انقلاب ۲۲ بهمن اساسا چرا؟ شکست خورد!

انقلاب ۲۲ بهمن اساسا چرا؟ شکست خورد!
امروزه که بیش از هر زمان دیگر در تاریخ جامعه ایران و بطور کلی  جامعه جهانی هم نیاز و هم نیرو مادی و هم چشم اندازه انقلاب نوین – انقلاب قهری کمونیستی روشن تر شده است، چه درسی می توانیم ازاین شکست خونین، ما کارگران و زحمتکشان برای رهائی مان فراگیریم؟
به باور من، علت اساسی نبودن حزب کارگران آگاه، حزب مخفی، با پرنسیپ های آهنین آگاهانه و با استراتژی به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی، تنها انقلاب پیروزمند و رهائی بخش عصرما،عصر امپریالیسم جهانشمول بود که هنوز امروز هم طبقه کارگر فاقد چنین حزبی است. علت شرایط اجتماعی، فرهنگی هر دم به قهقرا رفتن جامعه هم درست همین کمبود می باشد! بدون حزب کارگران آگاه، طبقه کارگر هیچگاه قادر به آماده شدن برای به پیروزی رساندن انقلاب اجتماعی – انقلاب قهری کمونیستی، ایجاد دیکتاتوری انقلابی پرولتاریای مسلح، تنها، شرط و وسیله – دولت – تحول و تبدیل جامعه از کاپیتالیسم به کمونیسم  و لغو شرایط کنونی اجتماعی نمیباشد!
به عنوان یک اصل انقلابی – کمونیستی، به نظر من ، همچنانکه آموزگاران نوشته اند، طبقه کارگر، به عنوان تنها طبقه قادر به رهائی خود و جامعه،  نمی تواند، هیچگاه از این غافل شود که نمی تواند، دولت کنونی – دولت بورژوآئی امپریالیستی را نگهدارد، آن را تسخیر و تصرف حتی به زور مسلح و قدرت سلاح  نماید ، دست بدست نماید، یعنی از دست طبقه سرمایه دار بدست خویش منتقل نماید،  و سکان آن را بدست گیرد و از آن برای رسیدن به اهداف خویش استفاده نماید. طبقه کارگر فقط می تواند و می بایست آنرا بوسیله جنگ طبقاتی همه جانبه – به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی درهم کوبد، درهم شکند، خُرد کند و هیچی از آن باقی نگذارد و بر خرابه ها و ویرانه های آن دولت مسلح خویش، دیکتاتوری انقلابی پرولتاریای را اساسا، برای درهم کوبیدن مقاومت طبقه سرمایه دار و گسترش انقلاب جهانی اش بنیاد نهاده و  استفاده نماید. بدون این، نمی توان به رهائی دست یافت.
لنین در مارکسیسم در باره دولت -وظایف انقلاب پرولتری در باره دولت می  نویسد :
” : آنچه که در جنگ داخلی ” ماشین دولتی ساخته شده” خوانده می شود در نامه ۱۲/۴/۱۸۷۱ ( نامه مارکس به گوگلمان – حمید قربانی) ” دستگاه بوروکراسی – نظامی” خوانده می شود. و آنچه که در جنگ داخلی با عبارت ” فقط بدست گرفتن” مشخص شده یک بار دیگر، اما دقیق تر، روشن و بهتر، در نامۀ  ۱۲/۱۲/  ۱۸۷۱ ( ماه نوشته شده ۱۴ که با توجه به اینکه چنین ماهی موجود نیست  یا باید ماه ۴ باشد و یا ماه ۱۲ که من ماه ۱۲ را ذکر کرده ام.  حمید قربانی) فرموله می شود. ” انتقال از یک دست بدست دیگر”  روشن کننده تر از همه تصحیحی است که در جنگ داخلی غائب است. نه انتقال ماشین بوروکراسی – نظامی از یک دست بدست دیگر بلکه داغان کردن آن.کمون آغاز به انجام این کار نمود اما متأسفانه آن را تکمیل ( تمام – حمید قربانی) نکرد.

یکی از علل اصلی شکست پرولتاریا انجام یافتن کامل تا کنونی این وظیفه دو گانه بوده است.

کارل مارکس، نقدی بر برنامه گوتا سال ۱۸۷۵ :
بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا. 

اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ.  

مبارزه جاری – مبارزه طبقاتی – مبارزه سیاسی- می بایست به جنگ داخلی – جنگ طبقاتی – انقلاب قهری کمونیستی، برای درهم کوبیدن دولت کنونی – دولت سرا پا مسلح طبقه سرمایه دار در هر شکل و نام آن و ایجاد دیکتاتوری انقلابی پرولتاریای مسلح در شکل شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان و یا… جهت لغو شرایط موجود اجتماعی از طریق جبر و زور – زور متشکل و مسلح طبقه کارگر متشکل شده بصورت دولت ختم گردد تا رهائی انسان حاصل آید.

به باور من، تنها، کسانی که این چنین اندیشه و بویژه عمل می کنند را، می توان کمونیست نامید که اساسا پرولتاریا هستند و نه از طبقات دیگر!

یادآوری شکست خونین و ادامه دار تا کنون کارگران و زحمتکشان در ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که بوسیله دولت های سرمایه داری امپریالیستی و همکاری کل بورژوازی ایران و در نبود سازمان سیاسی طبقه کارگر بر طبقه کارگر و سایر زحمتکشان در ایران  تحمیل شد، به باور من، اهمیت اش، تنها و فقط در این است که کارگران آگاه به تفکر در پیرامون چرا؟ بورژوازی – طبقه سرمایه دار دشمن اساسی آنهاست، نمی بایست هیچ گونه توهمی به هیچ جناح از آن، دولت هایش و سازمانهای کشوری و بین المللی این طبقه داشته باشند،فرا خوان دهد! گارگران می بایست بدانند و آگاه باشند که بدون جنگ طبقاتی « خونین» – بدون پیروزی انقلاب سرخ کارگران- انقلاب قهری کمونیستی رهائی طبقه کارگر و جامعه ممکن نیست و مرگ همگانی اجتناب ناپذیرمی شود! سرمایه مرگش حتمی است!

در زیر فرازهائی از کتاب فقر فلسفه کارل مارکس آورده می شود که این مسیر را نشان می دهد! 

باید توجه داشت که این اثر در سال ۱۸۴۷ و قبل از انقلاب ۱۸۴۸ و آشکارشدن خیانت بورژوازی لیبرال و دموکراسی خرده بورژوائی و کلان بورژوائی نوشته شده است و نباید از اینکه در این اثر هنوز کارل مارکس بطور آشکار از حتی لزوم و ضرورت حزب کمونیست – حزب کارگران آگاه، حزب ضروری برای آماده کردن و تمرکز دادن به و منجسم و متشکل نمودن پرولتاریا برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی، درهم کوبیدن دولت کنونی و ایجاد دیکتاتوری انقلابی پرولتاریای مسلح و هم خود این انقلاب صحبت نمی کند، متعجب گردید!
کارل مارکس و انگلس، دو سال بعد از شکست انقلاب فوریه ۱۸۴۸، در اثری به نام – خطابیه به اعضای کمیته مرکزی اتحادیه کمونیست ها نوشتند :
اگر کارگران آلمان بدون گذر کامل از یک پروسۀ رشد طولانی انقلابی قادر به گرفتن قدرت سیاسی و اجرای کامل منافع طبقاتی خودشان نیستند، …ولی، آنها باید با درک روشنی از منافع طبقاتی خود، با اتخاذ هر چه سریعتر موضع مستقل حزبی خود، و با بستن راه عبارات سالوسانه خرده بورژوازی دمکرات، مبنی بر عدم نیاز به تشکیلات مستقل حزبی پرولتاریا، بخش عطیمی از پیروزی نهائی شان را خود به سرانجام برسانند. ندای جنگ آنها باید این باشد: “انقلاب مداوم”. ( لندن، مارس ۱۸۵۰ مارکس- انگلس   کلیات آثار مارکس- انگلس به انگلیسی، جلد ۱۰، صفحات ۲۷۸-۲۷۷.

فقر فلسفه :

[ ترقی و تنزل سودها و مزدها صرفا بیانگرمناسباتی هستند که در آن، سرمایه داران و کارگران از محصول یک روزکار، سهم می برند بدون آن که این ترقی و تنزل در اکثر موارد بر روی بهای محصول تأثیری داشته باشند. اما این که : اعتصاباتی که منجر به افزایش مزد گردند و موجب افزایش عمومی قیمت ها می شوند و حتی موجب گرانی می شوند.» (جلد اول صفحه ۱۱۱) ایده ایست که فقط می تواند از مغز شاعری که کسی درکش نکرده است، تراوش کرده باشد.

احتیاج نیست نشان دهیم که سرکارگران کارخانه ها و آقای پرودون در مورد این نکته که افزایش مزدها، مترادف با افزایش قیمت محصولات است، هر دو یک روح اند اندر دو بدن. ص ۱۷۶

« اعتصابات کارگران، عملی غیر قانونی است و نه تنها کتاب قانون جزا، بلکه سیستم اقتصادی و ضرورت نظام موجود نیز این موضوع را مقرر می دارد… این را می توان تحمل کرد که هر کارگر در مورد شخص خود و نیروی بازوی خویش، حق تصمیم داشته باشد. ولی این که کارگران بخواهند از طریق اتحادیه ها، علیه انحصار متوسل به قهر گردند و نفس تازه کنند، چیزی است که جامعه نمی تواند به آن تن در دهد.»

(جلد اول صفحه ۳۳۴ و ۳۳۵) ص ۱۷۶

در انگلستان، کارگران خود را به اتحادیه های نیم بند موقتی – که منظور دیگری جز یک اعتصاب لحظه ای نداشتند و به همراه آن مجددا از بین میرفتند– محدود نساختند بلکه اتحادیه های دایمی به وجود آوردند یعنی تریدیونیوم هایی که کارگران را در مبارزات شان علیه کارفرمایان یاری می کردند. درحال حاضر تمام این اتحادیه های کارگری محلی، در یک سازمان متحده ملی اتحادیه کارگری- که لندن مقر کمیته مرکزی آن است و تا کنون هشتاد هزار نفر به عضویت آن در آمده اند – متشکل شده اند. این اعتصابات، اتحادیه ها، تریدیونیونها، همزمان با مبارزات سیاسی کارگران پدید آمدند و در حال حاضر تحت نام چارتیست ها، یک حزب سیاسی بزرگ را تشکیل میدهند.

اولین کوشش هایی که کارگران برای همکاری با یکدیگر به عمل می آورند، همواره شکل اتحادیه را به خود می گیرد.

صنعت بزرگ، عده ای از مردم را که با یکدیگر آشنا نیستند، در یک نقطه گردهم می آورد. رقابت، موجب جدایی منافعشان می شود ولی مسئله مزد، یعنی نفع مشترک شان در برابر صاحبان کارخانه ها، آن ها را بر محور اندیشه مقاومت مشترک یعنی اتحاد، متفق می سازد.

به این ترتیب اتحادیه، همواره دارای اهداف دوگانه است. یکی برای آن که رقابت را میان کارگران از بین ببرد تا بتوانند قادر به یک رقابت عمومی در برابر سرمابه دار باشند. اولین منظور از مقاومت، فقط حفظ دستمزدها بود و اتحادیه هایی که در آغاز ایزوله بودند، در گروه هایی متشکل شدند. همان طور که سرمایه داران به نوبه خود، به علت سیر نزولی اقتصادی، متحد شده بودند. حفظ اتحادیه در برابر سرمایه که همیشه متحد بوده است ضروری تر از حفظ دستمزد شد. این موضوع به قدری صادق است که اقتصاددانان انگلیسی دچار حیرت شده اند که چگونه کارگران بخش بزرگی از دستمزدهای خود را به خاطر اتحادیه هایی – که به نظر اقتصاددان ها فقط به خاطر دستمزد به وجود آمده اند، فدا می کنند.

در این مبارزه یعنی در این جنگ داخلی واقعی، تمام عناصر برای یک نبرد آینده متحد می شوند و خود را گسترش می دهند و وقتی به این مرحله برسیم، اتحادیه کارگری خصلت سیاسی به خود می گیرد.

مناسبات اقتصادی، ابتدا توده مردم را مبدل به کارگر کرد. سلطه سرمایه موقعیت و منافع مشترکی را برای این توده به وجود آورد. به این ترتیب این توده، فعلا یک طبقه مخالف سرمایه است ولی برای خودش هنوز یک طبقه نیست. این توده، طی مبارزه ای که ما فقط به چندین مرحله آن اشاره کردیم، متحد می شود و خود را به صورت یک طبقه انسجام می بخشد و منافعی که او از آن دفاع می کند، منافع طبقاتی می شوند. البته مبارزه طبقه ای علیه طبقه دیگر، یک مبارزه سیاسی است.

در رابطه با بورژوازی، ما باید دو مرحله را تمیز دهیم: مرحله ای که ضمن آن بورژوازی، تحت سلطه فئودالیسم و سلطه مطلقه، خود را به عنوان طبقه سازمان می دهد و مرحله ای که به عنوان یک طبقه انسجام یافته و متشکل فئودالیسم  و حکومت سلطنتی را واژگون می سازد تا جامعه را به صورت یک جامعه بورژوائی در آورد. مرحله  اول، طولانی تر و مستلزم تلاش های بیشتری بود. بورژوازی نیز از طریق ایجاد اتحادیه های محدود، علیه فئودالیسم شروع به کار کرد.

تحقیقات زیادی به عمل آورده اند تا مراحل مختلفی ای را که بورژوازی از اجتماعات شهری تا دوران انسجام خود به صورت یک طبقه، طی کرده است، تشریح نمایند.

اما وقتی قرار است در مورد اعتصابات، اتحادیه های کارگری و سایر اشکالی که پرولتاریا تحت آن ها در برابر دیدگان ما سازمان خود را به عنوان یک طبقه به وجود می آورد، تحقیق شود، آن وقت عده ای شدیدا بیمناک می شوند و عده دیگری به پیروی از مکتب ترانس سندنتال(۱) آن را تحقیر می کنند. وجود یک طبقه تحت ستم، شرط حیاتی هر جامعه ای است که بر اساس اختلاف طبقاتی استواراست. بنابراین، رهائی طبقه تحت ستم ضرورتا شامل آفریدن یک جامعه نوین است. رهایی طبقه تحت ستم، مستلزم فرا رسیدن مرحله ای است که در آن نیروهای تولید و مناسبات اجتماعی موجود دیگر قادر نباشند در کنار یکدیگر به بقای خود ادامه دهند.

از میان تمام ابزار تولید، خود طبقات بزرگترین نیروی تولید را تشکیل می دهند. تشکیل عناصر انقلابی به عنوان یک طبقه، پیش شرط موجودیت کلیه نیروهای تولیدی ای است که اصلا توانسته اند در دامن جامعه کهنه نضج یابند.

آیا این به معنی آن است که بعد از سرنگونی جامعه کهنه، جامعه طبقاتی جدیدی به وجود می آید که به قهر سیاسی جدیدی منتهی خواهد شد؟ نه.

 شرط رهایی طبقه کارگر، از میان بردن هر نوع طبقه است. این همان طور که شرط رهایی رسته سوم یعنی نظام بورژوایی از میان بردن همه رسته ها(۱) و (همه نظام ها) (۲) یود.

 طبقه کارگر در سیر تکاملی خود، سازمانی را جانشین جامعه کهنه بورژوایی خواهد ساخت که فاقد طبقات و اختلافات آن ها است و دیگر در واقع قهر سیاسی ای وجود نخواهد داشت، زیرا درست همین قهر است که مظهر رسمی اختلافات طبقاتی در درون جامعه بورژوائی است.

در این فاصله، آنتاگونیسم بین پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه یک طبقه علیه طبقه دیگر است مبارزه ای است که عالی ترین تجلی آن، یک انقلاب کامل است.

در ضمن آیا جای تعجب است که جامعه ای که براساس اختلافات طبقاتی بنیان گذاری شده است، به تضاد بی رحمانه ای که نتیجه غائی آن تصادم تن به تن است، منتهی گردد؟

نباید گفته شود که جنبش اجتماعی در برگیرنده جنبش سیاسی نیست. هیچ جنبش سیاسی ای وجود نداشته است که در عین حال یک جنبش اجتماعی نیز نبوده باشد.

در نظامی که طبقات و اختلافات طبقاتی در آن وجود نداشته باشد، رفورم های اجتماعی، دیگر انقلابات سیاسی نخواهند بود. تا وقتی که این زمان فرا برسد، در آستانه هر تغییر شکل کلیِ جدید جامعه، آخرین جمله علم الاجتماع همواره چنین خواهد بود:

« یا مرگ یا مبارزه، جنگ خونین یا نیستی، مسئله به صورت سرسختانه مطرح است. »(ژرژ ساند ) (۱) ص ۱۷۹ تا ۱۸۲ )]. – پایان کتاب

https://www.marxists.org/farsi/archive/marx/works/1847/faghr-falsafeh.pdf

انقلاب قهری ما، کارگران و زحمتکشان، دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا، دولت برخاسته از آن، تنها راه و وسیله ی رهائی ماست!
پرولتارهای سراسر جهان (ایران) متحد، متشکل، متحزب، مسلح شوید! جنگی خونین و سخت که کره زمین را در بر می گیرد، در انتظار ماست که باید در این جنگ پیروز شویم! پیروزی ما، برای زنده ماندن مان اجتناب ناپذیر است! مرگ یا کمونیسم!
حمید قربانی – انسان بیوطن
۴ فوریه ۲۰۹۶ سال اسپارتاکوسی!

انقلاب ۲۲ بهمن اساسا چرا.docxانقلاب ۲۲ بهمن اساسا چرا.pdf

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate