به یاد و در سوگ انقلاب در خون انقلابیان غرق شده ی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و …

به یاد و در سوگ انقلاب در خون انقلابیان غرق شده ی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و در امید به پیروزی انقلاب پیشاروی! انقلاب قهری کمونیستی! 


کارگران برخیزید! یا شما گورکن سرمایه می شوید یا سرمایه گور کن شما و زمین می شود! انقلابی دگر بر پا کنید، جامعه ای دگر بسازید! تنها امکان را از دست ندهید!


ضرورت انقلاب کمونیستی رهائی از مرگ است! سرمایه مُردنی است!

انقلاب ما کارگران و زحمتکشان را شکست دادند، ما دو باره انقلاب می کنیم! ما ناعلاج از انقلاب کردن هستیم، برای اینکه نابود نشویم! برای به پیروزی رساندن انقلاب، ما بیشتر از همه چیز و در ابتدا می بایست متشکل، متحد، متحزب و مسلح شویم! دولت بورژوائی در اساس نیروی مسلح است! بدست آوردن سلاح و آموزش آن و بکار گیری قهرلازمه پیروزی ماست!

لنین به نقل از انگلس  : – نقش انقلابی قهر در تاریخ ❗️

« درباره این که قوه  قهريه  در تاریخ  نقش دیگری  نیز  ایفا می کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابی است، درباره این که قوه ی قهریه، بنا به گفته مارکس، برای هر جامعه کهنه‌ ای که آبستن جامعه نوین است، به منزله ماما است، درباره این که قوه قهريه آنچنان سلاحی است که جنبش اجتماعی بوسیله آن راه خود را هموار می سازد و شکلهای سیاسی  متحجر و مرده را در هم میشکند – درباره هیچیک از اینها آقای دورینگ سخنی نمیگوید. فقط با آه و ناله این احتمال را می دهد که برای  برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید – واقعا که جای تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقی کسانی است که آن را بکار می برند و این مطالب علیرغم آن اعتلای اخلاقی و مسلکی شگرفی گفته می شود که هر انقلاب پیروزمندانه‌ ای با خود به همراه می آورد!»

*۱- لینک – امپریالیسم و شکاف در سوسیالیسم -و-ای. لنین- مقاله ای که خواندن آنرا به همه رفقا پیشنهاد می کنم.

https://drive.google.com/file/d/0B-3i5CTgaOhOTnlCOHlneHJmRU0/view

علت اساسی درهم شکسته شدن انقلاب ما کارگران و زحمتکشان در ایران ، بوسیله ی دولت های امپریالیست و طبقه سرمایه دار داخلی در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ شناخت نداشتن از چیستی، ماهیت دولت بطور کلی و بویژه دولت دیکتاتوری لجام گسیخته ی امپریالیستی بود و نه چیز دیگری!

دولت سرمایه داری را کارگران تنها می توانند و می بایست درهم کوبند! 

انقلاب قهری برای این لازم و ناگزیر است! کمونیست ها = کارگران آگاه را جز با این معیار نمی توان شناخت!


کارگران جز با ایجاد حزب کمونیستی – حزب کارگران آگاه، موفق به پیروزی انقلاب کمونیستی نمی شوند!
جزب کارگران آگاه در شرایط جامعه ای همچون ایران، جز با کار مخفی – ایجاد هسته ها و کمیته های مخفی و چه بسا مسلحانه ایجاد نمی گردد!

دولت چیست؟ چطور در جامعه ی بشری شکل گرفت؟ سرانجام دولت چیست ؟  دولت از آسمان بر زمین نیافتاده است. دولت از جائی دیگر نیامده و بر جامعه تحمیل نشده است. دولت به قول هگل که دولت را ایده ی الهی در زمین می دانست، نیست، دولت از درون جامعه انسانی، در تاریخ مشخصی که این جامعه به طبقات که منشاء ان پیدایش مالکیت خصوصی بود، تقسیم گردید، برای کنترل مبارزه طبقات و به نفع طبقه حاکم – طبقه دارای مالکیت موجودیت یافته است و تنها با نابودی طبقات نابود شدنی است. 

دولت همواره دیکتاتور است! دیکتاتور برای طبقه محکوم ، آزادی – دموکراسی – برای طبقه حاکم – دولت سرمایه داری در اُس و اساس خویش، دیکتاتوری طبقه سرمایه دار بر طبقه کارگر است! دیگر هر چه بگویند،بنویسند، مزین نمایند، دولت مسئول و نا مسئول به نامند و لباس کار آمد ناکارآمد به تنش نمایند و… مزخرف گوئی، پوچ، به نفع طبقه سرمایه دار و به ضرر طبقه کارگر و دیگر ستم کشان از دولت، زبان جیره خواران سرمایه داران و فرصت طلبان نادان و یا مزدور است!

در مانیفست حزب کمونیست ، در پایان فصل دوم چنین آمده است : «وقتی که در جریان حرکت امور، امتیازات طبقاتی از بین رفت و سراسر تولید در دست آحاد جامعه قرار گرفت، قدرت عمومی صبغه ی [جنبه ی] سیاسی خود را از دست خواهد داد. منظور از قدرت سیاسی دقیقا، عبارت است از فقط قدرت سازمان یافتۀ یک طبقه برای ستم روا داشتن بر طبقۀ دیگر. اگر پرولتاریا در طول مبارزۀ خود با بورژوازی، به مقتضای شرایط، مجبور شود خود را به عنوان یک طبقه سازمان دهد، و اگر از طریق انقلاب خود را تبدیل به طبقۀ حاکم کند و از این طریق با نیروی قهریه، شرایط قدیم تولید را بروبد و از میان بردارد، پس در واقع در کنار این شرایط، شرایط لازم ادامه تخاصمات طبقاتی و به طور کلی طبقات را نابود کرده، از این طریق سیادت خود را به عنوان یک طبقه نیز لغو خواهد کرد.” مانیفست حزب کمونیست سال ۱۸۴۸، مارکس و انگلس»،
در اینجا می بینیم « قدرت سیاسی » یعنی همان دولت به درستی دستگاه سرکوب گر نامیده می شود که در دست طیفه حاکم برای سرکوب طبقه محکوم ، در جامعه سرمایه داری، دستگاه سرکوب گر طبقه سرمایه دار اساسا برای سرکوب طبقه کارگر است.

 در جای دیگری در همین مانیفست در فصل اول در باره دولت بورژوائی، قانون، مذهب، اخلاق چنین می خوانیم : « قدرت دولتی نوین فقط کمیته ای است که امور مشترک همه طبقه بورژوازی را اداره می نماید.

قانون، اخلاق، مذهب،( عدالت، برابری – من) برای وی ( پرولتاریا – من)چیز دیگری نیست جز تعصب بورژوازی که در پس آنها منافع بورژوازی پنهان شده است.» ،

 بنا براین، تا اینجا مشخص است که دولت بورژوائی که شامل تمام نیروها و دستگاه های اساسا مسلح و غیر مسلح، با اونیفورم و بدون اونیفورم هستند، فقط وجودش برای دفاع از منافع طبقه سرمایه دار و به ضرر و زیان طبقه کارگر در هر شکل و شمایل یعنی چه دموکراسی و لیبرال، چه فاشیستی و مذهبی و دینی، چه پادشاهی و چه پارلمانی وغیره است. ضرورت دولت جامعه ایست که به طبقات متضادالمنافع مادام العمری تقسیم شده است. 

لنین در کتاب واقعا ارزشمند خود، به نام دولت انقلاب – آموزش مارکس و انگلس، در باره دولت – وظیفه انقلاب در باره دولت، چنین می نویسد : 

– دوﻟﺖ و اﻧﻘﻼب، نوشتۀ لنین

(۱)   ﺁآﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ درﺑﺎرۀ دوﻟﺖ و وﻇﺎﯾﻒ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ در اﻧﻘﻼب

(۲)   ﭘﻴﺸﮕﻔﺘﺎر ﺑﺮاﯼ ﭼﺎپ اول

(۳)    ﻣﺴﺌﻠۀ دوﻟﺖ اﮐﻨﻮن ﺧﻮاﻩ ازﻧﻈﺮﺗﺌﻮرﯼ وﺧﻮاﻩ ازﻧﻈر ﻋﻤﻠﯽ و ﺳﻴﺎﺳﯽ اهمیت وﻳﮋﻩ اﯼ ﮐﺴﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺟﻨﮓ اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﻴﺴﺘﯽ، ﭘﺮوﺳۀ ﺗﺒﺪﯾﻞﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ انحصاری ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ اﻧﺤﺼﺎرﯼ دولتی را ﺑه ﻣﻨﺘﻬﺎ درﺟه ﺳﺮﻋﺖ و ﺷﺪت ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ اﺳﺖ. ﺳﺘﻤﮕﺮﯼ ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮدﻩ هاﯼ زﺣﻤﺘﮑﺶ ﮐﻪ از ﻃﺮف دوﻟﺘﯽ اﻋﻤﺎل ﻣﯽ ﮔﺮدد ﮐﻪ روز ﺑﻪ روز ﺑﺎ اﺗﺤﺎدهاﯼ  پر توان ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ داران ﺑﻴﺸﺘﺮ در هم ﻣﯽ ﺁﻣﻴﺰد، دم ﺑﻪ دم ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﺗﺮ ﻣﯽشود. ﮐﺸﻮرهاﯼ ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻪ ــﻣﻨﻈﻮر ﻣﺎ “جبهۀ ﭘﺸﺖ” ﺁﻧﻬﺎﺳﺖــ ﺑﺮاﯼ ﮐﺎرﮔﺮان ﺑﻪ زﻧﺪان هاﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺗﻮأم ﺑﺎ اﻋﻤﺎل ﺷﺎﻗﻪ ﻣﺒﺪل ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.» و .اﯼ .ﻟﻨﻴﻦ

ﻓﺼﻞ ۱-  ﺟﺎمعۀ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ و دوﻟﺖ؛ “دولت”، ﻣﺤﺼﻮل ﺁﺷﺘﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯼ ﺗﻀﺎدهاﯼ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ است. اﮐﻨﻮن ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺲ همان ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ  ﺑﺎرها در ﭘﻮیۀ ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش هاﯼ ﻣﺘﻔﮑﺮان اﻧﻘﻼﺑﯽ و ﭘﻴﺸﻮاﯾﺎن ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ در ﺟﺮﯾﺎن ﻣﺒﺎرزۀ ﺁزادﯾﺨﻮاهاﻧۀ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ. ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮕﺮ اﻧﻘﻼبی های ﺑﺰرگ را در زﻣﺎن ﺣﻴﺎﺗﺸﺎن ﻣﻮرد ﭘﻴﮕﺮدهاﯼ داﺋﻤﯽ ﻗﺮار دادﻩ، در ﺑﺮاﺑﺮ ﺁﻣﻮزش ﺁﻧﻬﺎ ﺧﺸﻤﯽ ﺑﺲ وﺣﺸﻴﺎﻧﻪ و ﻧﻔﺮﺗﯽ ﺑﺴﻴﺎر ﺟﻨﻮن ﺁﻣﻴﺰ از ﺧﻮد ﻧﺸﺎن دادﻩ اﻧﺪ و ﺑﺎ ﺳﻴﻠﯽ از دروغ و ﺗﻬﻤﺖ های ﺑﺴﻴﺎر رذﯾﻼﻧﻪ ﺑﺎ ﺁن ﺑﺮﺧﻮرد ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ. ﭘﺲ از ﻣﺮﮔﺸﺎن ﺗﻼش هایی به کار ﺑﺮدﻩ اﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎﯾﻞ هاﯼ ﺑﯽ زﺑﺎﻧﯽ از ﺁﻧﺎن ﺑﺴﺎزﻧﺪ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺗﻘﺪﯾﺲ ﺷﺎن ﮐﻨﻨﺪ، ( تقدیس شان کنند- حمید قربانی)، ﺑﺮاﯼ ﻧﺎم ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر “ﺗﺴﻠﯽ “ﻗلب ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ و ﻓﺮﯾﺐ اﯾﻦ ﻃﺒﻘﺎت اﻓﺘﺨﺎر ﻣﻌﻴﻦ قایل ﺷﻮﻧﺪ و در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل، ﺁﻣﻮزش اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺷﺎن را از ﻣﺤﺘﻮﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻧﺪ و ﺑﺮﻧﺪﮔﯽ اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﻧﺪ و ﻣﺒﺘﺬﻟﺶ ﮐﻨﻨﺪ. در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮرژوازﯼ و اﭘﻮرﺗﻮنیست هاﯼ درون ﺟﻨﺒﺶ ﮐﺎرﮔﺮﯼ ﺑﺮاﯼ “ﻣﺴﺦ ﮐﺮدن” ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ همداﺳﺘﺎﻧﻨﺪ، ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮﯼ جنبۀ اﻧﻘﻼﺑﯽ اﯾﻦ ﺁﻣﻮزش و روح اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﯾﺎد ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ و ﻣﯽ زداﯾﻨﺪ و ﺗﺤﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و هرﭼﻪ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺑﻮرژوازﯼ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ اﺳﺖ ﯾﺎ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ، در درﺟۀ اول اهمیت ﻗﺮار ﻣﯽ دهند و ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻨﺪ. ﺷﻮﺧﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ اﮐﻨﻮن همۀ ﺳﻮﺳﻴﺎل ﺷﻮﯾﻨﻴﺴﺖ ها “ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﺖ”ﺷﺪﻩ اند! ﻣﺘﺨﺼﺼان، داﻧﺸﻤﻨﺪان ﺑﻮرژواﻣﺸﺮب ﺁﻟﻤﺎنی، ﯾﻌﻨﯽ  اﻴﻦ دﯾﺮوز اﻣﺤﺎء کنندگان ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ ﻧﻴﺰ ﺣﺎﻻ ﺑﻴﺶ از ﭘﻴﺶ از ﯾﮏ ﻣﺎرﮐﺲ “ﻣﻠﯽ ـ آﻟﻤﺎﻧﯽ”، ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﺎ اﺗﺤﺎدﯾﻪ هاﯼ ﮐﺎرﮔﺮﯼ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺟﻨﮓ ﻏﺎرﺗﮕﺮاﻧﻪ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮ ﻋﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻣﺎن ﯾﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ، ﭘﺮوردﻩ اﺳﺖ!

کارل مارکس، در سال ۱۸۵۲ در نامه ای به ژوزف وایدمایر آلمانی تبار می نویسد : « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن  من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:

۱ )هستی  طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی  خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری  پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی  طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»، تاکید از من است.  

دولت کنونی – دولت طبقه سرمایه دار – دستگاه بوروکراسی – نظامی طبقه سرمایه دار – را طبقه کارگر نمی تواند نگه دارد و از آن برای رسیدن به اهداف خویش استفاده نماید. دولت کنونی را طبقه کارگر می بایست منهدم و داغان نماید و آنگاه دولت خود – دولت مضمحل شونده – دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان – را بر خرابه های دولت طبقه سرمایه دار بنا نهد!  نا بتواند اولا جلوی فعالیت طبقه سرمایه دار که بوسیله ی انقلاب قهری از مالکیت بر ابزار تولید خلع ید شده است، ولی هنوز زنده است را بگیرد و هم برای آموزش خود و تود ه های دیگر  و نابود ساختن فرهنگ  جامعه ی قدیمی و تولد فرهنگ نوین از آن استفاده نماید و از همه مهمتر اینکه از یورش دیگر دولت ها به انقلاب خویش و یاری دادن به هم طبقه ای های خود که در حال انقلاب کردن هستند، از دولت استفاده نماید. دولت زمانی محو می شود که طبقات در سطح جهانی که آبش خور شان مالکیت خصوصی است، نابود گردند. دولت همیشه و همواره دولت طبقه مسلط بر جامعه است. بنا براین، دولت آزاد خلقی، دموکراسی برای همه، یعنی دولت برای همه، چون دموکراسی شکلی از دولت و بویزه شکل جا افتاده دولت سرمایه داری – چماق سرمایه داران بر سر کارگران – است، دموکراسی مشارکتی، دموکراسی شورائی، همه ترکیباتی هستند برای پوشاندن ماهیت طبقاتی و سرکوب گرانه دولت سرمایه داران بر علیه کارگران! دولت همواره دیکته کننده دستورات طبقه حاکم بر جامعه و بنا براین دیکتاتوری طبقاتی بوده، هست و تا زنده هست، خواهد بود. دولت برای همه نادولت – دولت مرده – است!
« بورژوازی از فئودالیسم سلطنت استبدادی، ماشین بوروکراتیک – نظامی را به عاریت گرفت و ان را کمال بخشید، اپورتونیست ها (بویژه در ۱۹۱۴-۱۹۱۷ ) درآن روئیدند. ( امپریالیسم بمثابه یک عصر در کشورهای پیشرفته در کل قدرت بیش از اندازه ای به این ماشین بخشید) هدف انقلاب پرولتاریائی “داغان کردن”، “خرد کردن” این ماشین و جایگزین کردن آن با خود مدیری کامل از پائین، در محلات و در بالا قدرت مستقیم پرولتاریای مسلح، دیکتاتوری پرولتاریا!» لنین – مارکسیسم در رابطه با دولت – وظیفه انقلاب در باره دولت – ۱۹۱۶ترجمۀ سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر

کارگران برخیزید! یا شما گورکن سرمایه می شوید یا سرمایه گور کن شما و زمین می شود!

راه دیگری برای رهائی طبقه کارگر از کارگر – برده نوین – برده ی کارمزدی –  تبدیل به انسان رها – رهائی جامعه از نابودی  توسط سرمایه – تبدیل انسان برده کنونی سرمایه به انسان حاکم بر زندگی خویش- نیست.

 طی کردن این مسیر سخت و خونین، تنها، با متشکل، متحد، متحزب، مسلح شدن طبقه کارگر و  با به پیروزی رساندن جنگ طبقاتی – انقلاب قهری کمونیستی – پرولتارها – ممکن و میسر است! 

حمید فربانی – انسان بیوطن 

۱۱ فوریه ۲۰۹۷ اسپارتاکوسی/ ۲۰۲۴ میلادی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate