهانه کارگر  باشد. البته سرمایه و کارگزاران سرمایه حواس شان هست که پول مفت(!) به کارگر ندهند. برای همین چنان فرمولی تهیه کردند (یک سی‌ام متوسط حقوق ماهانه بیمه شده ضربدر سنوات پرداخت حق بیمه) که عملا دریافتی کارگری که به تشخیص ایشان “از کار افتاده کلی” محسوب می شود حتی با احتساب افراد تحت تکفلش عملا بیشتر از ۶۰ درصد نمی شود. این در صورتی است که کمیسیون مربوطه طبق ضوابطی که  نفع سرمایه در آن الویت اول و آخر است، تشخیص دهند  که کارگر تا میزان ۶۶درصد و بیشتر از کار افتاده شده است. در صورتی که تشخیص دهند بین ۳۳ تا ۶۶ درصد است طبق منطق ایشان “از کارافتاده جزیی” محسوب می گردد. یعنی در صورت تشخیص ۶۵ درصد از کارافتادگی هنوز کارگر از کار افتاده کلی محسوب نمی گردد! و برای از کار افتاده جزیی ۳۵ درصد مبلغ از مستمری وضع شده برای از کارافتاده کلی را در نظر می گیرند و شما خود حساب کنید که از کارافتادگی ۱۰ تا ۳۳ درصد از این هم کمتر است چون به تشخیص ایشان این کارگر هنوز توان استثمار شدن را دارد.

در قانون سرمایه اسلامی شده هیچ پشتوانه   دیگری (اگر این چندر غاز را پشتوانه حساب کنیم) از کارگر معلول شده بر اثر کار وجود ندارد. یعنی بر اثر طمع و حرص کارفرمای محترمی که حاضر نیست کوچکترین هزینه ای برای ایمنی محل کار انجام دهد بلکه برعکس با فشار کار و تهدید دائمی به اخراج، با عقب انداختن مداوم پرداخت دستمزدها، و با فضای بسته و کثیف محیط کار و نور کم و هوای شدیدا آلوده کارگاه و سر وصدای شدید و نیز با از کار انداختن عمدی قطعات که برای ایمنی دستگاهها نصب شده برای سرعت بخشیدن به کار و … محیط کار و شرایط کار دائما به سوی ناامنی بیشتر سوق داده می شود. 

چیزی که برای سرمایه زیاد است کارگر است و داشتن کارگر برای سرمایه هزینه زیادی در برندارد. مضافا بر اینکه در هیچ کجای قانون جاری تصریح نشده که کارفرمای مقصر باید جوابگو باشد و آنجا که نصف و نیمه اشاراتی شده اولا چنان شرایطی از پیش تامین شده که کارگر نتواند حرفش پیش رود و مهم تر اینکه هم قانون و عوامل اجرای قانون حواس شان به جیب سرمایه دار است نه زندگی کارگر.

در میان انبوه مطالبات کارگران از سرمایه در ایران حق برخورداری از زندگی سالم و شاد و مرفه بعد از مصدوم و نقص عضو شدن خواسته ای است فراموش شده. برای همین کارفرما و دولت مطبوع شان توانسته اند بدترین شرایط را بر کارگر حادثه دیده تحمیل کنند. از کار افتادگی یک تهدید مدام کارگران است و روز به روز شدیدتر می گردد. شخص کارفرما که کارگر را برای ساعاتی یا یک روز یا هر چند وقت که در استخدام دارد ، مسئول جان و امنیت او است و باید در قبال همه حوادث کاری جوابگو باشد و تمام هزینه درمان را پرداخت. و دولت موظف است که بدون اما و اگر و هدایت کارگر در یک پروسه فرسوده کننده زندگی کارگر حادثه دیده و مصدوم شده را به بهترین نحو تضمین کند. نقص عضو نباید پایان پروسه زندگی یک نفر و کل خانواده او تبدیل شود. دولت ضمن ایجاد شرایط بهبود و توانبخشی فرد مصدوم باید شرایطی فراهم آورد که فرد حس نکند که بخاطر حادثه کاری از جامعه طرد شده است. کارگر حادثه دیده توان کار کردن را به خاطر سود سرمایه از کف داده و اگر کسی قرار است شرم کند این سرمایه دار است. “از کارافتاده” نباید مطرود محسوب شود او حق زندگی شرافتمندانه را دارد. *

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate