هم سرنوشتی مردم ایران و افغانستان

افغانستان بار دیگر زیر مهمیز گروه ضد تمدن و انسانیت، طالبان در آمده؛ وبا توجه تجربه تلخ و خونبار مردم در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی سرمایه در چهار دهه گذشته، بازگشت طالبان حس همدردی عمیقی را در میان مردم ایران نسبت به مردم افغانستان پدید آورده است. به نوعی همه آنچه در سال ۵۷ در ایران گذشت برای نسلی که شاهد ماجرا نبود و آنچه شنیده بود عمدتا روایت ضد انقلابی بود که جمهوری اسلامی و سلطنت طلبان ارائه داده بود که گویا انقلاب، “انقلاب اسلامی” بود و مردم مجنون خوشی زیر دلشان زده بود و حکومت را دو دستی تقدیم طالبان آن روزگار کرده بودند وقایع این روزها نشان داد در واقعیت تاریخی، انقلاب اسلامی به واقع ضد، انقلابی بود که علیه یک دیکتاتوری خشن سرمایه داری که تاج شاهانه بر سر داشت بود، و انتقام خونینی را رقم زد که هنوز هم ادامه دارد. 

آنچه به عیان همگان شاهد هستند این است که چگونه سیاستهای دول اروپایی و امریکا( چیزی شبیه آنچه در سال ۵۷ در ایران روی داد)  یک دارو دسته اسلامی و جنایتکار را از اعماق غارها کوههای هندوکش بیرون کشیدند و به جان مردم افغانستان انداختند. این زمان اما یک اتفاق دیگر افتاده؛ این بار تنها دول غرب نیستند که زیر بغل دارودسته های جانیان اسلامی را گرفته اند، معجونی از چین و روسیه و هند و پاکستان وترکیه و قطر و دولتهای جنوب خلیج فارس همگی دست در دست هم دادند که زخمی که عفونت کرده را تازه نگه دارند و در سوی دیگر جمهوری اسلامی دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید  گویی نفسی دارد چاق میکند و به پیشواز “برادران دینی” خود رفته است و سالهاست که هر امکاناتی که داشته در اختیار ملاهای طالبان گذاشته و تا اینگونه “وحدت شیعه و سنی را” تکمیل کند. وحدت سیاهی میان دو نیروی کاملا شر و ضد انسانی.

  جمهوری اسلامی در همه این سالها سیاست روشن و روتینی علیه افغانستانی ها در ایران پیش برده و هر گاه و هر جا فرصتی بدست می آورد به این مردم حمله کرده و به سبعیت تمام آنها را در جامعه ایزوله می کند و در خشونت ورزی نسبت به آنان کوتاهی نکرده است. “بیگانه ستیزی” در ایران با توجه به حضور وسیع اهالی افغانستان در جامعه ایران بطور عملی متوجه  آنان می شود. این مردم در ایران به حاشیه رانده می شدند و از هر گونه امکانات اجتماعی محروم میشدند و روزی هم که اندک امتیاز برای افغانستانی پناهنده در ایران قایل شدند از بی پناهی جماعتی از این مردم سواستفاده کرده و با وعده های این دنیا و آن دنیا لشکری از ایشان را به نام “فاطمیون” مسلح و سازماندهی کردند و به جان مردم سوریه انداختند. و هیچ بعید نیست  در اتاق های فکر جمهوری اسلامی، در مغز علیل سربازان امام زمان  نقشه تبهکارانه دیگری نپروارنده باشند که یک جورهایی این لشکر را به خود افغانستان گسیل کنند. اینها نه بخاطر “نگاه ایدئولوژیک” حکومت بلکه بخاطر سیاست است، سیاست تشدید سرکوب و سرپا نگهداشتن حکومت اسلامی در ایران به قیمت به تباهی کشیدن بیشتر جامعه ایران و افغانستان.

وقایع هفته اول که حکومت به دست طالبان افتاد اما نشان داد یک چیزهای اساسی تغییر کرده است. طالبان وانمود میکند که تغییر کرده اما در واقع این شرایط اجتماعی است که نسبت به دور اول که ایشان جنایت بی شماری آفریدند بسیار تغییر کرده است. اولا در خود افغانستان در بیست سال گذشته که طالبانی که ریش خود را تراشیده بود حاکم بود و در همچین موقعیتی زنان و جوانان توانستند حقوق نیم بندی (در واقع ابتدایی ترین حقوق هر انسانی) را بدست آورند و تجربه کنند. برای حفظ این دستاوردها جنبش زنان و جنبش خلاصی فرهنگی در افغانستان همین امروز هنوز حکومت جدید طالبان به سه روز نکشیده بود که سر بلند کرد و خودنمایی کرد. دوما در ایران هیولای اسلامی حاکم در مقابل جنبش عظیم سرنگونی نفس اش به شماره افتاده است. امروز مردم ایران با پوست و گوشت و استخوان خود حس میکنند که چه اتفاقی در افغانستان دارد می افتد و برای همین همدردی عمیقی نسبت به مردم اسیر در چنگال ارتجاع اسلامی  در افغانستان نشان میدهند. هیچ بعید نیست در دور بعدی اعتراضات خیابانی شعارهای حمایتی از مردم افغانستان در کف خیابانهای سراسر ایران شنیده شود. اگر در دو دهه پیش فقط دانشجویان شعار مرگ بر طالبان چه در تهران چه در کابل سر دادند این بار به شعار توده ای مردم تبدیل خواهد شد. سنبه جنبش علیه طالبان و به تبع آن جنبش ضد اسلام سیاسی و به خصوص رژیم اسلامی در ایران چنان پرزور است که دولتهای دنیا هر کدام سعی می کنند آخرین دولتی باشند که گروه جنایتکار طالبان را به عنوان یک دولت به رسمیت بشناسند. به نحوی به طالبان پیام می دهند کمتر چهره ضد زن و ضد بشری خود را به نمایش بگذار تا دست ما باز باشد چرا که اکنون جنبش اسلامی بعد از چهل سال حکومت جمهوری اسلامی در سراسر دنیا به عنوان دشمن سرسخت انسانیت معرفه است.

۲

یک بخش مهم از طبقه کارگر ایران “کارگران افغانی” بودند و هستند. با وجود سیاستهای دولتهای حاکم به ندرت این کارگران به استخدام کارگاههای صنعتی در می آیند مگر بطور پنهانی و این کارگران منبعی مطمئن برای استثمار توسط کارفرمایان بودند، یک دستمزد خشک و خالی در قبال کار بیشتر از همکاران ایرانی شان، بی حقوق مطلق؛ این چیزی است که نصیب این بخش از کارگران می شود. بیشتر بخش جمعیت کارگران افغانی در بخش ساختمان سازی و کارهای سخت و طاقت فرسا در پرت ترین مکانها به کار گرفته می شوند. با توجه به سیاستهای فاشیستی در مورد کارگران افغانی آنها در واقع رانده از اینجا و مانده از آنجا هستند. با توجه به تبلیغات سالهای طولانی و محدود کردن شدید پناهندگان افغانی، کارگران افغانی درجامعه ایزوله هستند و کمتر در انظار دیده می شوند. یک سیاست روتین تشکیلات سیاهی مانند خانه کارگر جوسازی علیه کارگران افغان تحت عنوان “کارگران خارجی” بوده و این پیش از آنکه “فرصت کار” برای “کارگران بومی (ایرانی)” فراهم سازد بلکه آگاهانه و عامدانه شرایطی را فراهم می آورد که کارفرمایان بر شدت استثمار خود بیفزایند.این شرایط زمینه ای را فراهم می آورد که کارفرمایان منت بیشتری سر کارگر افغانی بگذارند که دارند خطر می کنند که آنها را به کار می گیرند! خطری که با آغوش باز از آن استقبال می کنند!

با به دست گرفتن حکومت در افغانستان توسط طالبان اکنون بیش از گذشته مردم ایران و بخصوص کارگران ایران و افغانستان هم سرنوشت شده اند. “اشتراکات فرهنگی” به کنار، اشتراکات سیاسی و طبقاتی بیش از گذشته برجسته شده است. اکنون زمینه برای تبلیغات فاشیستی ضد افغانی حکومت به شدت ضعیف شده است. اکنون رهایی این دو جامعه بهم دیگر گره خورده است. جمهوری اسلامی فکر می کند مائده آسمانی دیگر نصیب اش شده است، این بار اما بلا از آسمان بر سر رژیم اسلامی سرمایه  خواهد ریخت. خشمی که روز بروز در جامعه ایران علیه حکومت اسلامی شکل گرفته با وجود به روی کار آمدن طالبان این خشم عمق و عظمت بیشتری یافته است. 

بورژوازی از همه جهات بازنده است و با روی کار آوردن بخشی دیگر از جنبش ضد انسانی اسلامی در افغانستان بیش از گذشته ثابت کرد هیچ امر بشری برای بورژوازی مهم نیست. وقایع افغانستان و ثابت شدن این امر که دول غربی و امریکا شنیع ترین اشکال تبهکاری را محترم می شمارند بار دیگر ثابت کرد تنها راه رهایی از شر سرمایه داری سوسیالیسم است. و با وجود جنبش قوی و آگاه کارگری در ایران و همدردی شدید مردم ایران و وجود جنبش وسیع و قوی سرنگونی در ایران طالبان فرصت چندانی برای ریشه دواندن پیدا نخواهد کرد چون در ایران جنبش سرنگونی عزم جزم کرده این ریشه فاسد را از بنیان برکند و به جامعه انسانی فرصت نفس کشیدن دهد.*

 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate