تنها، پیروزی انقلاب قهری کمونیستی راهکشاست! 

لنین : – نقش انقلابی قهر در تاریخ  

« درباره این که قوه  قهريه  در تاریخ  نقش دیگری  نیز  ایفا می کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابی است، درباره این که قوه ی قهریه، بنا به گفته مارکس، برای هر جامعه کهنه‌ ای که آبستن جامعه نوین است، به منزله ماما است، درباره این که قوه قهريه آنچنان سلاحی است که جنبش اجتماعی بوسیله آن راه خود را هموار می سازد و شکلهای سیاسی  متحجر و مرده را در هم میشکند – درباره هیچیک از اینها آقای دورینگ سخنی نمیگوید. فقط با آه و ناله این احتمال را می دهد که برای  برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید – واقعا که جای تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقی کسانی است که آن را بکار می برند و این مطالب علیرغم آن اعتلای اخلاقی و مسلکی شگرفی گفته می شود که هر انقلاب پیروزمندانه‌ ای با خود به همراه می آورد!» دولت و انقلاب  

 

سخنی با طبقه کارگر در کل و بویژه با کارگران آگاه – پیشروان نبرد قهری طبقاتی و فرزندان آگاه و روشنفکرشان در ایرانِ زیر سلطۀ خونین دولت سرمایه داری و ارتجاعی!
جامعه سرمایه داری ادغام شدۀ ارگانیک در سرمایه داری جهانی ایران در آستانۀ رهائی یا ماندن در گنداب سرمایه داری و در نهایت مرک همگانی قرار گرفته است!
جامعه اکنون در بربریت و توحش سرمایه داری دست و پا می زند، به عبارت صحیح آخرین نفس های خود را می کشد، آلترناتیو رهائی بخش، تنها، کمونیسم است!
کمونیسم حرکت طبقه کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی – برای لغو سرمایه داری است. سرمایه داری وحشت دائمی است! در سرمایه دار ثروت در یک قطب جامعه – قطب سرمایه داران رویهم انباشته می گردد و فقر در قطب دیگر جامعه- قطب کارگران که با خود نادانی، جهل، فحشاء اعتیاد، کودکان کار و خیابان، تجاوز، کارتون خوابی و قبر خوابی، بیماری و مرگ و میر و… می آورد!
سرمایه دار سرمایه شخصیت یافته است. سرمایه در نهایت نابود کننده همه موجودات زنده بر روی زمین است!

رفقای کارگر و زحمتکشان زن و مرد، پسران و دختران جوان طبقه کارگر،
دوره جنگ طبقاتی با سلاح آتشین فرا رسیده است. ناخوشی و خوشی، استثمار انسان از انسان و جامعه رها از طبقات استثمارگر و استثمارشونده، جامعه رها از سرمایه دار و کارگر، در یک کلام،  مرگ و زندگی به نتیجۀ این جنگ وابسته است. پیروزی شما در این جنگ سخت و خونین، رهائی است و شکست شما مرگ است!
بنا براین، راه رسیدن به رهائی به باور من، چنین است :
باید کارگران بعنوان یک طبقه با سیاست مستقل طبقاتی وارد مبارزه جاری شده  و دارای تشکلات توده ای طبقاتی و بویژه حزب سیاسی – حزب کمونیست – حزب کارگران آگاه شوند، باید کارگران و زحمتکشان مسلح شوند، زیرا که باید یک دولت از موی سر تا ناخن پا غرق در سلاح  را درهم شکنند، باید کارگران از جنبش های دیگر اقشار اجتماعی ناامید گردند که آنها دارای استراتژی و سیاست ارتجاعی و واپسگرا هستند که آنها اقتصادی به جز اقتصاد موجود نمی شناسند، باید دشمن اصلی خویش را – طبقه سرمایه دار جهانی – طبقه سرمایه داری امپریالیستی و با دولت هایش بشناسند. باید کارگران بخود باور آورند، بدانند که تنها، نیروی رهائی بخش هستند، باید متحد و متحزب شوند و برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمویستی مصممانه و مسلحانه برای واژگونی نظام اجتماعی موجود، بر خیزند!
می بایست طبقه کارگر بداند که سیستم سرمایه داری امپریالیستیِ مسلط بر جهان باعث و بانی   اساسی تمامی بلایای اجتماعی است و نه، این جنایت کار مرتجع مذهبی و یا آن خون ریز مدرن، سکولار، کت و شلوار پوش، عمامه و عبا دار و یا تاجدار و قپه دار!
طبقه کارگر روزی که بدین نتیجه رسید که :
طبقه کارگر تنها بدست طبقه کارگر رها می شود! خورشید راستین اش طلوع میکند! “فردای روشن ” امروز روشن میگردد! مبارزه برای تبدیل مالکیت خصوصی به مالکیت اشتراکی، جامعه طبقاتی به جامعه کمونیستی – جامعۀ بدون طبقات – بدون دولت – بدون خانواده ی مردسالار- بدون مذهب – بدون مرز بین انسان – بدون تبعیضات طبقاتی، جنسیتی،قومی و نژادی – شروع میگردد!
می بایست، دیکتاتوری انقلابی پرولتاریای سلاح بدست جانشین دیکتاتوری سرمایه داراِن خون ریز و استثمارگر- دولت کنونی – گردد! نباید باز قدرت سیاسی در میان جناح های مختلف طبقه سرمایه دار دست بدست گردد! که حمام خون در انتظار است! بدتر و وحشتناکتر از عراق، افغانستان، اوکراین، لیبی، سومالی، برمه، سریلانکا، سوریه، یمن، سودان، اتیوپی، کردستان، بلوچستان و… فردای سراسری شماست!
فقط، پیروزی انقلاب سرخ شما، انقلاب قهری کمونیستی راه نجات است!

با چنین سیاست و استراتژی است که طبقه کارگر قادر می گردد،اساسا خود را به عنوان یک طبقه – طبقه کارگر – برده نوین، برده کار مزدوری – تولید کنندۀ سرمایه – نابود کند و انسان رها بیآفریند!

کارگران خود و جامعه را دریابید که سرمایه داران جامعه را به قهقرا می برند! در عصر ما و زمان کنونی دیگر طبقات و اقشار واقعا انقلابی جز طبقه کارگر در جامعه جهانی تحت سلطۀ سرمایه داری امپریالیستی موجود نیست. کشور سرمایه داری ایران تافتۀ جدا بافته نیست، یکی از حلقه های ادغام ارگانیک شده در سرمایه داری جهانی است!
جنگ طبقاتی بدون ستاد جنگ طبقاتی – حزب سیاسی طبقه کارگر به پیروزی نمی رسد!
جز پیروزی انقلاب قهری کمونیستی طبقه کارگر، چیزی نمی تواند، کارگران و زحمتکشان را به رهائی برساند! یا مرگ یا کمونیسم!

از راه دور چهره تان را می بوسم و دست تان را می فشرم! باشد که روزی را بیآفرینید – برسانید که از نزدیک در بغل تان گیرم!
رفیق شما

حمید قربانی – انسان بیوطن
۵ دسامبر ۲۰۹۵ سال اسپارتاکوسی!

______________________________________

چند عبارت برای اندیشیدن، یاعباراتی درس آموز:
. لنین در مقاله ای به نام «درباره برخی از خصوصیات تکامل تاریخی مارکسیسم» می نویسد: «انگلس در خصوص خود و دوست شهیرش چنین می گوید: – آموزش ما  دگم نیست بلکه رهنمون عمل است. در این اصل کلاسیک آن جنبه ای از مارکسیسم که اکثرا از نظر دور می دارند با قوت و صراحت شگرفی خاطرنشان گردیده است. و ما با از نظر دور داشتن آن، مارکسیسم را به یک چیز یک طرفی، زشت و بی روح تبدیل می کنیم. عصارۀ حیاتی آنرا می کشیم. ارکان اساسی تئوریک آن یعنی دیالکتیک یا آموزش مربوط به تکامل تاریخ جامع الاطراف و مشحون از تضاد را منهدم می سازیم. ارتباط آنرا با وظائف عملی معین زمان، که در هر چرخش تازۀ تاریخی تغییر پذیرند، قطع می کنیم.»

» حقایق ابدی وجود ندارد، چون آزادی، عدالت و غیره، که در تمام مراحل اجتماعی مشترکا وجود داشته است. لکن، کمونیسم براین حقایق ابدی خط بطلان می کشد، کل مذهب، کل اخلاق را لغو می کند، به جای آن که بر مبنای بنیادی جدید آن ها را شکل ببخشد. به همین دلیل کمونیزم در خلاف تمام تجربه های گذشته ی تاریخی عمل می کند – کرده،.» مانیفست حزب کمونیست.  » مانیفست کمونیست. مارکس و انگلس
کارل مارکس نقدی بر برنامه گوتا :
بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا.
اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ.

[ اسناد انترناسیونال اول:

فردریک انگلس: ما مى‌خواهیم طبقات را از بین ببریم. تنها وسیلۀ آن، داشتن قدرت سیاسى در دست پرولتاریاست. خوب، حالا ما باید با سیاست کارى نداشته باشیم؟ کلیه‌ى طرفداران کناره گیرى از سیاست، خود را انقلابى مى‌خوانند. انقلاب، عالى‌ترین عمل سیاسى است و هر کس‏ که خواستار آنست، باید همچنین خواهان وسیله‌اى باشد که انقلاب را تدارک مى‌بیند و کارگران را به خاطر آن تربیت کرده و سعى مى‌کند که فردای انقلاب، دوباره فریب فاورها و پیات‌ها را نخورد. حالا فقط مسأله بر سر این است که کدام سیاست؟ سیاست محض‏ پرولترى و نه سیاست دنباله روى از بورژوازى.

کارل مارکس:

مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى
یک:
طبیعتا هدف نهایى جنبش‏ سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجه‌اى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مى‌باشد.

 اما از طرف دیگر، هر جنبشى که در آن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمى‌خیزد و مى‌کوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطه‌ى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش‏ براى به چنگ آوردن کاهش‏ زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیله‌ى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصادى است. در مقابل، جنبش‏ به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همه‌ى جنبش‏ هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مى‌آید. یعنى جنبش‏ طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش‏ در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مى‌باشد. اگرچه این جنبش ‏ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مى‌باشند.

در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجه‌ى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزه‌اى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوه‌ى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجه‌ى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند.
(تلخیص‏ از نامه‌ى مارکس‏ به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱،  به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس‏، ۱۹۷۲)

دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند.
(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]

» وقتی که در جریان حرکت امور، امتیازات طبقاتی از بین رفت و سراسر تولید در دست آحاد جامعه قرار گرفت، قدرت عمومی صبغه ی [جنبه ی] سیاسی خود را از دست خواهد داد. منظور از قدرت سیاسی دقیقا، عبارت است از فقط قدرت سازمان یافتۀ یک طبقه برای ستم روا داشتن بر طبقۀ دیگر. اگر پرولتاریا در طول مبارزۀ خود با بورژوازی، به مقتضای شرایط، مجبور شود خود را به عنوان یک طبقه سازمان دهد، و اگر از طریق انقلاب خود را تبدیل به طبقۀ حاکم کند و از این طریق با نیروی قهریه، شرایط قدیم تولید را بروبد و از میان بردارد، پس در واقع در کنار این شرایط، شرایط لازم ادامه تخاصمات طبقاتی و به طور کلی طبقات را نابود از این طریق سیادت خود را به عنوان یک طبقه نیز لغو خواهد کرد»، مانیفست کمونیست .

« دیالکتیک تحول جامعۀ ما، جامعه ای که در زمرۀ حلقه های متعدد امپریالیسم قرار دارد و بورژوازی ملی آن، زیر ضربات خُردکنندۀ بورژوازی کمپرادور و بوروکراتیک نیروی لازم را برای رهبری یک جنبش انقلابی از دست داده است و این کمک می کند تا تضادهای اجتماعی ناشی از وابستگی به امپریالیسم لزوماَ با یک انقلاب سوسیالیستی از میان برداشته شوند، او را نه فقط هراسناک ساخته بود، بلکه به حق امید استقرار حاکمیت سیاسی خرده بورژوازی میانه رو را به تمامی از او گرفته بود. چنین است که او بی آن که پیلۀ سنت را بدرد، به نهیلیسم هم می رسد. هر گونه حکومتی را نفی میکند و این آخرین تیر بی رمقی است که خرده بورژوازی ناامید از دست یافتن به قدرت سیاسی از ترکش ایدئولوژی خود پرتاب می کند. این را در “نون والقلم” به روشنی می توانید پیدا کنید.»، تأکیدات  از من هستند. امیر پرویز پویان چریک فدائی خلق، خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب، ۱۳۴۸HGh_sokhani.docxHGh_sokhani.pdf

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate