منافع متضاد طبقات متضادالمنافع آشتی ناپذیر اعمال و سازمانهای متضاد را شکل می دهد و نه برعکس!

منافع متضاد طبقات متضادالمنافع آشتی ناپذیر اعمال و سازمانهای متضاد را شکل می دهد و نه برعکس! فقط، شالارتانهای سیاسی می توانند از سازمانهای تابع منافع جمع در جهان طبقاتی صحبت کنند!

بنا براین، در جهان با طبقات متضاد اجتماعی و با منافع متضاد، هیچ سازمان و مؤسسه ای تابع منافع همه طبقات نمی تواند موجودیت یابد. این آن چیزی است که فهم آن می تواند رهائی را نصیب طبقه کارگر – طبقه رهائی بخش – انسان نماید. در دنیای طبقاتی دولت و نهادهای مستقر در سطح کشوری و جهانی همگی طبقاتی هستند و در خدمت و به دستور طبقه حاکمه و برای پیشبرد منافع طبقه حاکمه بر علیه طبقه محکوم موجودیت یافته و اعمال شان تنظیم می شود. مثلا سازمانی همچون سازمان ملل و باصطلاح دولت – قوه اجرائی آن – شورای امنیتی – اش، تحت دستور و فرامین ۵ کشور سرمایه داری امپریالیستی در جهان یعنی دولت های ایالات متحده آمریکا، فرانسه، انگلستان، روسیه و چین اموراتش را پیش می برد.
برای همین است که هیچ قطعنامه ی سازمان ملل متحد که سازمانی است نه متحد و مللی، زیرا که در دنیای متضاد و تناقض آلود ، دولت های سرمایه داری که نمایندگانش در این سازمان جمع هستند، دارای هیچ منافع مشترکی نیستند و با هم نمی توانند هیچ اتحادی داشته باشند، در مورد اعمال فاشیستی این دولت های بزرگ و فخیمه ی جهان و یا دوستانش مثلا دولت صهیونیستی اسرائیل در رابطه با کارگران و زحمتکشان قلسطین به تصویب نمی رسد و اجرائی نمی گردد. یا دولت عربستان در این سال ها کودکان یمنی را بمباران کرده است، دولت فاشیستی ترکیه کودکان کورد را می کشد. یا هند کودکان مسلمانان را و یا خود دولت آمریکا از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳، ۵ میلیون انسان در خاورمیانه کشته است، کدام یک از اعمالشان توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد محکوم شده و قطعنامه ای در باره اش اجراء گردیده اند؟ یا همین دولت روسیه سال ها چچن را کوبید و کودکانش را مسموم کرد، تا زمانی که دولت فخیمه ایالات متحده او را نه رقیب بلکه برده ی خود می دانست، آیا محکومیت یافت؟ و تحریم گردید؟

 در این میان، بانک جهانی و صندوق بین المللی که در ظاهر سازمانهائی برای تعدیل اقتصاد جهان و کمک به مناطق کمتر توسعه یافته و هیچ توسعه نیافته که بر اثر اجرای سیاست های دولت های بزرگ سرمایه داری امپریالیستی و غارتگری آنها بدین سرنوشت دچاز شده اند، تشکیل یافته اند، در عمل در خدمت دولتی هستند که قوی ترین دولت و از نظر مالی تأمین کننده ترین بودجه این سازمانها زا بر عهده دارد، یعنی دولت آمریکا هستند! و این کاملا طبیعی است، در دنیای طبقاتی سرمایه داری امپریالیستی :
« ﻧﺒﻮغ ﻣﺎرﮐﺲ در اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ او اوﻟﻴﻦ ﮐﺴﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺖ از اﯾﻨﺠﺎ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﯼ را ﺑﺪﺳﺖ ﺁورد ﮐﻪ ﺗﺎرﯾﺦ ﺟﻬﺎن ﺁن را ﻣﯽ ﺁﻣﻮزد و ﺗﻮاﻧﺴﺖ اﯾﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ را ﺑﻄﺮزﯼ ﭘﻴﮕﻴﺮ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﮐﻨﺪ. اﯾﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﺁﻣﻮزش ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻣﺒﺎرزﻩ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ اﺳﺖ. ﻣﺎدام ﮐﻪ اﻓﺮاد ﻓﺮا ﻧﮕﻴﺮﻧﺪ در ﭘﺲ هﺮ ﯾﮏ از ﺟﻤﻼت، اﻇﻬﺎرات و وﻋﺪﻩ و وﻋﻴﺪهﺎﯼ اﺧﻼﻗﯽ، دﯾﻨﯽ، ﺳﻴﺎﺳﯽ واﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻃﺒﻘﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﻨﻨﺪ، در ﺳﻴﺎﺳﺖ هﻤﻮارﻩ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﻔﻴﻬﺎﻧﻪ ﻓﺮﯾﺐ و ﺧﻮدﻓﺮﯾﺒﯽ ﺑﻮدﻩ و ﺧﻮاهﻨﺪ ﺑﻮد. ﻃﺮﻓﺪار رﻓﺮم و اﺻﻼﺣﺎت ﺗﺎ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﯽ ﻧﺒﺮﻧﺪ ﮐﻪ هر ﻣﺆﺳﺴﻪ ﻗﺪﯾﻤﯽ،هر اﻧﺪازﻩ هم ﺑﯽ رﯾﺨﺖ وﻓﺎﺳﺪ ﺑﻨﻈﺮ ﺁﯾﺪ ﻣﺘﮑﯽ ﺑﻪ ﻗﻮاﯼ ﻃﺒﻘﻪ اﯼ ازﻃﺒﻘﺎ ت ﺣﮑﻤﻔﺮﻣﺎﺳﺖ، هموارﻩ از ﻃﺮف ﻣﺪاﻓﻌﻴﻦ ﻧﻈﻢ ﻗﺪﯾﻢ ﺗﺤﻤﻴﻖﻣﻴﮕﺮدﻧﺪ. و اﻣﺎ ﺑﺮاﯼ درهم ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻣﻘﺎوﻣﺖ اﯾﻦ ﻃﺒﻘﺎت ﻓﻘﻂ ﯾﮏ وﺳﻴﻠﻪ وﺟﻮد دارد؛ ﺑﺎﯾﺪ در همان ﺟﺎﻣﻌﻪ اﯼ ﮐﻪ ﻣﺎرا اﺣﺎﻃﻪ ﻧﻤﻮدﻩ اﺳﺖ ﺁن ﻧﻴﺮوهاﯾﯽ را ﭘﻴﺪا ﮐﺮد و ﺑﺮاﯼ ﻣﺒﺎرزﻩ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﮐﺮد و ﺳﺎزﻣﺎن داد ﮐﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ــ و ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺧﻮد ﺑﺎﯾﺪ ــ ﻧﻴﺮوﯾﯽ را ﺗﺸﮑﻴﻞ ﺑﺪهند ﮐﻪ ﻗﺎدر ﺑﻪ اﻧﻬﺪام ﮐﻬﻦ و ﺁوردن ﻧﻮ ﺑﺎﺷﺪ. » و .ای. لنین سه منبع و سه جزء مارکسیسم.

طبقه کارگر نباید فریب حلقه بگوشان سرمایه در سطح کشورها و جهان مانند شاهان، رئیس جمهوران، صدر اعظمان و نخست وزیران و کسانی مثل گوترش حلقه بگوش سرمایه در سطح جهان را بخورد و دچار توهم گردد. طبقه کارگر می بایست اول تکلیف دولت طبقاتی سرمایه اری را مشخص نماید، یعنی آن را درهم کوبد و با دولت خویش جانشین نماید تا بعد سازمان و انترناسیونال کارگری کمونیستی را جانشین سازمان باصطلاح ملل متحد نماید آنگاه ، سازمانهای تابع آن می توانند، منافع جهانی طبقه کارگر و در اصل کل جمعیت جهان را تأمین نمایند. این را می توان در همین عبارت مارکس و انگلس یافت :

 ایدئولوژی آلمانی – کارل مارکس- فردریک انگلس کارها به جائی رسیده است که افراد باید مجموعه ی نیروهای مولد موجود را تصاحب کنند که نه تنھا به خود کنشی دست يابند، که صرفا موجوديت شان را پاسداری کنند. اين تصاحب در مرحله ی اول مشروط است به چيزی که بايد تصاحب شود، نيروھای مولد، که مجموعه ای تکامل یافته است–فقط در چارچوب مراوده ای جھانروا موجود است بنابراين حتا فقط به اين لحاظ، اين تصاحب بايد خصلتی جھانروا مطابق با نيروھای مولد و مراوده داشته باشد. تصاحب اين نيروھا خود چيزی بيش از تکامل مطابق با ظرفيت ھای فردی وسایل مادی توليد نيست .تصاحب مجموعه ِای از وسايل توليد به ھمين دليل، عبارت از مجموعه ای از ظرفيت ھا در خود افراد است .اين تصاحب به اشخاص تصاحب کننده نيز بستگی دارد .تنھا پرولترھای کنونی که از ھر خود کنشی کاملا محروم اند ، در موقعيتی ھستند به يک خود کنشی کامل که ديگر محدود نباشد نايل شوند. اين خود – کنشی شان عبارت است از تصاحب نيروھای مولد و تکامل مجموعه ای از ظرفيت ھای متضمن آن. تمامی تصاحب ھای انقلابی پيشين محدود بوده اند؛ افراد، که خود کنشی شان به سبب وسيله ی مولدی ابتدايی و مراوده ای محدود مقید بود، اين وسيله ی ابتدايی توليد را تصاحب می کردند و از اين رو صرفا به وضع تازه ای از محدوديت می رسيدند. وسیله ی تولیدشان به تملک شان در می آمد اما خودشان تابع تقسیم کار و وسیله ی تولید خودشان باقی می ماندند. در تمامی تصاحب های تاکنون، توده ای از افراد در خدمت تنها یک وسیله ی تولید می ماند، در تصاحب به دست طبقه ی پرولتاریا، انبوهی از وسائل تولید باید زیر دست هر فرد، و مالکیت همگانی درآید- سررشته ی مراوده ای جهانروای امروزی نمی تواند به دست افراد باشد مگر زیر نظارت همگان. این تصاحب همچنین به روش اجرای آن بستگی دارد. اجرای آن فقط از طریق اتحادیه ای می تواند صورت گیرد که به سبب خصوصیت خود پرولتاریا می تواند اتحادیه ای جهانی باشد و از راه انقلابی که در آن، از یک سو، قدرت ناشی از شیوه ی تولید و مراوده و سازمان اجتماعی پیشین واژگون می شود و از سوی دیگر سرشتِ جهانروا و انرژی پرولتاریا را که برای حسن اجرای تصاحب لازم است تکامل می دهد و افزون بر این، پرولتاریا خود را از هر چیزی که هنوز از موقعیت پیشین اش در جامعه به او چسبیده است خلاص می کند و…» .


هنگامی که سرمایه بر جهان حاکم است، همه چیز جهان تایع ” وامپیر خونآشام است که بیشتر عمر کردنش از بیشتر مکیدن خون است”، سرمایه خون مکیده شده ی طبقه کارگر است، سرمایه اضافه ارزش – کار بدون مزد – طبقه کارگر است! سرمایه سود انباشته شده ازفروش کالاها -محصولات تولید شده توسط طبقه کارگر است. در نظام سرمایه داری انباشته شدن ثروت در قطب سرمایه داران مستلزم انباشته شدن فقر، نادانی، بیماری و جهل، فسق و فجور، فحشاء و اعتیاد، مرگ و نیستی در قطب طبقه کارگر است. 

“کمونیست ها عار دارند که عقاید و نظریات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام می کنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد . پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید!” پایان مانیفست حزب کمونیست ۱۸۴۸ مارکس و انگلس

آری، برای نابودی روابط سرمایه داری کارگران سراسر جهان متحد، متحزب، مصمم و مسلح شوید! راه رهائی طبقه کارگر از این همه استثمار شدن، کشته شدن، اعدام و تیرباران شدن ، تنها، از مسیر سخت و خونین جنگ طبقاتی می گذرد! 

حمید قربانی – انسان بیوطن
۲۳ /۶/۲۰۹۶ سال اسپارتاکوسی

صندوق بین المللی پول و بانک جهانی؛ نهادهای جهانی یا آمریکایی؟!

https://mejalehhafteh.com/2023/06/22/%d8%b5%d9%86%d8%af%d9%88%d9%82-%d8%a8%db%8c%d9%86-%d8%a7%d9%84%d9%85%d9%84%d9%84%db%8c-%d9%be%d9%88%d9%84-%d9%88-%d8%a8%d8%a7%d9%86%da%a9-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%9b-%d9%86%d9%87%d8%a7%d8%af/?fbclid=IwAR2TfdDoOhKHFmsLe1psH-WBga0SLDqLFn2SEx_ye7zymNgqxXUAJA2nL2c

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate