احزاب سیاسی، طبقات، تضاد منافع طبقات و  مبارزات طبقات اجتماعی! 

هم برای ایجاد این آگاهی کمونیستی در مقیاسی وسیع، و هم برای موفقیت خود این امر، تغییر و دگر گونی انسانها در مقیاسی عظیم ضروری است، تغییری که تنها می تواند در جنبش عملی، انقلاب، صورت پذیرد؛ بنابراین، انقلاب نه تنها بدین خاطر ضروری است که طبقه فرمانروا نمی تواند به هیچ طریق دیگری سرنگون شود، بلکه ایضاٌ بدین خاطر ضروری است که طبقه ای که آن را ساقط می سازد، تنها با انقلاب می تواند خود را از شر کثافات قرون رهائی بخشد و برای ایجاد جامعه ای با طرحی نو، شایسته و مناسب گردد. –  کارل مارکس، فردریک انگلس-  ایدئولوژی آلمانی سال ۱۸۴۶، ص ۶۵– ترجمه تیرداد نیکی .

احزاب سیاسی، طبقات، تضاد منافع طبقات و  مبارزات طبقات اجتماعی! 

در جامعه طبقاتی کنونی با طبقات  دارای تضاد منافع طبقاتی آشتی ناپذیر و بنا براین، همواره در حال جنک و نبرد طبقاتی – استثمارگر و استثمار شونده، ستمگر و تحت ستم هیچ سازمان، تشکل، گروه و حزب سیاسی، مثل دولت، دموکراسی، زندان و اعدام و حتی خرافی ترین افکار مثل مذهب و ناسیونالیسم و امثالهم، در حقیقت موجود نیستند و یا موجودیت نمی یابد، مگر اینکه ایجاب کند و که از منافع طبقه ای در برابر طبقه ی دیگر و بویژه دو طبقه عمده جامعه کنونی یعنی طبقه سرمایه دار و طبقه کارگر – بورژوازی و پرولتاریا-  در جامعه ی طبقاتی دفاع گردد و اما، در واقع طوری وانمود میشود که مثل این که، این چنین نیست و بنا براین، همان طور که منافع ملی، امنیت ملی، اُمت و … که در حقیقت موجود نیستند، اما در ذهن طبقات استثمار شونده – انسان واقعی و حی حاضر- انسان زنده و بویژه کارگران و زحمتکشان، برای تداوم استثمار موجودیت می دهند، احزاب سیاسی هم اسم و شعارهای خود را طبقاتی نمی نامند و طرح نمی کنند، بلکه از جانب همه حرف می زنند، خود را حزب ملی، حزب دموکراسی برای همه، حزب چپ، حزب اُمت اسلامی، حزب ملت (ایران)، حزب همبستگی ملی، حزب جامعه، حزب زنان، حزب خلق و… می نامند وبدین سان، موفق میشوند که طبقه کارگر را در چارچوپ منافع طبقه سرمایه دارِ مسلط بر جامعه، ولی در ظاهر برای حفظ منافع ملت و سرحدات آن، فرهنگ و سنن ابا و اجدادی، پرچم ها و سرودهای ملی که خون از آنها می بارد و در صفوف همه باهمی، در درون مرزهای  پر افتخار؟! ملی- کشوری و با خرافات مذهبی و ملت گرایانه نگه دارند و حتی در برابر طبقه کارگر آن طرف مرز بسیج نمایند، به جنگ ببرند تا بکُشد و یا کشته گردد! تا منافع سرمایه داران وطنی یا بلوک های سرمایه داران امپریالیست و جنگ طلب منطقه و قاره ای( اتحادیه ی اروپا، پیمان نظامی و تعرضی ناتو، کشورهای عضو پیمان شانگهای، نفتا، بریکس و…) تأمین گردد!

” ﻧﺒﻮغ ﻣﺎرﮐﺲ در اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ او اوﻟﻴﻦ ﮐﺴﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺖ از اﯾﻨﺠﺎ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﯼ را ﺑﺪﺳﺖ ﺁورد ﮐﻪ ﺗﺎرﯾﺦ ﺟﻬﺎن ﺁن را ﻣﯽ ﺁﻣﻮزد و ﺗﻮاﻧﺴﺖ اﯾﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ را ﺑﻄﺮزﯼ ﭘﻴﮕﻴﺮ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﮐﻨﺪ. اﯾﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﺁﻣﻮزش ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻣﺒﺎرزﻩ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ اﺳﺖ. ﻣﺎدام ﮐﻪ اﻓﺮاد ﻓﺮا ﻧﮕﻴﺮﻧﺪ در ﭘﺲ هﺮ ﯾﮏ از ﺟﻤﻼت، اﻇﻬﺎرات و وﻋﺪﻩ و وﻋﻴﺪهﺎﯼ اﺧﻼﻗﯽ، دﯾﻨﯽ، ﺳﻴﺎﺳﯽ واﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻃﺒﻘﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﻨﻨﺪ، در ﺳﻴﺎﺳﺖ هﻤﻮارﻩ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﻔﻴﻬﺎﻧﻪ ﻓﺮﯾﺐ و ﺧﻮدﻓﺮﯾﺒﯽ ﺑﻮدﻩ و ﺧﻮاهﻨﺪ ﺑﻮد. ﻃﺮﻓﺪار رﻓﺮم و اﺻﻼﺣﺎت ﺗﺎ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﯽ ﻧﺒﺮﻧﺪ ﮐﻪ هر ﻣﺆﺳﺴﻪ ﻗﺪﯾﻤﯽ،هر اﻧﺪازﻩ هم ﺑﯽ رﯾﺨﺖ وﻓﺎﺳﺪ ﺑﻨﻈﺮ ﺁﯾﺪ ﻣﺘﮑﯽ ﺑﻪ ﻗﻮاﯼ ﻃﺒﻘﻪ اﯼ ازﻃﺒﻘﺎ ت ﺣﮑﻤﻔﺮﻣﺎﺳﺖ، هموارﻩ از ﻃﺮف ﻣﺪاﻓﻌﻴﻦ ﻧﻈﻢ ﻗﺪﯾﻢ ﺗﺤﻤﻴﻖﻣﻴﮕﺮدﻧﺪ. و اﻣﺎ ﺑﺮاﯼ درهم ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻣﻘﺎوﻣﺖ اﯾﻦ ﻃﺒﻘﺎت ﻓﻘﻂ ﯾﮏ وﺳﻴﻠﻪ وﺟﻮد دارد؛ ﺑﺎﯾﺪ در همان ﺟﺎﻣﻌﻪ اﯼ ﮐﻪ ﻣﺎرا اﺣﺎﻃﻪ ﻧﻤﻮدﻩ اﺳﺖ ﺁن ﻧﻴﺮوهاﯾﯽ را ﭘﻴﺪا ﮐﺮد و ﺑﺮاﯼ ﻣﺒﺎرزﻩ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﮐﺮد و ﺳﺎزﻣﺎن داد ﮐﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ــ و ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺧﻮد ﺑﺎﯾﺪ ــ ﻧﻴﺮوﯾﯽ را ﺗﺸﮑﻴﻞ ﺑﺪهند ﮐﻪ ﻗﺎدر ﺑﻪ اﻧﻬﺪام ﮐﻬﻦ و ﺁوردن ﻧﻮ ﺑﺎﺷﺪ. ” و .ای. لنین سه منبع و سه جزء مارکسیسم.

بنا بر این، احزاب سیاسی،احزاب حقیقتا طبقاتی هستند، یعنی هر حزب سیاسی برای دفاع از منافع یک طبقه و یا جناحی از یک طبقه موجودیت مییاند، رشد و توسعه می یابد و بوسیله ی نگه داری قدرت اقتصادی سیاسی در دست طبقه حاکم و یا بوسیله ای در دست طبقه ی محکوم و برای پیروزی اش  و تعویض طبقات حاکم و محکوم تبدیل می گردد. زیرا که جامعه طبقاتی است. زیرا که جامعه بورژوازی هم مانند جوامع قبل از خود دارای طبقات اجتماعی با منافع طبقاتی کاملا متضاد  و آشتی ناپذیراست و این منافع متضاد یک مبارزۀ دائمی را، بویژه بین دو طبقه اساسی این جامعه، یعنی بورژوازی و پرولتاریا – سرمایه دار و کارگر – را موجودیت داده است که نابودی و پیروزی را در نهایت در زهدان خود پرورش و متولد میکند. این مبارزه طبقاتی، متأسفانه، فقط یک راه حل و سرانجام ندارد، یعنی پیروزی طبقه ی کارگر در آن تضمین شده نیست، بلکه اگر طبقه کارگر، یعنی طبقه ای که تولید کننده ی اساسی، ولی خود محرومترین طبقه این جامعه است، موفق به سازمان دادن خویش نگردد و مبارزه ی طبقاتی را به پیروزی نرساند، جامعه متلاشی شده و بطور کلی به نابودی می گراید. در جامعۀ طبقاتی کنونی، بورژوازی همه ی امکانات جامعه را در دست دارد. بورژوازی دارای احزاب باصطلاح گوناگون است. بورژوازی بویژه  دارای دستگاه مجهز، سازمان یافته و مسلح، قوای اجرائیه، مقننه، قضائیه، متولیان مذهب و دین،  رادیو و تلویزیون، تربیت و آموزش وخلاصه همه وسائل و ارکانهای خرافه پراکن و سرکوب گر است که دولت نام دارد. دولت در جوامع طبقاتی، وسیله – زور سازمان یافته – طبقه حاکم برای سرکوب طبقه محکوم است. این را هر روز در گوشه و کنار جامعه میبینیم. همین هفته، نیروهای دولتی  در دو نقطه از ایران یعنی بلوچستان و خراسان شمالی، با یورش به کارگران و زحمتکشان، در بلوچستان به بیکاران و گرسنگانی که راهی برای امرار معاش خویش ندارند، جز اینکه، در مرزهای پاکستان و افغانستان کالا مثلا مواد سختی را بفروشند و در خراسان شمالی – شهر اسفراین، کارگران یک معدن – آلبلاغ، دهها نفر را کشته و زخمی نمودند. در بلوچستان این به یک شورش بر حق از طرف توده ی وسیع کارگران و زحمتکشان  تبدیل شده که هنوز ادامه دارد.  اما، طبقه کارگر از هر گونه وسیله ای محروم است. در جامعه ی طبقاتی که دارای ستمگر و تحت ستم، استثمارگر و استثمار شونده است، هیچ منافع همگانی – ملتی – جنسیتی – تعیین کننده ای موجود نیست. البته، طبقه حاکم و بویژه امروزه کوشش کرده و می کند که تحت عناوین پر طمطراق، ولی در واقع پوچ و زهرآلود، مثل، مردم – خلق، ملت، نژاد، مذهب، منافع ملی، امنیت ملی، منافع خود را، منافع همگانی جلوه دهد و بدین وسیله موفق شده و میشود که حتی کارگران باصطلاح یک ملت را بسیج کرده و در مقابل کارگران یک ملت باصطلاح بیگانه قرار دهد. ما این را در جنگ های خونین که عصر ما، عصر پیشرفت و توسعه بیش از پیش وسائل جنگی است، دیده و می بینیم.   یک عده خرده بورژوای کوتاه فکر و پخمه سیاسی یا ناکجا آبادی – اتوپیائی –  هم هستند  که فکر می کنند منافع همگانی موجود است.  

ولی، اکثرا نه از روی ناآگاهی و یا به سهو، بلکه آگاهانه، عمدا وبه ظاهر وانمود می نمایند که احزاب سیاسی میتوانند طبقاتی هم نباشند، یعنی احزاب سیاسی یا طبقاتی هستند و یا فرقه ای، ناسیونالیستی، ملیتی، قومی، جنسیتی، همه باهمی، خلقی، خرده بورژوائی – بورژوائی – مردمی – دموکراسی طلب، عدالت خواهانه برای همه طبقات، لیبرال و حتی با نام و پرچم کمونیستی، ولی برای جامعه (حزب زنان، حزب کودکان و حتی شخصی مثل حزب منصور حکمت)، حزب همبستگی ملی، حزب امت اسلامی، حزب ایران آباد و ایران آزاد و… باشند که این احزاب دسته دوم، یعنی احزابی که خود را طبقاتی نمیدانند، همان طور که واقعیات نشان داده و می دهند، کلا، در شرایط کنونی، در واقع، عملا حالا با هر نام و برنامه ای، همراه احزاب بوژوائی و دولت موجود که به این نام به ندرت خود را مینامند،  در خدمت طبقه سرمایه دار و برای حفظ نظام سرمایه داری امپریالیستی حاکم و بر علیه منافع تاریخی – اجتماعی طبقه کارگر میباشند. این احزاب امروزه سکان دولت های طبقاتی طبقه سرمایه دار  برای سرکوب طبقه ی کارگر را در دست دارند مثل احزاب  دموکراسی خواه، چپ، سوسیالیست، لیبرال و مردمی، سوسیال دمکرات، سوسیالیست بویژه  در اروپا و حتی حزب کمونیست چین و…، نمایندگان نشسته در پارلمان ها که برای توجیه و به قول دین داران خبیث و خدعه گر، حلال کردن و در راه خدا؟! انجام دادنِ سرکوب طبقاتی کارگران و زحمتکشان قانون تصویب می نمایند و در سازمانهای جهانی مثل خودشان “همه با همی” مثل سازمان ملل متحد مشغول برنامه ریزی برای جنگ های خونین هستند و…  

 احزاب دسته نخست –  یعنی احزاب طبقاتی خود را طبقاتی می نامند که امروزه به شکرانه رواج دروغ و نادرستی، بیصداقتی و بُزدلی که سبب اصلی و اساسی جامعه سرمایه داریست که انسان را خوار و ذلیل و از خود بیگانه نموده است، او را به گرگ و گوسفند تبدیل نموده است، نادر میباشند، خود را با منافع طبقات اجتماعی و بویژه در جامعه ی کنونی طبقه بورژوازی و پرولتاریا تعریف میکنند و نیرویشان را از این  دو طبقه ی اساسی جامعه بورژوائی اساسا میگیرند. احزاب طبقه بورژوا خواهان حفظ نظام کنونی و جامعه طبقاتی بطور کلی هستند و احزاب سیاسی طبقه کارگر خواهان تغییررادیکال و بنیادی نظام  کنونی اجتماعی و بطور کلی لغو جامعه طبقاتی هستند.

” همان گونه که عقیده ما در باره فرد بر پایه آنچه که خود می اندیشد، استوار نیست، بهمین ترتیب نیز ما نمیتوانیم چنین دوران دگرسانی ها را بر اساس آگاهی خودش داوری کنیم، بر عکس این آگاهی را باید از طریق توضیح تضادهای زندگی مادی، از تضادهای موجود بین نیروهای مولد اجتماعی و مناسبات تولیدی، توضیح داده شود.” کارل مارکس، پیشگفتار بر اقتصاد سیاسی – لندن، ژانویه ۱۸۵۹ – انتشارات مزدک. حال، نمیتوان در باره دولت ها، مؤسسات  و احزاب و سازمانهای سیاسی نیز داوری صحیح و درستی نمود، جز اینکه به بررسی اعمال و مواضع سیاسی واقعی و نه گفتاری، اینکه خودشان در باره خودشان چه میگویند و یا خود را چه مینامند و حتی  چه برنامه ای در کامپیوترها خویش و یا در پشت پیشخوان کتاب فروشی ها دارند، بویژه احزاب و سازمانهای سیاسی موجود در جامعه طبقاتی پرداخت. 

 در میان احزاب طبقه  کارگر، دو گرایش متفاوت از نخستین روزهای پیدایش طبقه کارگر و سازمان ها و احزاب این طبقه، نطفه بست و  متولد شد. گرایش نخست، گرایشی رفرمیستی، تدریج گرا و کرنش کننده در برابر طبقه سرمایه دار، سازش کار، خواهان صلح طبقاتی و همکاری طبقاتی به جای مبارزه طبقاتی که چیزی واقعی و بر اساس منافع متضاد طبقاتی است و از این طریق پنهانگر در رابطه با استثمار شدن طبقه کارگر و بهره بردنِ طبقه سرمایه دار و در نهایت به دشمنی با طبقه کارگر تبدیل شده اند  که امروزه به احزاب حافظ  نظم موجود تبدیل گشته اند و حتی دیگر در حرف هم خواهان سوسیالیست نیستند و اغلب خود را حزب جامعه و مدافع منافع ملت و… می نامند.

گرایش دوم از اول خود را  خواهان تغییرات رادیکال و ریشه ای و انقلابی، یعنی واژگونی نظام موجود اجتماعی  معرفی کرد که در اساس، خواهان برچیدن نظام سرمایه داری حاکم ، لغو مالکیت خصوصی ، کار مزدوری ، مرگ  یا زوال دولت طبقاتی و ایجاد جامعه کمونیستی  بدون طبقاتِ با منافع متضاد، طبقات دارا و فقیر، استثمارگر و ستمگر و استثمار شونده و تحت ستم، ختم  طبقات و مبارزه طبقاتی، اساسا، از طریق و بوسیله، جنگ طبقانی و به پیروزی رساندنِ انقلاب قهری، درهم شکستن دولت کنونی و ایجاد دیکتاتوری پرولتایاست. 

کارل مارکس، در سال ۱۸۵۲ در نامه ای به ژوزف وایدمایر آلمانی تبار می نویسد : « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:
۱ )هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»، تاکید از من است و لنین بر این اساس و با تأکید می نویسد : “کسی که فقط مبارزۀ طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز مارکسیست نیست و ممکن است هنوز از چارچوب تفکر بورژوایی و سیاست بورژوایی خارج نشده باشد. محدود ساختن مارکسیسم به آموزش مربوط به مبارزۀ طبقات – به معنای آن است که از سر و ته آن زده شود، مورد تحریف قرارگیرد و به آنجا رسانده شود که برای بورژوازی پذیرفتنی باشد. مارکسیست فقط آن کسی است که قبول نظریۀ مبارزۀ طبقات را تا قبول نظریۀ دیکتاتوری پرولتاریا بسط دهد. وجه تمایز کاملاً عمیق بین یک خرده بورژوای عادی (و همچنین بورژوازی بزرگ) با یک مارکسیست در همین نکته است. با این سنگ محک است که باید چگونگی درک واقعی و قبول مارکسیسم را آزمود.” لنین، دولت و انقلاب، اوت – سپتامبر ۱۹۱۷

بویژه با انتشار مانیفست حزب کمونیست  و دیگر آثار قبل و بعد از آن توسط مارکس و انگلس، گرایش دوم خود دارای برنامه و استراتژی سیاسی مشخص طبقاتی – انقلابی گردید و خود را کمونیست نامید و اعلام کرد : ” کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خود را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، ( یعنی بکارگیری قهر، یعنی با استفاده از قدرت کارگران مسلح  و… حمید قربانی) وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد

پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! “، پایان مانیفست سال ۱۸۴۸.

این گرایش حتی قبل از مانیفست کمونیست، گذار از جامعه ی طبقاتی بطور کلی و بویژه جامعه طبقاتی سرمایه داری را ” کمونیسم حرکت طبقه ی کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی است” مارکس  و انگلس، ایدئولوژی آلمانی سال ۱۸۴۶، ساختن جامعه ی کمونیستی است، بکار گیری قهر را ضروری  دانست و آنرا “مامای تولد جامعه نو از زهدان جامعه کهنه نامید” کارل مارکس خانواده مقدس ۱۸۴۴. تجربه مبارزات طبقاتی پرولتاریا در این ۳ صده نشان داده است که اساسا، بدون بکار گیری قهر انقلابی – سازماندهی شده ی پرولتاریا یا پیروزی در جنگِ تمام عیار طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوازی و دولت آن، رسیدن به کمونیسم میّسر نیست. البته، در هر قانون و مخصوصا قوانین اجتماعی استثناء موجود است! در این مورد هم، ممکن است که فردا با پیروزی انقلاب قهری کمونیستی در بیشتر مناطق یک قاره و یا تمام جهان، در یک و یا دو کشوری، قهر لازم و ضروری نشود. این هم از جانب خود آموزگاران ما، پرولتارها مارکس، انگلس، لنین و… بیان شده است. ولی در هر صورت پرولتاریا باید خود را برای چنین انقلابی و با موجودیت  دادن به  تشکلات طبقاتی و بویژه حزب طبقاتی –  حزب مخفی اساسا، مهمترین و اساسی ترین وسیله ی آماده کردن خود و ستاد جنگ طبقاتی خویش آماده نماید! نمیشود بدون سلاح وآموزش کاربُرد آن بر نیروی مجهز و مسلح تا کنون تاریخ جوامع طبقاتی حتی تصور آن را نمی توانست داشته باشد، پیروز شد! 

 زیرا که طبقه بورژوازی دارای دولتی است، مسلح تر و مجهز تر از هر دولت طبقاتی در نظامهای اجتماعی قبل از خود ( برده داری، فئودالی، یا آسیائی و زمین داری ) و نیروی مادی مسلح را هم نمی توان از جلو راه بر داشت، مگر اینکه حداقل به قدر آن سازمان یافت و مسلح شد. این را هم ما هر روز می بینیم که چطور نیروهای سرکوب گر مجهز به سلاح های خود کار و با سگ و اسب، سر و کله شان، با شنیدن خبر یک اعتصاب که فقط برای درخواست های روزمره می باشد، پیدا میشود. در بیشتر مواقع هم مانند تظاهرات شما کارگران و زحمتکشان به ستوه آمده – تظاهرات  دیماه ۱۳۹۶ و آبانماه ۱۳۹۸ که دیدیم که به دستور خون آشام زمان خامنه ای و با ریاست جمهوری مرد همیشه امنیتی اطلاعاتی حسن روحانی، چه سان فرزندان و همکاران و هم طبقه ای هایتان را مثل برگ خزان زده درختان ریختند توی پیاده روها و خیابانهای شهرهای بزرگ ایران ( اگر ما در میادین شهرهای بزرگ ایران چوبه های دار برای اعدام سران اینها بر پا می کردیم – سخنرانی خمینی ۲۶ خرداد سال ۱۳۵۸)، نقل بمعنی، و نخل های ماهشهر و… را سرخگون نمودند و واقعا روی اخلاف خود را، میدان ژاله تهران سال  ۱۳۵۷ را سفید نمودند!

ضرورت اساسی حزب سیاسی پرولتاریا از همین جا بر می خیزد که باید پرولتاریا را سازمان دهد، آگاه به نفع طبقاتی خویش نماید، از زیر فرهنگ مسلط که فرهنگ طبقه حاکمه در هر جامعه طبقاتی  است و در هر جامعه طبقاتی سرمایه داری فرهنگ طبقه سرمایه دار حریص و پر آز  و سیری ناپذیر است بیرون کشد و در یک کلام  آماده  و برای پیروزی در چنین جنگ طبقاتی همواره موجود – انقلاب قهری کمونیستی – متحد، نیرویش را متمرکز و مسلح نماید. 

در شرایط حاضر و بویژه با بیماری همه گیر کرونا که روزی هزاران انسان در سطح جهان را به کام مرگ میکشاند، تا کنون در حدود ۲ میلیون نفر بر اثر این بیماری مرده اند، سرمایه داران بر ثروت شان افزوده شده است.( مجموع دارایی ۱۰ مرد ثروتمند جهان در طول دوران شیوع بیماری کرونا بیش از ۵۴۰ میلیارد دلار افزایش یافته است. با درآمد این ۱۰ مرد ثروتمند جهان در ۱۰ ماهه گذشته می‌توان برای همه مردم جهان واکسن خرید.) روزنامه اقتصاد دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ و به همان نسبت بر فقر کارگران و زحمتکشان افزوده گشته (براساس پیش‌بینی موسسه غیر انتفاعی اکسفام بین ۲۰۰ تا ۵۰۰ میلیون نفر از مردم جهان در سال ۲۰۲۰ در فقر زندگی کرده‌اند و این بر خلاف روند کاهش فقر جهانی در دو دهه اخیر است.) همان منبع ،یعنی اینکه ثروت هر روز بیش از روز قبل در یک قطب جامعه – اقلیت ناضرور و زائد و فقر در قطب دیگر- طبقه کارگر – طبقه اکثریت تولید کننده و لازم،  رویهم انباشته می گردد. البته، این قانون جامعه سرمایه داری است و از طرف دیگر،  دولت های سرمایه داران امپریالیست و مرتجع، در همه جای دنیا، برای خفه کردن هر صدای جدی مخالف، لحظه ای را از دست نمی دهند، هیچ چیز نمیتواند به نفع کارگران و زحمتکشان باشد، مگر اینکه، کارگران انقلاب شان – انقلاب زیر و رو کننده  کمونیستی را به پیروزی برسانند، هر چند شرایط سخت است و راه ناهموار و پر از خار تیز و سنگ و بمب است، اما باید راه  سخت و خونین را رفت! و میتوان رفت! قله فتح شدنی است، باید سازمان یافت، باید متحد گشت، باید به تسلیح طبقاتی فکر نمود و برای آن کوشید و تسلیم خزعبلات  و مُهملات  باصطلاح مصلحان اجتماعی این نوکران سرمایه داران  و دعوت کننده به مبارزات مدنی، غیر خشونت آمیز نشد، در برابر گلوله داغ سربی با دستان خالی درست است که نمی توان کاری از پیش برد، اما و اما، این دست ها  قادرند درهم تنیده شده و سلاح آتشین در کف گیرند، آنگاه هر ناممکنی را ممکن و هرگز را میتوانند به امروز تبدیل نمایند. امکان مادی جنگ ما در بانک های سرمایه داران است،  سلاح جنگ طبقاتی ما در پادگانها و انبارهای دشمن طبقاتی ماست، نیروی جنگ طبقاتی ما، نیروی طبقاتی ماست، ستاد جنگ ما، حزب ماست، وسرانجام باید دانست و آگاه شد که شعار: مرگ یا کمونیسم! شعاری در حال وقوع است! کارگران میتوانند، مرگ را شکست داده و به کمونیسم جامه عمل بپوشانند!

این را در این فاکت ها از آثار مارکس و انگلس می توان به روشنی دید :  

«مسلم است که اسلحه انتقاد نمیتواند انتقاد اسلحه را جانشین شود.  قهر مادی را باید بوسیله قهر مادی سرنگون کرد وحتی تئوری، هنگامی که توده گیر شد به صورت نیروی مادی در می آید. تئوری هنگامی میتواند توده گیر شود که به عنوان مسأله ای مربوط به انسان [۲]عرضه گردد. و تئوری هنگامی میتواند مسأله ای مربوط به انسان عرضه گردد که رادیکال گردد. رادیکال بودن، یعنی دست به ریشه ای مطلب گذاشتن. اما ریشه انسان خود انسان است. رد : ای سگ های بیچاره میخواهند با شما مثل انسانها رفتار کنند !» ص ۷ – ۶. نقد اصول حقوق هگل ، مقدمه سال ۱۸۴۳-۴۴ ، انتشارات مزدک. 

” طبقه کارگر در سیر تکاملی خود، سازمانی را جانشین جامعه کهنه بورژوایی خواهد ساخت که فاقد طبقات و اختلافات آن ها است و دیگر در واقع قهر سیاسی ای وجود نخواهد داشت، زیرا درست همین قهر است که مظهر رسمی اختلافات طبقاتی در درون جامعه بورژوائی است.

در این فاصله، آنتاگونیسم بین پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه یک طبقه علیه طبقه دیگر است مبارزه ای است که عالی ترین تجلی آن، یک انقلاب کامل است. 

در ضمن آیا جای تعجب است که جامعه ای که براساس اختلافات طبقاتی بنیان گذاری شده است، به تضاد بی رحمانه ای که نتیجه غائی آن تصادم تن به تن است، منتهی گردد؟

نباید گفته شود که جنبش اجتماعی در برگیرنده جنبش سیاسی نیست. هیچ جنبش سیاسی ای وجود نداشته است که در عین حال یک جنبش اجتماعی نیز نبوده باشد.

در نظامی که طبقات و اختلافات طبقاتی در آن وجود نداشته باشد، رفورم های اجتماعی، دیگر انقلابات سیاسی نخواهند بود. تا وقتی که این زمان فرا برسد، در آستانه هر تغییر شکل کلیِ جدید جامعه، آخرین جمله علم الاجتماع همواره چنین خواهد بود:

« یا مرگ یا مبارزه، جنگ خونین یا نیستی، مسئله به صورت سرسختانه مطرح است. »(ژرژ ساند ) (۱) ۱۸۰- پایان فقر فلسفه، سال ۱۸۴۷، کارل مارکس، ترجمه آرتین آراگل.

لنین دولت و انقلاب به نقل از آنتی دورینگ  نوشته ی انگلس : نقش انقلابی قهر در تاریخ ❗️

« درباره این که قوه  قهريه  در تاریخ  نقش دیگری  نیز  ایفا می کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابی است، درباره این که قوه ی قهریه، بنا به گفته مارکس، برای هر جامعه کهنه‌ ای که آبستن جامعه نوین است، به منزله ماما است، درباره این که قوه قهريه آنچنان سلاحی است که جنبش اجتماعی بوسیله آن راه خود را هموار می سازد و شکلهای سیاسی  متحجر و مرده را در هم میشکند – درباره هیچیک از اینها آقای دورینگ سخنی نمیگوید. فقط با آه و ناله این احتمال را می دهد که برای  برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید – واقعا که جای تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقی کسانی است که آن را بکار می برند و این مطالب علیرغم آن اعتلای اخلاقی و مسلکی شگرفی گفته می شود که هر انقلاب پیروزمندانه‌ ای با خود به همراه می آورد!»

مارکس وجود حزب طبقه کارگر را برای این ضروری می داند :

 کارل مارکس:

مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى 
یک:
طبیعتا هدف نهایى جنبش‏ سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجه‌اى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مى‌باشد. 

 اما از طرف دیگر، هر جنبشى که در آن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمى‌خیزد و مى‌کوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطه‌ى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش‏ براى به چنگ آوردن کاهش‏ زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیله‌ى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصادى است. در مقابل، جنبش‏ به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همه‌ى جنبش‏ هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مى‌آید. یعنى جنبش‏ طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش‏ در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مى‌باشد. اگرچه این جنبش ‏ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مى‌باشند.

 
در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجه‌ى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزه‌اى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوه‌ى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجه‌ى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند.
(تلخیص‏ از نامه‌ى مارکس‏ به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱،  به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس‏، ۱۹۷۲)

دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند. 
(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]

او در سخنرانی خود در اولین جلسه ی انترناسیونال اول – سال ۱۸۶۴ هم میگوید :  “طبقه کارگر برای پیروزی انقلاب خویش – انقلاب اجتماعی – به حزب خویش نه تنها در سطح کشوری، بلکه در سطح  بین المللی نیازمند است . “، نقل بمعنی. 

بنابر این،  حزب طبقاتی کارگران – حزب کارگران آگاه – حزبی است که استراتژی مبارزه طبقاتی و ادامه آن تا دیکتاتوری پرولتاریای مسلح که نبرد طبقاتی منجر به انقلاب قهری کمونیستی، درهم شکستن دولت موجود – دولت طبقه سرمایه دار در اشکال متفاوت آن  و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا می گردد را، تعقیب می کند و نه احزاب دیگر که یا به قول لنین “احزاب کارگری – بورژوائی هستند”، یعنی نیرویشان را از طبقه کارگر می گیرند، ولی ضد انقلاب قهری و ضد دیکتاتوری پرولتاریا می باشند، یعنی عملا و در پراکتیک به حافظ نظام موجود تبدیل شده و میشوند و یا احزابی که دیگر هم از نظر نیروی کادری و نیز استراتژی و سیاست پرولتاریائی نیستند. 

 در حال  حاضر و در اپوزیسیون رژیم سرمایه داری ایران – رژیم جمهوری اسلامی، حزب توده ی ایران، حزب چپ ایران (فدائیان خلق) و احزاب کمونیسم کارگری، تیپیک این نوع دوم هستند. البته، حزب توده ی ایران، در اعوان موجودیتش توانست تا اندازه  قابل قبولی، پایگاه کارگری پیدا نماید، ولی از نظر استراتژی و سیاست یک حزب کاریکاتوری حزب طبقاتی پرولتاریا بود. یعنی حزبی نبود که طبقه کارگر را برای نبرد طبقاتی و برای انقلاب اجتماعی اش ، انقلابی” سراسر انقلاب، مبارزه و آنهم مبارزه ای تا پای جان است”

(آ.م. ل. ج. ۲ قسمت ۲ ص ۸۷) ص ۱۲۸ تا ۱۲۹- به نقل از: سازمان چریک های فدائی خلق – بیانیه در باره اعدام انقلابی عباس شهریاری – مرد هزار چهره.

اگر منشویک های ما از تئوری مارکسیستی مبارزه طبقاتی دور نشده بودند، پی میبردند که مواضع طبقاتی مختلف بورژوازی در مبارزه علیه ” نظام کهن” خود وجود انواع مختلف احزاب – لیبرال در یک طرف و نارودنیک در طرف دیگر – را توضیح میدهد. این همه اجزاب، گروها، و سازمانهای سیاسی که با تفاوتهای بیش و کم در طول انقلاب روسیه بوجد آمده اند، همواره و ناگزیر ( باستثنا احزاب ارتجاعی و حزب پرولتاریا) جذب یکی از دو نوع جزب میگردند. چنانچه خود را به شمردن صرفا ” دو قطبِ” یک جنبش بورژوا – دموکراسیِ واحد محدود کنیم، در واقع چیزی جز توضیح واضحات ارائه نداه ایم. همیشه و در همه چیز دو افراطی، ” دو قطب” میتوان یافت. در هر جنبش اجتماعی، و به هر وسعتی که باشد، همواره این ” قطب ها” و همواره یک حد وسط کم و بیش “طلائی” وجود دارد. این نحو خصلت نمائیِ بورژوا – دموکراسی، بجای آنکه این حکم مارکسیستی را به تحلیل طبقاتی انواع مختلف  مختلف احزاب در روسیه بسط دهد، آن را به عبارتی توخالی تنزل میدهد. این نقد سوسیالیستی احزاب بورژوائی نیست که منشویکها ارائه میدهند، چرا که اطلاق نام بورژوا – دموکراتیک به تمام احزاب اپوزسیون، به تمام احزاب غیر پرولتری، ابدا نشانه ارائه یک نقد سوسیالیستی نیست. اگر نشان ندهید که منافع چه طبقاتی و چه منافع خاصی در تعیین ماهیت احزاب مختلف و سیاستهایشان در حال حاضر نقش غالب دارند، در واقع این مارکسیسم نیست که به کار بسته اید، و با کار خود، در واقع ، تئوری مبارزه طبقاتی را رد کرده اید. بنا بر این واژه ” بورژوا – دموکراتیک”، آن طور که شما آن را بکار میبرید، چیزی جز ابراز احترامی اقلاطونی به مارکسیسم نیست، زیرا کار برد شما  از این واژه با نشان دادن اینکه فلان نوع لیبرالیسم یا دموکراسی با فلان منافع اقشار معنی از بورژوازی رابطه دارد، همراه نیست. ص ۶۱ – چند مقاله- لنین – شیوه برخورد به احزاب بورژوائی. 

بنا بر این، حزب کمونیست کارگران آگاه، کارگران کمونیست – حزب آماده کننده ی طبقه کارگر و متحدین او برای به پیروزی رساندن انقلاب کمونیستی –  دارای دو خصلت است : ۱- نیروی عضوی و کادر و رهبری اش اساسا کارگران آگاه هستند و ۲- خواهان انقلاب قهری کمونیستی و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا و برای گذار جامعه به کمونیسم است : ”  دیکتاتوری قدرتیست که مستقیما متکی به اعمال قهری است و بهیچ قانونی وابسته نیست. دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا قدرتیست که با اعمال قهر پرولتاریا علیه بورژوازی بچنگ آمده و پشتیبانی می گردد و قدرتیست که بهیچ قانونی وابسته نیست.” تأکید از من است،  لنین – انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد.

 تا بوسیله آن، یعنی بوسیله دیکتاتوری پرولتار، نظام موجود را لغو و کمونیسم ” جامعه ای که بر تارک خویش این شعار را حک کرده است : “از هر کس به انداز توان کار – فعالیت مفید- و بهرکس به اندازه نیازش.”، مارکس نقدی بر برنامه گوتاء سال ۱۸۷۵، ایجاد نماید، طبقات بمیرند، دولت به خواب رود، انسان نوین متولد گردد و انسان رها شود!

مرگ بر سرمایه، مرگ بر دولت سرمایه – رژیم جمهوری اسلامی، مستقر باد دیکتاتوری پرولتاریا،  پیروزباد انقلاب مسلحانه، زنده باد کمونیسم!

حمید قربانی 

۲۶ فوریه ۲۰۹۴ سال اسپارتاکوسی!

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate